- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اصل علیت، به معناى این که هر پدیدهاى نیازمند علتى است، امرى فطرى به شمار مى رود و انسان براى پذیرش آن، بى نیاز از داشتن دلیل است؛ زیرا همه افراد بشر اعم از عالم و جاهل، در عمل ملتزم به قانون علیت اند و همه امور مادى و علمى خود را بر آن استوار کرده و می کنند. به همین دلیل، انسان اقدام به افعال اختیارى می کند و بین خود و فعلش نوعى رابطه علّى می بیند. مثلا وقتى براى ورود به اتاق از در وارد مى شود نه از دیوار، پذیرفته است که ورود از در علت براى دخول به اتاق است. برخى متفکران معاصر اقامه برهان منطقى بر اثبات اصل علّیت را ناممکن دانسته اند. استاد جوادى آملى در این باره می فرمایند:
اصل قانون علیت، چنان بدیهى و انکارناپذیر است که نفى آن، مانند اثباتش مبتنى بر قبول آن است؛ زیرا سیطره این قانون، منحصر به نظام مادى و محدود به جهان خارج از ذهن نیست، بلکه هر گونه استدلال و فعالیت فکرى نیز، خواه به صورت قیاس اقترانى یا استثنایى، وقتى نتیجه بخش است که ربط ضرورى و علّى بین مقدمات برهان و نتیجه آن، پذیرفته شده باشد.
بر این اساس، اثبات یا انکار خود قانون علت و معلول نیز مبتنى بر این است که مقدمات برهان، علت براى نتیجه باشد. یعنى اگر کسى بخواهد نظام علّى و معلولى را به اثبات برساند، باید برهان اقامه کند و مقدمات هر برهان، علت حصول نتیجه است. پس اثبات قانون مزبور، مبتنى بر ثبوت قبلى آن است. همچنین اگر کسى بخواهد نظام یادشده را نفى کند، چنان که شک درباره آن نیز همین طور است و قانونى که اثبات و ابطال، بلکه شک در آن متوقف بر خود آن است، بدیهى و انکارناپذیر است. پس هر چه درباره قانون على و معلولى گفته مى شود، از سنخ تبیین است نه تعلیل.[۱]
هر چند در قرآن کریم، بحثى از نظام علت و معلول مطرح نشده است، مصادیق قانون علیت و اعطاى نقش به واسطه ها بسیار دیده می شود. قرآن به صحت قانون علیت عمومى حکم کرده؛ به این معنا که پذیرفته است وقتى سببى از اسباب پیدا شود، و شرایط دیگر هم با آن سبب هماهنگى کند، و مانعى هم جلوى تأثیر آن سبب را نگیرد، مسبب آن وجود خواهد یافت؛ البته به اذن خدا وجود می یابد، و چون مسببى را دیدیم که وجود یافته است، کشف می شود که لابد قبلا سببش وجود یافته است.
به عبارت روشن تر، علت به معناى خاص آن (فاعل و ایجاد کننده)، اصلى است که قرآن آن را پذیرفته و تبیین برخى براهین وجود خداوند و توحید افعالى مبتنى بر پذیرش اصل علّیت، به این معناست. علت به معناى عام آن، یعنى هر چه در پیدایش پدیده اى، به نحو مقتضى، سبب، شرط یا معد مؤثر باشد نیز در موارد بسیارى در قرآن مطرح شده است.
-
علیت در حوادث طبیعى
قرآن کریم براى حوادث طبیعى، اسبابى قائل است و قانون عمومى علیت و معلولیت را براى حوادث طبیعى مىپذیرد. منظور از علیت، آن امر واحد یا مجموع امورى است که وقتى دست به دست هم مى دهند و در طبیعت به وجود مى آیند، باعث پیدایش موجودى دیگر می شوند. مثلا در آیات فراوانى آمده است که خداوند نعمتهاى خود را از راه اسباب و علل طبیعى براى مردم فراهم مىسازد؛ مانند:
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (روم: ۴۸)
خداوند همان کسى است که بادها را مىفرستد تا ابرهایى را به حرکت درآورند، سپس آن ها را در پهنه آسمان آنگونه که بخواهد، مى گستراند و متراکم مى سازد. در این هنگام، دانه هاى باران را مىبینى که از لابلاى آن خارج مى شود، هنگامى که این [باران حیاتبخش] را به هرکس از بندگانش که بخواهد می رساند، ناگهان خوشحال می شوند ….
