- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
تاریخ بشر همواره شاهد حوادث بزرگ تلخ و شیرین بوده است؛ بى تردید هریک از آن رخدادها در پى عامل یا عواملى اتفاق افتاده است.انسانهاى دور اندیش، براى جلوگیرى از تکرار رخدادهاى تلخ و ناگوار و براى تداومبخشى به حوادث سودمند و گوارا، در صدد بررسى عوامل و ریشه یابى آن بر مىآیند. امروزه چنین مباحثى تحت عنوان «فلسفه تاریخ» و «تحلیل تاریخ» در محافل علمى و تحقیقاتى با توجّه فراوان طرح و تبیین مىشود. البته نباید غافل بود که مبتکر و طرّاح اصلى این نوع مباحث، بعد از ظهور اسلام، قرآن کریم بوده است. چنان که بخش قابل توجّهى از آیات قرآن با نقل و بررسى داستان تلخ و نافرجام برخى از پادشاهان پیشین همچون فرعون۱ و اقوام گذشته هم چون قوم نوح، عاد، ثمود و لوط۲ و بررسى علل سقوط و نابودى آنها، در پى ارائه چنین مباحث تحلیلى است.
ریشه ناهنجارى ها
بخش مهمى از رخدادهاى تاریخى بشر در سایه تاریک تبعیت از هواهاى نفسانى و خواهشهاى شهوانى به وقوع پیوسته است. از این رو ریشه اغلب ناهنجارىهاى فردى و اجتماعى را باید در انواع گوناگون امیال نفسانى جست و جو کرد.همانگونه که برجستهترین تحلیلگران تاریخ، حضرت على علیهالسلام در بیان بلیغى مىفرماید:
«انّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اهواءٌ تُتَّبَعُ»۳
«همانا آغاز پدید آمدن فتنهها، پیروى خواهشهاى نفسانى است.»
فتنه فراموش نشدنى
یکى از حوادث ناگوار و فتنههاى فراموش نشدنى تاریخ بشر، حادثه حیرتزا و غمانگیز «عاشورا» است که تا قیام قیامت، کام تاریخ را به تلخى کشانده است. تلخى این واقعه نه تنها هرگز از ذائقه تاریخ زدوده نمىشود؛ بلکه با تکرار حوادث مشابه آن، مهرهاى سیاه دیگرى بر پیشانى تاریخ مىنشیند و جام زهر دیگرى در کام نیکان ریخته مىشود.
تکرار تاریخ
در روند تاریخ بشر؛ چه حال و آینده، هیچ گونه تضمینى براى تکرار نشدن رخدادهاى مشابه حادثه رقّتانگیز عاشورا وجود ندارد؛ مگر اینکه ریشهها و عوامل آن شناسایى و خشکانده شود. بنابراین در ضرورت طرح این گونه مباحث جاى هیچ تردیدى نیست.حال، جاى طرح این سؤال اساسى است که: ریشه اصلى و عامل مهم بروز حادثه خونین عاشورا چه بوده است؟ براى یافتن جواب سؤال مزبور، باید انگیزههاى دشمنان امام حسین علیهالسلام بررسى گردد.
شکى نیست که افراد شرکت کننده در جنگ علیه این امام شهید، با امیال و انگیزههاى گوناگونى وارد میدان شدهاند. از میان انبوه انگیزهها، مىتوان به انگیزههاى اقتصادى، اعتقادى، تعصبات قومى، انتقام، ترس و وحشت، جاهطلبى و حبّ مقام به عنوان برجستهترین انگیزهها اشاره نمود.
مهم ترین انگیزه ها
هریک از عوامل و انگیزههاى فوق در خور توجه و تأمّل بوده و قابل بحث و بررسى است؛ اما انگیزه اخیر، یعنى جاهطلبى، از حساسیت و تأثیرگذارى خاصّى برخوردار است. ادّعاى گزافى نیست اگر اصلىترین ریشه رخداد عاشوراى سال ۶۱ هجرى قمرى و همچنین عاشوراهاى مشابه دیگر تاریخ را، همین انگیزه بدانیم. از این رو اگر در این زمینه مبحث مستقلى ارائه گردد، مفید خواهد بود.
