- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
بیعت رضوان یا بیعت شجره، پیمان دوباره جمعی از صحابه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در سال ششم هجری در نزدیکی مکه و قبل از صلح حدیبیه انجام گرفت.
آیه بیعت رضوان
آیه ۱۸ سوره فتح به واقعه بیعت رضوان اشاره کرده « لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا؛ خدا از مؤمنانی که زیر درخت (معهود حدیبیه) با تو بیعت کردند به حقیقت خشنود گشت و از وفا و خلوص قلبی آن ها آگاه بود که وقار و اطمینان کامل بر ایشان نازل فرمود و به فتحی نزدیک (که فتح خیبر بود) پاداش داد.»
نام بیعت رضوان و بیعت شجره نیز از همین آیه گرفته شده است. داستان از این قرار بود که قریشیان سهیل بن عمرو [عامرى] و حویطب بن عبد الغرى و مکرز بن حفص [فرمانده پنجاه نفرى که اسیر شده بودند] را براى صلح نزد رسول خدا فرستادند.
در همین حال به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) خبر رسید که عثمان و ده نفر از مهاجران که به مکه رفته بودند، کشته شده اند. براى همین آن حضرت به سوى منزل غزیه بن عمرو مازنى از بنى نجار، که امّ عماره نیز با وى بود، رفت و در کنار اثاثیه آن ها نشست و فرمود: خداوند به من دستور داده است که با شما بیعت کنم. پس مردم جمع شدند و با او بیعت کردند که فرار نکنند.[۱]
بیعت رضوان به روایت طبرسی
طبرسى در اعلام الورى آورده است که اصحاب در زیر درخت با آن حضرت بیعت کردند که هرگز فرار نکنند.
شیخ مفید در ارشاد مى نویسد: حضرت على (علیه السلام) پارچه اى را بین آن حضرت (صلى الله علیه و آله و سلم) و زنان قرار داد که زنان با در دست گرفتن یک طرف پارچه با آن حضرت بیعت مى کردند و رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) طرف دیگر آن را لمس مى کرد.[۲]
کلینى روایت کرده است که چون عثمان در مکه بود، رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) یک دست خود را بر دست دیگر خود گذاشت و به نیابت از عثمان بیعت کرد.[۳]
پیامبر جانشین خود را به مردم معرفى مى کند در ارشاد با سندى از على بن حسین (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: هنگامى که دوال نعل رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) پاره شد، آن را به على (علیه السلام) داد تا تعمیر کند. سپس در حالى که یک لنگه کفش به پا داشت به اندازه یک تیر انداختن یا در حدود آن راه رفت، آن گاه رو به اصحابش کرد و فرمود: یکى از شما بر تأویل قرآن مى جنگد، چنان که به همراه من براى تنزیل قرآن جنگید.
ابو بکر سوال کرد: آیا آن شخص من هستم؟ فرمود: نه.
عمر پرسید: آیا من هستم؟ فرمود: نه.
افراد ساکت شدند و به همدیگر نگاه مى کردند تا این که رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: او همان کسى است که به کفش پینه مى زند- و به على (علیه السلام) اشاره کرد- و فرمود: او به هنگامى که سنت من کنار گذاشته مى شود و کتاب خدا سوزانده مى شود و افرادى که شایستگى ندارند درباره دین سخن می گویند، براى احیاى دین خداى عز و جل با آنها پیکار می کند.[۴]
گویى که شیخ مفید این حدیث را یکى یا نزدیک به حدیثى دانسته است که رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) آن را از هنگام دیدار با سهیل بن عمرو عامرى، سفیر صلح روایت نموده است، آن جا که مىفرماید: سهیل بن عمرو رو به پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلم) کرد و گفت:
اى محمد، بردگان ما به تو پیوسته اند، آن ها را به ما بازگردان! رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) با شنیدن این سخن، بسیار خشمگین گردید و فرمود: اى جماعت قریش (از کفر و لجبازى خود) دست بردارید وگرنه خداوند مردى را به سوى شما می فرستد که قلب او را براى ایمان آزموده است و او گردن هاى شما را بر پذیرش دین می زند.
بعضى از کسانى که در آن جا حاضر بودند پرسیدند: اى رسول خدا! آیا آن مرد ابو بکر است؟
فرمود: نه.
