- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
حر بن یزید ریاحی که پیش از واقعه عاشورا، یکی از فرماندهان نظامی کوفه بود، دستور گرفت تا با لشکری هزار نفری، مانع از ادامه حرکت امام حسین (علیه السلام) به سوی شهر کوفه شده و نیز مانع از بازگشت آن حضرت شود.
حر بن یزید ریاحی در روز عاشورا خود را در میان بهشت و جهنم دید، در یک لحظه تصمیم گرفت که در کنار امام حسین (علیه السلام) قرار گیرد که در نهایت او به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوست و در دفاع از او جنگید و به شهادت رسید. حر به سبب توبه و پیوستن به سپاه امام، نزد شیعیان احترامی خاص دارد.
شیعیان، حر بن یزید ریاحی را نماد امید به قبولی توبه و رستگاری بعد از آن می دانند. آرامگاه حر اکنون در سمت غربی کربلا در فاصله حدود هفت کیلومتری واقع شده است.
چون حر بن یزید ریاحی دید لشکر کوفه تصمیم گرفتند با حسین (علیه السلام) بجنگند و فریاد امام حسین (علیه السلام) را شنید که مى فرمود: آیا دادرسى نیست که براى خدا به داد ما برسد؟ آیا کسى نیست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ به عمر بن سعد گفت:
اى عمر، تو با این مرد مى جنگى؟
گفت: آرى به خدا، جنگى که اگر هموار باشد سر ها بیفکند و دست ها بپراند، گفت: پیشنهاد او پسند شما نیست؟
عمر گفت: اگر کار به دست من بود، پذیرا مى شدم ولى امیرت نپذیرد؛
حر بن یزید ریاحی آمد و در کنار لشکر ایستاد و یکى از هم عشیره هایش به نام قره بن قیس با او بود، به قره بن قیس گفت: امروز اسبت را آب دادى؟ گفت: نه، گفت: نمى خواهى آبش دهى؟ قره گوید: به گمانم رسید مى خواهد به کنارى رود و در نبرد شرکت نجوید و بد دارد که من نگران او باشم که کنار مى رود؛
گفتم: من اکنون مى روم آبش دهم، او هم از آنجا که بود کناره کرد و به خدا اگر مرا از قصد خود آگاه کرده بود با او به حسین پیوسته بودم و کم کم خود را به حسین (علیه السلام) نزدیک مى کرد.
مهاجر بن اوس به او گفت: چه قصدى دارى؟ مى خواهى یورش برى؟
پاسخ او را نداد و لرزه اى بر اندامش افتاده بود، مهاجر به او گفت: وضع مشکوکى به خود گرفتى، من تو را در هیچ میدانى چنین ندیدم، اگر به من مى گفتند شجاع ترین اهل کوفه کیست؟ تو را نام مى بردم، این چه حالى است که در تو بینم؟
حر بن یزید ریاحی به گفت: من خود را میان بهشت و دوزخ مى نگرم، به خدا چیزى را بر بهشت اختیار نکنم اگر چه پاره پاره و سوزانده شوم، تازیانه بر اسب زد قصد حسین (علیه السلام) داشت و دست بر سر گذاشت و مى گفت: بار خدایا، به سوى تو برگشتم، توبه ام را بپذیر، من دل دوستان تو و زادگان دختر پیغمبرت را لرزاندم.
توبه حر بن یزید ریاحی به روایت طبری
طبرى گفته: چون به حسین (علیه السلام) و اصحابش نزدیک شد سپر واژگون کرد و بر آن ها سلام داد.
باب توبه براى هر کس باز است؛ پیش آمد حر بن یزید درسى است براى کسانى که بار گناه آنان بسیار سنگین است و نوید عموم رحمت خدا و بخشایش او است براى بندگان؛ هر کس در هر مقامى از تمرد و گنهکارى باشد چون به خود آمد و از روى حقیقت پشیمان شد و به درگاه خدا بازگشت، او را مىپذیرد ولى در صورتى که از خود بگذرد.
حر بن یزید ریاحی که به خود آمد و دانست چه خطاى بزرگى کرده، راه را بر امام بسته و دل خاندان او را آزرده است، توبه اعدام بود، حاضر شد براى تدارک خطاى خود از همه چیز بگذرد، از مال و منصب و جاه و خاندان؛
از جان گذشت و با اخلاص به آستان حسین (علیه السلام) رو کرد و آن حضرت او را پذیرفت، با اینکه عمرى در خدمت حکومت شوم بنى امیه گذرانیده بود، سرانجام به سعادت شهادت رسید و در شمار بزرگان اصحاب امام مظلوم درآمد، زیرا با همین برگشت و جانبازى خود درس مفیدى به همه گنه کاران داد و به وجه بلیغى به سران کوفه اتمام حجت کرد.
