- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- 0 نظر
فاطمیان که اولین حکومت مقتدر اسماعیلی را تشکیل دادند، موفق شدند اصلاحات مهمی را در تعالیم فرقه اسماعیلیه ایجاد کنند و دعوت و جهان شناسی جدیدی را برای این فرقه پایه گذاری کنند. در این مقاله ویژگی های دعوت و جهان شناسی این گروه از اسماعیلیان را مرور می کنیم.
دوره فاطمیان
فرقه اسماعیلیه در اثر اختلاف شیعیان در مسأله امامت و جانشین امام صادق (علیه السلام) شکل گرفت. این اختلافات در درون این فرقه نیز پدید آمد و اسماعیلیان را به چند گروه تقسیم کرد. یکی از این گروه ها فاطمیون بودند که مهدویت و رجعت محمد بن اسماعیل را انکار کردند و به تداوم امامت در نسل او باور داشتند.
فاطمیان خلافت و دولت مستقل و نیرومندی از خود یافتند و دعوت و تفکر و ادبیات اسماعیلیه را به اوج شکوفایى رسانیدند.
در دوره فاطمیان داعیان اسماعیلى رساله های بسیاری در کلام و فلسفه، فقه و دیگر علوم ظاهری و باطنى، و علم تأویل تألیف کردند و دعوت اسماعیلى را در قلمرو فاطمیان، و همچنین در خارج از مرزها تا ماوراء النهر و هندوستان گسترش دادند.
به ویژه، پس از انتقال مرکز حکومت فاطمیان از افریقیه به مصر، فاطمیان به طور کلى در زمینه ترویج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نیز نقش مهمى ایفا کردند.
درگیر بودن نخستین رهبران فاطمى در افریقیه، از یک سو با قدرت های اباضى منطقه و از دگر سو با فشارهای سیاسى اهل سنت، موجب شده بود تا آنان فرصت چندانى برای تشکل و توسعه دعوت اسماعیلیه، به خصوص در خارج از محدوده شمال افریقا را نیابند و از این رو، جوامع قرمطى سرزمین های شرقى دنیای اسلام که فاقد رهبری واحد، و همچنان در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان قائم بودند، بدون رقابت داعیان فاطمى به فعالیت های مذهبى خود ادامه مى دادند.
اندیشه های عبدالله نسفی و ابوحاتم رازی
همزمان با اقتدار قرمطیان جنابى در بحرین و فعالیت قرمطیان جنوب عراق به رهبری عیسى بن موسى، در منطقه جبال و خراسان نیز دعوت قرامطه همچنان دوام داشت.
ابوحاتم رازی داعى ری، و نسفى داعى خراسان و ماوراء النهر که هرگز امامت عبیدالله مهدی را پذیرا نشدند و در انتظار ظهور محمد بن اسماعیل بودند، افزون بر آنکه جماعت بسیاری را بهکیش اسماعیلیه درآوردند، توفیق یافتند تا برخى از حکام نواحى مختلف ایران را نیز پیرو دعوت قرمطیان سازند.
این دو شخصیت در شکلگیری جهان شناسى و دیگر مباحث نظری اسماعیلیه نقش سازنده ای ایفا کرده، و آثاری مهم پدید آورده اند.
داعى نسفى که برای نخستین بار فلسفه نوافلاطونى را با تفکر اسماعیلیه در هم آمیخته بود، حاصل تفکر خود را در کتابى با نام «المحصول» ارائه کرد. این اثر به زودی در میان جوامع مختلف قرمطى که از رهبری مرکزی واحدی محروم بودند، ارج خاص یافت و نقش مهمى در یکسان سازی اصول عقاید قرمطیان ایفا کرد.
اباحی گری نسفی و نقد رازی
نسفى که معتقد بود دوره اسلام در زمان حیات محمد بن اسماعیل خاتمه یافته، و دور آخر یا هفتم تاریخ مقدس از آن زمان آغاز شده، اعتقاد به اباحه داشت، و بسیاری از احکام شریعت را واجب الاجرا نمى دانست.
ابوحاتم رازی با اعتراض به برخى از نظریات داعى نسفى کتاب «الاصلاح» خود را در ردّ کتاب «المحصول» او تألیف کرد.
یکى از اهداف اصلى ابوحاتم در «الاصلاح»، مردود شمردن اعمال اباحى و خلاف شرعى بوده است که در «المحصول» جایز شمرده شده بود.
ابوحاتم بارها تأکید کرده است که هیچ باطنى بدون ظاهر نمى تواند تحقق یابد و از این رو، نیاز به شریعت برای وی غیر قابل انکار بوده است.
