- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
یکی از چالش های مهم برای حکومت های پس از پیامبر اسلام (ص) به غیر از حکومت امام علی (ع)، این بود که چطور می توانند مخالفان خود را ساکت و سرکوب و قدرت خود را تثبیت کنند. هر کدام از این حکومت ها با توجه به شرایط موجود روش ها و ابزارهایی برای سرکوب مخالفان در نظر می گرفتند.
در این مقاله ضمن بیان برخی از این روش ها که سه خلیفه اول، و سپس معاویه برای سرکوب مخالفان خود به کار می گرفتند، به شواهدی تاریخی نیز اشاره می کنیم.
۱- برچسب ارتداد به مخالفان
یکی از حوادث ناگواری که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد ایجاد کارخانه مرتدسازی بود.
زمینه پیدایش
ایجاد این کارخانه، زمینه قبلی داشت، زیرا بسیاری از کسانی که در سال های آخر عمر شریف پیامبر اکرم (ص) به اسلام گرویدند شناخت چندانی از اسلام نداشتند و حتی گروه هایی نیز به خاطر ترس از آینده و احتیاط در مقابل حمله های احتمالی مسلمانان به آنان در ظاهر به اسلام گرویدند.
به همین جهت پس از رحلت رسول خدا (ص)، احساس آرامش کردند و راه احتیاط گذشته را رها ساختند و صریحاً به بت پرستی سابق رو آوردند و خود را برای مبارزه علیه اسلام آماده ساختند.
مقابله با این گروه و نشان دادن قدرتی از ناحیه مسلمانان و اینکه با رحلت پیامبر اکرم (ص) دین او و راه و روش او تضعیف نشده است، کار بسیار خوب، بجا و پسندیده ای بود و هر مسلمان عاقل و دلسوز با آن موافقت می نمود.
سوء استفاده حاکمان از حکم ارتداد
اما حاکمان آن روز، و برنامه ریزان و نقشه کشان، این زمینه را موقعیتی خوب برای سرکوب مخالفان دانستند و با اسم مبارزه با ارتداد هر مخالفی را سرکوب کردند. حتی کسانی را که نماز می خواندند، روزه می گرفتند و پرداخت زکات را قبول داشتند ولی در این که آیا آن را به خلیفه بپردازند یا به شخص دیگر، یا خود آن را به مصارف تعیین شده در قرآن برساند تردید داشتند نیز به ارتداد محکوم شدند و مورد هجوم همه جانبه واقع شدند.
۲- خشونت و ترور
برخی از مخالفان حکومت چنان جایگاه بالایی در جامعه اسلامی داشتند که به هیچ نحو، برچسب ارتداد بر پیشانی آنان نمی چسبید و با این روش سرکوب آنها ممکن نبود. این مخالفان به دو گروه تقسیم می شدند:
گروهی که زمینه خلیفه شدن در آنان وجود داشت و این احتمال موجود بود که اگر مردم از خلیفه روی گردان شوند به سوی آنان متمایل گردند. مانند حضرت علی (ع)، و سعد بن عباده خزرجی.
گروهی زمینه خلیفه شدن نداشتند مانند سلمان فارسی، مقداد، عمار، ابوذر، ابن مسعود؛ که اکثرشان برده های آزاد شده ای بودند و خلیفه را فاقد صفات لازم برای خلافت می دانستند.
حاکمان فکر کردند که اگر گروه اول مورد تهدید جدی یا ترور واقع شوند بدیلی برای خلیفه باقی نمی ماند، و چشم گروه دوم نیز به خط حساب می افتد. برای اینکه هر دو گروه احساس کنند که تهدید جدی است، به برخی اعمال خشونت آمیز دست زندند که چهار نمونه از آن را در ادامه بیان می کنیم.
نمونه۱: لگد مال کردن سعد بن عباده
پس از فوت پیامبر اکرم (ص) ابوبکر را به خلافت برگزیدند؛ با بهانه هایی مثل اینکه: اسلام در خطر است، ممکن است روم و ایران به بلاد اسلام حلمه کنند، افرادی از دین برگردند، در شهرها آشوب شود.
پس باید شخصی که هم سن و سال و همراه و یار غار پیامبر اکرم (ص) بوده است را به خلافت برگزینیم، درنگ جایز نیست؛ و اختلاف در امر حکومت و شورایی سازی و «منّا امیر و منکم امیر»[۱] گفتن به حال اسلام و مسلمانان زیان بار است.