البته پیش از پرداختن به بحث اصلى، یعنى نقش جاهطلبى در واقعه عاشورا، ضرورى است بحث کوتاهى به صورت کلّى پیرامون خودِ «جاهطلبى» ارائه شود تا اهمیت موضوع بیشتر روشن گردد.
خطرناک ترین غریزه
«جاه طلبى» یکى از رذیله هاى بسیار خطرناک است که ممکن است در انسان پیدا شود و دین و دنیاى خود و حتى دیگران را نابود سازد؛ همان گونه که در طول تاریخ، اغلب حوادث تلخ و زیان بار در سایه سیاه همین رذیله مُهْلِک شکل گرفته است.
شعله شهوت جاه طلبى در انسان چنان پرفروغ است که از تمام شعلههاى شهوانى پرسوزتر و پرزورتر است و چنانچه اشعه پرفروغ ایمان و عمل صالح، آن را در کنترل خود قرار ندهد، هیچ چیز دیگر قادر به خاموش کردن آن نخواهد بود.
تجربه تاریخى بشر نیز مؤیّد این مطلب است که انسانهاى دور از تعهّد و غیر مُهَذّب، اگر از هر نوع لذت شهوانى، گذشته از لذّت جاه و مقام، صرف نظر نکردهاند؛ بلکه گاهى براى رسیدن بدان از برخى لذتّهاى دیگر نیز چشم پوشى کردهاند.
بنابراین مىتوان اذعان کرد که مقامطلبى و حبّ ریاست، از غرایز شهوانى دیگر قوىتر و خطرناکتر است، چنان که مرحوم ملاّ مهدى نراقى در این زمینه مىفرماید:
«اِنّه (حب جاه) اَعْظَمُ لَذَّهٍ مِن لَذّاتِ الحیاه الدّنیا و اکبر زِینَهٍ مِن زَینَتِها؛۴ همانا جاهطلبى، بزرگترین لذّت از لذایذ دنیا و بزرگترین زینت از زینتهاى آن است.»
دیدگاهها
به دلیل خطرناک بودن جاه طلبى، آیات۵و روایاتى۶ در نکوهش آن وارد شده است و به تبع آن، عالمان اخلاق نیز در کتابهاى اخلاقى خود مباحثى مطرح کردهاند. مرحوم ملا احمد نراقى کلام نغزى در این زمینه دارد:
از زمان آدم تا این دم، اکثر عداوتها و مخالفتها با انبیا و اوصیا باعثى جز «حبّ جاه» نداشته (است). نمرود مردودِ به همین جهت آتش براى سوختن ابراهیم خلیل برافروخت و فرعونِ ملعون به این سبب خانمان سلطانى خود سوخت. حبّ جاه است که شدادِ بد نهاد را به ساختن ارم ذات العماد [وا [داشت و لعن ابد و عذاب مخلّد بر او گماشت. خانه دین سیّد آخر الزمان از آن خراب و ویران و اهل بیت رسالت به این جهت پیوسته مضطر و حیران، حقّ امیر مؤمنان از آن، مغصوب و خانوادهّ خلافت الهیه به واسطه آن، منهوب.
یثرب به باد رفت به تعمیر ملک شام بطحا خراب شد به تمنّاى ملک رى.۷
آرى، به راستى اگر تحلیل دقیقى از علل جنگهاى بزرگ و کوچک تاریخ ارائه شود، روشن خواهد شد که مهمترین عامل اشتغال آتش جنگهاى خونین ـ از جمله حادثه خونبار کربلا ـ همین عامل ریاستطلبى بوده است. امام راحل قدسسره در این باره مىفرماید:
«از اوّل عالم تا حالا، از این قدرتهاى جابر هرچه به مردم رسیده است، از این حبّ اشتهار ریاست، حبّ قدرت بوده است.»
زمینه هاى رخداد عاشورا
نقش جاه طلبى در حادثه عاشورا، از دو زاویه قابل تأمّل و بررسى است:
الف) ریشه هاى تاریخى پیش از زمان وقوع حادثه، (پیش زمینه ها).
ب) بررسى زمان رخداد و حادثه، (زمینه ها).
