- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
زهیر بن قین بن قیس انمارى بجلى از مردان بزرگ قبیله اش بود و در کوفه سکونت داشت. او مردى شجاع بود و آوازه شجاعت، جنگ آوری و فداکارى هاى او در متون تاریخی موجود است. زهیر در سال شصت هجری همراه خانواده اش حج گزارد و در راه بازگشت، با امام حسین (علیه السلام) مواجه شد و به سپاه آن حضرت پیوست.
پیوستن زهیر بن قین به کاروان کربلا
هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به منطقه «زرود» رسید. چشمش به خیمه اى افتاد که در آنجا بر پا شده بود. چون درباره اش پرسید، گفتند: برای زهیر بن قین است. او حج گزارده بود و از کوفه به مکه مى رفت. حسین (علیه السلام) پیام داد که به دیدارش بیاید تا با او گفت و گو کند.
زهیر بن قین از دیدار با امام خوددارى ورزید. همسر زهیر که با او بود، گفت: «سبحان اللّه، فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دنبال تو مى فرستد و تو اجابتش نمى کنى؟»، زهیر برخاست و به سوى امام حسین (علیه السلام) رفت. اندکى نگذشت که با چهره اى درخشان بازگشت و فرمان داد که چادرش را نزدیک خیمه حضرت (علیه السلام) برپا کنند.
سپس به همسرش گفت: من تو را طلاق دادم؛ همراه برادرت به خانه ات برو که من قصد دارم همراه حسین (علیه السلام) کشته شوم.
آنگاه به یاران همراه خویش گفت: هر کس دوستدار شهادت است بماند و هر کس دوست ندارد، برود. هیچ یک از آنها با او نماند، بلکه همراه زن و برادر زنش رفتند تا به کوفه وارد شدند.
طبرى به نقل مردى از بنى قاره گوید: همراه زهیر بن قین، پا به پاى حسین (علیه السلام) از مکه مى آمدیم. بدتر از هر چیز براى ما این بود که با حسین در یک جا منزل کنیم؛ از این رو هرگاه حسین حرکت مى کرد، زهیر فرود مى آمد و هرگاه حسین فرود مى آمد، زهیر حرکت مى کرد.
تا آن که روزى به منزلگاهى رسیدیم و ناچار شدیم در آنجا فرود آییم. حسین در کنارى و زهیر در کنارى دیگر منزل کرد. ما در حال غذا خوردن بودیم که پیک حسین آمد و سلام کرد سپس داخل شد و گفت: اى زهیر بن قین، حسین مرا فرستاده است که نزدش بروى.
گوید: همه آنچه را به دست داشتند افکندند، به طورى که گویى بر سر ما پرنده نشسته است![۲]
طبرى در ادامه از ابو مخنف نقل میکند که دلهم، دختر عمرو، همسر زهیر بن قین به زهیر گفت: «آیا فرزند رسول خدا در پیت فرستاده است و تو نمى روى؟ سبحان اللّه. برو و سخن او را بشنو و آنگاه بازگرد.»
گوید: زهیر نزد امام (علیه السلام) رفت و اندکى نگذشت که با شادمانى و چهره اى درخشان بازگشت. آنگاه فرمان داد که خیمه و بار و بنه اش را کندند و نزد حسین (علیه السلام) بردند. آنگاه به همسرش گفت: تو مطلقه هستى! نزد خویشاوندانت برو. من دوست ندارم که از سوى من جز خیر چیزى به تو برسد.
سپس خطاب به یارانش گفت: هرکدام از شما دوست دارد با من بیاید و گرنه این آخرین دیدار است. من برایتان حدیثى نقل مى کنم: «در بلنجر[۳] مى جنگیدیم و خداوند ما را پیروز ساخت و غنایمى به دست آوردیم. در این هنگام سلمان باهلى به ما گفت: آیا از این پیروزى که خدایتان نصیب کرده است و غنایمى که به دست آورده اید، خوشحالید؟
گفتیم: آرى!
