- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اهل سنت با استناد به اینکه هر خلیفه ای به روشی خاصی به منصب خلافت رسیده اند، همان روش را به عنوان یک اصل در امر خلافت پذیرفته اند. از این رو از دیدگاه اهل سنت امامت امام به وسیله یک فرد از اهل عدالت نیز قابل انعقاد است و پس از انعقاد امامت، بر دیگران واجب می گردد که با او بیعت کنند و دلیل آن این است که ابوبکر به تنهایی خلافت را برای عمر بن خطاب خلیفه دوم منعقد گردانید و بعد از آن دیگران با عمر بیعت کردند. این روش را استخلاف هم می نامند.[۱]
به هر حال عمر بن خطاب با استخلاف ابوبکر به عنوان خلیفه دوم مسلمین، قدرت را به دست گرفت اما او به دلیل ضعف هایی که داشته است نمی توانسته است حکومتداری خوبی داشته باشد از این رو همیشه در مسائل مختلف و حل منازعات و قضاوت ها و در امور سیاسی و نظامی، نیازمند راهنمایی های امام علی (علیه السلام) بوده است.
عدالت عمر بن خطاب
خلیفه دوم در زمان حکومت خود به حسب ظاهر تلاش می کرد تا عدالت را رعایت کند چرا که هنوز از زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فاصله نگرفته بود. مثلاً عمرو عاص از طرف عمر حاکم مصر بود؛ روزى پسر عمرو عاص به صورت یکى از رعایا سیلى زد، ستمدیده به نزد عمرو عاص رفته شکایت کرد ولى او ترتیب اثر نداد. این مرد غیور حرکت کرد به مدینه و نزد عمر آمد و عرض حال کرد.
عمر بن خطاب، عمرو عاص و پسرش را احضار و محاکمه نمود. در این محاکمه یک جمله تاریخى از عمر نقل شده است. او خطاب به عمرو عاص و پسرش گفت: «یا عمرو! مذ کم تعبدتم الناس و قد ولدتهم أمهاتهم احرارا»[۲]؛ از چه زمانی مردم را برده خویش گرفته اید در حالى که آنان از مادرانشان آزاد متولد شده اند. سپس دستور قصاص صادر نمود. عمر بن خطاب با پسر خودش نیز همینطور رفتار نمود؛ وقتى ثابت گردید پسرش شراب خورده است، حدّ الهى را درباره او اجرا نمود.
اینها عدالتى بود که رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) به مسلمین آموخته بود و مسلمین هنوز آن را فراموش نکرده بودند و به عبارتى دیگر، چرخى بود که رسول خدا به حرکت آورده بود و تا مدت زیادى کم و بیش به همان شکل به حرکت خود ادامه می داد. [۳]
نیازمندی عمر بن خطاب به مشورت های امام علی (علیه السلام)
خلیفه دوم به دلیل عدم برخورداری از علم و دانایی کافی، در عملکرد خود دچار اشتباهات زیادی می شد که در منابع تاریخی بدان اشاره شده است. او در امر سیاست و قضاوت همیشه محتاج امام علی (علیه السلام) بود.
امام علی (علیه السلام) در خطبه شقشقیه پیرامون نکوهش خلفا مبنی بر غصب خلافت، موضع خود را بسیار روشن بیان نموده است اما در عین حال به آنان در حوزه های مختلف کمک می کرده است. امام علی (علیه السلام) در فرازی از این خطبه می فرماید:
شگفتا! اولى با اینکه در زمان حیاتش می خواست حکومت را واگذارد ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت دیگرى بست؛ چه سخت هر کدام به یکى از دو پستان حکومت چسبیدند! حکومت را به فضایى خشن کشانیده و به کسى رسید که کلامش درشت و همراهى با او دشوار و لغزش هایش فراوان، و معذرت خواهی اش زیاد بود… به خدا قسم! امت در زمان او دچار اشتباه و ناآرامى و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند. آن مدت طولانى را نیز صبر کردم … تا زمان او هم سپرى شد.[۴]
در این سخنان امام علی (علیه السلام) به لغزش ها و معذرت خواهی های عمر اشاره شده است. این لغزش ها ناشی از ندانستن مسائل دینی بود و لذا به مشورت امام علی (علیه السلام) احتیاج داشت.
امام علی (علیه السلام) اعتنایی به خلافت نداشت ولی در دوران ابوبکر و عمر بن خطاب، در اداره امور آن بزرگترین سهم و همکاری را داشت و در دوران عثمان هم از نصیحت و راهنمایی وی دریغ نکرد.[۵]
خلیفه دوم بدون مشورت امام علی (علیه السلام) امور مهم را انجام نمیداد و امام علی (علیه السلام) نیز با اخلاص و خیرخواهی به عمر مشاوره میداد. این کمک امام علی (علیه السلام) از دغدغه آن حضرت نسبت به دین اسلام و سرنوشت مسلمانان حکایت داشت. در حقیقت، امام (علیه السلام) بر مبنای وظیفه شرعی و عقلی خود برای حفظ اسلام و اقتدار مسلمانان، با عمر بن خطاب همکاری می کرد.