با چنین فضاسازی ها خلیفه تعیین شد ولی به منظور سرکوب مخالفان می بایست در همان جلسه، یک گوشمالی هم به سعد بن عباده داده می شد تا دیگر برای همیشه فکر خلافت از سر او و امثالش بیرون رود و بفهمند که تشکیل جلسه دادن، دور از چشم مهاجران و برنامه حکومتی ریختن و خود را نامزد خلافت دانستن، هزینه سنگینی دارد.
به همین جهت در همان جلسه سعد که از زور بیماری خود را در پارچه ای پیچیده بود و در گوشه ای نشسته بود را چنان لگدکوب کردند که نزدیک بود جان دهد.[۲] و با این کار چشم افراد زیادی به خط حساب افتاد. حتی خود سعد بن عباده که گفت: «تا آخرین تیر در ترکش با شما می جنگم»، در عمل چنین کاری را نکرد؛ تنها عزلت کامل گزید و دیگر در جمعشان حاضر نشد.
نمونه ۲: ترور سعد بن عباده
سعد بن عباده به هیچ نحو در نماز آنان شرکت نکرد و حتی در حج با آنان وقوف و کوچ نمی کرد.[۳] این بود که این بار به فکر ترور او افتادند ولی مخفیانه و به دور از چشم مردم. پس سعد را ترور کردند و از زبان جنیان شعری سرودند و شبانه در شهر مدینه خواندند:
نَحْنُ قَتَلْنَا سَیدَ الْخَزْرَجِ سَعْدَ بْنَ عُبَادَه
وَ رَمَینَاهُ بِسَهْمَینِ فَلَمْ نُخْطِ فُؤَادَهْ[۴]
ما رئیس قبیله خزرج، سعد بن عباده را کشتیم؛
به قلب او دو تیر نشانه رفتیم و در آن خطا نکردیم.
نمونه ۳: غصب فدک
علی بن ابی طالب (ع) اولین فرد ایمان آورنده به پیامبر اکرم (ص) و شجاع ترین، مبارزترین، عالم ترین مسلمانان بود و به خاطر سابقه و همچنین معرفی در غدیر خم شایسته ترین فرد برای خلافت بود. پس علی (ع) نیز یا باید تسلیم می شد، یا ضربه ای چونان سعد و بالاتر از آن می خورد که تا آخر، فکر رویارویی با خلیفه یا دسترسی به آن مقام را از سر بیرون کند!
حضرت علی (ع) که نتیجه معکوس مبارزه سعد بن عباده را دیده بود و افزون بر آن دلیل های دیگری نیز داشت که نمی خواست با خلیفه درگیر شود، تنها از بیعت با او خودداری کرد و با عذر اشتغال به کفن و دفن پیامبر (ص)، جمع آوری قرآن و… از شرکت در جماعت آنان خودداری می کرد و در جمع های کوچک، سزاوارتر بودن خود به امر خلافت را گوشزد می نمود.
حاکمان ظاهراً برای فهمیدن مقدار التزام حضرت به اوامر حکومت و روشن تر شدن موضع وی، فدک را از همسرش حضرت زهرا (س) غصب کردند و کارگران وی را از آنجا بیرون انداختند تا اگر صدای مخالفت حضرت علی (ع) بلند شد وی را به دنیاخواهی و مال دوستی متهم سازند و بگویند در زمانی که مبارزه با کافران و مرتدان نیاز به کمک مالی دارد او از آن دریغ می ورزد و زمینه برای تحقیر و توهین او فراهم شود و اگر مقاومت کرد، او را در هم بشکنند.
اما حضرت علی (ع) در این رابطه سکوت کرد و حضرت زهرا (س) خود به دنبال استیفای حق خود رفت و با خطبه معروفش ابوبکر و حکومت نوبینادش را به چالش کشید.[۵]
پس از رفت و آمدهای مکرر حضرت زهرا (س) و استدلال و ارائه شاهد و گرفتن نامه ای از ابوبکر مبنی بر مالکیت فدک، و باز پس گرفتن آن نامه توسط عمر و پاره کردن آن، حضرت علی (ع) وارد معرکه شد و در جمع مهاجران و انصار در مسجد با ابوبکر به احتجاج پرداخت و برخی از کارهای خلاف شرعش را روشن نمود. در اینجا بود که آنان به این نتیجه رسیدند که باید حضرت علی (ع) را از سر راه بردارند و به کارهایی دست زدند که نیازی به بازگو کردن آنها نیست.