در این آیه که سیر نزول نعمت باران را بیان می کند، به روشنى از نقش اسباب آن مانند ابر و تاثیر بادها در گسترش ابرها و … سخن به میان آمده و تأثیر و علّیت این عوامل پذیرفته شده است.
وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ (بقره: ۲۲)
و از آسمان آبى فرو فرستاد و به وسیله آن، میوهها را پرورش داد تا روزى شما باشد.
در این آیه نیز خداوند باران را وسیله پیدایش میوه ها معرفى می کند، که خود تصریحى است بر وجود رابطه علّى و معلولى در طبیعت.
-
علیت فرشتگان
در برخى آیات، از تأثیر فرشتگان و علیت فاعلى آنان سخن به میان آمده و رسالت تکوینى آنان در واسطه شدن براى تحقق یک پدیده یا رسالت تشریعى آنان در رساندن پیامهاى الهى به پیامبران مطرح شده است؛ مانند:
فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا* قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا* قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (مریم: ۱۷- ۱۹)
ما روح خود را به سوى او فرستادیم؛ و او در شکل انسانى بی عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد. او [سخت ترسید] و گفت: من از شر تو، به خداى رحمان پناه مىبرم اگر پرهیزکارى. گفت: من فرستاده پروردگار توام؛ [آمده ام] تا پسر پاکیزه اى به تو ببخشم!
در این آیه، نمونه اى از رسالت تکوینى فرشتگان بیان شده و آنان علت براى پیدایش انسانى در این جهان، البته به اذن الله، معرفى شده است.
الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلًا (فاطر: ۱)
ستایش مخصوص خداوندى است آفریننده آسمان ها و زمین می باشد که فرشتگان را رسولانى قرار داد.
این آیه، اشعار بلکه دلالت دارد بر این که تمام ملائکه- چون کلمه ملائکه جمع است و در آیه با الف و لام آمده، افاده عموم می کند- رسولان و واسطه هایى بین خدا و خلق هستند، تا اوامر تکوینى و تشریعى او را انجام دهند.
یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ (انعام: ۶۱)
و مراقبانى بر شما مى گمارد؛ تا زمانى که یکى از شما را مرگ فرا رسد؛ [در این موقع] فرستادگان ما جان او را مىگیرند؛ و آنها [در نگاهدارى حساب عمر و اعمال بندگان] کوتاهى نمی کنند.
ملائکه در این آیه، رسولان الهى و محافظانى معرفى شده اند که کارشان حفظ آدمى از تمام بلیات و مصائب است، نه تنها بلاى مخصوص. خداى تعالى از فرشتگان خود کسانى را مأمور کرده است تا انسان را از گزند حوادث و دستبرد بلاها و مصائب حفظ کنند، و حفظ هم مى کنند و از هلاکت نگه اش مى دارند تا اجلش فرا رسد. در آن لحظه اى که مرگ انسان فرا مى رسد، آن ها دست از او برمى دارند و به دست بلاها و گرفتارى ها مى سپارندش تا هلاک شود. البته آنان از حدود مأموریتشان تجاوز نمى کنند و در انجام آن کوتاهى نمى ورزند. بنابراین ملائکه در این آیه، وسایط و عاملان حفظ انسان از بلیات و همچنین مرگ او معرفى شده اند.
الف) جمع مبتنى بر سلسله طولى علل
نظریه علیت طولى و اداره عالم به وسیله خداوند از طریق علّیت، مى تواند چند قرائت متفاوت داشته باشد. قرائتى که ضمن انتساب پدیده ها به علل طبیعى آن ها، براساس سلسله طولى علل، آن پدیده ها را به خدا نیز نسبت مى دهند، البته با این نگاه که استقلال علل طولى و واسطه از علت الأولى و خداوند حفظ شده باشد؛ یعنى در واقع، این علل فقط در حدوث محتاج خداوند باشند نه در بقا، و بر همین مبنا معلول این علت ها نیز به خدا نیز نسبت داده شود. قطعاً علیت طولى با این نگاه به تفویض منجر می شود و شاید بتوان این نگاه را به برخى معتزله نسبت داد.