پرسیده شد: عمر است؟ فرمود: نه؛ بلکه او کسى است که در چادر مشغول پینه زدن بر کفش است.
افراد به سوى چادر رفتند تا ببینند که این مرد کیست، و دیدند که امیر المؤمنین على بن ابى طالب (علیه السلام) است.[۵]
در روضه کافى با سندى از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود: قریشیان سهیل بن عمرو و حویطب بن عبد الغرى را به سوى آن حضرت فرستادند … رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) دستور داد که شترهاى قربانى را در معرض دید آنها قرار دهند.
آنها سوال کردند: براى چه آمده اى؟
فرمود: آمده ام تا بر کعبه طواف کنم و میان صفا و مروه سعى به جاى آورم و این شترها را قربانى کنم و گوشت هاى این شترها را براى شما رها کنم.
گفتند: همانا قریشیان تو را به خدا و حق خویشاوندى قسم مى دهند که بدون اذن آن ها وارد شهرشان نشوى و قطع رحم ننمایى و دشمنان را بر آنها پررو نکنى اما رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) هیچ پیشنهادى را قبول نکرد مگر این که داخل مکه شود.[۶]
در خبر قمى در تفسیرش با سندى از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود: قریشیان، [مکرز بن] حفص بن أحیف و سهیل بن عمرو را به سوى آن حضرت فرستادند …
آن ها گفتند: اى محمد، آیا امسال بر نمى گردى تا ببینیم که کار تو و عرب ها به کجا مى انجامد؟
عرب ها متوجه حرکت تو به سوى مکه شده اند و اگر تو امسال به شهر و حرم ما داخل شوى، عرب ها ما را خوار مى شمارند و بر ما پررو مى شوند. ما، در سال آینده در همین ماه [ذى القعده] به مدت سه روز شهر را براى تو خالى مى کنیم تا بیایى و مناسک عمره را انجام دهى و برگردى.
رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) قبول کرد. آن ها گفتند: شرط کنیم که هر یک از افراد ما که به سوى تو آمدند، آنها را بازگردانى و ما هم هر یک از افراد تو را که به سوى ما آمد، بازگردانیم.
فرمود: هر یک از افراد ما که به سوى شما آمدند، احتیاجى به آن ها نداریم و لکن شما باید قول بدهید که مسلمانان مکه را آزار ندهید و آنها را به کارى مجبور نکنید و از انجام احکام و شرایع اسلام به وسیله آن ها جلوگیرى نکنید.
آنها نیز این را پذیرفتند و آن گاه سهیل بن عمرو و [مکرز بن] حفص بن أحیف به سوى قریشیان بازگشتند و آن ها را از انعقاد صلح مطلع ساختند.
اعتراض بعضى از اصحاب
قمى مى نویسد: هنگامى که رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) صلح را پذیرفتند، تمام اصحاب آن را انکار کردند و کسى که از همه بیشتر اعتراض مى کرد عمر بن خطاب بود که گفت: اى رسول خدا، آیا ما بر حق و دشمن ما بر باطل نیست؟!
فرمود: چرا؟!
گفت: پس چرا دین خودمان را خوار و پست می کنیم؟!
فرمود: خداوند به من وعده فتح داده است و هرگز خلف وعده نمی کند …
عمر گفت: اى رسول خدا، مگر نگفتى که وارد مسجد الحرام مى شویم و همراه دیگران سر تراشى و تقصیر می کنیم؟
فرمود: آیا وعده دادم که امسال وارد مکه می شوى و گفتم که خداوند عز و جل به من وعده داده است که امسال مکه را فتح می کنم و همراه حاجیان طواف و سعى را به جاى می آورم؟![۷]
هنگامى که اعتراض ها زیاد شد، رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) فرمود: آیا شما همان اصحابى نیستید که خداوند در جنگ بدر درباره شما فرمود: «إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفِینَ»[۸]؛ هنگامى که از پروردگار یارى خواستید و او پذیرفت: «من با هزار فرشته اى که پیاپى مىآیند، یاریتان می کنم»
آیا شما همان اصحابى نیستید که روز احد درباره شما فرمود: «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْراکُمْ …»[۹] بیاد بیاورید آن گاه که خود را به بالاى (کوه احد) می کشیدید و گردن بر (نداى) کسى برنمی گردانید حال آن که پیامبر شما را از پشت سرتان فرا می خواند (رو به فرار گذاشته بودید) و به بالا مىرفتید و به کسى توجه نمی کردید ….