نمونه ۴: آتش زدن فجاءه
فُجائه سُلَمی به پیش ابوبکر آمده و گفت مشتاق است با مرتدان جهاد کند ولی نه سلاح دارد و نه اسب. ابوبکر به او سلاح و اسب داد[۶] و او را به همراه سپاهی به جهاد فرستاد. اما او دست به طغیان زده و مسلمانان و مرتدان را میکشت و اموالشان را میگرفت. در نهایت ابوبکر سپاهی را به نبرد او فرستاد. او را دستگیر کرده و به مدینه آوردند. به دستور ابوبکر، او را در بقیع آتش زدند.[۷]
نمونه ۵: شکنجه و قطع حقوق ابن مسعود
از شیوه های دیگر حاکمان برای سرکوب مخالفان، شکنجه کردن بود. ابن مسعود، ابوذر، عمار و… قربانی این گونه برخوردها بودند و حتی ابن مسعود در این راه پهلویش شکست و در حال فقر و ناداری که حقوقش نیز قطع شده بود، در خانه جان داد.
اگر چه آخرین لحظات عمرش، عثمان به بالینش آمد و از گذشته به نوعی معذرت خواهی کرد و خواست حقوق قطع شده او را بپردازد؛ ولی ابن مسعود از گرفتن آن امتناع نمود و گفت: «وقتی که بدان نیاز داشتم نپرداختی و اکنون دیگر بدان نیازی ندارم.»
نمونه ۶: شکنجه و تبعید ابوذر
ابوذر علاوه بر ضرب و شتم و قطع حقوق، تحمل تبعید به شام و احضار به مدینه و سرانجام تبعید به ربذه را نیز پذیرا شد و در اوج فقر و بی کسی در آنجا جان داد.
این شیوه های خشونت آمیز برای کسانی به کار می رفت، که زمینه اجتماعی برای خلیفه شدن نداشتند؛ آنان که قبلاً برده بودند و به برکت اسلام آزاد گشته بودند و طایفه و عشیره و حامیان نسبی قوی نداشتند تا از آنان حمایت کنند. در چنین وقتی وظیفه گروه اول، تنها دعوت کردن شکنجه شدگان و تبعید شدگان به صبر بود. البته گاهی مراجعه به خلیفه و مناقشه ای بسیار آرام با او و یاری اندک به افراد قطع حقوق شده انجام می شد.
خلیفه معمولاً تحمل انتقاد تند را نداشت حتی عثمان از اینکه کسانی، ابوذر را برای رفتن به تبعیدگاهش، ربذه، بدرقه کنند نیز ناراحت بود و بدرقه جمع چهار نفری حضرت علی (ع)، عقیل، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از ابوذر را بر نتافت و به درگیری کشیده شد. در همه این مواقع هر شخص زیرکی فرا می گرفت که با خلیفه و صاحب قدرت، چگونه باید برخورد کرد!
نمونه ۷: مسموم کردن مالک اشتر و امام حسن مجتبی (ع)
معاویه شیوه دیگری هم برای سرکوب مخالفان داشت و آن مسموم کردن بود؛ و اولین بار «مالک» سردار رشید حضرت علی (ع) به عسل مسموم از پای در آمد. این شیوه طرح پیشرفته ترور بود خصوصاً که امکان داشت این طرح به دست افراد خوب، مخلص و ناآگاه، با پشتیبانی افراد خبیث و آگاه انجام شود.
این روش برای سرکوب مخالفان بسیار مخفیانه بود و ممکن بود در بین عوام، آن را به دست تقدیر و خواست خدا نسبت داد و به جای آنکه مستقیماً بخواهند کسی را بکشند تا تبعاتش دامنشان را بگیرد، یا جنیان را قاتل نشان دهند تا کسی قبول نکند، این بار امکان داشت که از لفظ تقدیر خدا و خواست او و اجابت دعای شامیان در مسجد استفاده کرد و علاوه بر از بین بردن دشمن، معاویه را نیز شخصی مستجاب الدعوه قلمداد کرد!