افزون بر آن، به منظور باطل شمردن نظریه نسفى مبنى بر اینکه دوره بدون شریعت تاریخ از زمان حیات محمد بن اسماعیل آغاز شده، ابوحاتم در بینش ادواری اسماعیلیه نیز اصلاحاتى وارد کرده است.
وی توضیح مى دهد که در پایان دوره هر یک از نطقا، از هنگام غیبت هفتمین امام آن دوره تا هنگام ظهور وی به عنوان ناطق بعدی، یک دوره فترت وجود دارد که طى آن در غیاب امامان، فقط ۱۲ نفر «لاحق» مسئول امر هستند که یکى از آنها خلیفه هفتمین امام (غایب) آن دوره است.
طبق نظریه ابوحاتم، چنین دوره فترتى از زمان غیبت محمد بن اسماعیل آغاز شده بوده، و بنابراین، دوره اسلام و شریعت آن همچنان تا هنگام ظهور محمد ابن اسماعیل به عنوان امام قائم و هفتمین ناطق تداوم مى یافته است.
ابوحاتم مدعى بوده که خود همان خلیفه محمد بن اسماعیل است و از این رو، مرتبه والاتری از لواحق آن دوره فترت داشته است؛ ولى به نظر نمى رسد که دیگر داعیان قرمطى این ادعای ابوحاتم را پذیرفته بوده باشند.
در هر صورت، داعى سجستانى که اندکى پس از نسفى به ریاست دعوت قرمطیان در خراسان و ماوراء النهر رسید، کتابى به نام «النصره» در تأیید نظریات نسفى و ردّ اعتراضات ابوحاتم به کتاب «المحصول» تألیف کرد.
با توجه به اختلافات اساسى بین اصول عقاید قرمطیان و فاطمیان، «النصره» نیز همانند «المحصول» به ادبیات فاطمیان راه نیافته، و بدین سبب برجای نمانده است.
نفوذ اندیشه های نوافلاطونی در دعوت فاطمیان
سجستانى که بعدها در زمان معز فاطمى از جناح قرمطیان خارج شد و امامت فاطمیان را پذیرفت، مانند نسفى شدیداً تحت تأثیر فلسفه نوافلاطونى قرار داشته است.
در حقیقت، عمدتاً بر اساس آثار بر جا مانده از داعى سجستانى است که محققان اکنون به جوانب مختلف تفکر ویژه نوافلاطونى – اسماعیلى، به ویژه جهان شناسى آن، پى برده اند.
همان نوع فلسفه نوافلاطونى که مورد استفاده داعیان قرمطى سرزمین های ایرانى قرار گرفته بود، سرانجام، رسماً مورد پذیرش دعوت فاطمیان نیز واقع شد.[۱]
تعادل بین ظاهر و باطن در دعوت فاطمیان
فاطمیان به طور کلى چارچوب تعالیم اعتقادی اسماعیلیان نخستین را حفظ کردند و همانند اسلاف خود بین ظاهر و باطن دین تمایز قائل بودند.
ولى برخلاف اسماعیلیان نخستین که تأکید بر باطن و حقایق مکتوم در آن داشتند، فاطمیان ظاهر و باطن را مکمل یکدیگر مى دانستند و مراعات تعادل بین آن دو را واجب مى شمردند.
از این رو، نزد اسماعیلیان فاطمى دسترسى به «حقیقت» بدون «شریعت» امکان پذیر نبود و حقایق نیز همیشه با شرایع یا ظواهر دین مرتبط بودند.[۲]
در نتیجه، دعوت فاطمیان رسماً مواضع اباحى قرامطه و دیگر گروه های افراطى را که تأکید بر باطن داشتند، و ظاهر (شریعت) را نفى مى کردند، باطل مى دانست.
جایگاه علم تفسیر و حدیث در دعوت فاطمیان
داعیان و علمای فاطمى آثار بسیاری در زمینه های علوم ظاهری و علوم باطنى و علم تأویل تألیف کردند، ولى فاطمیان به علم تفسیر هیچ گونه توجهى نداشتند و در آن زمینه تنها به تعالیم امامان خود اکتفا مى کردند.
به همین سبب، آنها امام اسماعیلى را «قرآن ناطق» نیز مى نامیدند و نصّ کتاب الهى را «قرآن صامت» مى خواندند.[۳]
به علل مشابه، توجه فاطمیان به علم حدیث نیز محدود بود و آنها در این زمینه به تعالیم و اقوال امامانشان بسنده مى کردند.
