- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- 0 نظر
حسن صباح یکی از رهبران بزرگ اسماعیلیه بود. وی را پایه گذار دعوت جدید اسماعیلی می دانند. در این مقاله با اندیشه های او در باره امامت و نظریه تعلیم آشنا می شویم.
ظهور دعوت جدید در فرقه اسماعیلیه
فرقه اسماعیلیه از تشیع امامى منشعب شده و در دوران دولت فاطمى در مصر، که خود اسماعیلى بودند، رشد و شکوفایى بسیارى پیدا کرده بود. در آن عهد شمار زیادى از دانشمندان اسماعیلى ایرانى در ایران و مصر به کار تألیف آثارى در باب عقاید خویش مشغول بودند.
آنان ضمن نشر دعوت و هدایت نوکیشان، به بازسازى و کارآمدى ساختار این آیین نیز همت گماشتند.
داعیان ایرانى در ترقى و توسعه دعوت فاطمى و سازمان تبلیغاتى نیرومند آن نقش انکارناپذیرى داشته اند. این کوشش ها در استحکام خلافت فاطمى در مصر و پیش بردن سیاست هاى خارجى آن نیز بسیار مؤثر بود.
اما این پیوندِ تنگاتنگِ میان اسماعیلیان ایران و مصر، در اواخر قرن پنجم قمرى، با بروز تنازع مذهبى بر سر جانشینى خلیفه مستنصر فاطمى از هم گسست و در پى آن، فرقه تازه اى به وجود آمد. رهبری این جریان مذهبى را حسن صباح بر عهده داشت.
وى معتقد به حقانیت پسر بزرگ خلیفه (نزار) براى قرار گرفتن در جایگاه امامت اسماعیلیان پس از مستنصر بود؛ و در اعتراض به غصب مقام نزار که به دسیسه هاى درباریان و توسط برادر کوچک ترش (مستعلى) انجام گرفت، خود را از پیکره اصلى تشکیلات اسماعیلى در مصر جدا کرد و دعوت مستقل اسماعیلى را در ایران بنیان نهاد. این گروه مذهبى نو با نام نزارى شهره گشت.
جایگاه امامت در دعوت حسن صباح
نزاریان اولیه و به خصوص حسن صباح، توجه و علاقه خاصى به عقیده امامت ابراز مى داشتند.[۱]
او از منادیان اعتلاى مقام امام در سلسله مراتب آیین اسماعیلى بود و نظرش را درباره این موضوع، هنگام گفتار در مورد ضرورت تعلیم از امام مطرح کرده است.
آرا و اندیشه هاى حسن صباح و تأثیر آن در انسجام ذهنى نزاریان، انعکاس گسترده اى در میان مورخان و ناظران سنى داشت و آنان دعوت او را نو، و در برابر دعوت فاطمیان (الدعوه القدیمه) مى دانستند و آن را «الدعوه الجدیده» نام نهادند.[۲]
بنابر گزارش هاى تاریخى، حسن صباح پس از بازگشت از مصر و پیش از دست یابى بر الموت، در فاصله سال هاى ۴۷۳ـ۴۸۳ قمرى، برخى از آموزه هاى اصلى دعوت جدید را در جریان نشر دعوت به کار گرفت و همان ها هم، عامل نفوذ و تأثیر سخنان وى بر یاران تازه وى بود.