آیا شما اصحاب من در فلان روز و فلان روز نیستید؟
آن ها از رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلم) معذرت خواهى کردند و از کردار خویش پشیمان شدند و گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند، هر کارى که به نظرتان رسیده انجام دهید.[۱۰]
جمع بندی
بیعت رضوان یا بیعت شجره، پیمان دوباره جمعی از صحابه با پیامبر (ص) است که در سال ششم هجری در نزدیکی مکه و قبل از صلح حدیبیه انجام گرفت. داستان از این قرار بود که قریشیان سهیل بن عمرو [عامرى] و حویطب بن عبد الغرّى و مکرز بن حفص [فرمانده پنجاه نفرى که اسیر شده بودند] را براى صلح نزد رسول خدا فرستادند. در همین حال به پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلم) خبر رسید که عثمان و ده نفر از مهاجران که به مکه رفته بودند، کشته شده اند.
براى همین آن حضرت به سوى منزل غزیه بن عمرو مازنى از بنى نجار، که ام عماره نیز با وى بود، رفت و در کنار اثاثیه آن ها نشست و فرمود: خداوند به من دستور داده است که با شما بیعت کنم. پس مردم جمع شدند و با او بیعت کردند.
پی نوشت ها
[۱] . اعلام الورى، ج ۱، ص ۲۰۴ و مثل همین مطلب در مناقب، ج ۱، ص ۲۰۲ آمده است.
[۲] . ارشاد، ج ۱، ص ۱۱۹.
[۳] . روضه کافى، ص ۲۶۸.
[۴] . معتزلى آن را با دو سند از ابى سعید خدرى روایت کرده است (شرح ابن ابى الحدید، ج ۳، ص ۲۰۶) و پیش از او حاکم در مستدرک بر صحیحین آن را نقل نموده است (ج ۳، ص ۱۲۲) و پیش از او ابو یعلى موصلى در مسند خود (ج ۲، ص ۳۴۱) پیش از او احمد در مسند خود (ج ۳، ص ۸۲) روایت کرده اند.
[۵] . ارشاد، ج ۱، ص ۱۲۲- ۱۲۳. در متن خبر در ارشاد واژه حجره آمده، که گویا منظور همان چادرى بوده که در بیابان حدیبیه برپا شده بوده نه حجره ساختمانى و لذا به چادر ترجمه شد.
[۶] . روضه کافى، ص ۲۶۸.
[۷] . در تبیان، ج ۹، ص ۳۳۵
[۸] . انفال (۸) ، ۹.
[۹] . آل عمران (۳) ، ۱۵۳.
[۱۰] . مثل همین را واقدى در مغازى، ج ۲، ص ۶۰۹ آورده است.
منابع
- إعلام الورى بأعلام الهدى، أمین الإسلام الشیخ أبی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، بی تا.
- الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، أبی عبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، مؤسسه آل البیت ” ع ” لتحقیق التراث، دار المفید، طباعه – نشر – توزیع
- الکافی ( الروضه من الکافی ) ( فارسی ) ، ج ۱، الشیخ الکلینی ( مترجم : رسولی ) ، ص ۱
- الروضه من الکافی، ثقه الإسلام أبی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحق الکلینی الرازی رحمه الله علیه المتوفى سنه ۳۲۹، انتشارات علمیّه اسلامیه، بی تا.
- شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید معتزلی، مؤسسه إسماعیلیان للطباعه والنشر و التوزیع، بی تا.
- مسند أبی یعلى، أبو یعلى الموصلی، دار المأمون للتراث، ۱۴۰۰ق
- مسند الإمام أحمد بن حنبل، الإمام أحمد بن حنبل، دار صادر – بیروت – لبنان، ۱۴۰۵ق.
- الإرشاد، الشیخ المفید، دار المفید للطباعه و النشر و التوزیع – بیروت – لبنان۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م