کمتر حادثه مهمّ تاریخى را مىتوان یافت که به صورت اتفاقى و بدون زمینههاى پیشین واقع شده باشد. معمولاً رخدادهاى مهمّ اجتماعى ـ تاریخى در بستر زمانى طولانى و با پیش زمینههاى قبلى رخ مىدهند. حادثه کربلا نیز از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه حوادث بسیار ناگوارى چون: انحراف خلافت از مسیر اصلى، دنیازدگى برخى از صحابه، عوام فریبى، بدعت گذارى و خانه نشینى على علیهالسلام ـ که همگى بدون تردید از جاهطلبى و حبّ مقام نشأت گرفته بود ـ در زمینه سازى جریان عاشورا دخالت داشتند. با اطمینان مىتوان اذعان داشت که اگر حوادث مزبور واقع نمىشد؛ هرگز حادثه خونبار عاشورا پیش نمىآمد.
آرى، واقعیت این است که بعد از رحلت پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم به سرعت جریاناتى در جولانگاه سیاست پدید آمد که هریک از آنها براى ایجاد حادثهاى مانند عاشورا کافى بود.
فاصله زمانى میان رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم تا زمان حادثه عاشورا، که دقیقاً نیم قرن است، در سه مرحله قابل بررسى است که در هر سه مرحله رد پاى جاهطلبى مشهود و ملموس است.
۱٫ دوران خانه نشینى على علیهالسلام
على علیهالسلام جانشین واقعى و لایق پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم بود؛ اما با کنار گذاشته شدن او، انحرافاتى در جامعه اسلامى پدید آمد که پس از این واقعه، اتفاقهایى همانند حادثه عاشورا دور از انتظار نبود. گرچه برخىها ممکن است توجیهات تعصّبآمیزى داشته باشند ولى حقیقت این است که اصل محور آغاز انحرافات در خلافت، جاهطلبى بوده است؛ به عنوان نمونه، اگر على علیهالسلام بر کرسى حکومت تکیه زده بود هرگز معاویه و امثال او در پستهاى حساسى همچون ولایت شام قرار نمىگرفتند و اگر معاویه نبود، هرگز جنایات یزید و حادثه عاشورا پدید نمىآمد.
۲٫ حکومت على علیهالسلام
گرچه حدود پنج سال، حکومت به دست على علیهالسلام افتاد؛ اما از آنجا که ۲۵ سال جامعه اسلامى بر خلافِ خواستِ على علیهالسلام حرکت کرده بود، به آسانى قابل برگشت نبود. از سوى دیگر در همان مدت کوتاه نیز، جاهطلبانى همچون معاویه، طلحه، زبیر، عایشه و… پیدا شدند که راه رو به رشد على علیهالسلام را سد کردند و جنگها و کدورتها در جامعه پدید آوردند که در زمینه سازى عاشورا، بى تأثیر نبود.
۳٫ معاویه
معاویه که توسط خلفاى پیشین برسر کار آمده بود و در منطقه حساس شام جایگاه محکمى براى خود ایجاد کرده بود؛ عاقبت با نهایت جاهطلبى و عوام فریبى و زور و تزویر بر جهان اسلام تسلط یافت. او نه تنها زمینه شحکومت یزید را فراهم آورد؛ بلکه با ایجاد بدعتهاى غیر شرعى و ضدّ عدالت، زمینه رویکرد جهانیان به اسلام را به رکود کشید. چنان که رشید رضا در کتاب تفسیر خود نقل مىکند:
یکى از دانشمندان بزرگ آلمان در آستانه (دولت عثمانى) به برخى مسلمانان از جمله شُترفاى مکه، گفته است:
شایسته است ما مجسّمه معاویه را از طلا در میدان برلین برپاکنیم.
گفتند: چرا؟!
