- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
در این نوشتار به مقوله عدل الهی و چگونگی ارتباط آن با عناوین ذکر شده در آیات و روایات مانند، شفاعت، جبر و تفویض، قضا و قدر و همچنین وجود تفاوت بین انسان ها در تقسیم روزی و وجود فقر و غنا در جوامع انسانى اشاره می شود.
مفهوم شناسی
عدل
«عدل» در لغت به معنی مساوات و برابری است. و در اصطلاح به چند معنی آمده است از جمله:
الف) رعایت تساوی میان دیگران و اجتناب از تبعیض در صورتی که هیچ گونه تفاوتی در شایستگی ها و استحقاق ها وجود نداشته باشد.
ب) رعایت و توجه کردن به حقوق هر ذی حقی، بنابراین باید نخست موجودی را در نظر گرفت که دارای حقی باشد تا «رعایت» آن «عدل»، و تجاوز به آن «ظلم» نامیده شود.
ج) «هر چیزی را به جای خود نهادن یا هر کاری را به وجه شایسته انجام دادن»، طبق این تعریف عدل مرادف با حکمت و کار عادلانه مساوی با کار حکیمانه است. در جهان تکوین و تشریع، هر چیزی موقعیت و جایگاه مناسب و درخور خود را دارد و عدل آن است که این تناسب رعایت گردد و هر چیزی در جای مناسب خود قرار گیرد.
با توجه به معانی ذکر شده معنای اجمالی «عدل الهی» آن است که خداوند با هر موجودی، آن چنان که شایسته آن است، رفتار کند و او را در جایگاهی که در خور آن است، بنشاند و چیزی را که مستحق آن است به او عطا کند.
شفاعت
واژه «شفاعت» در فرهنگ واژه شناسان از ریشه شفع (شَفْع) به مفهوم «جفت» آمده است، که در برابر آن، واژه وتر (وَتر)، به معنی تک و تنها قرار دارد. آن گاه به تدریج به مفهوم پیوستن ناتوان به توانا، ضعیف به نیرومند، و فردی به فردی دیگر به کار رفته است، که از نظر معنویت و کمال در اوج رشد و شکوفایی قرار دارد و می تواند در حساس ترین شرایط، یار و یاور دلسوز او گردد، و ضمن دفع خطرها و برطرف ساختن مشکلات در فراز و نشیب زندگی از سر راه او، وی را در راه نجات و رستگاری و رساندن به سرمنزل سلامت و سعادت، راه نماید. واژه شناس نامدار، «راغب اصفهانی» در تفسیر گرانسنگ خویش در این مورد می نویسد: «الشّفعُ ضَمُّ الشَّی ءِ إِلی مِثلِهِ».
جبر
جبر، در لغت در برابر کسر (= شکستن) به معنی شکسته را بستن، شکسته بندی و استخوان شکسته را اصلاح کردن، نیز به معنی نیکوگردانیدنِ حال و وادار کردن به کار نیز آمده است. تفسیر اصطلاحی جبر، ناظر بر معنای دوم یعنی وادار کردن به کار است؛ زیرا جبر در اصطلاح و در برابر «قَدَر»، نفی فعل از انسان و نسبت دادن آن به خداست.
اختیار
اختیار، مصدر باب افتعال، از ریشۀ «خ ی ر»، در لغت به معنی انتخاب و گزینش ، انتخاب خیر، یا برگزیدن امری که در حقیقت یا به حسب گمان خیر به شمار می آید. اختیار، در اصطلاح، در برابر جبر قرار دارد و به معنی انتخاب یک چیز از میان دو یا چند چیز با اراده آزاد انسانی است، بدان شرط که انتخاب به اجبار و اکراه صورت نگیرد.
قضا و قدر
واژه قضاء به معنای گذراندن و به پایان رساندن و یکسره کردن و نیز به معنای داوری کردن که نوعی یکسره کردن اعتباری است بکار می رود و واژه قدر و تقدیر به معنای اندازه و اندازه گیری و چیزی را با اندازه معینی ساختن استعمال می شود و گاهی قضاء و قدر به صورت مترادفین به معنای سرنوشت به کار می رود و گویا نکته استفاده از واژه نوشتن در ترجمه آن ها این است که بر حسب تعالیم دینی قضاء و قدر موجودات در کتاب و لوحی نوشته شده است.
تبیین رابطه عدل الهی و مفاهیم
مسلما هر یک از این مسائل از نظر محتوا و ماهیت بحث جداگانه و مشروحى دارد که در جایگاه ویژه آن ها به خواست خدا سخن خواهیم گفت، ولى در این جا تنها از این بعد که هیچ گونه تضادى در میان آن ها و مساله عدل الهی نیست، باید بحث کرد.
اما در مورد شفاعت آن ها که گمان می کنند شفاعت مفهومش این است که شفاعت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) یا امام (علیه السلام) یا فرشته مقربى گناهکارى را به بهشت برد، در حالى که گناهکار دیگرى را که درست در شرایط مشابهى قرار دارد به دوزخ بفرستد، حق دارند چنین شفاعتى را مخالف اصل عدل الهی بدانند!