گفت: آنگاه که جوانان آل محمد را به هنگام جنگیدن در رکاب آنان دیدار کردید، بسیار خوشحال تر باشید؛ با این غنایمى که به دست آورده اید؛ و من شما را به خداوند مى سپارم.»[۴]
در روایت سید ابن طاووس آمده است که زهیر به زنش این سخن را گفت:
«آهنگ همراهى با حسین (علیه السلام) را دارم، تا جان خویش را در راه او فدا و با همه وجودم از او دفاع کنم.» سپس اموال همسرش را به او داد و وى را به یکى از پسرعموهایش سپرد تا به خانواده اش برساند. زن برخاست و گریست و با زهیر خداحافظى کرد و گفت: «خداوند یار و یاور تو باشد و برایت خیر گرداند. از تو مى خواهم که در قیامت نزد جد حسین از من شفاعت کنى.»[۵]
زهیر بن قین در زیارت ناحیه مقدسه
در زیارت ناحیه بر وى چنین درود فرستاده شده است:
«سلام بر زهیر بن قین بجلى که پس از آن که امام حسین (علیه السلام) به او اجازه بازگشت داد، گفت: به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا اسیر دست دشمنان باشد و من خود را نجات بدهم؟ خداوند چنین روزى را به من نشان ندهد.»[۶]
زهیر بن قین در کربلا
موضع گیرى هاى زهیر بن قین از هنگام پیوستن به کاروان حسینى تا شهادت در رکاب آن حضرت چنان عالى است که تاریخ پیوسته آن را یادآور مى شود و نسل ها آن را مى خوانند و در برابر این شخصیت والاى اسلامى سر تعظیم فرود مى آورند. در این جا به چند مورد زیر اشاره مى شود:
هنگامى که کاروان حسینى به ذاحسم رسید، امام (علیه السلام) براى یارانش خطبه اى خواند و طى آن فرمود: «اما بعد، براى ما وضعیتى پیش آمد که شما مى بینید»؛ آنگاه زهیر برخاست و خطاب به یارانش گفت: آیا شما سخن مى گویید یا من سخن بگویم؟ گفتند: شما سخن بگوى.
او پس از حمد و ثناى الهى گفت: «بر هدایت خداوند باشید، اى فرزند رسول خدا، گفتارتان را شنیدیم. به خدا سوگند اگر دنیا براى ما سراى باقى باشد و ما در آن جاودان باشیم، جز این که با کمک و یارى تو از آن جدا گردیم، قیام با تو را بر اقامت در دنیا ترجیح مى دهیم». آنگاه حسین (علیه السلام) برایش دعاى خیر کرد.[۷]
ابو مخنف به نقل از ضحاک مشرقى گوید: چون شب دهم فرارسید، حسین (علیه السلام) طى خطابه اى به یاران و خاندانش چنین فرمود: «اینک تاریکى شب فرا رسیده است، آن را رهوار خویش گیرید و هرکدام از شما دست یکى از خاندانت را بگیرد، چرا که این قوم مرا مى جویند.»
آنگاه حضرت عباس (علیه السلام) و دیگر خاندان حضرت پاسخ گفتند و سپس مسلم بن عوسجه پاسخ داد سپس سعید پاسخ داد و آنگاه زهیر برخاست و گفت: «به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم و خاکسترم به باد داده شود، سپس هزار بار به همین صورت کشته شوم و خداوند با این قتل، از جان تو و جان جوانان خاندانت دفاع کند.»[۸]
ابومخنف به نقل از على بن حنظله بن اسعد شبامى، از کثیر بن عبدالله شعبى بجلى گوید: چون براى رویارویى با حسین (علیه السلام) یورش بردیم، زهیر بن قین سوار بر اسبى که دمى پر مو داشت، غرق در سلاح سوى ما آمد و گفت: اى کوفیان از عذاب خداى برحذر باشید، برحذر! مسلمان بر گردن برادر مسلمان حق دارد که نصیحتش کند.
تا هم اکنون، برادریم و تا هنگامى که شمشیر میان ما و شما نیفتاده است، بر دین و امت واحدیم ولى آنگاه که شمشیر افتاد، همبستگى از میان مى رود و ما امتى مى شویم و شما امتى! خداوند به وسیله فرزندان پیامبرش محمد (صلی الله علیه و آله)، ما و شما را به بوته آزمایش نهاد، تا ببیند که چه مى کنیم؛
ما شما را دعوت مى کنیم که آنان را یارى دهید و از پشتیبانى عبیداللّه زیاد سرکش، دست بردارید؛ چرا که در دوران سلطه آنها چیزى جز بدى نخواهید دید. آنان چشمانتان را میل مى کشند و دست ها و پاهایتان را مى برند و پارسایان شما را مثله مى کنند و بر شاخه هاى درخت آویزان مى کنند و قاریانتان امثال حجر بن عدى و یارانش و هانى بن عروه و نظایرش را مى کشند.
مردم او را دشنام دادند و عبیداللّه و پدرش را ستودند و گفتند: «به خدا سوگند از اینجا نمىرویم تا رئیس تو و همراهانش را بکشیم یا او و یارانش را نزد امیر بفرستیم.»
زهیر بن قین گفت اى بندگان خدا، فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) از پسر سمیه به یارى و دوستى سزاوارترند، اگر یارى اش نمى کنید، از خدا بترسید و او را نکشید، لااقل بین او و یزید بى طرف باشید. به خدا سوگند که یزید در فرمانبردارى شما بدون کشتن حسین (علیه السلام) نیز راضى است.
