- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
عدل آن است که مکلف اعتقاد کند که فعل خداى تعالى همه حسن است، یعنى خوبست و مشتمل بر حکمت و مصلحت است.
عز الدین بن جعفر بن شمسالدین آملی معروف به عزالدین آملی (درگذشته ۹۰۴ق) فقیه شیعی اهل مازندران در قرن دهم هجری قمری از هم درسان محقق کرکی و ابراهیم بن سلیمان قطیفی بود. وی شرح نهج البلاغه ابن میثم را ترجمه کرده است.
مفهوم شناسی عدل
در کتاب های لغت عربی برای عدل معانی ذکر شده است که مهمترین آنها عبارتند از: تعادل و تناسب، تساوی و برابری، اعتدال یا رعایت حد وسط در امور، استوار و استقامت.می توان گفت: جامع معانی یا کاربردهای یاد شده این است که هر چیزی در جایگاه متناسب خود قرار گیرد به گونه ای که سهم مناسب و شایسته خود را از هستی و کمالات آن دریافت کند و به حق و سهم دیگران تجاوز نکند.
بنابراین می توان گفت: سخن امام علی (علیه السلام) که در تعریف عدل فرموده است: «العدل یضع الامور مواضعها» دقیق ترین تعبیر در این باره است. عبارت: «وضع کل شیء فی موضعه و اعطاء کل ذی حق حقه» نیز که فلاسفه در تعریف عدل به کار برده اند، بیانگر معنای یاد شده است.
مولوی معنای مزبور را این گونه به نظم آورده و به تمثیل کشیده است:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟ وضع در نا موضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود، آب دادن خار را
دلایل عدل الهی
متکلمین برای اثبات عدل الهی به دلایلی استناد کرده اند از جمله:
۱- در نظر عقل، عدل کاری شایسته و ظلم عملی ناشایست است و خداوند حکیم از انجام کارهایی که عقل ناشایست می شمارد، منزه است. پس خداوند هیچگاه مرتکب ظلم و ستم نمی شود و تمام کارهای او عادلانه است.
۲- اگر فرض کنیم خداوند سبحان مرتکب ظلم می گردد، با سه احتمال روبرو خواهیم بود:
الف: یا این عمل ناشی از جهل است که این با علم مطلق الهی ناسازگار است.
ب: یا این عمل از نیاز و فقر سرچشمه می گیرد و در بحث غنی بودن خداوند ثابت شده که خداوند غنی مطلق است.
ج: یا ظلم، مقتضای ظلم است. با این که در بحث حسن و قبح عقلی ثابت شده که خداوند فعل زشت و قبیح انجام نمی دهد و تمام افعال خداوند عادلانه است.
۳- برخی از اندیشمندان معتقدند که عدالت را در چند مقام و جایگاه باید در نظر گرفت و هر کدام را با دلیلی اثبات کرد:
الف: عدالت در مقام تکلیف: اگر خدای متعال، تکلیفی بالاتر و فوق طاقت بندگان تعیین کند، امکان عمل نخواهد داشت و کار لغو و بیهوده ای خواهد بود و حکمت الهی اقتضا می کند که این تکالیف، متناسب با توانایی های مکلفین باشد تا نقض غرض لازم نیاید زیرا غرض خداوند انجام تکالیف بندگان است برای بدست آوردن خیر و مصلحت و رسیدن به سعادت واقعی، وقتی خداوند تکالیفی به عهده آن ها بگذارد که نتوانند انجام دهند چگونه این غرض ایجاد خواهد شد.
ب: عدالت در مقام قضاوت بین بندگان: این کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد برای انواع پاداش و کیفر، انجام می گیرد و اگر برخلاف قسط و عدل باشد، نقض غرض خواهد شد.
ج: عدالت در مقام پاداش و کیفر: با توجه به هدف نهایی آفرینش، کسی که انسان را برای رسیدن به نتایج کارهای خوب و بدش آفریده است اگر او را برخلاف اقتضای آنها پاداش یا کیفر دهد به هدف خودش نخواهد رسید.
