- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
در معنى کلام و تعریف تکلم و نحوه صدور آن از حق تعالى، بین متکلمان اختلاف و گفتگو حاصل شد، و چون اولین بحث و گفتگوى آن ها در این مطلب بود لذا این فن (اصول دین) را علم کلام نامیدند.
اشاعره (پیروان ابو الحسن اشعرى) گفتند مراد از کلام، کلام نفسى (معنوى) است که از آن بالفاظ و عبارات مختلف تعبیر می شود و تکلم را معنائى زائد و قدیم و قائم بذات و مغایر علم و قدرت دانستند.
این مذهب باطل است زیرا اولا کلام در عرف عقلاء عبارت از حروف و اصوات مرکبه است که مفهم معانى مقصوده باشد (یعنى الفاظ مرکبه است که دلالت بر مقصود نماید).
و ثانیا- این حرف قابل تعقل و تصور نیست تا این که در صحت یا فساد آن گفتگو شود، چه اگر مراد از کلام نفسى علم حق تعالى است که به آن تعلق گرفته برگشت آن به علم می شود و اگر مراد قدرت خداوند است بر ایجاد آن معانى در محل و موقع خود، مرجع آن بقدرت می شود و حال آن که این ها می گویند: معنائى غیر از علم و قدرت است و معنى دیگرى هم از کلام نفسى فهمیده نمی شود تا بگویم مراد آن ها آن معنى است.
و ثالثا- همان اشکالى که بر زائد و قدیم دانستن سایر صفات ثبوتیه بر آنها وارد است (یعنى الزام به تعدد قدماء و مرکب بودن واجب الوجود از ذات و صفات و احتیاج ذات به صفات) در اینجا نیز بر آنها وارد است (چنانچه در نفى معانى بحث شده است).
تکلم خداوند از نگاه حنابله
و حنابله (پیروان احمد حنبل) گفتند مراد از کلام، کلام لفظى است که عبارت از حروف و اصوات مرکبه باشد و تکلم را صفتى قدیم و قائم بذات دانستند یعنى متکلم بحروف و اصوات را ذات واجب الوجود تصور کردند.
و این مذهب نیز باطل است، براى این که اولا الفاظ که از حروف و اصوات تشکیل می شود به اصطلاح از موجودات غیر قاره بالذات است- یعنى- از چیزهایى است که هر جزئى از آن که موجود می شود جزء سابقش فانى می گردد[۱] بنابراین لازمه مفهوم الفاظ حدوث (مسبوق به عدم بودن) است و قدیم بودن آن ها متصور نیست.
و ثانیا- لازم آید که خداوند داراى آلات و ادوات تکلم (سخن گفتن) باشد بنابراین جسم و محتاج به آلت خواهد بود و خداوند منزه از جسم و احتیاج است.
تکلم خداوند از نگاه کرامیه
و کرامیه (منسوبین به کرام که قائل به تشبیه شده و خدا را جوهر و مستقر بر عرش می دانند) گفتند مراد از کلام، کلام لفظى است و تکلم را صفتى حادث و قائم به ذات دانستند.
و این عقیده نیز باطل است، براى این که لازم آید خداوند جسم و داراى آلت تکلم باشد چنانچه در رد حنابله ذکر شد.
و مذهب حق این است که مراد از کلام، کلام لفظى است- یعنى- حروف و اصوات مرکبه که مفهم معانى مقصوده باشد و تکلم صفتى است حادث و قائم بجسمى از اجسام که خداوند کلام را در آن جسم ایجاد می فرماید، چنانچه ایجاد کلام در کوه طور و درخت براى حضرت موسى (علیه السلام) نمود. بنابراین تکلم فعلى از افعال الهى است.
و دلیل بر این که خداوند متکلم است یکى ضرورت دین اسلام می باشد چه آن که نزد جمیع مسلمانان ثابت و مسلم است که قرآن مجید کلام الهى است.
و دیگر معجزه بودن قرآن از لحاظ اسلوب کلام است که چون این نحوه کلام با این اسلوب و نظم خاص از قدرت بشر خارج می باشد دلالت می کند بر این که کلام خالق است.
