- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 30 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
غرض نوشتن این اثر آن است که می خواهیم بدانیم چه علل و عواملی اسباب پدید آمدن دشمنی قبیله قریش و قبایل تابع با پیامبر گرامی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم آوردند؟ اگرچه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود از قریش بودند و از میان قریش برآمدند اما اهل قبیلۀ قریش- حتی نزدیکان ایشان – نه تنها به رسالت ایشان ایمان نیاوردند بلکه در شمار سرسخت ترین دشمنانش در آمدند.
برای قریش قبول اسلام به دلیل ترس از دست دادن موقعیت اجتماعی خود ناممکن شده بود برخی از تاکتیک های قریش در تقابل با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین بودند: آزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بعثت توسط قریش به ویژه از طرف متنفذّین قریش همانند ابوجهل، ابولهب، امه بن خلف و ابوسفیان، برخورد با قرآن و شعر نامیدن آن، پیشنهاد به ابوطالب برای قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، آزار و شکنجه مسلمانان، قطع پیوند با بنی هاشم و تبعید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نزدیکان وی به شعب ابو طالب، توطئه دارالندوه در جهت قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و غیره.
بسیاری از قبایل کوچکتر در حجاز به دلیل برتری قریش، خود به خود از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و دینی، تابع این قبیلۀ بزرگ شده بودند و به همین دلیل اسلام نمی آوردند. دلایل فراوانی وجود دارد که تا قبل از فتح مکه، بسیاری از اعراب بخاطر حرمتی که برای قریش قائل بودند اسلام نیاوردند. بنابراین این تحقیق جهت پاسخگویی به سوال اصلی پژوهش انجام شده است و در ادامه به بررسی این موضوع و در نهایت نتیجه گیری از آن انجام می شود.
مقدمه
به نظر میرسد یکی از عواملی که سرعت نفوذ اسلام در مکه را به شدت تهدیدکرده بود، جوسازی های زیاد علیه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه و ایجاد یک ذهنیت منفی از ایشان و اصحابش در بین مردم مکه بود. لذا این مسئله باعث عدم نفوذ گسترده اسلام در بین مردم مکه شده بود. مسئله دیگری که در حواشی این تهدیدات برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئله ساز شده بود، رقابت طوایف مختلف داخلی قریش (نظیر بنی امیه، بنی مخزوم و غیره) با بنی هاشم بود. آن ها از روی حسادت، حاضر به قبولی نبوت شخصی از طایفه بنی هاشم نبودند.
هرچند که سیاست قریش تا چندین سال در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حالت هجومی داشت و قبایل تابع نیز در پی قریش بودند اما صلح حدیبیه روند این جریان را معکوس کرد. این پیمان، دستاوردهای بزرگی را برای مسلمانان در پی داشت که منجر به ایجاد امنیت ده ساله، جدا شدن قریش از هم پیمانان یهودی اش؛ به رسمیت شناختن اقتدار سیاسی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دولت او در مدینه؛ افزایش قدرت و اقتدار سیاسی- نظامی مسلمانان؛ و در نهایت، مهار کردن خطرات قریش علیه قبایلی که تاکنون از ترس قریش فرصت نزدیک شدن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نداشتند، گردید.
اوج موفقیت دیپلماسی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درارتباط با قبایل را می توان درسال نهم هجری مشاهده کرد که نمایندگان طوایف مختلف عرب از هر سو برای بیعت و انعقاد پیمان های سیاسی به حضور آن حضرت در مدینه آمدند. این گونه بود که در جریان صلح حدیبیه و سرانجام در سال هشتم هجرت با فتح مکه، همه قریشیان و سپس قبایل تابع، تسلیم شده و اسلام آوردند.
این پژوهش جهت پاسخگویی به این سؤال انجام شده است: که چه علل و عواملی اسباب پدید آمدن دشمنی قبیله قریش و قبایل تابع با پیامبر گرامی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم آوردند؟
بررسی تاریخی وضعیت قریش
واژه قریش به معانی؛ تجمع کردن، جمع کردن، کسب کردن، محل کسب و کار و تجارت و کوسه ماهی، به کار رفته است (زبیدی، (١٣٠۶) تاج العروس، ج ۶، ص ۴۴). در مورد وجه تسمیه آن نیز اختلاف نظر وجود دارد. برخی قریش را لقب نضر بن کنانه دانسته اند و برخی دیگر آن را بر فهر بن مالک بن نضر بن کنانه اطلاق کرده اند. برخی گفته اند قریش به قصی بن کلاب خطاب می شده، زیرا وی قریش را جمع کرد و از همین رو به وی مجمع نیز می گفتند.
بنابر گفته ابن سعد قبل از قصی، قریش را بنی نضر خطاب می کردند. در قرآن کریم واژه قریش به معنای همه ساکنان مکه به کار برده شده است. قریش بر افراد دیگری نیز اطلاق می شد، از جمله قریش بدر بن یخلد بن حارث که گویا راهنمای کاروان های تجاری بنی نضر بوده است. علیرغم این اختلاف ها، در این که قریش نام تیره ای (بطنی) از بنی کنانه و از نوادگان اسماعیل بوده شکی وجود ندارد، هرچند زمان دقیقی را نمی توان برای آغاز کاربرد این واژه تعیین کرد.
بنابر گزارش منابع، پس از در گذشت کلاب بن مره، فاطمه همسر وی با مردی به نام ربیعه بن حرام از تیره بنی عذره خزاعه ازدواج کرد. فاطمه در این زمان از کلاب دو پسر به نام های زهره و زید داشت. ربیعه بن حرام به همراه فاطمه و زید پسر شیرخوارش به ناحیه ای در شام رفتند و زهره پسر بزرگتر کلاب در مکه باقی ماند. زید به دلیل دوری از مکه و قبیله خویش در میان بنی عذره به قصی ملقب شد و تا دوره جوانی در ناحیه سراع شام ماند، تا این که در جریان منازعه ای بین او و جوان قضاعی، قصی از نسب و وطن خویش آگاه شد و مصمم شد تا به مکه برگردد.
بدین ترتیب قصی بن کلاب یا همان زید به سوی مکه بازگشت و به دلیل ازدواج با دختر حلیل بن حبشیه، آخرین رئیس خزاعه، به جایگاه و منزلت بالایی رسید. حلیل قبل از مرگش، کلیدهای کعبه را به قصی سپرد تا از این طریق سرپرستی امور کعبه به فرزندان دخترش انتقال یابد.
اما قبیله خزاعه با قصی به مخالفت پرداخته، حاضر به قبول زعامت وی بر مکه نشدند. قصی ناچار شد با کمک بنی کنانه و قریش و همچنین یاری گرفتن از بنی عذره به جنگ با خزاعه تن در دهد. جنگ با خونریزی و کشتار بسیاری از هر دو طرف بی نتیجه ماند و هر دو گروه به حکمیت یعمر بن عوف، از تیره بنی بکر بن عبد مناه بن کنانه، رضایت دادند. سرانجام طبق حکم یعمر، همه خون های ریخته شده باطل اعلام شد و مقرر گردید قصی پرده دار و سالار مکه باشد و ضمنا خزاعه نیز باید از خانه های خویش در مکه اخراج شوند.
طبق گزارش ازرقی، همه بنی کنانه حاضر نشدند قصی را در جنگ با خزاعه یاری دهند و تنها تیره های اندکی از کنانه با وی همراهی کردند. بنی بکر بن مناه بن کنانه از آن جمله بودند که کاملا از قریش و قصی کناره گرفتند. این تیره از کنانه سابقه همکاری و هم پیمانی با خزاعه را داشته، به احتمال زیاد جزء معدود افرادی از بنی کنانه بودند که همراه خزاعه در مکه اقامت داشتند.