قرائت دیگر که حکماى امامیه آن را مطرح کردهاند مبتنى بر نیازمندى همه ما سوى الله به خداوند هم در حدوث و هم در بقاست. با این توضیح که حکماى مشاء با پذیرش رابطه علّى و معلولى، خداوند تبارک و تعالى را در صدر سلسله علل مىدانند و به نحو طولى، فاعلیت همه افعال را به وى منتسب می کنند، این فاعلیت که با واسطه به شمار می رود، گام نخست براى جمع بین فاعلیت حق در کنار حفظ سلسله وسایط است. حکماى مشاء کثرت حقیقى موجودات و تباین آن ها با یکدیگر را مطرح مى سازند[۲] و وجود را به واجب و ممکن تقسیم می کنند، و علت حقیقى احتیاج ممکن به واجب را همان ماهیت امکانى و فقر وجودى او مى دانند؛ ازاین رو وجود واجب را علت وجود هر ممکن مى دانند.[۳]
البته آن ها ضمن تقسیم علل به علت فاعلى، غایى، صورى و مادى[۴]، رابطه علیت بین ممکنات را نیز برقرار مىدانند و نحوه چینش ممکنات در نظام على و معلولى را براساس «قاعده الواحد» تبیین می کنند. مفاد قاعده الواحد این است که از امرى واحد چون واجب الوجود جز امرى واحد صادر نمی شود که همان عقل اول است. حکماى مشاء به همین ترتیب، به نحوه صدور عقول دیگر تا عقل دهم مى پردازند و پس از آن، نوبت به عالم ماده مىرسد.
بنابراین نظام هستى در این چینش، شامل حق تعالى، عقول ده گانه و عالم ماده می شود. بنابراین از دیدگاه حکماى مشاء مجموعه هستى در یک سلسله على و معلولى جاى مىگیرند که از یک سو به عله العلل و از سوى دیگر به آخرین معلول ختم می شود و در میان این دو بقیه موجودات، علت مادون و معلول ما فوق اند.
بنابراین حکماى مشاء با حفظ فاعلیت علل فاعلى براى افعالشان، از راه قاعده «علّه العلّه علّه» فاعل همه این فواعل را خداوند مىدانند.[۵] به عبارت دیگر آنان براساس این قاعده، خداوند را علت همه موجودات و افعال آن ها مى دانند، البته با حفظ سلسله علل و وسایط. پس از دیدگاه فلاسفه مشاء باید از ظاهر «لا مؤثر فی الوجود الا الله»
صرف نظر کرد و کلمه «مستقلًا» را در تقدیر گرفت و توحید افعالى را «لا مؤثر مستقلًا فی الوجود الا الله» کرد؛ زیرا علت هاى امکانى وجود (فىنفسه) خود را از علت خویش دریافت کرده اند.
ب) جمع مبتنى بر علیت حقیقى و إعدادى
وجه جمع دیگرى که در این باره مطرح شده، مبتنى بر تقسیم علل به «علت حقیقى» و «علت اعدادى» است. گفته شد که علت، گاهى به موجودى اطلاق مى شود که وجود معلول وابستگى حقیقى به آن دارد و جدایى معلول از آن محال است؛ مانند علیت نفس براى وجود و بقاء صورتهاى ذهنى، که به آن علت حقیقى یا «ما منه الوجود» گفته مى شود. همچنین گاهى به موجودى اطلاق مى شود که زمینه پیدایش معلول را فراهم مى آورد و وجود معلول وابستگى حقیقى و جدایى ناپذیر به آن ندارد؛ مانند علت پدر و مادر براى فرزند، که این را علت اعدادى یا «ما به الوجود» می گویند.
از آنجایی که همه ما سوى الله، ممکن الوجودند و در وجود خود به خداوند نیازمند هستند، علت حقیقى مستقل و تام و قائم به ذات، فقط خداوند است و علل طبیعى و حتى اختیار انسان، علت هاى اعدادى به شمار مى روند که نقش نزدیک کردن معلول به مبدأ فیض را دارند؛ زیرا موجود امکانى غیر مستقل نمى تواند ایجاد مستقل داشته باشد، هر چند علت قریب معلول باشد.