او اظهار داشت: چون او نظام اسلامى را از اساس دموکراسى به نظام سلطه و زور تبدیل کرد و اگر این موضوع نبود، اسلام عالم را فرا مىگرفت.۸
با عنایت به مطالب گذشته روشن مىشود که حادثه عاشورا با حوادث مهمّ قبلى ارتباط بسیار نزدیکى داشته است. برخى از مورّخین بزرگ نیز به این نکته به صورت تلویحى اذعان نمودهاند. شهرستانى گفته است:
تمامى مشکلات و گرفتاریهایى که بر تاریخ اسلامى گذشته است، در عقیده باشد یا سیاست، ما را رسد که سرچشمه آن را در حوادث صدر تاریخ بیابیم.۹
تحلیلى روشن از جاهطلبان
با تأمّل و تحلیل وقایع پنجاه ساله پس از رحلت رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم ارتباط آنها با واقعه عاشورا روشن شد؛ اما منشأ آن وقایع چه بود؟
این مطلب نیز چون روز روشن است؛ ریشه اصلى تمام این قضایا، رذیله جاهطلبى بوده است.
آیا آنچه در سقیفه گذشت «منّا امیرٌ و منکم امیر»، در اثبات جاهطلبىها کافى نیست؟
آیا سفارش ابوسفیان به عثمان در خصوص حفظ حکومت و پاس دادن آن به همدیگر (اُمَوی ها) به مانند توپ۱۰؛ چیزى غیر از جاهطلبى را ثابت مىکند؟
تسلیم نشدن معاویه در مقابل حکومت على علیهالسلام به چه دلیل بود؟ آیا دلیلى جز جاهطلبى و حفظ مقام و ریاست منطقه دندانگیر شام داشت؟
عمروبن عاص که برجستهترین معاون معاویه بود و خود را شریک جنایتهاى او کرد، به دنبال چه هدفى بود؟ آیا مشکل مالى داشت؟! یا به دنبال رسیدن به حکومت مجدّد مصر بود؟۱۱
طلحه و زبیر به رغم بیعتى که با على علیهالسلام کرده بودند، به کدامین بهانهاى آواى جنگ سردادند؟ آنان که سرمایههاى هنگفتى داشتند، خانههاى مجلّلى ساخته بودند و کنیزان فراوانى در اختیار داشتند!
آرى همه چیز داشتند، ولى حکومت و جاه نداشتند؛ آنان به دنبال حکومت کوفه و بصره بودند.
جاه طلبان دوران یزید
هرچه بیشتر علل و انگیزههاى رخداد عاشورا مورد کنکاش قرار گیرد، نقش نامطلوب جاهطلبى در آن حادثه، روشنتر مىشود؛ به گونهاى که تمام انگیزههاى دیگر رنگ مىبازند.
به راستى مگر غیر از این است که اوّلین جرقههاى زمینه سازى ولایت عهدى و سپس خلافت یزید ـ که اصلىترین محور شرارت آفرین حادثه غمانگیز عاشورا بود ـ نیز از همین رذیله جاهطلبى و دلبستگى به ریاست و مقام آغاز شد؟ مورّخین صدر اسلام بدین نکته تصریح کردهاند؛ ابن اثیر در این زمینه مىنویسد:
مغیره بن شعبه در کوفه از طرف معاویه فرمانروایى مىکرد و معاویه تصمیم گرفته بود که او را برکنار کرده و سعید بن عاص را به کوفه بفرستد. هنگامى که این خبر به مغیره رسید، با خود گفت: مصلحت در این است که براى حفظ آبروى خود نزد معاویه بروم و از ادامه مسئولیت خود و فرمانروایى کوفه اظهار بىمیلى نموده و از او درخواست استعفا کنم تا در نزد مردم چنین وانمود شود که من خود داوطلبانه از فرمانروایى کوفه کناره گرفتهام.
مغیره با همین انگیزه به سوى شام حرکت کرد. وى در شام ابتدا با نزدیکان و یاران خود ملاقات نمود و به آنها گفت: اگر در این اوضاع و احوال نتوانم حکومت کوفه را براى خود نگه دارم، دیگر هرگز به آن مقام دست نخواهم یافت. و بعد نزد یزید بن معاویه رفت و به او گفت: بیشتر یاران پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از دنیا رفتهاند و فرزندان آنها به جاى ماندهاند و تو از همه آنها در فضل و رأى و دین و سیاست داناترى و من نمىدانم چرا پدرت معاویه براى تو از مردم بیعت نمىگیرد! یزید گفت: آیا به نظر تو این کار، شدنى است؟ مغیره گفت: آرى. یزید که سخت تحت تأثیر حرفهاى مغیره قرار گرفته بود، به نزد پدرش معاویه رفت و کلام مغیره را بازگو نمود. معاویه دستور داد تا مغیره را حاضر سازند.