از جمله این آموزه ها تأکید و پافشارى حسن صباح بر لزوم تعلیم از امام بود و این که امام اسماعیلى تنها آموزگار واقعى و شایسته است.[۳]
معرفى جایگاه رفیع امام در نظام هستى و ضرورت انحصار تعلیم به وى، مهم ترین بخش آموزش هاى حسن صباح بود.[۴]
رساله چهار فصل حسن صباح، بیانیه دعوت جدید
دعوت جدید حسن صباح، در واقع، تنظیم مجدد و تفسیر جدیدى از یک اندیشه کهن شیعى بود. این تعبیر تازه از اصل تعلیم، توسط حسن صباح، در رساله اى کلامى به نام چهار فصل، به زبان فارسى ارائه شده بود که اکنون در دست نیست، اما معاصر وى، عبدالکریم شهرستانى (ت ۵۴۸ ق)، خلاصه اى از این اثر را به عربى در کتاب الملل و النحل خویش که تنها چهار سال پس از مرگ حسن صباح تألیف شده گزارش کرده است.[۵]
حسن صباح ـ چنان که شهرستانى بیان داشته است ـ عقیده شیعیان در باب تعلیم را در چهار فصل به عبارت درآورد. هدف نگاشتن این فصول، اثبات این رأى است که تنها امام اسماعیلى مى تواند آن معلم بر حق و راستین بعد از پیامبر (صلى الله علیه و آله) باشد. شاید از همین روست که به نقل شهرستانى و جوینى، حسن این فصول را «الزام» نام نهاد.[۶]
چکیده ای از این رساله را در ادامه می آوریم.
اصل اول
در نخستین اصل، حسن صباح بر عدم کفایت عقل به تنهایى در فهم و درک حقایق دینى و نیاز به یک معلم الهی تصریح و تأکید مىکند؛ بر خلاف فلاسفه که تنها بر عقل تکیه مى کنند.
دیگر شیعیان و اهل سنت با وى در این مورد (عدم کفایت عقل و ضرورت وجود معلم) اتفاق نظر دارند.[۷]
اصل دوم
در اصل دوم، حسن صباح نظریه اهل سنت را درباره صحت آموختن علم دین از علما و فقهاى متعدد نفى مى کند و می گوید:
چون احتیاج به معلم، ثابت شد، یا هر معلمى به اطلاق صلاحیت تعلیم دارد یا از معلمى صادق ناگزیر است؟ کسى که قائل به صلاحیت هر معلمى باشد، او را نرسد که دیگران را انکار کند؛ و اگر کسى ترجیح نهد و معلم خصم را انکار کند، هر آینه پذیرفته است که به ناچار معلمى صادق و معتمد بایست.[۸]
حسن صباح و دیگر شیعیان در این اصل اتفاق نظر دارند که تنها یک معلمِ مؤیّد از جانب خداوند مى تواند باشد و آن، امام صادق در هر زمان و دوره است؛ بنابراین اهل سنت نیز بر خطا هستند.
اصل سوم
در اصل سوم، حسن نظریه مرسوم شیعه را در باب تعیین امام زیر سؤال مى برد. به گفته او، حال که نیاز به معلمى صادق ثابت شد، آیا نباید نخست وى را شناخت؟ براى شناخت یگانه معلم صادق در هر دوره، باید صداقت و مرجعیت او اثبات پذیرد.[۹] با این استدلال، شیعیان نیز مانند اهل سنت و فیلسوفان در تنگنا مى افتند.
اصل چهارم
حسن صباح در اصل چهارم مىکوشد با طرح و تنظیم مجدد تمام مسأله، این ابهام و سردرگمى را حل کند. او به طور کلى نظر شیعه را دایر بر این که مردم به امامى صادق نیاز دارند، اجمالاً تأیید مىکند.[۱۰] به نظر وى، شناخت مرجعیت معلّمِ مورد نیاز را نمى توان از چیزى وراى خود آن به دست آورد.
وى گوید: در این بحث با باریک بینى در ماهیت دانش مىتوان به جواب مناسب رسید. علم حقیقى از تضاد موجود میان دو امر متقابل که تنها از طریق یکدیگر شناخته مىشوند حاصل مىگردد. این اصل اجتماعى، در مورد فردى که در جست و جوى معلم صادق است و معلم صادق که باید شناخته شود، قابل مشاهده است. بدون وجود امام، آنچه از راه خرد براى ما حاصل مىشود، نامفهوم و غیر معقول است و از سوى دیگر، بى رهبرىِ عقل هم به امام پى نتوان برد، پس براى شناختن امام از عقل گزیرى نیست؛ اما این استدلال نمىگوید که آن معلم کیست و نیز جوینده را به حقیقت غایى رهبرى نمى کند.