عمر بن خطاب به منظور حل بیشتر مسائل و مشکلاتی که با آنها مواجه می شد به امام علی (علیه السلام) رجوع می کرد تا بدانجا که عمر بارها گفت: «لولا علی لهلک عمر» و نیز می گفت «لا بقیت لمعضله لیس لها أبو الحسن» و این سخن نیز از عمر نقل شده که «لا یفتین أحد فی المسجد و علی حاضر».[۶]
نقل شده هنگامی که عمر بن خطاب زن باردار را محکوم به رجم کرد امام علی (علیه السلام) به او فرمود: «أما سمعت رسول الله یقول رفع القلم عن ثلاث…» عمر گفت: «لولا علی هلک عمر». همچنین از ابوسعید نقل شده هرگاه عمر از علی سؤالی می کرد و علی پاسخش را میداد، عمر می گفت:
«أعوذ بالله أن أعیش فی قوم لیس فیهم أبو الحسن و فی روایه لا أبقانی الله بعدک یا علی» یعنی پناه میبرم به خدا که در میان قومی زندگی کنم که ابوالحسن در آن نباشد و در روایتی آمده که خدا مرا بعد از تو باقی نگذارد یا علی. [۷]
به گفته عضدالدین ایجی این سخن آن حضرت که فرموده: «اگر متکایی برایم گذاشته شود و سپس بر آن بنیشینم همانا بین اهل تورات به تورات آنان و بین اهل انجیل به انجیل آنها و بین اهل زبور به زبورشان و بین اهل فرقان به فرقان آنان قضاوت خواهم کرد» حکایت از احاطه علم او بر این کتاب ها دارد نه اینکه حکم با کتاب های منسوخ جایز باشد.[۸] این سخن ایجی دلالت دارد بر این که نه تنها عمر بن خطاب که هر کسی دیگر به علم و مشورت امام علی (علیه السلام) محتاج بوده است.
اهل تسنن براى هیچ کس مقامی را که در شیعه برای امام مطرح است قائل نیستند. از این رو براى ابوبکر و عمر و عثمان و به طور کلى براى هیچیک از صحابه چنین شأن و مقامى قائل نیستند و لهذا در کتاب هاى خودشان هزاران اشتباه را از ابوبکر و عمر در مسائل دینى نقل می کنند.
ولى در مکتب تشیع امامان، معصوم و مبرای از خطا و گناه هستند و لذا محال است به خطایى براى امامان معصوم معتقد بوده و به آن اشاره کنند اما در بین اهل سنت قضیه متفاوت است مثلا در کتاب هاى اهل سنت آمده که ابوبکر در فلان مورد چنین گفت، اشتباه کرد و بعد گفت: «انَّ لى شَیْطاناً یَعْتَرینى فاذا غضبت فاجتنبونی»[۹] یک شیطانى است که گاه بر من مسلط می شود و من اشتباهاتى می کنم و هرگاه عصبانی شدم از من فاصله بگیرید؛ و یا عمر در فلان مورد دچار اشتباه و خطا شد و بعد گفت: این زنها هم از عمر فاضل تر و عالمترند. [۱۰]
احتجاج عایشه همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با عمر
پس از مرگ ابوبکر، خاندان او از جمله دخترش عایشه (همسر پیامبر) گریه و شیون می کردند. وقتی عمر صداى شیون آنان را شنید، پیغام داد که به زنان بگویید آرام باشند و شیون نکند. آنان ساکت نشدند. دومرتبه پیغام داد بگویید ساکت شوند، و الا با تازیانه ادبشان می کنم!
عمر چندین بار پیغام های هشدارآمیز فرستاد. وقتی عایشه از پیغام های تهدیدآمیز عمر آگاه شد گفت: پسر خطاب را بگویید بیاید تا ببینم چه می گوید. عمر به احترام عایشه آمد. عایشه پرسید: چه شده که این قدر پشت سر هم پیغام می دهى؟ عمر گفت: من از پیامبر شنیدم که فرمود اگر کسى بمیرد و بستگانش بر او بگریند، او معذب می شود و گریه آنها برای او عذاب است.
عایشه گفت: تو درست نفهمیده اى و دچار اشتباه شده اى، داستان از این قرار است که در زمان رسول خدا، مرد یهودى خبیثى از دنیا رفت و بستگانش بر او گریه می کردند؛ پیامبر با دیدن این صحنه فرمود: اینان بر او می گریند اما او در حال عذاب است. نفرمود گریه اینها سبب عذاب اوست بلکه فرمود اینها دارند برای او گریه می کنند ولى نمی دانند که او در حال عذاب است. آن قضیه چه ربطى دارد به وضعیت امروز ما؟!