اولین و مهمترین اقدام قصی پس از رسیدن به سروری در مکه، گرد آوردن آن ها در درون (بطن) مکه بود.
به همین دلیل وی را مجمع خوانده اند، زیرا قدرت پراکنده قریش و بنی عدنان را دوباره گرد آورد. قصی هر یک از خاندان های قریش را در منازل و قطعه های مشخص در مکه اسکان داد و مکه را به صورت رباع (قطعه های مسکونی) میان خود و هم پیمانانش تقسیم کرد.
قبیله خزاعه با آمدن قریش به مکه، آن جا را ترک نکردند و همچنان در مکه و محله ها و منازل خود مقیم بودند. ازرقی می گوید اینان (خزاعه) تا زمان وی یعنی قرن سوم هجری همچنان در منازل و خانه های خویش بودند. قریش وقتی به داخل شهر منتقل شدند از بریدن درخت های حرم برای ساختن خانه بیم داشتند.
قصی با دست خود، درختان را قطع کرد و دیگران نیز از وی پیروی کردند. بنا به گفته یعقوبی، در اعتراض به این کار قصی، گروهی از اشراف بنی کنانه به نزد وی آمدند و گفتند این عمل تو نزد عرب گناه بزرگ است و اگر ما تو را رها کنیم عرب رهایت نمی کند. با وجود این، همه تیره های قریش و بنی کنانه قصی را در آمدن به مکه همراهی نکردند. بنابراین آن دسته از قریش که در بطن (داخل) مکه اقامت گزیدند، قریش بطحا و آن هایی که در حاشیه و بالای کوه های اطراف مکه باقی ماندند، قریش ظواهر نامیده شدند.
ولی درباره این که کدام تیره ها بطحا و کدام یک جزء قریش ظواهر بودند در منابع اختلاف نظر وجود وجود دارد: ابن کلبی فرزندان حارث بن فهر و فرزندان تیم بن غالب بن فهر را جزء قریش ظواهر دانسته است. ابن سعد علاوه بر این سه بطن، بنی معیص بن عامر بن لؤی را نیز جزء قریش ظواهر به شمار می آورد و متذکر می شود که خاندان ابی عبیده جراح، که از بنی حارث بن فهر بودند، در دره مکه (بطحاء) ساکن بودند.
یعقوبی می نویسد، تمام قریش در ابطح (همان بطحاء یا بطن اصلی مکه) مستقر بودند، به جزء بنی محارب، بنی حارث و بنی تیم بن غالب و بنی عامر بن لؤی که اینان در ظواهر مکه (اطراف مکه) ساکن بودند.
جغرافیای تاریخی قبایل تابعه
در جامعه قبیله ای عرب، میزان و تعداد اعضای قبیله از اهمیت بالایی برخوردار بود و یکی از علل اصلی قدرت و نفوذ قبیله به شمار می آمد. در جامعه ای که جنگ و زد و خورد در آن زیاد و حاکمیت و قانونی وجود نداشت، گروهی می توانست به حیات و زندگی خویش تداوم ببخشد که از حمایت بیشتر افراد و جنگاوران بیشتری بهره می گرفت.
در این میان قبایلی که تعداد جمعیت آن ها کم و اندک بود، تلاش می کردند از طریق سنت های موجود در جامعه قبیله عرب مانند، حلف و جوار در پناه قبیله بزرگ و با جمعیت بیشتری قرار بگیرند. از سوی دیگر، قبیله ای که قدرت و نفوذ داشت، مایل بود هم پیمانان بیشتری داشته باشد تا در مواقع جنگ و خطر از قدرت بیشتری برخوردار گردد.
از این منظر بود که قبایل تابع مجبور بودند که به قبایل بزرگتر به ویژه قریش متصل باشند وگرنه شرایط سختی در انتظارشان بود «اعراب شبه جزیره، چه بادیه نشینان و چه شهرنشینان، زندگی را به سختی سپری می کردند. آن ها مجبور بودند در مقابل سختی ناشی از اوضاع و احوال نامساعد محیط مقاومت کنند. غارت و چپاول از مشخصات ثابت آنان بود و هرگاه قبیله ای دشمنی نمی یافت تا آن را چپاول کند، به قبایل دوست خود حمله می برد. چه فقر و گرسنگی و مشکلات طاقت فرسای زندگی فراگیر بود.
مسائلی از قبیل ظلم و جور، اسارت زنان و کودکان، قتل و کشتار و زنده به گور کردن دختران اموری بود که اجتماع آن روز عرب از آن رنج می برد. اعراب در پست ترین منزل ها به سر می بردند؛ در زمینی سنگلاخ بیتوته داشتند. از آبهای لجن و تیره می نوشیدند و غذاهای ناگوار می خوردند؛ خون همدیگر را می ریختند و ارحام یکدیگر را قطع می کردند» (عبده، (١٣٧۶) شرح نهج البلاغه، خطبه ٢).
موقعیت قریش به عنوان عامل هویت آفرین مکه و جزیره العرب
قصی بن کلاب که از فرزندان قریش بود و در روزگار جوانی او، قریش در اطراف حرم پراکنده بودند، توانست با زیرکی خاص خود، کلید داری کعبه را از دست خزاعه خارج کند «بر اساس آنچه برخی اظهار کرده اند، این امر با استعانت قیصر روم بوده است» (شهبازی صنعانی، (٢٠٠٢ م) بلوغ الارب و کنوز الذهب فی معرفه المذهب، ج ٢، ١٧٣).
وضعیت موجود در افکار و اعتقادات مردم شبه جزیره، حداقل حجاز و تهامه سازگاری داشت، هیچ قدرت اقتصادی و فرهنگی، برتر از آن چه در مکه حاکم بود، در بخش مرکزی عربستان وجود نداشت. تا آن چه را در میان مکیان می گذشت، به چالشی جدی بکشاند. محیط بیرونی مکه، مملو همان فرهنگ شرک و خرافه پرستی بود. و چه بسا بر اثر تعاملات فرهنگی میان این دو محیط، بسیاری از داده های فرهنگی، نیز مبادله می شد. مانند افکار کاهنان درباره جن و غول ها، و استفاده از فکر آن ها برای حکمیت میان مکیان.
در آستانه ظهور اسلام، به واسطه روابط محدود اقتصادی و اجتماعی مکیان با ایرانیان و رومیان و یهودیان مدینه، پاره ای شک و تردید و انفعال فکری، نسبت به اعتقادات جاهلی، در اشخاص محدودی پیش آمده بود که در تواریخ می خوانیم که آن ها از دین اجدادی دست کشیدند و به مسیحیت و حنفیت و… روی آوردند. به غیر از این حرکت محدود، تا قبل از ورود اندیشه های اعتقادی اسلام، هیچ شکی در دل مشرکان، نسبت به اعتقاداتشان به وجود نیامده بود.
اهداف متعدد نظام حاکم بر مکه مشخص بود. مکیان نه قصد تصرف سایر کشورها را داشتند و نه داعیه تسلط بر کل قبایل شبه جزیره را. در کنار مکه، سرزمین کوچک طائف با سران و مهتران خود، مستقل از مکه زندگی می کردند، و فقط بر پایه تحالیف قبیله ای با مهتران و قبایل مکه رابطه داشتند. هدف مکیان، حفظ شرایط و امتیازات اعتبار بخش بر قریش بود. مانند پایگاه اشرافی آن ها و تولیت کعبه که به این پایگاه برتری می بخشید. می دانیم که مکیان برای حفظ تولیت کعبه، در طول تاریخ جنگ های متعددی انجام داده بودند. کسب ثروت از راه تجارت و حفظ میراث اجدادی نیز از نظر قبیله، از مهمترین اهداف بود.