مغیره آنچه به یزید گفته بود، به معاویه نیز گفت و اضافه کرد که: شما شاهد بودید که بعد از قتل عثمان، امت اسلامى دچار چه اختلافهاى شدیدى گردید و چه خونهاى زیادى ریخته شد. یزید جانشین خوبى براى تو خواهد بود تا بعد از تو پناهگاهى براى مردم باشد و از خونریزى و فتنه، جلوگیرى شود.
معاویه گفت: چه کسانى در این کار، مرا یارى خواهند کرد؟ مغیره گفت: من تعهّد مىکنم که از مردم کوفه براى یزید بیعت بگیرم. و زیاد بن ابیه (پدر عبیداللّه) نیز از مردم بصره براى ولایت عهدى یزید بیعت خواهد گرفت و از این دو شهر گذشته، مردم هیچ شهرى در بیعت با یزید مخالفت نخواهند کرد. معاویه، مغیره را در پست حکومت کوفه تثبیت کرد و از تصمیم برکنارى او به جهت بیعت گرفتن براى یزید، منصرف گردید.
مغیره نزد یاران خود بازگشت و در جواب آنها که از ماجراى برکنارىاش پرسش مىکردند، گفت: من پاى معاویه را در رکابى قرار دادم که حکومت اموى سالها به هجوم خود بر امت محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ادامه دهد، و دریدم براى آنها چیزى را که هرگز دوخته نخواهد شد.
مغیره براى عملى ساختن افکارش خود به کوفه برگشت و با یاران خود و هواداران بنىامیّه مسأله بیعت با یزید را مطرح کرد و آنها پیشنهاد او را اجابت کردند. او فرزندش موسى را به همراه هیئت ده نفره به سوى شام فرستاد و سىهزار درهم در اختیار آنان گذاشت. آنان نزد معاویه رفتند و از بیعت با یزید سخن گفتند و معاویه را تشویق کردند که هرچه زودتر این کار را انجام دهد. معاویه در پاسخ گفت: این مطلب را فعلاً اظهار نکنید ولى بر همین رأى و اندیشه باشید. سپس از فرزند مغیره سؤال کرد که: پدرت دین این افراد را به چه قیمتى خریده است؟! گفت: به سى هزاردرهم. معاویه در جواب گفت: به راستى دین براى این اشخاص بسى بىارزش بوده است که آن را به این قیمت ناچیز فروختهاند؟۱۲
آرى! مغیره مىخواست با یک تیر، دو نشان، بلکه چندین نشان بزند. زیرا با پیشنهاد اوّل، حکومتش در کوفه ادامه مىیافت و در مرحله دوم اگر یزید به حکومت مىرسید، چه بسا ارتقاء مقام هم پیدا مىکرد. بنابراین، هم پیشنهاد مغیره از جاهطلبى سرچشمه مىگرفت و هم استقبال معاویه و یزید بدان جهت بود.
هوس حکومت رى، چه مى کند؟
از دلایل روشن دیگر بر نقش شوم جاهطلبى در حادثه عاشورا، جریان جاهطلبى عمر بن سعد است. عمر بن سعد یکى از ضلعهاى مثلّث شوم حادثه کربلا است که در کنار دو ضلع دیگر (یزید و ابن زیاد) به ایفاى نقش ناپسند خود پرداخت. گرچه او امتیاز خاصّ رزمى و نظامى نداشت ولى به جهت برخوردارى از وجهه اجتماعى و مذهبى، به عنوان سفیر لشکر در مقابل امام حسین علیهالسلام انتخاب شد. او کسى نبود که امام حسین علیهالسلام را نشناسد، بلکه به خوبى او را مىشناخت و در مرحله اوّل هم راضى به قبول این مسوولیت نبود؛ اما آنچه که او را بر خلاف عقلش به وادى جنگ با امام حسین علیهالسلام کشاند؛ جاهطلبى و ریاستخواهى بود. این نکته از لابه لاى کلام و اشعار او هویداست:
ءَاَترک ملک الرى و الرىُّ رغبتى ام ارجع مذئوما بقتل حسین
و فى قتله النار الّتى لیس دونها حجابٌ و ملک الرى قرّه عینى۱۳
امام حسین علیهالسلام در ملاقاتى که با عمر بن سعد داشت، از او مىپرسد: آیا قصد کشتن مرا دارى؟
عمر بن سعد در صدد توجیه کار خود برآمده، مىگوید: اگر از این گروه جدا شوم، مىترسم خانهام را خراب کنند!