آنگاه شمر تیرى بر او افکند و گفت: خاموش باش که خداى خاموشت گرداند، از پرگویى ما را خسته کردى!
زهیر گفت: اى پسر کسى که ایستاده بول می کرد، روى سخن من با تو نیست! تو حیوانى بیش نیستى، به خدا سوگند گمان ندارم که دو آیه از کتاب خدا را بدانى، با خبر باش از زبونى در روز رستاخیر و عذاب دردناک.
شمر گفت: هم اکنون خداوند تو و رئیست را مى کشد.
زهیر بن قین گفت: آیا مرا از مرگ مى ترسانى!؟ به خدا سوگند، مرگ با او را از جاویدان بودن با شما خوش مى دارم.
آنگاه رو به مردم کرد و با صداى بلند گفت: «اى بندگان خدا، این بى ادب ستم پیشه و امثال او، شما را در دینتان نفریبند، به خدا سوگند مردمى که خون فرزندان و خاندان محمد (صلی الله علیهم اجمعین) را بریزند و یاران و مدافعان حریمش را بکشند، به شفاعت او نخواهند رسید.»
کسى از پشت سر ندا داد: اى زهیر! ابا عبداللّه مى گوید: «بازگرد، به جانم سوگند، اگر مومن آل فرعون، قوم خویش را اندرز گفت و دعوت را به کمال برد، تو نیز این قوم را اندرز گفتى و به کمال بردى، اگر اندرز و ابلاغ سودمند افتد.»[۹]
زهیر بن قین پس از چندین حمله در میدان نبرد، خدمت اباعبداللّه (علیه السلام) بازگشت و در حال خداحافظى با آن حضرت چنین سرود:
فدتک نفسى هادیا مهدیا
الیوم ألقى جَدّک النبیا
و حسناً و المرتضى علیّا
و ذالجناحَین الشهید الحیا[۱۰]
اى هدایت گر هدایت شده، جانم به فدایت، امروز جدت پیامبر و حسن و على مرتضى و صاحب دو بال، آن شهید زنده را دیدار مى کنم.
آیا زهیر بن قین، عثمانى بود؟
مشهور است که زهیر بن قین پیش از پیوستن به کاروان حسینى، عثمانى بود. عثمانى یا متمایل گردیده به عثمان، در آن روزگار اصطلاحى سیاسى بود. معناى این اصطلاح، حداقل تایید کامل بنى امیه در ادعاى مظلومیت عثمان بن عفان و دشمنى با امام على (علیه السلام) به این سبب بود و مرتبه بالاتر شرکت در یک یا چند جنگ بر ضد حضرت على (علیه السلام) زیر پرچم خون خواهى عثمان بود، مثل جنگ جمل و صفین.
گویا کهن ترین منابع تاریخى که به عثمانى بودن زهیر بن قین اشاره دارد، تاریخ طبرى و انساب الاشراف بلاذرى است. طبرى به نقل از ابى مخنف، از حارث بن حصیره، از عبداللّه بن شریک عامرى، درباره برخى وقایع عصر تاسوعا چنین گوید: چگونه شمر، امان عبیداللّه بن زیاد را براى ابوالفضل العباس و برادران مادرى اش آورد؟
و چگونه عباس و برادرانش این امان را رد کردند و شمر را لعنت نمودند؟ سپس چگونه عمر بن سعد به لشکریانش فرمان داد به لشکرگاه ابى عبداللّه، پس از نماز عصر آن روز، یورش بردند، آنگاه چگونه امام حسین (علیه السلام) برادرش عباس را فرمان داد که نزد آنان برود و از آنان بپرسد که براى چه آمدهاند، عباس در راس بیست سوار، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نزد آنان رفت و گفت: چه اندیشه اى دارید و چه مى خواهید؟
گفت: از امیر فرمان رسیده است که به شما پیشنهاد دهیم به فرمان او درآیید یا با شما بجنگیم.
گفت شتاب مکنید تا نزد ابا عبداللّه بروم و آنچه را گفتید به عرض او برسانم.
گوید: آنها ایستادند و گفتند نزد او برو و مطلب را به اطلاعش برسان، آنگاه با پاسخش نزد ما بیا.
حضرت عباس (علیه السلام) رکاب کشید و آمد تا موضوع را به اطلاع امام حسین (علیه السلام) برساند؛ و یارانش آنجا ایستادند و با آنان گفتگو مى کردند. حبیب بن مظاهر به زهیر بن قین گفت: اگر مىخواهى تو با این مردم سخن بگوى و یا آن که من صحبت کنم. زهیر گفت تو این را آغاز کردى تو سخن بگو.
حبیب بن مظاهر گفت: به خدا سوگند بدترین مردمى که در روز قیامت نزد خداوند مىآیند، آنهایى هستند که فرزندان و خانواده و خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بندگان سحرخیز و ذکر گوى این شهر را کشته باشند.