پس صفات ذاتیه خداوند باعث می شود تا رفتار او حکیمانه و عادلانه باشد و هیچ صفتی که اقتضای ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد در او وجود نداشته باشد.
عدل الهی از نگاه عز الدین آملی
عز الدین آملی در باره عدل الهی می نویسد: عدل آن است که مکلف اعتقاد کند که فعل خداى تعالى همه حسن است، یعنى خوبست و مشتمل بر حکمت و مصلحت است، و منزه است از فعل قبیح و خلل به واجب.
و بدان که هر فعلى که از کسى صادر شود اگر آنکس به جهت فعل مستحق مذمت شود نزد عقل آن فعل را حرام و قبیح گویند، مثل دروغ و خیانت و ظلم و مانند آن.
و اگر به جهت آن فعل مستحق مدح شود و به ترک مستحق مذمت شود آن را واجب گویند، چون صدق و عدل و رد امانت و مثل آن.
و اگر به آن فعل مستحق شود و به ترک مستحق مذمت نشود آن را مندوب گویند، چون احسان و خیر و هرچه به آن ماند.
و اگر به آن فعل مستحق مدح و ذم هیچ کدام نشود و به ترک آن فعل مستحق مدح شود آن را مکروه گویند، مثل خوردن طعام در بازار پیش مردم، و بول کردن ایستاده و مانند آن.
و اگر به آن فعل و ترک نه مستحق مدح شود و نه ذم آن را مباح خوانند، چون چیزهایى که موجب حرام و سنت و مکروه نباشد مثل خوردن میوه حلال به جهت تفکه و لذت و سیر کردن و مانند آن.
و مخفى نیست که عقل حکم می کند بر حسن بعضى أفعال مثل عدل و احسان و بر قبح بعضى بعضى افعال مثل خیانت و ظلم و دروغ و خلف وعده و مانند آن، و از این جهت است که آنها که اقرار به شرع ندارند چون ملاحده و مانند ایشان حکم بر حسن و قبح افعال می کنند.
خداى تعالى عادل و حکیم است، یعنى افعال وى همه حسن است و فعل قبیح یعنى بد نمی کند چون ظلم و کذب و خلف وعده و مانند آن نمی کند و از وى صادر نمی شود، و خلل به واجب نمی کند یعنى آنچه لایق حکمت اوست چون فرستادن پیغمبران، و کتاب، و ثواب دادن مطیعان، و وفا کردن وعده ها آن را می کند و خلاف آن نمى کند، زیرا که فعل قبیح و خلل به واجب نقص است، و خداى تعالى منزه است از نقص، زیرا که ناقص خداى را نشاید.
دیگر آن که فعل قبیح و خلل به واجب کسى کند [که] جاهل باشد یا محتاج باشد به آن، و خداى تعالى جاهل نیست و عالم است به جزئیات و کلیات، و محتاج نیست نه در ذات و نه در صفات، پس فعل قبیح و خلل به واجب نکند.
دیگر آن که اگر جائز باشد که فعل قبیح از خداى تعالى صادر شود اعتماد بر وعد و وعید وى نمانند و اثبات نبوت أنبیاء نتوان کرد.
دیگر آن که قرآن دلالت می کند بر آن که خداى تعالى فعل قبیح نمی کند، چنانکه فرمود: (وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ)[۱] یعنى پروردگار تو ظلم نمی کند بر بندگان خود.
و فرمود: (وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ الْکُفْرَ)[۲] یعنى خداى تعالى بر کفر بندگان راضى نیست و از این اینجا ظاهر شد که قول اشاعره باطل است، و چون ثابت شد که خداى تعالى فعل قبیح نمی کند، ظاهر شد که اراده قبیح نمی کند، زیرا که اراده قبیح نیز قبیح است.
هر فعلى که خداى تعالى می کند به جهت حکمتى و غرض و فایده می کند، زیرا که اگر بى فایده و غرض و حکمت باشد عبث باشد، و عبث قبیح است، و خداى تعالى قبیح نکند چنان که گذشت.