توانایی قریش در به اختیار گرفتن بیشتر شعرای مشهور شبه جزیره العرب را می توان در راستای هژمونی (استیلا یا برتری) قریش مورد ملاحظه قرار داد. از منظر جامعه شناسی، توانایی گروه های اجتماعی (به ویژه قبایل و ایلات) در آفرینش های زبانی در حوزه های مختلف به ویژه ادبیات توانایی هژمونیک آن هارا بالاتر میبرد و از این طریق، می تواند هویت آفرینی کرده وبه عنوان مرکز بتواند بر پیرامون اثر بگذارد.
«وضعیت زبان قریش از این جنبه ممتاز بود. کلا شعر و شاعری چنان، جایگاه والایی نزد عرب داشت که برای ظهور هر شاعر، اعراب جشن می گرفتند و به یکدیگر تبریک می گفتند. معروف است که اعراب جز در سه مورد، به هم تبریک نمی گفتند: تولد یک پسر، ظهور یک شاعر و یا زادن یک مادیان.» (نیکلسون، رینولد (١٣٨٠) تاریخ ادبیات عرب، ١٠١)
«هر ساله در مشهورترین بازارهای عرب، یعنی عکاظ، مجنه و ذی المجاز که در انحصار قریش بود، شعرا و خطبآ با شیوه های مختلف، برای همگان شعر و خطابه می گفتند» عده ای از محققین، معتقدند این بازارها در وحدت بخشیدن زبان ها و ترویج یک زبان، که همان زبان قریش بود، نقش بسزایی داشتند» (لوبون، گوستاو (١٣١٨) تمدن اسلام و عرب، ٩٧٩).
اما مهمترین نکته در درک هویت قریش، نقش بت به عنوان یک حلقۀ واسط میان مولفه های هویت آفرین مکه و قریش است. در آن زمان، هبل، بزرگترین بت قریش، از عقیق سرخ و به شکل انسان ساخته شده، و دست راست آن شکسته بود. قریش آن را به همین صورت یافته و سپس یک دست از طلا به آن افزوده بودند.
هبل، به نام «هبل خزیمه» شهرت داشت؛ زیرا نخستین کسی که آن را در درون کعبه نصب کرد، خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بود. مردم در مشکلات شخصی خود نظیر ازدواج، ولادت، سفر و کار از آن اذن و اجازه می طلبیدند و با تیرهای قمار در پیش آن تفأل میزدند و داوری می طلبیدند و هرچه بیرون می آمد بدان عمل می کردند و کار را خاتمه یافته به حساب می آوردند.
پژوهندگان ادیان عصر جاهلی بر این اعتقادند که هبل همان خدای «بعل عبریان» است و معتقدند که آن، خدای مردوک سرور خدایان بابل بوده، سپس به میان بنی اسرائیل راه یافته به عنوان خدای فراوانی و نعمت بوده است؛ زیرا ازرقی می نویسد که عمروبن لحی آن را از ناحیه هیبت سرزمین جزیره با خود آورد و روی چاهی معروف به «اخسف» در داخل کعبه نصب کرد. «نصب هبل بر روی چاه اشاره به وجود رابطه ای میان آن و فراوانی نعمت دارد.
از همین رو، عرب ها آن را به عنوان سرور خدایان می شناختند. عمرو بن لحی هنگامی که می گفت خدای شما سرمای طائف را با لات به گرمای تابستان و حرارت تهامه را با عزی به سرمای زمستان تبدیل می کند، مقصودش از این خدا، هبل بود. نولدکه بر این عقیده است که دو بنای معروف «غریان» در حقیقت دو بتی بود که سمبل شامگاه و بامداد بودند و مقصود از آن ها عزی بود. داستان «غریان» با قتل نیز ارتباط مییابد. به همین جهت عزی از خدایانی به شمار می آید که مردم با تقدیم کردن انسان به عنوان قربانی درصدد تقرب بدان بر می آمدند. لات بت ویژه ثقیف بود. همان گونه که عزی به قریش اختصاص داشت.
یاقوت به نقل از ابن حبیب می نویسد که لات نام خانه ای در طائف بود که روی صخره ای بنا شده بود و به ثقیف تعلق داشت. آنان به زیارت این خانه می رفتند و با داشتن آن بت به کعبه فخر میفروختند. این خانه، دارای پوشش و پرده دارانی بود و ثقیف دره ای را که لات در آن قرار داشت حرم می دانستند.
ابن کلبی می نویسد سدانت و پرده داری این خانه به عهدۀ بنی عتاب بن مالک بود و قریش و دیگر عرب ها نیز آن را بزرگ و محترم می شمردند. خانۀ لات در محلی واقع شده بود که در زمان ابن کلبی مناره سمت چپ مسجد طائف در آن جا قرار داشته است» (الکلبی، هشام بن محمد (١٣۶۴) الاصنام (بتهای عرب)، ١٣۴).
دکتر جواد علی احتمال می دهد که لات در اصل از جمله سنگ های مقدسی بوده است که عرب ها برای تقدیم قربانی های خود از آن استفاده می کردند. سپس با گذشت زمان امر بر مردم مشتبه شده و گمان کرده اند که لات، خود از ابتدا بت بوده است. «از نظر قریش، عزی بزرگترین بت ها به حساب می آمد. آنان به زیارت این بت میرفتند، هدایایی نثار آن می کردند، و با قربانی کردن بدان تقرب می جستند.
قریش گرد کعبه طواف می کردند و می گفتند: «سوگند به لات و عزی و منات، که سومین بت بعد از آن دو است، آن ها سه دختر زیبای عالم بالا، و غرانیق والامقام هستند، که به شفاعت آن ها امید بسته می شود». عزی کشتارگاهی داشت که بدان «غبغب» می گفتند و زائران قربانی های اهدایی خود را در آن جا ذبح می کردند.
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال هشتم هجری مکه را فتح کرد، به خالد بن ولید مأموریت داد تا درخت عزی را از ریشه برکند. خانه آن را ویران کند، و بت را بشکند. عزی تنها بت قریش نبود، بلکه بسیاری از قبایل عرب مانند غنی، باهله، خزاعه، و همۀ قبایل مضر، بنی کنانه و غطفان آن را به عنوان بت خود پذیرفته بودند.
عزی هم چنین در عصر منذریان در حیره مورد پرستش قرار می گرفت و پادشاهان حیره گاهی انسان ها را به عنوان قربانی تقدیم آن می کردند. در منابع سریانی آمده است که منذر تعدادی از کنیزانی را، که به اسارت درآمده بودند، به عنوان قربانی تقدیم پیشگاه «افرودیت» (عزی) کرد (سالم، (١٣٨٣) تاریخ عرب قبل از اسلام، ٢۵٠).
علل و عوامل تقابل قریش با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بعثت تا فتح مکه
با فتح مکه و در حقیقت با از دست رفتن تسلط و سیادت قریش به عنوان بزرگترین قبیلۀ عدنانی و برتری و غلبه قحطانیان بر مکه، ندای تجدید تخاصمات از سوی بزرگ و رئیس قبیلۀ خزرج و در حقیقت، بزرگ انصار – سعد بن عباده – به گوش رسید که «الیوم، یوم الملحمه» [امروز روز انتقام و کشتار است ] و همین امر باعث شد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (ع) بگوید پرچم را از دست سعد بن عباده بگیرد و شعار «الیوم یوم المرحمه»[امروز روز رحمت و گذشت است ] را سر دهد.