بر این اساس ضمن پذیرش تأثیر علل طبیعى، اثرگذارى آن ها تنها در حد اعداد و زمینه سازى براى وجود معلول خواهد بود و این علت حقیقى است که به معلول وجود مى دهد. در نتیجه یک معلول، هم به علت حقیقى آن، که خداوند باشد و هم به علل اعدادى آن، که همان علل طبیعى باشد، نسبت داده مى شود؛ ازاین رو هیچ تعارضى میان توحید افعالى و اصل علیت نخواهد بود.[۶]
علامه سید محمد حسین طباطبایى در این باره مى گویند: «فالعلل الفاعلیه فی الوجود معدات مقرّبه للمعالیل الی فیض المبدأ الأول وفاعل الکل تعالی».[۷]
در ارزیابى این دیدگاه مى توان گفت که میان توحید افعالى و نظام علیت تعارضى نخواهد بود و این دو اصل قابل جمع اند، اما گفته شده است که این وجه جمع، با نگاه معرفتى قرآن که فاعلیت مطلق الهى را مطرح مى کند و هر چیزى را که عنوان «شیء» بر آن صادق باشد، مخلوق و فعل خداوند مىداند، چندان منطبق نیست، و با فاعلیت نامحدود خداوند که در آیات فراوانى به آن ها اشاره شده بود، منافات دارد؛ با این توضیح که خود «اعداد» و «معد» هر دو مصداق «شیء» و مخلوق خداوندند که خداوند بر آن ها احاطه، و در متن هستى آنان حضور دارد. ازاین رو نمى توان خدا را فقط علت حقیقى یک حادثه، و علل طبیعى را علت اعدادى آن دانست.[۸]
ج) جمع مبتنى بر مظهریت و تشأّن
وجه جمع دیگرى که در این باره مطرح شده، ارجاع علیت به تجلى و تشأّن است؛ یعنى با توجه به فاعلیت فراگیر الهى در قبال همه موجودات، هیچ فاعلى نمى تواند فاعلیت نامحدود الهى را محدود کند؛ از این رو هر موجودى به تناسب ظرفیت وجودى خود شان و مقامى از شئون و مقامات خداوند را در مقام فعل دارد و انسان و دیگر علل طبیعى مؤثر در عالم، همه داراى درجه اى از فاعلیت خداوندند و مظاهر و آیینه هاى فعل او به شمار مى آیند. بر این اساس، علیت در نظام هستى به تشأن بر مى گردد.
مؤید این دیدگاه، همان فرمایش بلند امام على (علیه السلام) است که فرمودند: «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه»[۹] که بیانگر این است که همه عالم هستى، آیینه تجلّى خداست که وى خود را در آن نشان داده است.
با این نگاه، وقتى به محضر قرآن کریم مى رویم، مى بینیم علاوه بر آیاتى که خالقیت و فاعلیت خداوند را به صورت مطلق و فراگیر درباره گذشته، حال و آینده و همچنین در خصوص همه موجودات مطرح می کند[۱۰]، آیاتى نیز ضمن به رسمیت شناختن اصل علیت و نسبت دادن ظاهر و رو بناى کارهاى عادى به علل طبیعى آن ها، باطن و حقیقت همه آن افعال را به خدا نسبت مى دهد و او را فاعل حقیقى مى داند.[۱۱] همچنین آیاتى دیگر، خداوند را فاعل حقیقى بسیارى از قضایاى جزئى معرفى می کند تا مبادا کسى تصور کند که دیگران نیز از فاعلیت سهمى دارند.[۱۲]
پی نوشت ها
[۱] . توحید در قرآن، صص ۴۳۹ و ۴۴۰.
[۲] . ر. ک: التعلیقات، ابن سینا، ص ۱۲۱.
[۳] . ر. ک: التعلیقات، ابن سینا، صص ۱۳۳ و ۱۳۵؛ شرح الاشارات و التنبیهات، ج ۳، ص ۱۸.
[۴] . ر. ک: الالهیات الشفاء، صص ۲۵۷- ۲۶۳.
[۵] . همان، صص ۳۲۷ و ۳۲۸.
[۶] . ر. ک: المیزان، محمدحسین طباطبایى، ج ۷، ص ۲۹۸.
[۷] . نهایه الحکمه، فصل ۸، مرحله ۸.
[۸] . توحید درقرآن، ص ۴۵۱.
[۹] . نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
[۱۰] .( وَ خَلَقَ کُلَّ شَىءٍ)، انعام: ۱۰۱؛ هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ؛ انعام: ۱۰۲.
[۱۱] . لَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى؛ انفال: ۱۷.
[۱۲] . وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِى کِتَابٍ مُبِینٍ؛ هود: ۶؛ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یزَکِّى مَنْ یشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ نور: ۲۱.
الرَّحْمَنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ* خَلَقَ الْإِنْسَانَ* عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛ الرحمن: ۴۱.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ؛ ذاریات: ۵۸.