این طرح آن قدر مؤثر و بی خطر بود که معاویه تصمیم گرفت، رقیب اصلی خود امام حسن مجتبی (ع) را نیز با همین شیوه، از پای در آورد. فریفتن «جعده» همسر امام حسن (ع) برای زهر دادن به ایشان در همین راستا بود.
۳- حصر در مدینه
شیوه دیگری که برخی خلفای پس از پیامبر اکرم (ص)، به ویژه خلیفه دوم ، برای سرکوب مخالفان از آن استفاده می کردند، محصور ساختن مخالفان دانشمند و بانفوذ در شهر مدینه بود.
آنان پیوسته از مطرح شدن فضایل خاندان پیامبر اکرم (ص) و بویژه فضایل حضرت علی (ع) ترس و وحشت داشتند. به همین جهت ابتدا به عنوان صیانت قرآن از تحریف، نشر و کتابت احادیث را ممنوع کردند و این ممنوعیت تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت.
آنان حتی روزی را به عنوان روز سوزاندن غیر قرآن اعلام کردند و با تبلیغ فراوان، مردم را به سوزاندن حدیث های دست نویس خود ترغیب کردند و حتی خود خلیفه، حدیث های دست نویس خود را آورد و در پیش چشم دیگران از بین برد.
سپس از مسافرت و تبلیغ حافظان قرآنی که متمایل به خاندان پیامبر اکرم (ص) بودند جلوگیری کردند و آنان را در مدینه نگه داشتند. گاهی به عنوان مشاوران خلیفه و اهل حل و عقد، زمانی به عنوان نیاز عاصمه اسلام به تبلیغ و رشد.
اگر زمانی مجبور می شدند یکی از آنها را به سرزمینی گسیل کنند، افزون بر تأکیدهای عمومی گاهی خود خلیفه، در مراسم بدرقه و تودیع شرکت می کرد و باز سفارش می نمود که «مردم را از قرآن باز نگیرید و به سنت و حدیث مشغول نسازید!» استفاده از این شیوه برای سرکوب مخالفان تا زمان معاویه ادامه داشت.
۴- برچسب خارجی به مخالفان
یکی دیگر از توطئه هایی که از زمان حاکمیت مطلق معاویه شروع شد و تا سال ها پس از او نیز وجود داشت و ابزاری قدرتمندی برای سرکوب مخالفان شد برچسب «خارجی» بود.
نطفه خوارج در جنگ صفین و با قرآن بر سر نیزه کردن معاویه بسته شد. آنان از لشکریان حضرت علی (ع) بودند و با شجاعت می جنگیدند. با این حال آنها افراد ناآگاهی بودند که نه صحابه پیامبر (ص) بودند تا از محضر او کسب دانش کرده باشند و نه در دوران خانه نشینی حضرت علی (ع) توانسته بودند از چشمه سار علم او استفاده کنند و نه پس از به خلافت رسیدنش.
توطئه اول معاویه برای سوء استفاده از خوارج
به همین جهت در بحبوحه جنگ، وقتی معاویه قرآن ها را بر سر نیزه کرد، دست از جنگ کشیدند و گفتند: «ما با قرآن نمی جنگیم» و نتوانستند توطئه بودن این عمل را درک کنند. آنان نه تنها جنگ نکردند بلکه ادامه جنگیدن حضرت علی (ع) را خلاف شرع دانسته و او را مجبور ساختند از جنگیدن خودداری کند.
توطئه دوم معاویه برای سوء استفاده از خوارج
پس از جریان حکمیت، و توطئه عزل شدن حضرت علی (ع) و بر حکومت ماندن معاویه، خوارج متوجه اشتباه اول خود شدند ولی دستی ناپیدا از ناآگاهی آنان استفاده کرد و توطئه دوم را رقم زد و گفتند چون حضرت علی (ع) حکمیت را پذیرفته، گناهی مرتکب شده و باید توبه کند!
این توطئه جدید شمشیر دو لبی بود که هر دو لب آن متوجه حضرت علی (ع) بود و خوارج از آن غافل بودند و آلت دست دشمن. زیرا اگر حضرت، به حرف آنان عمل می کرد، آن دست ناپیدا مطرح می ساخت که توبه کردن، اعتراف ضمنی به گناه است و باید در مقابل گناهی که انجام داده محاکمه و محکوم شود.