بررسی دلایل پیروی قبایل تابع از سیاست قریش در قبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا زمان صلح حدیبیه
با توجه به ماهیت فراگیر و منکوب کنندۀ قدرت، همیشه افراد یا جوامع ضعیف دنباله روی اقویا بوده اند. خصلت هژمونیک قریش در جزیره العرب، سبب شده بود که قریش بتواند از طریق مرجعیت سیاسی، نوعی مرجعیت فرهنگی-هویتی نیز برای خود بیافریند «دلایل فراوانی وجود دارد که تا قبل از فتح مکه، بسیاری از اعراب به خاطر حرمتی که برای قریش قائل بودند اسلام نیاوردند».
از آنجا که در جزیره العرب قبایل گوناگونی وجود داشت، قدرت هر یک در مقایسه با دیگری، گرفتار شدت و ضعف بود و از آن جا که هر قبیله برای کسب معیشت با دیگر قبایل، به جنگ و درگیری مشغول بود، لازم بود تا قدرت های کوچک در این میان چاره ای بیاندیشند و در تقویت قدرت دفاعی خود بکوشند. آنان میبایست قدرت خود را تا اندازه ای تقویت کنند که توان جلوگیری از هجوم دیگران را داشته باشند. از این رو، میان قبایل ضعیف، پیمان هایی منعقد گردید. این پیمان ها حلف نامیده می شد.
«وقتی قبایل مختلف شاهد وجود جنگ و اختلاف بر سر آب و چراگاه میان خود و دیگران یا بین قبایل دیگر بودند، این انگیزه ای می شد تا قبایل ضعیف به یکدیگر یا به قبیله ای قدرتمند پیوسته، با او همپیمان شوند» (الحاج، (١۴١٧) حضاره العرب فی عصر الجاهلیه، ۵٨).
به موجب این پیمان ها هر یک از دو طرف، اگر مورد کوچک ترین تجاوزی قرار می گرفت، دیگری به یاری او می شتافت. به این صورت تا حدودی تعادل و توازن قوا، بین نیروهای مختلف و قبایل گوناگون فراهم آمده و این خود، گاه و بی گاه عامل جلوگیری از جنگ می شد، چنان که اگر جنگ در می گرفت، به حکم حلف، جنگ بین القبایلی و فراگیر می شد. این پیمان تا زمانی پایدار بود که دو طرف موافق آن باشند، و البته آن ها پیمان را نقض نمی کردند، و طرد یک طرفه در نظر آن ها خیانت به حساب می آمد.
همان طور که گذشت معمولا حلف در بین قبایل ضعیف و به درخواست آن ها بوده، با این حال برخی از قبایل کوچک نیز اگر شجاعانی داشتند، تن به چنین حلف هایی نمی دادند. ممکن بود چند قبیله با هم هم پیمان می شدند، همچون حلف احابیش که میان قریش و گروه های مختلف احابیش که در اطراف مکه ساکن بودند، منعقد گردید. «قریش گاه مالیات هایی به عنوان حق قریش از زوار می گرفتند.» (جواد، (١٣٨٠) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ٢١).
در برابر گفته شده که قریش بخشی از اموال خویش را تسلیم هاشم می کردند تا در کمک به زوار مصرف کند. علاوه بر این ها، قریش به علت تقدس خود، توانسته بود حمایت افراد زیادی را جلب کند؛ از این رو از لحاظ قدرت نیز یکی از پرنفوذترین قبایل بود. «از آن جا که عرب به فزونی نیروهایش اهمیت می داد، و آن را نشانه شرافت می دانست، این اقدام موجب شهرت و برتری قریش بود» (جاحظ، (١٣٨۴ ق) حجج النبوه، ١٠٢).
از کتب تاریخ چنین بر می آید که «قریش در میان عرب شرافت و عزت ویژه ای را دارا بوده و معمولا با عناوین، آل الله، جیران الله، و سکان حرم الله خوانده می شدند. مردم آن ها را به عنوان بزرگ و شریف قبول کرده و چه بسا در جنگ ها به جای آن ها وارد کارزار می شده اند» (ابن عبد ربه الاندلسی، (١۴٠۴ ق) العقد الفرید، ٣٢٧).
قریش تنها کسانی بودند که اولا: به دلیل داشتن امان نامه و ثانیا: و مهمتر از آن، به عنوان این که اهل حرمند، زمینه برای تجارت داشتند. آنان در هر جا که مورد هجوم غارتگران قرار می گرفتند، خود را اهل حرم معرفی می کردند. قرآن نیز در سوره قریش بدین مطلب اشاره دارد «کعبه نزد اعراب قداست داشت و آن ها اهل کعبه و اهل حرم را احترام می نهادند. قریش به دلیل آن که خود را اهل حرم می دانستند، امتیازات دینی خاصی را به خود اختصاص داده و نام اهل حمس را برای خود برگزیده بودند. آن ها دینداری خود را شدیدتر دانسته و به همین دلیل خود را برتر از دیگران می دیدند.» (ابن هشام، (١٣٨٣) سیرت رسول الله، ج١، ١٩٩).
نکته دیگری نیز که بر شهرت قریش افزوده بود واسطه تجارتی بودن مکه و بر سر راه تجارت حبشه، یمن، شامات قرار داشتن آنان می بود؛ این تجارت شامل سفر به یمن، حضرموت، حیره (در شرق)، بصری (در شمال)، شام، غزه و مصر می شد. آن ها به دلیل کار تجارت، از جنگ دست کشیدند تا دچار اسارت و یا از دست دادن اموالشان نشوند.
ذکر این نکته ضروری است که «به هر حال، جمع صحابه یا «جامعه مدنی» که در مدینه و امت اسلامی شکل گرفت، ایمان و اعتقادی تازه در باب انسان و سیاست داشت، اما در چارچوب قبیله زاده و گسترده شد. این وضعیت، یعنی تأسیس مدنیت اسلامی در بستر قبیله، تأثیری دوگانه در تعیین الگوی خاصی از روابط قدرت و عقلانیت سیاسی در تمدن اسلامی بر جای گذاشت و مقدمات تفسیری اقتدارگرایانه از نصوص اسلامی را تدارک نمود:
١- نخست آن که، وحی اسلامی در ذات خود گرایشات جهان شمول داشت و از ابتدای ظهور، این انرژی و استعداد نهفته در خود را در قالب رهیافت ها و چشم اندازهای سیاسی بروز می داد. اما، «قبیله عرب» به لحاظ برخی ملاحظات ساختاری که داشت استعداد گسترش محدودی داشت. به نظر میرسد که «قبیله» با تمام مختصات خود، ویژه شبه جزیره و اوضاع اقلیمی و اجتماعی آن بود و در صورت بسط و استقرار در خارج از شبه جزیره مستلزم دگرگونی های بنیادی بود که به اعتباری مغایر با شرایط وجودی قبیله و بنابراین، انتظاری ناممکن بود.
تأسیس امت و مدنیت اسلامی در بستر قبیله، موجب انتقال انرژی و استعداد جهان شمول وحی به قبیله گردید و به موازات آزاد شدن نیروهای نهفته در ایمان اسلامی، سیادت قریش نیز بر بیش از نیمی از جهان آباد آن روز محقق شد. این سیادت از هر دو سمت خیر و شر آشکار بود «از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نقل شده که فرمود: مردم تابع قریش بودند، صالحین در پی صالحین قریش و فجار هم در پی فجار قریش» (ابن حبیب بغدادی، (١٩٨۵ م) المنمق فی اخبار القریش، ٧) محمد بن حبیب فهرست برخی از احادیثی را که در وصف قریش آمده و قسمتی از آن ها ساختگی است، آورده است (همان، ص ٧ به بعد).
درباره صیغه سیاسی دعوت اسلامی گزارش های زیادی وجود دارد. «مسأله شهرت قریش تا اندازه ای مربوط به قبل از بعثت و مقداری مربوط به بعد از اسلام است. قبل از بعثت، کسانی از عرب، قریش را از خاندان غسان و کسری نیز برتر می دانسته اند.» (ضیف، (١٣٨۴) تاریخ الادب العربی: العصر الجاهلی، ۵١).