حسن صباح می گوید: عقل در این مرحله ما را به نحوى کلى از «احتیاج» به امام آگاه مى سازد، بى آنکه ما را به امام برساند.[۱۱]
او براى گشودن گره این مشکل به یک عقیده قویم شیعى رجوع مى کند و بدان اعتبار تازه اى مى بخشد. می گوید: امام حجت خداست؛ یعنى امام بذاته و فى نفسه حجت است. ماهیت ادعاى وى حجت حقانیت اوست.
وى احتیاجى را که مردم به وجود یک امام دارند برآورده مى سازد؛ بنابراین، امام در اثبات ادعاى خویش نیازى به حجتی برای اثبات حقانیت و دلیلى که بیرون از ذات او باشد ندارد.[۱۲]
به نظر حسن صباح، امام صادق راستین با عرضه خویش براى تعلیم محتاجان به کسب حقایق دینى، یک ضرورت عقلى را برآورده مى سازد و او همان امام اسماعیلى است که صرف وجود و ادعاى او دلایل کافى بر صدق و مشروعیت او هستند و نیازى به آوردن معجزه و ارجاع به اصل و نسب ندارد.[۱۳]
نتیجه
حسن صباح امامت را محور اندیشه های اسماعیلی قرار داده و در توضیح آن رساله ای به نام چهار فصل نوشت. او ضمن چهار اصل موضع اسماعیلیان را از فیلسوفان، اهل سنت و سائر شیعیان متمایز کرد. از نظر او در هر زمانی باید امامی راستین وجود داشته باشد و ما تنها از طریق اوست که می توانیم حقائق متعالی دینی را بیاموزیم.
پی نوشت ها
[۱] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵؛ جوینى، تاریخ جهان گشا، ج۳، ص۱۹۵
[۲] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۲؛ جوینى، تاریخ جهان گشا، ج۳، ص۱۸۶ و ۱۹۵؛ همدانى، جامع التواریخ، ص۱۰۵ـ۱۰۶؛ کاشانى، زبده التواریخ، ص۱۴۲
[۳] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۲
[۴] . همدانى، جامع التواریخ، ص۱۲۷ـ۱۳۱؛ کاشانى، زبده التواریخ، ص۱۶۲ و ۱۶۵ـ۱۶۶
[۵] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۷
[۶] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۷
[۷] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵
[۸] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۷
[۹] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۷
[۱۰] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۷
[۱۱] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۷
[۱۲] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۷
[۱۳] . شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۵ـ۱۹۷
منابع
۱ـ جوینى، علاءالدین عطاملک، تاریخ جهانگشا، تهران، نقش قلم، ۱۳۷۸ ش
۲ـ دفترى، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمهى فریدون بدرهاى، تهران، نشر و پژوهش فرزان، ۱۳۷۶ ش
۳ـ شهرستانى، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفه
۴ـ طوسى، نصیرالدین، تصورات یا روضه التسلیم، تهران، نشر جامى، ۱۳۶۳ ش
۵ـ کاشانى، جمال الدین ابوالقاسم عبداللّه، زبده التواریخ، (بخش فاطمیان و نزاریان)، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، ۱۳۶۶ ش
۶ـ هاجسن، مارشال، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره اى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ ش
۷ـ همدانى، رشیدالدین فضلاللّه، جامع التواریخ، قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى ۱۳۳۸ ش
منبع مقاله | اقتباس از:
رجایی، عبدالله، اندیشه هاى حسن صباح در باب امامت و حجت، مجله تاریخ اسلام، ۱۳۸۲، شماره ۱۵