به علاوه، اگر بر فرض گریه کردن بر مرده حرام باشد، ما مرتکب گناه شده ایم، چرا خدا یک بی گناه (متوفی) را عذاب کند؟! او چه گناهى کرده که ما گریه کنیم و خدا او را عذاب کند؟! عمر گفت: عجب! پس این طور بوده مطلب! سپس ادامه داد: اگر زنان نبودند عمر هلاک شده بود!
در منابع اهل سنت نقل شده که خلیفه دوم در هفتاد مورد گفت: لَوْ لا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ. امیرالمؤمنین اشتباهاتش را تصحیح می کرد، او هم به خطایش اقرار می نمود.[۱۱]
در محضر قاضى
امام علی (علیه السلام) حتی روش قضاوت را هم به عمر می آموخته است. در روزگار خلافت عمر بن خطاب یکی از افراد عادی در موضوعی که با علی بن ابی طالب (علیه السلام) اختلاف داشت، به عمر بن خطاب که خلیفه مسلمین بود، شکایت برد. عمر هر دو را احضار کرد، سپس رو به امام نمود و گفت: یا ابالحسن! در کنار شاکی بایست.
حضرت از این سخن عمر ناراحت شد و آثار ناراحتی در چهره او پدیدار گردید. عمر پرسید: ای علی! از اینکه کنار شاکی خود باشی ناراحت هستی؟ علی گفت: هرگز! من از اینکه تو بین من و او مساوات و برابری قائل نشدی و مرا با احترام مورد خطاب قرار دادی ولی با او این چنین رفتار نکردی، ناراحت شدم.[۱۲]
نتیجه
از مطالب فوق این نتیجه حاصل می گردد که عمر بن خطاب در حکومتداری خود به طور جدی نیازمند راهنمایی ها و کمک های امام علی (علیه السلام) بود. خلیفه دوم هرچند دوست داشت که بر طبق موازین دینی و اسلامی عمل کند اما به دلیل اینکه دانش و علم او محدود بود از عهده این کار بر نمی آمد و مدام از امام علی (علیه السلام) مشورت می گرفت. امام علی (علیه السلام) با اینکه او را غاصب منصب خلافت می دانست به خاطر مصالح اسلام و مسلمین مخلصانه به او مشورت داده و با او همکاری می کرد.
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱]. اصول الدین، ج۱، ص۲۷۶-۲۷۹؛ الغیبه فی اصول الدین، ج۱، ص۱۸۵.
[۲] . کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۱۲، ص۲۹۴.
[۳] . مجموعه آثار، ج۱، ص۲۴۶.
[۴] . رک: نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
[۵] . امام علی صدای عدالت انسانی، ج۱-۲، ص۱۸۸.
[۶] . شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحدید)، ج۱، ص۱۶-۱۷.
[۷] . فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۴، ص۳۵۷.
[۸] . المواقف، ج۳، ص۶۳۶.
[۹] . المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ج۹، ص ۶۲۵.
[۱۰] . مجموعه آثار، ج ۴، ص۷۱۸.
[۱۱] . مجموعه آثار، ج۴، ص ۷۱۸.
[۱۲] . امام علی صدای عدالت انسانی، ج ۳-۴، ص۵۷.
منابع
- نهج البلاغه.
- ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد، شرح نهج البلاغه (ابنابىالحدید)، قم، کتابخانه عمومى آیه الله مرعشی نجفى، چ۱، ۱۳۳۷. مصحح: محمدابوالفضل ابراهیم.
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، عربستان سعودی، دار العاصمه/ دار الغیث، چ۱، ۱۴۱۹هـ، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری
- جرج جرداق، امام علی صدای عدالت انسانی، ترجمه سید هادی خسروشاهی،قم، نشر خرم، چ۳، ۱۳۷۶ش.
- عضدالدین عبدالرحمن بن احمد ایجی، المواقف، بیروت، دار الجیل ، چ۱، ۱۴۱۷ق/ ۱۹۹۷م، تحقیق: عبد الرحمن عمیره.
- غزنوی، احمد بن محمد، اصول الدین، بیروت، دار البشائر الإسلامیه، چ۱، ۱۴۱۹ق/ ۱۹۹۸م.
- عبدالرحمن نیشابوری، الغیبه فی اصول الدین، بیروت، موسسه الکتب الثقافیه، چ۱، ۱۴۰۶ق.
- متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، بیروت، دار الکتب العلمیه، چ۱، ۱۴۱۹ق/۱۹۹۸م، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، بی تا.
- مناوی، عبدالرؤوف مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ، مصر، المکتبه التجاریه الکبرى، چ۱، ۱۳۵۶ق.