امام علیهالسلام جواب مىدهد: من براى تو خانهاى مىسازم.
عمر بن سعد بهانهتراشى کرده، مىگوید: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!
امام علیهالسلام مىفرماید: بهتر از آن را به تو مىدهم.
عمر بن سعد این بار نیز بهانه دیگرى مىآورد. امام حسین علیهالسلام در پایان فرمود:
«مرا مىکشى و گمان مىکنى که عبیداللّه ولایت رى و گرگان را به تو خواهد داد؟ به خدا سوگند که گواراى تو نخواهد بود و این، عهدى است که با من بسته شده است. و تو هرگز به این آرزوى دیرینه خود نخواهى رسید! پس هر کارى که مىتوانى، انجام ده که بعد از من روى شادى را در دنیا و آخرت نخواهى دید، و مىبینم که سر تو را در کوفه بر سر نى مىگردانند و کودکان سر تو را هدف قرار داده و به طرف آن سنگ پرتاب مىکنند.»۱۴
ضلع سوم
عبیداللّه بن زیاد نیز به عنوان سومین ضلع مثلّث شوم، پرونده جاهطلبىاش به طور کامل هویداست؛ گویى یزید نیز او را خوب مىشناسد و عطش ریاستطلبى او را مىداند؛ از این رو، او را با حفظ مقام فرمانروایى بصره، به فرمانروایى کوفه نیز منصوب مىکند. او نیز در قبال رسیدن به این همه پست و مقام، جنایت هولناک کربلا را مىآفریند؛ همان گونه که افراد دیگرى هم با همین انگیزه به او پیوستند.
پى نوشت:
۱٫ قصص / ۳۹ و ۴۰٫
۲٫ ص / ۱۲٫
۳٫ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۹۰؛ کافى، ج ۱، ص ۵۴٫
۴٫ جامع السعادات، ج ۲، ص ۳۴۸٫
۵٫ قصص / ۸۳٫
۶٫ اصول کافى، ج ۳، ص ۴۰۶٫
۷٫ معراج السعاده، ص ۴۵۳٫
۸٫ قال احد کبار علماء آلمان فى الاستانه لبعض المسلمین و فیهم احد شرفاء مکه: انّه ینبغى لنا ان نقیم تمثالا من الذهب لمعاویهبن ابىسفیان فى میدانٍ کذا من عاصمتنا «برلین». قیل: لماذا؟ قال: لانّه هوالذى حوّل نظام الحکم الاسلامى عن قاعدته الدمقراطیه الى عصبىّء الغلب و لولا ذلک لعمّ الاسلام العالم کلّه؛ (المنار، ج ۱۱، ص ۲۲۵، بیروت).
۹٫ کل التبلیلات التى مرّت بالتاریخ الاسلامى سواء فى العقیده او السیاسه یُمکننا ان نَجِدَ لها مرتجعاً و مردّاً فى حوادث صدر التاریخ؛ (ملل و نحل، به نقل از حماسه حسینى، ج ۳، ص ۶۶).
۱۰ امینى، الغدیر، ج ۱۰، ص ۸۳٫
۱۱٫ ترجمه شرح ابن ابىالحدید، ج ۲، ص ۱۰٫
۱۲٫ کامل، ابن اثیر، ج ۳، ص ۵۰۳ و ۵۰۴٫
۱۳٫ مقتل الحسین، مقرّم، ص ۱۹۷٫
۱۴٫ سفینهالبحار، ج ۳، ص ۶۷۳، کلمه «عمر».
منبع: ماهنامه کوثر، شماره ۵۳