- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
پیمان عقبه، به بیعت مردم یثرب با رسول خدا (ص)، پیش از هجرت آن حضرت اشاره دارد. دو بیعت بین مردم مدینه و پیامبر اکرم (ص) انجام شد که اولی در سال دوازدهم و دومی در سال سیزدهم بعثت بود و هر دو به بیعت عقبه معروف است.
در روزگار پیشین، «وادى القرى» راه بازرگانى یمن به شام بود. کاروان هاى تجارتى یمن پس از عبور از کنار مکه وارد دره طولانى می شدند که آن را «وادى القرى» می گفتند. در امتداد آن، مناطق سرسبز و خرمى وجود داشت که یکى از آنها شهر قدیمى «یثرب» بود که بعدا به نام «مدینه الرسول» معروف شد.
در این منطقه، دو طایفه معروف «اوس و خزرج» که از مهاجران عرب یمن «قحطانى» بودند، از اوایل قرن چهارم میلادى زندگى می کردند. در کنار آنان سه طایفه معروف از یهود «بنى قریظه»، «بنى النضیر» و «بنى قینقاع»- که از مهاجران شمال شبه جزیره بودند- سکنا گزیده بودند.
همه ساله گروهى از اعراب یثرب، براى برگزارى مراسم حج در مکه شرکت می کردند و پیامبر با آن ها تماس هایى مى گرفت. این ملاقات ها مقدمات هجرت را فراهم آورد و تمرکز نیروى متفرق اسلام را در آن نقطه ایجاب کرد. بسیارى از این تماس ها اگرچه سودى نداشت، سبب می شد که حجاج یثرب هنگام بازگشت به وطن، طلوع پیامبر جدید را به عنوان مهمترین خبر و حادثه در آنجا منتشر سازند و توجه مردم آن سامان را به چنین امرى جلب کنند.
از این لحاظ، ما برخى از این ملاقات ها را که در سال هاى یازده و دوازده و سیزده بعثت انجام گرفته است در این جا نقل مى کنیم. با بررسى این مطالب، علت هجرت پیامبر از مکه به یثرب و تمرکز قواى مسلمانان در آن نقطه روشن می گردد.
- هر گاه پیامبر گرامى متوجه مى شد که شخصیتى از عرب وارد مکه شده، فورا با او تماس مى گرفت و آیین خود را عرضه می داشت. روزى شنید که «سوید بن صامت» وارد مکه شده، فورا به ملاقاتش شتافت و حقایق نورانى آیین خود را برایش تشریح کرد. وى گفت شاید این حقایق، همان حکمت لقمان است که من همراه دارم.
حضرت فرمود: گفته هاى لقمان نیکو است، ولى آنچه خدا بر من نازل فرموده بهتر و بالاتر است، زیرا آن مشعل هدایت و چراغ فروزان است.[۱] سپس آیاتى چند براى وى خواند و او نیز آیین اسلام را پذیرفت و به سوى مدینه بازگشت و پیش از جنگ «بعاث» به دست خزرجیان کشته شد.
- «انس بن رافع» با گروهى از جوانان قبیله «بنى عبد الاشهل» که در میان آنها «ایاس بن معاذ» نیز بود وارد مکه شدند. هدف آنان این بود که از قریش کمک نظامى بگیرند و بر ضد خزرجیان قیام کنند. پیامبر در جلسه آنان شرکت کرد، آیین خود را براى آنان تشریح کرد و آیاتى چند خواند. ایاس که جوان با شهامتى بود، برخاست ایمان آورد و گفت: این آیین بهتر از کمک هاى قریش است که براى آن به این نقطه آمده اید.[۲]
او به خوبى تشخیص داد که آیین توحید ضامن همه جانبه آنان است، زیرا به جنگ و برادر کشى و مظاهر فساد و تخریب پایان می بخشد. ایمان این جوان که بدون جلب تمایلات رئیس قبیله صورت گرفت، خشم «انس» را به هیجان آورد. براى تسکین ناراحتى، مشت هایش را پر از ریگ کرد و به صورت این جوان زد و گفت: ساکت باش ما براى دریافت کمک هاى قریش آمده ایم، نه براى پذیرفتن آیین اسلام. پیامبر (ص) از جا بلند شد و گروه مزبور به مدینه بازگشتند. جنگ بعاث، میان خزرج و اوس رخ داد و ایاس در این نبرد کشته شد.[۳]
جنگ بعاث
از جنگ هاى تاریخى این دو قبیله «جنگ بعاث» است. در این جنگ، اوسیان بر رقیب خود پیروز شدند و نخلستان هاى «خزرج» را سوزاندند. پس از آن، جنگ و صلح به طور متناوب رخ مىداد. عبد اللّه بن ابى- که از اشراف خزرج بود- در این جنگ شرکت نکرد، لذا پیش هر دو قبیله محترم بود و می رفت که هر دو طرف آخرین پایدارى خود را از دست بدهند.