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خود نیز بر ابعاد سیاسی و جهان شمول وحی اسلامی تأکید داشت و اظهار می نمود که نبوت او پنج ویژگی اساسی دارد که موجب تمایز رسالت آن حضرت از دیگر انبیاء و ادیان پیشین شده است. می فرمود: «پنج چیز بر من عطا شده است که پیامبران قبلی فاقد آن بودند. هر پیامبری بر قوم خاصی برگزیده می شد ولی من بر همه انسان ها مبعوث شده ام. غنایم جنگی بر من حلال شده است، در حالی که بر پیامبران قبل از من حرام بود. زمین برای من طیب و طاهر و مسجد قرار داده شده است.» دشمنان ما به اندازه مسیر یک ماه از ما هراسان و مرعوب هستند. و برای من [حق ] شفاعت عطا شده است.»
٢- تعامل وحی اسلامی و قبیله، هرچند که در گسترش دیانت مؤثر بود، و ساختار قبیله مدتی به پلکان پیشرفت اسلام و مدنیت منبعث از وحی بدل شده بود، اما محدودیت های بسیاری نیز بر وحی و نصوص دینی تحمیل نمود. «از همان ابتدا، همراه با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سایه سنگین خود را بر تجربه دینی و حیات سیاسی مسلمانان فراگستراند. و شبح سرگردان آن، فهم ما از نصوص دینی و بنابراین، عقلانیت سیاسی ما را تعین بخشید.
حمید دباشی، در پژوهش خود به نام «اقتدار در اسلام» با اشاره به سه جریان موجود در مدینه الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، بر آمدن خلافت قریش در قیاس با شیعیان و انصار را با تکیه بر «منطق قبیله» توضیح می دهد. به نظر او در سنت قبیله است که صحابه مسئله رهبری را صرفا یک امر سیاسی و عرفی تلقی می کنند که باید به اعتبار تقدم در ایمان، تبار قبیله، سن و مصلحت دولت معالجه شود.»
از طرف دیگر، جریان صلح حدیبیه، تقابل میان قریش، قبایل تابع، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان را وارد مرحله ی تازه ای نمود در قراردادی میان پیامبر و قریش، تحت شرایطی بسته شد که مواد آن عبارتند از:
١- قریش و مسلمانان متعهد می شوند که مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند، تا امنیت اجتماعی و صلح عمومی در نقاط عربستان مستقر شود.
٢- اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگتر خود، از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد؛ محمد باید او را به قریش بازگرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به جانب قریش بگریزد؛ حکومت مکه موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل بدهد.
٣- مسلمانان و قریش می توانند با هر قبیله ای که خواستند پیمان برقرار کنند.
۴- محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه بازمی گردند، ولی در سال های آینده می توانند آزادانه، آهنگ مکه کرده و خانه خدا را زیارت کنند؛ مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف نکنند و سلاحی جز سلاح مسافر، که همان شمشیر است، همراه نداشته باشند.
۵- مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان می توانند آزادانه شعائر مذهبی خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنان را آزار دهد و یا مجبور کند از آیین خود برگردند و یا سنت آن ها را مسخره کند.
۶- امضا کنندگان متعهد می شوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند و حیله را ترک کرده و قلب هایشان به یک دیگر خالی از هرگونه کینه باشد.
٧- مسلمانانی که از مدینه وارد مکه می شوند، مال و جانشان محترم است.
پیمان با مواد یاد شده در دو نسخه تنظیم شد. سپس گروهی از شخصیت های قریش و اسلام، پیمان را گواهی کرده، یک نسخه به «سهیل» و نسخه دیگر به پیامبر تقدیم شد.» (سبحانی، (١٣٨۵) فروغ ابدیت : تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم صلی االله علیه و آله، ۶٨١-۶٨٠).
در واقع صلح حدیبیه پایان کار قریش بود، که از طریق صلح و قدرت نمایی و شوکت پیامبر و مسلمانان تأمین شد. همچنین مسلمانان یک سال پس از آن امکان ورود به مکه را پیدا می کردند. این در حالی بود که صلح حدیبیه برای برخی از مسلمانان قابل قبول نمی نمود، در حالی که صلح موجب شد که قبایلی که اینک بدون جنگ به دعوت اسلام گوش فرا می دادند، به طور گسترده ای به اسلام متمایل شوند و در عین حالی که اسلام قدرت برتر شده بود، زمینه مساعدی برای گسترش آن فراهم شده بود. و همین عمل موثری در ایمان آوردن مشرکان سرشناسی چون خالدبن ولید و عمرو بن عاص بود.» (رنجبر، (١٣٨٨) پیامبر، قریش و خردورزی در سیاست، نشریۀ پگاه حوزه، ش ٢٧۵، ۶۶).
مهمترین اثر سیاسی این قرارداد در تضعیف موقعیت قریش و تغییر در وفاداری قبایل نسبت به قریش بود. قبیله «خزاعه» در سایه ماده سوم با مسلمانان هم پیمان شده و قبیله «بنی کنانه» که دشمنان دیرینه «خزاعه» بودند، پیوستگی خود را با «قریش» اعلام کردند. (سبحانی، همان، ۶٨٢).
استراتژی عمومی پیامبر در مقابل قریش از اول تا آخر مبتنی بر اصل بازدارندگی و عدم درگیری نظامی بود، مدارای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان یک اصل، در تمام دوره هجرت مورد توجه ایشان بود. با وجود تحریکات فراوان منافقان، آن حضرت که در آغاز راه بود، سیاست مدارا را پیشه کرده و در عین کنترل اوضاع، بر آنان سختگیری نمی کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ضمن، واهمه آن را نیز داشت که گفته شود: محمد اصحاب خویش را می کشد؛ زیرا به هر روی منافقان نیز در ظاهر در سلک مؤمنان بودند.
اما عقیده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساس تکالیف شرعی و قرآنی دور از واقع بینی نبود، آن حضرت در موارد لزوم، با استحکام به جنگ با دشمن میپرداخت. البته دشمنی که هیچ زمینه ای برای هدایت او از طریق فکر و مدارا وجود نداشت؛ گروهی که خداوند در ادامه دعوت مؤمنان به جهاد، درباره ایشان فرمود: «بدترین جانوران در نزد خدا این کران و لالان هستند که در نمی یابند، و اگر خدا خیری در آنان می یافت شنوایشان میساخت، و اگر هم آنان را شنوا ساخته بود، باز هم بر می گشتند و رویگردان می شدند» (قرآن کریم سورۀ انفال آیۀ٢٣).
به هر حال، در هر دو مقطع سیاست تدافعی و تهاجمی، پیامبر تلاش می کرد تا جنگی رخ ندهد. اراده نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این بود که بین قبایل اطراف مکه با قریش اختلاف بیاندازد یا از طریق اسلام آوردن آنان و یا معاهده با آنان. بنابراین، «بعد از هجرت، با قبایلی مانند ضمره و عقار که در بین مدینه و ساحل دریا سکونت داشتند پیمان هایی را منعقد کرد و چون سرزمین آنها در مسیر کاروان های تجاری قریش به سوی شام و قریش قرارداشت، پیامبر از این طریق راه را بر آنان بست. پس از آن پیامبر با قبیله خزاعه که پیرامون مکه سکونت داشتند پیمانی را منعقد ساخت و عرصه را بر قریش تنگ تر کرد.» (حمیدالله؛ (١٣٧۴) نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسناد صدر اسلام، ١۴).