اگر توبه نمی کرد – همان گونه که نکرد – به جرم اینکه گناه کرده و بر گناه خود اصرار دارد کافر شمرده می شد و مستحق مرگ. نه تنها خود حضرت مستحق مرگ بود بلکه هر کسی که حکومت او را قبول داشت گناهکار بود و سزاوار مرگ.
با همین توجیهات، سرکوب مخالفان و شکنجه و کشتار دوستان و یاوران حضرت علی (ع) در هر کجا که امکان داشت آغاز شد. در دل مردم از این گروه چنان ترس و وحشتی ایجاد شد که هر کجا اسم خوارج شنیده می شد لرزه بر اندام مردم می افتاد.
امیرالمؤمنین (ع) اگر چه چشم این فتنه را کور کرد و آنان که به هیچ صراطی مستقیم نبودند از دم تیغ گذراند و پیشگویی های رسول اکرم (ص) را به همه نشان داد ولی پس از آن واقعه فرمود:
«لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَکَه»[۸] «پس از من با خوارج جنگ نکنید زیرا کسی که خواستار حق است اما خطا می کند همانند کسی که باطل را طلب می کند و به آن می رسد، نیست.»
و با این جمله نشان داد که دشمن اصلی، معاویه و یاورانش هستند که خواستار باطل هستند و با نقشه های شیطانی خود، به آن می رسند نه خوارج که خواستار حقند ولی جهالت و نا آگاهی، آنان را به کارهای خلاف می کشاند.
سوء استفاده بنی امیه از برچسب خارجی برای سرکوب مخالفان
حکومت ها از عنوان جنگ با خوارج بیشترین بهره را برای سرکوب مخالفان بردند. به ویژه پس از شهادت حضرت علی (ع) به دست یکی از خوارج ترس عجیبی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت و حکومت معاویه از این حربه برای سرکوب مخالفان بزرگترین استفاده را کرد و هر گروه مخالفی را به اسم خوارج نابود کرد.
برچسب خارجی برای معاویه ارزشی بالاتر از برچسب ارتداد برای خلیفه اول و دوم پیدا کرد و اساساً در زمان معاویه تنها برچسب مفید برای کشتار و قلع و قمع و سرکوب مخالفان، برچسب خارجی بود. این اتهام در زمان های بعدی نیز کاربرد زیادی داشت به حدی که یزید نیز تلاش می کرد شهدای کربلا را در کوفه و دیگر شهر خارجی جلوه دهد.
نتیجه گیری
حکومت های پس از پیامبر اکرم (ص)، از ابوبکر تا معاویه (به غیر از حکومت امام علی ع)، هر کدام ابزارهای مختلفی برای برخورد و سرکوب مخالفان داشتند. آنها از اتهام ارتداد، اتهام خارجی بودن، ترور و خشونت و همچنین محصور کردن در مدینه برای سرکوب مخالفان استفاده می کردند. برای نمونه می توان به غصب فدک، تبعید و شکنجه ابوذر، مسموم کردن امام مجتبی (ع) و خارجی خواندن شهدای کربلا اشاره کرد. هرگاه یکی از این ابزارها کارایی خود را از دست می داد، به ابزار جدیدی متوسل می شدند. هر یک از آنان از تجربه حکومت قبلی استفاده کرده و علاوه بر آن، راه جدیدی برای سرکوب مخالفان ابداع می کردند.
پی نوشت ها
[۱] . طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۵۶
[۲] . طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۵۸
[۳] . طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۵۸
[۴] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۲۲۳
[۵] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۱۱
[۶] . بلاذری، أنساب الأشراف، ج۱۳، ص۳۰۳
[۷] . ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۱۹؛ ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۳
[۸] . شریف الرضی، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۹۴
منابع
۱- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش
۲- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، مصر، نشر هجر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق
۳- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، بیروت، المعهد الألمانی للأبحاث الشرقیه، چاپ اول، ۱۴۲۹ق
۴- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم، نشر هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ق
۵- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسه عز الدین، چاپ اول، ۱۴۱۳ق
۶- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، مؤسسه دار الهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق
منبع مقاله | اقتباس از:
عابدینی، احمد، امام حسین علیه السلام و علل همراه بردن خانواده به کربلا، پیام زن، اسفند ۱۳۸۱، شماره ۱۳۲