در این حال، تمایلات شدیدى به صلح در میان آنان پدید آمد و هر دو قبیله اصرار کردند که ریاست صلح را «عبد اللّه» بپذیرد و حتى تاج امیرى برایش آماده کردند که در وقت مخصوص آن را بر سر گذارد، ولى این جریان بر اثر تمایلات گروهى از خزرجیان به آیین اسلام با شکست روبهرو شد. در این هنگام پیامبر گرامى با شش تن از خزرجیان در مکه ملاقات کرد و آنان دعوت حضرتش را پذیرفتند.
تفصیل جریان
پیامبر در موسم حج با شش نفر از قبیله «خزرج» ملاقات کرد و به آنها گفت: آیا شما با یهود هم پیمانید؟ گفتند: بلى. فرمود: بنشینید تا با شما سخن بگویم. آنان نشستند و سخنان پیامبر را شنیدند. پیامبر آیاتى چند تلاوت کرد و سخنان رسول گرامى (ص) تأثیر عجیبى در آنها نهاد که در همان مجلس ایمان آوردند.
چیزى که به گرایش آنان به اسلام کمک کرد این بود که آنان از یهودیان شنیده بودند پیامبرى از نژاد عرب که مروج آیین توحید خواهد بود و حکومت بت پرستى را منقرض خواهد ساخت، به این زودى مبعوث خواهد شد، لذا با خود گفتند: پیش از آنکه یهودیان پیش دستى کنند ما یاریش کنیم.
گروه مزبور، رو به پیامبر کرده و گفتند: میان ما آتش جنگ پیوسته فروزان بوده، امید است که خداوند به سبب آیین پاک تو، آن را فرو نشاند. ما اکنون به سوى یثرب بر می گردیم و آیین تو را عرضه می داریم. هرگاه همگى اتفاق بر پذیرفتن آن کردند، گرامىتر از شما کسى براى ما نیست.
این شش نفر فعالیت پى گیرى براى انتشار اسلام، در میان یثرب آغاز کردند؛ به طورى که خانه اى نبود که در آن جا سخن از پیامبر (ص) نباشد.[۴]
نخستین پیمان عقبه
تبلیغات پى گیر این شش تن اثر خوبى بخشید و سبب شد که گروهى از یثربیان به آیین توحید گرویدند و در سال دوازدهم بعثت، دسته اى دوازده نفرى، از مدینه حرکت کردند و با رسول گرامى در «عقبه» ملاقات کرده و نخستین پیمان اسلامى بسته شد. معروف ترین این دوازده تن «اسعد بن زراره» و «عباده بن صامت» بودند. متن پیمان آنها پس از پذیرفتن اسلام به قرار زیر بوده است:
با رسول خدا پیمان بستیم که به وظایف زیر عمل کنیم: به خدا شرک نورزیم، دزدى و زنا نکنیم، فرزندانمان را نکشیم، به یک دیگر تهمت نزنیم و کار زشت انجام ندهیم و در کارهاى نیک نافرمانى نکنیم.[۵]
رسول گرامى اسلام (ص) به آنان گفت: اگر بر طبق پیمان عمل کنند، جاى گاه آنان بهشت است و اگر نافرمانى کردند؛ در این صورت کار دست خدا است یا می بخشد یا عذاب می کند. این پیمان، در اصطلاح مورخان «بیعه النساء» است، زیرا پیامبر در فتح مکه از زنان نیز به این ترتیب بیعت گرفت.
این دوازده تن با دلى لبریز از ایمان به سوى مدینه برگشتند و به فعالیت زیادى پرداختند و نامه اى به پیامبر نوشتند که براى آنان مبلغى بفرستد تا به آنان قرآن تعلیم کند. پیامبر «مصعب بن عمیر» را براى تعلیم و تربیت آنان فرستاد و در پرتو تبلیغات و تعلیمات این مبلغ توانا، مسلمانان در غیاب پیامبر دور هم جمع می شدند و اقامه جماعت می کردند.[۶]
دومین پیمان عقبه
شور و هیجان غریبى در مسلمانان مدینه حکم فرما بود. آنان دقیقه شمارى می کردند که بار دیگر موسم «حج» فرا رسد و ضمن برگزارى مراسم حج پیامبر را از نزدیک زیارت کنند و آمادگى خود را براى هر گونه خدمت ابراز دارند و دایره پیمان را از نظر کمیت و کیفیت شرایط بگسترانند. کاروان حج مدینه که بالغ بر پانصد نفر بود، حرکت کرد.
در میان کاروان ۷۳ تن مسلمان- که دو نفر از آنان نیز زن بودند- بود و بقیه، بی طرف یا متمایل به اسلام بودند. گروه مزبور با پیامبر در مکه ملاقات کرده و براى انجام دادن مراسم بیعت، وقت خواستند. پیامبر فرمود: محل ملاقات «منى» است. در شب سیزدهم ذى الحجه، هنگامى که مردم می خوابند، در پایین «عقبه»[۷] به گفت و گو می نشینیم.