ولى با توجه به این که شفاعت تنها در باره کسانى است که لیاقتى از خود در این زمینه نشان داده اند، و با اعمال خیرى استحقاق شفاعت شفیعان را کسب کرده اند، به طورى که وعده شفاعت عملا به صورت یک کلاس تربیت براى اصلاح گناهکاران و جلب آنها به صراط مستقیم درآمده، و یا حداقل آن ها را از آلودگى به گناه بیشتر باز میدارد، به خوبى روشن می شود که مساله شفاعت هیچ گونه منافاتى با مساله عدل الهی و حکمت خداوند ندارد بلکه موکد آن است.[۱]
و اما مسئله جبر و اختیار روشن است که اعتقاد به اختیار و آزادى اراده بشر نه تنها مخالفتى با مساله عدالت پروردگار ندارد، بلکه کاملا با آن هماهنگ است، آنچه منافات دارد مساله جبر است، و بدون شک قائلین به جبر بر سر دو راهى قرار دارند: یا باید جبر را بپذیرند و عدل الهی را انکار کنند، و یا «عدل الهی» را پذیرا شوند و با جبر وداع گویند، معتقدین به جبر ناچار شده اند عدل الهی را رها سازند، و این یکى از بزرگترین ایرادات بر مذهب آن ها است.
تکرار مى کنیم هدف طرح مساله جبر و اختیار و دلایل بطلان جبر نیست، که آن خود جایى دیگر دارد، هدف تنها این است که از بعد مساله عدل الهی به آن نگاه کنیم، و ببینیم آیا امکان دارد کسى دیگرى را مجبور بر گناهى کند و بعد او را به خاطر آن گناه مجازات نماید؟! روشن است که پاسخ این سوال منفى است.
و اما در مورد مساله قضا و قدر و سرنوشت انسان به طورى که در بحث قضا و قدر خواهد آمد، هرگز مفهوم واقعى و منطقى قضا و قدر این نیست که سرنوشت هر انسان از نظر سعادت و شقاوت، اطاعت و معصیت، خوشبختى و بدبختى، به طور اجبارى از پیش تعیین شده، سرنوشتى حتمى و غیر قابل تغییر.
این یک خرافه بیش نیست که بعضى از ناآگاهان قضا و قدر اسلامى را بر آن تطبیق کرده اند.
قضا و قدر الهى از یک نظر اشاره به قانون علیت است، به این معناى که خدا مقدّر کرده است افرادى که مثلا سعى و کوشش کنند موفق شوند، و افراد سست و تنبل ناموفق باشند- استثناءهاى محدود کلیت این مساله را به هم نمیزند- همچنین قضا و قدر الهى به این تعلق گرفته است که مطیعان سعادتمند گردند، و عاصیان بدبخت و شقاوتمند، یا در مسائل اجتماعى ملت هاى متحد و یکپارچه نیرومند و پیروز گردند و آنها که راه تفرقه و اختلاف را می پویند مغلوب و شکست خورده.
همه جا قضا و قدر الهى به این صورت است، و مسلماً اگر چنین تفسیر شود کاملا با مساله عدل الهى هماهنگ است، اما اگر آن را آن گونه که ناآگاهان تفسیر میکنند در نظر بگیریم، چیزى است که با عدل الهى در تضاد است، و راه حلى براى آن نیست.[۲]
و اما مساله تفاوت مردم در مساله فقر و غنا آن نیز از قبیل قضا و قدر مشروط الهى است، یعنى افراد یا ملت هاى سخت کوش، منظم، متحد معمولا غنی ترند، و افراد سست و ملت هاى تنبل و فاقد نظم و اتحاد فقیرتر، و نمونه هاى عینى آن را در اجتماع خود، و در میان ملل جهان می بینیم و موارد استثنایى نمی تواند این اصل کلى را به هم بزند.
آرى مواردى نیز وجود دارد که فقر از خارج بر جمعیت یا فردى تحمیل می شود، و استعمار و استثمار از سوى گروهى سبب فقر گروهى دیگرى می شود، این نیز چیزى نیست که مساله عدل الهى را زیر سوال ببرد، شکى نیست که خداوند به انسان آزادى داده، چرا که اگر نمی داد راه تکامل در تحت شرایط اجبارى پیمودنى نبود، و نیز شکى نیست که گروهى از این آزادى سوء استفاده می کنند که البته خداوند عادل حکیم سرانجام حق مظلوم را از ظالم می گیرد، ولى اگر سوء استفاده ها سبب شود که خداوند [۳] آزادى را به کلى از انسان ها سلب کند قافله سیر تکاملى انسان لنگ خواهد شد، و از سوى دیگر سوء استفاده بندگان از نعمت آزادى لطمه اى به عدالت پروردگار نمی زند.[۴]
نتیجه گیری
مساله شفاعت، قضای قدر، تقسیم روزی و اراده و اختیار و آزادى انسان نه تنها مخالفتى با مسئله عدالت پروردگار ندارد، بلکه کاملا با آن هماهنگ است. آنچه با حکمت و عدالت خداوند منافات دارد مسئله جبر است و بدون شک قائلین به جبر بر سر دو راهى قرار دارند: یا باید جبر را بپذیرند و عدالت را انکار کنند، و یا «عدل» را.
پی نوشت ها
[۱]. براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه جلد ۱، ذیل آیه ۴۷ و ۴۸ بقره مراجعه شود.
[۲] . براى توضیح کامل در مساله قضا و قدر و سرنوشت به کتاب انگیزه پیدایش مذاهب (صفحه ۱۷ تا ۴۱) و تفسیر نمونه، جلد ۲۳، صفحه ۸۳ مراجعه شود.
[۳] . پیام قرآن، ج۴، ص: ۵۸۱
[۴] . توضیح این بحث به طور مشروح در تفسیر پیام قرآن جلد دوم تفسیر پیام قرآن، صفحه ۳۵۵ تا ۳۶۰ آمده است.
منابع
- پیام قرآن، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیه، ایران- تهران، ۱۳۸۶ ه. ش
- تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیه، ایران- تهران، ۱۳۷۱ ه. ش