بررسی دلایل هویتی تقابل قریش و قبایل تابع با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بعثت تا فتح مکه
یکی از مهمترین کارکردهای قبیله، واقعیت هویت سازی ان است. آیۀ شریفۀ «یا ایها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی، و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا، إن اکرمکم عند الله اتقیکم» (حجرات آیه ١٣). (ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم. آنگاه شمارا شعبه شعبه و قبیله قبیله گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید به درستی که برترین شما با تقواترین شماست) اشاره به دخالت الهی در آفرینش هویت متفاوت گروه های انسانی دارد.
«تیره های درونی قریش را می توان در یک تقسیم بندی کلی، سه گروه دانست: الف) قریش بنی امیه (تندرو)؛ ب) قریش بنی هاشم؛ ج) قریش میانه رو؛ قریش میانه رو را برخی از شخصیت ها و تیره های دیگر قریش تشکیل می دادند که قبل از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان و اسلام آورده بودند. از میان شخصیت های برجستۀ این گروه می توان عثمان بن عفان از «بنی امیه»، ابوبکر و طلحه از بنی تمیم، عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص از بنی زهره و عمر بن خطاب از بنی عدی را نام برد» (برزگر، (١٣٨٨) هویت قبیله ای به مثابه واقعیت در نهج البلاغه، فصلنامۀ مطالعات ملی، ش ۴٠، ١۴٧).
چنان که پیشتر نیز اشاره کردیم تعصب قبیله ای از جمله عوامل تشکیل دهندۀ هویت عربی در دوران صدر اسلام بود. سازمان قبایل در جزیره العرب بر اصل حمایت و تعصب مبتنی بود؛ یعنی قبیله مکلف بود از فرد یا افراد خود در مقابل اهانت و تعدی قبایل دیگر حمایت کند. در این میان صرف خودی بودن فرد برای قبیله ملاک و معیار حمایت بود و هیچگاه ظالم و مظلوم مورد نظر نبود. امنیت یک فرد در بیابان بدان حد بود که اطمینان داشت در صورت تعرض به او، خانواده، طایفه یا قبیله ای انتقام او را می گیرد.
عامل جلوگیری از پراکندگی قبیله، روحیه حمیت و تعصبی بود که در میان افراد یک قبیله وجود داشت، همین تعصب تمام فرهنگ افراد را میساخت و هر اندیشه و ارزشی مناسب با این روحیه شکل می داد. افراد با شنیدن فریاد استغاثه (از افراد قبیله، به حمایت او میشتافتند و این صرف نظر از آن بود که او ظالم باشد یا مظلوم» (جواد، (١٣٨٠) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: درالاحیاالتراث العربی).
در حقیقت تعصب، روحیه ای بود که به عنوان مهمترین انگیزه، خود را به جای منطق و فکر و اندیشه گذارده بود. «قرآن این خصلت را مخصوص کافران دانسته، آن را حمیت جاهلی نامیده و در مقابل تقوا و ایمان قرار داده است»(سورۀ فتح آیۀ ٢۶) «نمونه ها نشان می دهد که عصبیت قبیله ای حتی بعد از هجرت مهاجران به مدینه در میان نومسلمانان در دورۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حفظ شد و آنان علاقه و ارتباط خود را به نوعی با مشرکان هم قبیله ای خود حفظ کرده اند.
تأسف برخی ازصحابه ازکشته شدن اشراف مکه در جنگ بدر، نمونه ای دیگر از حضور هویت و علاقۀ قبیله ای است. گفته می شود این دسته از صحابه از شدت ناراحتی شراب نوشیدند، در حال مستی اشعاری خواندند و رسوبات فکری و مکنونات قلبی خود را که حاکی از علاقه به قریش مشرک بود آشکار کردند» (حسینیان مقدم، (١٣٨۵) مناسبات مهاجر و انصار در سیرۀ نبوی، ٢۶١)
«پیامبر حیطۀ داخلی حاکمیت قبیله ای را به رسمیت شناخت و فقط ستمگریهای درون قبیله ای و قتل و غارت های قبیله ای را که عادت مألوف اعراب بود، از میان برد. انگیزه های قبیله ای و مادی همچنان بین مسلمانان باقی ماند و در بیشتر غزوه ها و سریه ها اختلاف هایی در تقسیم غنایم بروز کرد» (نصر، (١٣٨٣)؛ قلب اسلام، ٢١۵).
بنابراین سنت عرب قبل از اسلام و هویت سازیهای قبیله ای بسیار نیرومند بود و ارزش های هویت ساز آن در ناخودآگاه اعراب باقی ماند «ازجمله مسائلی که در ساختار ملوک الطوایفی و قبیله ای جزیره العرب حائز اهمیت بود این بود که افراد در پناه قبیلۀ خود میزیستند و جز سران قبیله کسی بر آنها تسلط نداشت. هر فردی که از ناحیه قبایل دیگر به هر دلیلی مورد تجاوز قرار می گرفت حمله به قبیله متجاوز، امری طبیعی و پیامد قطعی آن حادثه بود.
وقتی اسلام انتشار یافت بسیاری از افراد قبایل مختلف بدان گرویدند. آن ها هریک برای خود طایفه و قبیله ای داشتند و قریش آزاد نبود تا سایر قبایل را تحت فشار قرار دهد و مجبور کند تا افرادشان از اسلام دست بردارند. در این میان بسیاری از قبایل خطر دین جدید را برای معتقدات خود به راحتی درک نمی کردند و لذا از گرویدن برخی افراد خود به اسلام ممانعتی به عمل نمی آوردند. در این شرایط افراد مختلف مسلمان در پناه عشیره و قبیله خود محفوظ میماندند و تنها مسلمانانی چون بلال و عمار که طایفه و قبیله ای نداشتند مورد آزار و شکنجه قرار می گرفتند.
«در طول ٢۵ سال سکوت و گوشه نشینی امام علی (ع) وضع هویت قبیله ای کاملا دگرگون شد و در پوشش انگیزه های مذهبی چنان قدرت گرفت که تمام دوران حکومت پنج سالۀ امام علی (ع) را تحت الشعاع خود قرار داد. ابوسفیان، بزرگ قبیله بنی امیه بعد از روی کار آمدن عثمان به او گفت خلافت را در خاندان بنی امیه برای همیشه نهادینه کند، پس بر سر قبر حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و گفت: خدا رحمتت کند! بر سر حکومتی با ما جنگیدی که در نهایت به خودمان برگشت» (عبد الکریم، (١٩٧٧) قریش من القبیله الی الدوله المرکزیه،
به طور کلی، آیات مکی در صدد تقویت ایمان جدید و انتقال مردم به عصبیت مبتنی بر عقیده بود و کوشش می کرد امنیت و اطمینان جدیدی، برای آنان که از قبیله حود دور شده بودند، وعده دهد. استراتژی عمده حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه عدم تعرض بر ساختار قبیله و استفاده از سنن و عرف قبایل در گسترش ایمان جدید بود.
سنن قبیله در دوران مکه، هرچند در مقابل «عقیده» و به زیان جمعیت مؤمنان عمل می کرد، اما ساختار قبیله، از دو جهت نقش مؤثری در گسترش اسلام داشت؛ نخست، آن گونه که گذشت، تکثرگرایی مکنون در تنوع مذهبی قبایل، به خصوص در شرایط زندگی فرا قبیله ای در مکه جاهلی، بستر مناسبی برای زایش و گسترش ایمان جدید بود.
این وضعیت در دولت – قصبه مکه جاهلی، موجب تسامح و تساهل در عقاید، تعاطی افکار و گسترش بازار نقد آرای مذهبی و سنن قبیله ای شده بود. وضعیت چند فرهنگی – چند قبیله ای مکه مانع از نظارت و اجبار بزرگان بر عقاید و ایمان اعضای قبیله می شد و امکان نوعی فردیت و استقلال در گزینش عقیده جدید را تدارک میدید. معنای این سخن آن است که آئین دینی و ترتیبات قبیله ای آن، نقش اساسی در زایش و گسترش اسلام و «جماعت مؤمنان اولیه» داشته اند.