و دیگر نص صریح قرآن است در آیه شریفه وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلِیماً[۲] (سخن گفت خدا با موسى سخن گفتنى) که دلالت بر صفت تکلم می نماید.
و دلیل بر حدوث آن (صفت تکلم) این ستکه تکلم فعلى از افعال الهى و افعال خداوند مسبوق بعدم است چنانچه گذشت.
و دلیل بر این که تکلم قائم به جسم می باشد این است که عرض است و عرض بدون موضوع یعنى محلى که قائم باو باشد موجود نمی شود و موضوعش هم باید جسم باشد نظیر شیرینى در قند و سفیدى در برف.[۳]
بحث روایی در باره تکلم خداوند
روایتى شیخ طوسى (قدّس سره) در امالى از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «لَمْ یَزَلِ اللهُ جَلَّ اِسْمُهُ عالِماً بِذاتِهِ وَ لا مَعْلُوْمَ وَ لَمْیَزَلَ قادِراً بِذاتِهِ وَ لا مَقْدُوْرَ، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ، فَلَمْ یَزَلَ مُتَکَلِّماً؟ قالَ: اَلْکلامُ مُحْدثٌ کانَ اللهُ عَزَّوَجَلّ لَیْسَ بِمُتَکَلَّم ثُمَّ اَحْدَثَ الْکَلامَ!»[۴] ؛ (خداوند همیشه بالذات عالم بود در حالى که معلومى وجود نداشت و بالذات قادر بود در حالى که مقدورى نبود. ابو بصیر مى گوید: گفتم: فدایت شوم، آیا خداوند همیشه موصوف به صفت متکلم بوده؟ فرمود: کلام، موضوع حادثى است خداوند متعال وجود داشت و تکلم در وی نبود، سپس کلام را آفرید!).
همین حدیث را مرحوم «کلینى» در کافى با مختصر اضافاتى نقل کرده و در ذیل آن صریحا آمده است: «اِنَّ الْکَلامَ صِفَهٌ مُحْدَثَهٌ لَیْسَتْ بِاَزَلیَّه، کانَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ لا مُتَکَلِّمَ»[۵]؛ (کلام و سخن گفتن، صفت حادثى است و ازلى نیست. خداوند متعال از ازل بوده و متکلمى وجود نداشت).
این عبارت به وضوح فرق میان صفات ذات و صفات فعل را بیان مى کند. صفات ذات همچون علم و قدرت است که از ازل بوده و نیازى به وجود مخلوقات ندارد، امّا صفات فعل صفاتى است که بیرون ذات خدا است و عقل این صفات را به هنگام صدور افعالى از خداوند انتزاع کرده و به او نسبت مى دهد مانند خالق و رازق. صفت تکلم نیز در زمره همین صفات است؛ چون نوعى فعل و حرکت مى باشد و مى دانیم حرکت در ذات خداوند راه ندارد.[۶]
پی نوشت ها
[۱] . این بنا بر عقیده سابقین است که کلام را غیر قار الذات می دانند.
ولى امروزه عقیده دارند اصوات در جو هوا باقى است و لیکن بهر جهت حادث است و مطلب ما را ثابت می کند.
[۲] . آیه ۱۶۳ سوره نساء
[۳] . کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، ص: ۶۳
[۴] . الأمالی، ص ۱۶۸.
[۵] . الکافی، کلینى، ج ۱، ص ۱۰۷، باب صفات الذات، ح ۱.
[۶] . پیام قرآن، ج ۴، ص ۴۳۶.
منابع
- الأمالی، طوسى، محمد بن الحسن، دار الثقافه، قم، ۱۴۱۴ ق، چاپ اول.
- الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق، چهارم.
- پیام قرآن، مکارم شیرازى، ناصر، با همکاری جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۶ ش، چاپ نهم.
- کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، سید عبد الحسین طیب، کتابخانه اسلام، چهارم، ۱۳۶۲ ش.