عزره بن قیس گفت: خوب خود را پاک و پاکیزه جلوه مى دهى!
زهیر بن قین گفت: اى عزره، خدا وجود مرا پاکیزه و هدایت کرده است. اى عزره از خدا بترس که من خیرخواه توام، اى عزره تو را به خدا سوگند گمراهانى را که جان هاى پاک را مى کشند، یارى مکن!
گفت: اى زهیر، نزد ما شیعه ی اهل بیت نبودى، بلکه عثمانى بودى.
گفت: آیا اینک که در اینجا هستم نشان آن نیست که از آنهایم؟ به خدا سوگند من هرگز براى او نامه اى ننوشته ام و پیکى نفرستاده ام و به او وعده یارى نداده ام. ولى راه، ما را با هم در یکجا گرد آورد.
چون او را دیدم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و منزلت حسین (علیه السلام) نزد او را به یاد آوردم و فهمیدم که از دشمنان او و حزب شما چه برایش پیش مى آید و چنین دیدم که یارى اش کنم و در حزب او باشم و براى حفظ حقوقى که شما از خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تباه کرده اید، جانم را در راه او فدا کنم.»[۱۱]
بلاذرى گفته است: «گویند زهیر بن قین بجلى در مکه طرفدار عثمان بود، آنگاه با شتاب از مکه بازگشت؛ راه، او و حسین را به هم ملحق کرد.»[۱۲]
طبرى نیز -همانطور که آوردیم- ناخوشنودى زهیر را از این که در راه با حسین (علیه السلام) در یک جا فرود آید روایت کرده است.[۱۳]
روایت دینورى نیز تایید مى کند که زهیر بن قین از رفتن نزد امام (علیه السلام) در زرود خوددارى ورزید و دوست نداشت که با او ملاقات کند.[۱۴]
نتیجه گیری
زهیر بن قین یکی از یاران امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا است، وی در ابتدا گرایش عثمانی داشته اما در راه بازگشت از مکه در یکی از منازل بین راه، در کنار امام حسین (علیه السلام) منزل گزید، حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از او دعوت می کند که با ایشان همراه شود، او نیز قبول می کند و به سپاه امام (علیه السلام) می پیوندد و سرانجام در روز عاشورا به شهادت می رسد.
پی نوشت ها
[۱] . الاخبار الطوال، ۲۴۶- ۲۴۷.
[۲] . تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۰۳.
[۳] . شهرى است در سرزمین خزر، گویند: عبدالرحمن بن ربیعه آن را گشود، بلاذرى گوید: سلامان بن ربیعه باهلى (ر. ک: معجم البلدان، ج ۱، ص ۴۸۹.)
[۴] . تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۰۳؛ الارشاد، ص ۲۰۳.
[۵] . اللهوف، ص ۳۱.
[۶] . معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۲۹۵، شماره ۴۷۵۰.
[۷] . تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۰۷، ابصارالعین، ص ۱۶۲.
[۸] . رک، تاریخ الطبرى، ج ۲، ص ۳۱۶، الارشاد، ص ۲۱۵، ابصارالعین، ص ۱۶۴.
[۹] . تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۱۹، ابصارالعین، ص ۱۶۵-۱۶۶.
[۱۰] . ابصارالعین، ص ۱۶۷.
[۱۱] . تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۱۴.
[۱۲] . انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۸- ۳۷۹.
[۱۳] . تاریخ الطبرى، ج ۳، ص ۳۰۳.
[۱۴] . الاخبار الطوال، ص ۲۴۶.
منابع
- نور الابصار فى مناقب آل بیت النبى المختار، شیخ مومن بن حسن مومن شبلنجى، (قرن ۱۳)، دار الکتب العلمیه، بیروت.
- الاخبار الطوال، ابوحنیفه احمد بن داود دینورى، (وفات: ۲۸۲)، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره.
- ارشاد القلوب، شیخ ابومحمد، حسن بن محمد دیلمى، منشورات الرضى، قم، ایران.
- انساب الاشراف، بلاذرى (ق ۳) زیر نظر مکتب البحوث و الدراسات در دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت.
- تاریخ الطبرى، (تاریخ الامم و الملوک)، ابوجعفر، محمد بن جریر طبرى، منشورات الاعلمى، بیروت.
- الملهوف على قتلى الطفوف، رضى الدین ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، (ت: ۶۶۴)، تحقیق فارس تبریزیان، انتشارات اسوه، ۱۴۱۴.
- معجم البلدان، شهاب الدین ابو عبدالله یاقوت بن عبدالله حموى رومى بغدادى، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
- معجم رجال الحدیث، آیت الله سید ابوالقاسم موسوى خویى، چاپ پنجم، تهران.