شب سیزدهم فرا رسید، رسول گرامى اسلام (ص) پیش از همه با عموى خود «عباس» در پیمان عقبه حاضر شدند. پاسى از شب گذشت، دیدگان مشرکان عرب، در خواب فرو رفت.
مسلمانان یکى پس از دیگرى از جاى خود بلند شدند و مخفیانه به سوى عقبه رفتند.
عباس، عموى پیامبر مهر خاموشى را شکست و درباره پیامبر چنین گفت:
اى خزرجیان! شما پشتیبانى خود را به آیین «محمد» ابراز داشته اید. بدانید که وى گرامى ترین افراد قبیله خود است. تمام بنى هاشم، اعم از مومن و غیر مومن دفاع از او را بر عهده دارند، ولى اکنون «محمد» جانب شما را ترجیح داده و مایل است در میان شما باشد. اگر تصمیم دارید به پیمان خود وفادار باشید و او را از گزند دشمنان حفظ کنید، او مى تواند در میان شما زندگى کند و اگر در لحظه هاى سخت قدرت دفاع از او را ندارید، هم اکنون دست از او بردارید و بگذارید وى در میان عشیره اش با کمال عزت و مناعت و عظمت به سر ببرد.
در این هنگام «براء بن معرور» بلند شد و گفت: به خدا سوگند هرگز در دل ما غیر از آنچه بر زبان ما جارى مى شود، چیز دیگرى نیست. ما جز صداقت و عمل به پیمان و جانبازى در راه پیامبر، چیز دیگرى در سر نداریم. سپس خزرجیان رو به پیامبر کرده و تقاضا نمودند که حضرتش سخنى بفرماید: رسول گرامى اسلام آیاتى چند خواند و تمایل آن ها را به آیین اسلام تشدید کرده سپس فرمود: با شما بیعت می کنم بر اینکه از من دفاع کنید؛ همان طور که از فرزندان و اهل بیت خود دفاع می کنید.[۸]
در این هنگام، دو مرتبه «براء» برخاست و گفت: ما فرزندان جنگ و مبارزه و تربیت یافتگان جبهه هاى نبردیم و این خصیصه از نیاکان ما به وراثت رسیده است. در این میان که شور و شوق سراسر جمعیت را فراگرفته بود، صداى خزرجیان که حاکى از اشتیاق فوق العاده آنان بود، بلند شد. عباس در حالى که دست رسول خدا را در دست داشت، گفت: جاسوسانى بر ما گمارده شده و لازم است آهسته سخن بگویید.
در این حالت «براء بن معرور» و «ابو الهیثم بن تیهان» و «اسعد بن زراره» از جاى خود بلند شدند و با پیامبر دست بیعت دادند و سپس تمام جمعیت بیعت نمودند.
«ابو الهیثم» هنگام بیعت عرض کرد: اى رسول خدا! ما با یهودیان پیمان بسته ایم، اکنون ناچاریم تمام آن ها را نادیده بگیریم. سزاوار نیست روزى از ما دست بردارید و به سوى قوم خود برگردید. پیامبر فرمود: شما با هر کس پیمان صلح بسته اید من محترم مى شمارم. سپس فرمود: دوازده نفر از میان خود نماینده انتخاب کنید که در مشکلات، نظر آنان براى شما حجت باشد. چنانکه موسى بن عمران، دوازده نفر نقیب از میان بنى اسرائیل برگزید. سپس نمایندگان انصار که نه تن از خزرج و سه تن از «اوس» بودند، حضور پیامبر معرفى شدند که نام و خصوصیات آنها در تاریخ مضبوط است. در این محضر، مراسم بیعت پایان پذیرفت و رسول گرامى قول داد که در موقع مناسبى مکه را ترک گوید و به سوى مدینه بیاید؛ سپس جمعیت متفرق شدند.[۹]
پی نوشت ها
[۱] . و الّذی معی أفضل، هذا قرآن أنزله اللّه تعالى هو هدى و نور- «سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۴۲۵».
[۲] . هذا خیر ممّا جئتم له.
[۳] . همان، ص ۴۲۷.
[۴] . تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۸۶.
[۵] . ان لا نشرک باللّه شیئا، و لا نسرق، و لا نزنی، و لا نقتل أولادنا، و لا نأتی ببهتان نفتریه بین أیدینا و أرجلنا، و لا نعصیه فی معروف.
[۶] . سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۱.
[۷] . گردنهاى است نزدیک منى.
[۸] . أبا یعکم على ان تمنعونى ممّا تمنعون منه نساءکم و ابناءکم. همان طور که ملاحظه می نمایند پیمان دفاع بستند، نه جهاد و جنگ در راه خدا. از این جهت پیامبر در جنگ «بدر» تا رضایت «انصار» جلب نکرد، فرمان پیشروى به سوى دشمن را نداد.
[۹] . سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۴۳۸- ۴۴۴ و الطبقات الکبرى، ج ۱، ص ۲۲۱- ۲۲۳.