بازارها و مراسم دینی مکه، شارع عام و فضایی عمومی ایجاد کرده بود که مباحث دینی و اجتماعی در آن جریان پیدا می کرد. ثانیا، ساختار و سنن قبیله، با تکیه بر عنصر نسب و حمایت، مانع از آزار مؤمنان واجد تبار قبیله و پناهندگان (مستأمنین) آنان می شد. نخستین مؤمنان را دو دسته از افرادی تشکیل می دادند که مرکب از «جوانان مکه» و «ضعفای مردم» بودند. «شباب مکه» در سایه تساهل نسبی و اندیشه های انتقادی، آمادگی بیش تری در پذیرش ایمان جدید داشتند و ضعفا یا به اصطلاح تاریخ نگاری اسلامی، «مستضعفین مکه» نیز طعم تلخ زندگی در نظام جاهلی را چشیده و به خود آگاهی برانگیزنده ایمان جدید دست یافته بودند.
اما ساختار قبیله نسبت به دو دسته «شباب» و «مستضعفان» موضعی دوگانه داشت. «شباب مکه» که تبار قبیله ای داشتند، و از جمله خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به رغم گرایش به ایمان جدید، به شدت مورد حمایت قبایل خود بودند. قانون «حمی» و «جوار» در قبیله، به دلایل متعددی از این مؤمنان حمایت می کرد. وحدت نسبت و خطر اشتعال جنگ های قبیله ای، مانع از تعدی قبایل به مؤمنان از «شباب مکه» می شد، و این سنت، نقش مهمی در امنیت و آزادی عمل آنان داشت.
حمایت قبیله ای چنان اهمیت داشت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنگاه که به فکر هجرت بود، بناگزیر، در جست و جوی کسب حمایت یک قبیله در خارج از مکه بود. به طور کلی، کسانی که نسب قبیله ای داشتند، به خصوص اگر از قبایل بزرگ یا «اصیل» بودند، به ندرت آزاد می شدند و پس از ایمان جدید هم، خود، زنان و نزدیکانشان، تحت حمایت قبیله قرار داشتند. برخلاف «شباب مکه»، «مستضعفین» فاقد نسب یا محروم از امتیاز «جوار» موقعیت مشکلی داشتند. آنان توسط قریش و دیگران آزار و اذیت می شدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در عین حال که این گروه را به صبر و استقامت دعوت می کرد، همواره در اندیشه خلاصی این جماعت از چنان وضعیت دشوار بود.
«هجرت» یکی از همین راه حل ها بود که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) سرانجام بدان مصمم گردید. اما سرانجام «در دوران پس از هجرت، بعد از شکست قریش در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسلام به پیروزی قطعی رسید؛ زیرا قریش یعنی مشهورترین قبیله شکست خورده بود.» (جعفریان، (١٣٩٢) تاریخ سیاسی اسلام، جلد اول : سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)،
نتیجه گیری
در آغاز دعوت آشکار از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قریش چندان واکنشی نشان نمی دادند، اما از روزی که حضرت بت پرستی را نکوهش کرده و دین آباء و اجدادی آنان را به باد سخره گرفت، بنای اذیت و آزار را گذاشته، به مخالفت برخاستند.
سران قریش بهترین راه را در آن دیدند که به حضور ابوطالب رفته و از او بخواهند تا برادرزاده اش را از ادامۀ تبلیغ و دعوت و از زشت شمردن آیین آن ها بازدارد و یا دست آن ها بر او باز گذارد. ابوطالب آن ها را به ملایمت جواب داد و بازگرداند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنان مشغول دعوت بود. بار دیگر قریشیان نزد ابوطالب رفتند و گفتند: اگر برادرزاده ات از دشنام دادن خدایان ما دست بردارد، ما هم او را با خدای خودش وامیگذاریم. ابوطالب سخن آنان را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت. حضرت از سازش با قریش خودداری کرد.
بنی هاشم طرفدار پیامبر بودند. در بین آنان تنها ابولهب در صف دشمنان قرار گرفته بود. بدین طریق قریش به دو گروه حامیان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دشمنان او تقسیم شده بودند از بررسی مجموع آن چه بزرگان قریش در مدت سیزده سال دعوت در مکه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند و با توجه به مفهوم نخستین دسته از آیات قرآن که در سوره های مکی است، می توان گفت، نگرانی قریش از گسترش دعوت اسلام دلسوزی به بت و بت پرستی نبود و اگر بزرگان قریش چون ابوسفیان، ابوجهل، و دیگران به بت هایی که از چوب و سنگ ساخته شده بود حرمتی گذاشته و بتخانه هایی برپا می کردند، برای فریب و سرگرمی مردم عوام ساده دل بود نه به خاطر تقویت ایمان و اعتقاد خودشان. واضح است که این بزرگان تاجرپیشۀ سودجو، جز به افزودن سرمایه نمی اندیشیدند، بنابراین اگر دعوت اسلامی زندگانی عادی آنان را تهدید نمی کرد، لزومی نداشت که با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به دشمنی برخیزند.
مسئلۀ مهم دیگری که در راستای این تهدیدات، کار را برای پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مشکل تر می نمود، این بود که قبیلۀ قریش به عنوان تهدید اولیه و دشمن شماره یک دین اسلام در بین قبایل ساکن درجزیره العرب دارای قدرت همه جانبه ای بود. این قبیله از سال ها پیش از ظهور اسلام و به عنوان اهل حرم، تقدس و اعتبار ویژه ای در حجاز کسب کرده بود. اهل این قبیله خود را اهل «حمس» مینامیدند و با کردار و گفتار و رفتار استیلاجویانۀ خود،، به عنوان مهمترین قبیله در بین قبایل عرب شناخته می شدند و رقیبی برای آنها یافت نمی شد.
این مسئله کار را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخت می نمود. اما این تهدیدات و زمانی شرایط پیچیده تری برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد نمود که بسیاری از قبایل کوچکتر در حجاز به دلیل برتری قریش، خود به خود از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و دینی، تابع این قبیله بزرگ شده بودند و به دلیل همین تابعیت همه جانبه، به دین اسلام نمیگرویدند. لذا این مسئله به عنوان یک تهدید جدید مشکل مضاعفی را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد می کرد.
از سوی دیگر، قریش در میان قبایل جزیره العرب، هم پیمانانی علیه اسلام داشت که در برخی از موارد (نظیر نبرد احزاب یا واقعه حدیبیه) آن ها را می توانست علیه اسلام بسیج نماید. و چنان که پیشتر اشاره کرددیم، علاوه بر این قبایل، قبایل دیگری نیز به عنوان معاندان اسلام، در اطراف مدینه وجود داشتند که مشکلات و آزار و اذیت های مختلفی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد می نمودند.
در ادامه دشمنیهای قریش، یکی از مهمترین مشکلاتی که سرعت نفوذ اسلام در مکه را به شدت تهدید کرده بود، جوسازی های زیاد علیه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در مکه و ایجاد یک ذهنیت منفی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحابش در بین توده مردم مکه بود. از طرف دیگر، به دلیل هجرت و محدودیت ابزاری، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دسترسی به ابزار تبلیغاتی و اطلاع رسانی مناسبی در مکه، جهت مقابله با این جوسازیها نداشت؛ لذا این مسئله باعث عدم نفوذ گسترده اسلام در بین مردم مکه شده بود.