و نیز در قرآن فرمود که: (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً)[۳] یعنى شما پندارید و گمان برید که شما را عبث و بى فایده آفریدیم؟ بلکه از براى فایده آفریدیم.
اما مى باید دانست که آن فایده راجع به بندگان مى شود زیرا که خداى تعالى در ذات و در صفات غنى است و محتاج نیست.
افعال بندگان از خیر و شر همه از بندگان صادر می شود به اراده و اختیار ایشان، که اگر أفعال بندگان از خداى تعالى صادر شود و بندگان را قدرت و اختیار نباشد، چنان که اشاعره مى گویند، لازم که فرق نباشد میان افتادن کسى از بلندى و به زیر آمدن از آنجا به نردبان، و لازم آید که امر و نهى باطل و عبث باشند، و لازم آید که کفر و معصیت که از بندگان صادر می شود فعل خدا باشد، و خداى تعالى این افعال در ایشان آفریده باشد و باز ایشان را بدین افعال عذاب کند در دوزخ، و این ظلم و قبیح است، و خداى تعالى ظلم و قبیح نکند.
دیگر آن که خداى تعالى افعال بندگان را اسناد به ایشان کرده چنان که فرموده: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)[۴] و فرمود: (الَّذِینَ کَفَرُوا)[۵] و فرمود: (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ)[۶] و از این باب آیات بسیار است، پس اگر این افعال از ایشان صادر نشده باشد اسناد به ایشان نمی کرد، پس معلوم شد که خود اشاعره که مى گویند همه افعال از خیر و شر و ظلم و کفر و فساد از خداست و بنده را هیچ قدرت و اختیار نیست باطل است و مهمل.
چون ثابت شد که خداى تعالى عادل و حکیم است، ثابت شد که هرچه لطف است نسبت به بندگان همه را می کند در حق ایشان و خلل به آن نمی کند، و لطف چیزى است که بندگان را نزدیک گرداند به طاعت و دور گرداند از معصیت، و بنده را از قدرت و اختیار بیرون نبرد مانند فرستادن پیغمبران، و نصب کردن امامان، و تکلیف کردن مکلفان و مانند آن، زیرا که خداى تعالى خلق را براى فایده آفریده و آن فایده بى آن که در حق ایشان لطف کند حاصل نمى شود، و قادر است بر فعل لطف، پس فعل لطف واجب باشد بر وى، یعنى لایق حکمت باشد، و آنچه لایق حکمت اوست اگر نکند نقض غرض کرده باشد، و نقض غرض قبیح است، پس خداى تعالى از این منزه است، پس خداى تعالى در حق بندگان لطف کرده باشد.
از جمله الطاف تکلیف است، و تکلیف آن است که خداى تعالى الزام کند بر بندگان را و واجب گرداند آنچه ایشان را در وى مشقت باشد، چون مقرر شد که لطف آن است که بنده را نزدیک گرداند به طاعت و دور گرداند از معصیت، و ظاهر است که تکلیف از این قبیل است که نزدیک می گرداند بنده را به طاعت و دور گرداند از معصیت، پس تکلیف از جمله الطاف باشد، و چون ثابت شد که لطف بر خداى تعالى واجب است و لایق حکمت اوست، پس تکلیف کردن مکلفان واجب باشد بر خداى تعالى و لایق حکمت او باشد، و خداى تعالى خلل به واجب نمی کند، پس تکلیف کرده باشد بندگان.[۷]
پی نوشت ها
[۱] . فصلت: ۴۶
[۲] . الزمر: ۷
[۳] . المؤمنون: ۱۱۵
[۴]. البقره: ۲۲۷
[۵] . آل عمران: ۹۰
[۶] . السجده: ۱۷
[۷] . پنج رساله اعتقادى، ص ۵۵۳
منبع: پنج رساله اعتقادى، خواجه نصیر الدین طوسى- علامه حلى- شیخ بهائى…. ۶۷۲ ق- ۷۲۶ ق، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، قم، اول ۱۳۷۴ ش.