در همین یک ساعت دوران توبه خود، عمرى را که در حکومت باطل بسر برده بود جبران کرد، در مرحله اول به سوى اهل کوفه برگشت و حق را به آنها تبلیغ کرد؛ با همین تبلیغ نیم ساعته، همه خطا هاى خود را برگردانید، زیرا درسى به جهانیان داد که شاگردان آماده از آن استفاده مى برند و در مرحله دوم با خون خود همه گناهان خود را شست و تا آنجا پاک شد که امام سر او را به دامن نهاد.
سخن حر بن یزید ریاحی با امام حسین (علیه السلام)
خود را به امام حسین (علیه السلام) رسانید و گفت: قربانت یا بن رسول اللَّه، من همان همراه تو هستم که نگذاشتم برگردى و در راه، پا به پاى تو آمدم و تو را در اینجا بازداشت کردم، من گمان نمى بردم که این مردم پیشنهاد هاى تو را نپذیرند و تو را به این وضع کنونى برسانند، به خدا اگر مى دانستم با تو چنین مى کنند، آنچه با تو کردم نمى کردم، من از آنچه کردم به خدا توبه کردم، به نظر شما توبه من پذیرفته است؟
امام حسین (علیه السلام) فرمود: آرى، توبه ات را خدا قبول کند، فرود آى؛ عرض کرد: من سواره بهتر مى توانم خدمت کنم، ساعتى با آن ها بجنگم و در آخر پیاده خواهم شد، حسین (علیه السلام) فرمود: خدایت رحمت کند هرچه در نظر دارى عمل کن، مقابل حسین (علیه السلام) ایستاد و گفت:
سخن حر با اهل کوفه
«اى اهل کوفه، مادرتان مباد و نزاد، این بنده شایسته خدا را دعوت کردید تا چون نزد شما آمد، او را از دست دادید، گمان داشتید که از او با جان خود دفاع کنید و سپس بر او جهیدید تا او را بکشید، به او چسبیدید و یقه او را گرفتید و از هر سو راه بر او بستید که در بلاد پهناور خدا نتواند رفت؛
و چون اسیرى در دست شما گرفتار شده و سود و زیان خود را از دست داده و آب فراتى که یهود و ترسا و گبر مى نوشند و خوک و سگ بیابان عراق در آن مى غلطند، به روى او و زنان و کودکان و خاندانش بستید و آنهایند که از تشنگى به خاک افتاده اند، چه بد رفتارى با ذریه محمد کردید پس از او، خدا شما را سیراب نکند روز تشنگى».
عده اى بر او حمله کردند و او را تیرباران نمودند، او آمد و در برابر حسین (علیه السلام) ایستاد.[۱]
کشته شدن حر بن یزید ریاحی (ره)
حر بن یزید ریاحی در میدان رفت و چنین سرود:
«تصمیم گرفتهام که تا نکشم کشته نشوم؛ و امروز هرگز کشته نخواهم شد، مگر در حال پیشروى.
آنان را با شمشیر مى زنم، با ضربتى مانند ساتور، بى آنکه سستى کنم و کوتاهى بورزم.»
همچنین مى سرود:
منم حر مهمان نواز عزیز که گردن زنمتان به شمشیر تیز
ز بهتر کسى کامده در عراق
نبینم به قتل شما هیچ چیز
گویا ابن معتز نیز او را ستوده است:
مرا تیغى است مرگ اندر درونش به جز خون ریختن دم برنیارد
به روى تیغهاش موج سیاهى چه ابرى تیکه کان باران نبارد
حر بن یزید ریاحی به همراهى زهیر بن قین جنگ نمایانى کرد و چون یکى از آنها حمله مى کرد و محاصره مى شد، دیگرى حمله مى کرد و او را نجات مى داد، ساعتى با هم جنگیدند و پیاده نظام کوفه بر حر حمله همه جانبه کردند و او را کشتند.
فتال نیشابورى در «روضه الواعظین» در مقتل حر گفته می گوید:
حسین (علیه السلام) به بالینش آمد و خونش هنوز مى جوشید، به او فرمود: به به اى حر، تو چنانچه مادرت نامت نهاده، حر هستی در دنیا و آخرت، سپس حسین (علیه السلام) مى سرود:
چه خوش حر ى است حر بنى ریاحم
شکیبا زیر نیزه و در پناهم
چه خوش حرى که مى خواند حسینش
ببخشد جان بجنگد در سپاهم
مرحوم صدوق هم از امام صادق (علیه السلام) همین را روایت کرده است؛ انتهى.
نتیجه گیری
یکی از افراد شاخص که در آخرین لحظات، میان جدال حق و باطل، راه حق را بر گزید، حر بن یزید ریاحی است، او فرمانده سپاه حکومت کوفه بود که در ابتدا راه را بر امام حسین (علیه السلام ) بست و وقتی متوجه شد که حاکمیت قصد جنگ با فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دارد، راه خویش را جدا نمود و در کنار فرزند زهرا (سلام الله علیها) در برابر آنها جنگید تا به شهادت رسید.
پی نوشت
[۱] . در کربلا چه گذشت، ص۳۲۲.
منبع
- در کربلا چه گذشت / ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمى / مترجم آیت الله کمره اى، مسجد جمکران، قم، ۱۳۸۱ ش.