بدین ترتیب هرچند مقارن ظهور اسلام، قریش در قدرت کامل به سر میبرد اما با اعتلای کلمه توحید و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه قدرت از دست اشراف قبایل قریش خارج شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه و به هنگام هجرت، پیمان مؤاخاه و برادری بین مهاجرین و انصار را مطرح کرد و بدین وسیله پیمان های قبیله ای را سست نمود. افزون بر آن، پیامبر در حجه الوداع تمام پیمان هایی را که در عصر جاهلیت منعقد شده بود ملغی کرد و به این ترتیب ضربات عظیمی را بر پیکر نظام قبیله ای وارد آورد.
همان گونه که قبلا اشاره کردیم، اسلام در محیطی ظهور یافت که نظام قبیله ای در آن سیطره و نفوذ مطلق داشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در اولین تعالیم خود موقعیت و ساختار نظام قبیله ای را با خطر و بحران جدی رو به رو ساخت . در واکنش به آنچه که اسلام با آن به مخالفت برخاسته بود رؤسای قبایل کوشیدند موضعی تهاجمی اتخاذ کنند. گروهی از آنان گمان میبردند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میکوشد زعامت و رهبری را از دست آنان خارج سازد و قبایل آنان را تحت سلطۀ قریش درآورد.
از آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می دانست حساسیت زعمای قبایل به خاطر کاهش نفوذ و قدرت و به مخاطره افتادن منافع مادی است، تلاش کرد در جهت تألیف قلوب آنان گامهایی بردارد. هدایا و تقسیم غنایم و فیء بین آنان تأثیر زیادی در جذب آنان داشت همچنین در مواقع مختلف، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از غنایم جنگ ها سهمی افزون بر دیگران به این افراد می داد.
در فتح مکه نیز امتیازاتی به ابو سفیان بزرگ مکه داد از جمله اینکه هر کس به خانۀ ابو سفیان پناه برد ایمن است. پس از فتح مکه، مدت زیادی از مراجعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه نگذشته بود که نمایندگان ثقیف از شهر طائف برای قبول اسلام به مدینه آمدند. با توجه به اهمیت قوم ثقیف و شهر طائف، ورود این نمایندگان برای مسلمانان اهمیت بسیاری داشت زیرا تا این مدت آنان در پذیرش اسلام سرسختی نشان داده بودند.
پس از غزوۀ تبوک و تسلیم طائف، اسلام به اکثر نقاط جزیره العرب گسترش یافت و از ان پس نمایندگان قبایل و امرای عرب به مدینه آمدند و مسلمان شدند. سال نهم هجری را مورخان «سَنَهُ الوفود» می نامند. بدین وسیله تعهد سیاسی، نظامی و اجتماعی مشترک میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قبایل به وجود آمد. در حقیقت دو سال آخر عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به فرمایش قرآن، دورۀ «یدخلون فی الدین الله افواجا» (سوره نصر آیۀ٢) بوده است.
بدین ترتیب پیامبر توانست با هوشمندی خاص خود و درکی از جامعۀ آن روز جزیره العرب داشت، مسئلۀ هویت قومی/قبیله ای را کنترل و مدیریت کند و از آن ابزاری مناسب برای پیشبرد اهداف اسلامی خود بسازد. هرچند که پس از رحلت ایشان با گره خوردن هویت قومی / قبیله ای و دینی/ مذهبی با یکدیگر، فضای جامعه به نحوی دگرگون شد که زمینه را برای انحراف در جامعۀ اسلامی فراهم کرد و پس از مدتی، در دوران امویان، نظام اسلامی به نظام سلطنتی تغییر یافت. انحرافاتی که دامنۀ آن تا امروز نیز ادامه یافته است و رهایی از آن بدون پدید آمدن خودآگاهی اسلامی و وحدت میان مسلمانان امکان پذیر نیست.
فهرست منابع
- زبیدی، محمد مرتضی (١٣٠۶) تاج العروس، بیروت: دارالمکتبه الحیات، ج ۶، ص ۴۴ عبده، محمد (١٣٧۶) شرح نهج البلاغه، ترجمۀ علی اضغر فقیهی، تهران: صبا، خطبه ٢۵
- شهبازی صنعانی، علی بن عبدالله (٢٠٠٢ م) بلوغ الارب و کنوز الذهب فی معرفه المذهب، تحقیق عبدالله بن عبدالله، عمان : موسسه الامام زیدبن علی الثقافیه ج ٢، ص ١٧٣
- نیکلسون، رینولد (١٣٨٠) تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دخت کیوانی، تهران : انتشارات ویراستار، ص ١٠١
- لوبون، گوستاو (١٣١٨) تمدن اسلام و عرب، ترجمه فرید جواهر کلام، تهران: چاپخانه علمی، ص ٩٧٩ الکلبی، هشام بن محمد (١٣۶۴) الاصنام (بتهای عرب) ترجمه سید محمدرضا جلالی نایینی، تهران: نشرنو، ص ١٣۴
- سالم، عبدالعزیز (١٣٨٣) تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمه باقر صدرینیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ٢۵٠
- الحاج، حسن حسین (١۴١٧) حضاره العرب فی عصر الجاهلیه، بیروت: المؤسسه الجامعیه للدراسات والنشر، ص ۵٨
- جواد، علی (١٣٨٠) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: درالاحیاالتراث العربی، ج ۴، ص ٢١ جاحظ، عمرو بن بحر (١٣٨۴ ق) حجج النبوه، در مجموعه رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام هارون، قاهره: مکتبه الخانجی، ص ١٠٢
- ابن عبد ربه الاندلسی، احمد بن محمد (١۴٠۴ ق) العقد الفرید، تحقیق بیروت: دارالکتب العلمیه،
- ابن هشام، عبدالملک (١٣٨٣) سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق ابن محمد همدانی، ویرایش جعفرمدرس صادقی، تهران: نشر مرکز، ج ١، ص ١٩٩
- ابن حبیب بغدادی، محمد (١٩٨۵ م) المنمق فی اخبار القریش، تحقیق و صححه و علق علیه احمد خورشید فاروق، بیروت : عالم الکتب، ص ٧
- ضیف، شوقی (١٣٨۴) تاریخ الادب العربی: العصر الجاهلی، قم: ذوی القربی، ص ۵١
- سبحانی، جعفر (١٣٨۵) فروغ ابدیت: تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم صلی االله علیه و آله، قم: انتشارات بوستان کتاب، ص ۶٨١-۶٨٠
- رنجبر، مقصود (١٣٨٨) پیامبر، قریش و خردورزی در سیاست، نشریه پگاه حوزه، ش ٢٧۵، ص ۶۶ حمیدالله؛ محمد (١٣٧۴) نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسناد صدر اسلام، ترجمه محمد حسینی، تهران : صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. انتشارات سروش، ص ١۴
- برزگر، ابراهیم (١٣٨٨) هویت قبیله ای به مثابه واقعیت در نهج البلاغه، فصلنامۀ مطالعات ملی، ش ۴٠،، ص ١۴٧
- جواد، علی (١٣٨٠) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: درالاحیاالتراث العربی
- حسینیان مقدم، حسین (١٣٨۵) مناسبات مهاجر و انصار در سیرۀ نبوی: پژوهشی در سیرۀ نبوی جعفریان، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص ٢۶١
- نصر، سید حسین (١٣٨٣)؛ قلب اسلام، ترجمۀ مصطفی شهر آئینی، تهران: حقیقت، ص ٢١۵ عبد الکریم، خلیل (١٩٧٧) قریش من القبیله الی الدوله المرکزیه، مصر: سینا للنشر، ص ٣٩٠
- جعفریان، رسول (١٣٩٢) تاریخ سیاسی اسلام، جلد اول: سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، قم: انتشارات دلیل ما، ص ١٧٠
- فصلنامه تحقیقات جدید در علوم انسانی Human Sciences Research Journal