در هر صورت آنان به احادیث نبوی و روایات منقول از امامان قبلى خود، خاصه امام جعفر صادق (ع)، ارج بسیار مى نهادند و بسیاری از این احادیث و اخبار توسط قاضى نعمان، عالم ترین فقیه دوره فاطمى، خاصه در دو کتاب دعائم و شرح الاخبار جمع آوری گردیده است.
قاضی نعمان بنیان گذار فقه اسماعیلى
قاضى نعمان که در اصل بنیان گذار علم فقه اسماعیلى بود، از زمان عبیدالله مهدی تا هنگام مرگ خود در سال ۳۶۳ هجری، مقامات مختلفى در دستگاه فاطمیان داشت و عاقبت به عنوان برجسته ترین فقیه اسماعیلى نزد معز فاطمى تقرب خاصى یافت.
یکى از مهم ترین تألیفات فقهى وی، یعنى دعائم الاسلام، هنوز مورد استفاده اسماعیلیان مستعلوی – طیبى قرار دارد.
اصلاح نظریه امامت در دعوت فاطمیان
فاطمیان بینش ادواری اسماعیلیان نخستین را درباره تاریخ مذهبى بشر حفظ کردند، ولى به علت آنکه فاطمیان مدعى امامت بودند، به تدریج تغییراتى در نظریه اسلاف خود در زمینه امامت پدید آوردند.
به طور خاص، آنها طول دوره ششم تاریخ، یعنى دوره اسلام، و شمار امامان آن دوره را مورد تجدید نظر قرار دادند، به طوری که تداوم نامحدود در امامت و وجود بیش از هفت امام در دوره اسلام امکان پذیر گردد.
فاطمیان که تا مدتها خود را خلفای امام قائم، محمد بن اسماعیل مى دانستند، مدعى بودند که مسئولیت اجرای تدریجى وظایف وی را به عنوان قائم بر عهده گرفته اند.
در زمان مستنصر فاطمى، نوعى تعبیر روحانى نیز درباره ظهور محمد بن اسماعیل اتخاذ شده بود، زیرا فاطمیان دیگر در انتظار رجعت جسمانى وی نبودند.
در دوره همو، فاطمیان معتقد بودند که در آخرالزمان یکى از امامان اسماعیلى از اعقاب محمد بن اسماعیل و مستنصر فاطمى به عنوان قائم و ناطق هفتم، آغازگر آخرین دوره تاریخ بشر خواهد بود.[۴]
پذیرش جهان شناسى نوافلاطونى – اسماعیلى در دعوت فاطمیان
همانطور که پیش تر یاد شد، داعى نسفى مبتکر نوعى جهان شناسى نوافلاطونى – اسماعیلى (قرمطى) بود که آن را در کتاب «المحصول» خود تشریح کرده بود.
این جهان شناسى ویژه که تا حدودی به طور مستقل توسط ابوحاتم رازی نیز تدوین شد، بعداً توسط ابویعقوب سجستانى تکامل یافت و از قرن چهارم هجری مورد پذیرش تمام گروه های قرمطى سرزمین های شرقى واقع شد.
این داعیان برجسته خراسان و جبال شدیداً تحت تأثیر جریان های فلسفى نوافلاطونى، خاصه دیدگاه های نوافلاطونیان درباره صفات ذاتى آفریدگار و هستى شناسى انبعاثى آنها، قرار گرفته بودند که از اوایل قرن چهارم هجری در نیشابور رواج پیدا کرده بود.
نسفى و دیگر داعیان قرمطى بعضى از نظریه های مکتب نوافلاطونى را با تعالیم و مفاهیم قرآنى و اسلامى تلفیق کردند و جهان شناسى منحصر به فردی را تدوین نمودند که در زمان معز فاطمى مورد پذیرش دعوت فاطمیان نیز قرار گرفت.
این جهان شناسى در چند دهه اخیر عمدتاً بر اساس آثار متعدد داعى سجستانى، خاصه «الینابیع و الافتخار» و «کشف المحجوب»، مورد مطالعه و شناخت محققان قرار گرفته است.[۵]
خدا
در این جهان شناسى، پروردگار که هستى بخش عالَم و مبدع همه چیزهاست، متعالى و ناشناختنى است.
موضع کلامى درباره صفات الهى در اینجا ضدتشبیهى و ضدتعطیلى بوده است.
عقل و نفس
عقل، نخستین موجودی بوده که پروردگار آن را به امر و مشیت خود ابداع کرده است.
در اینجا واژه ابداع، به معنای آفرینش از هیچ، با واژه قرآنى کُن (باش) همبسته شمرده شده است. از اینرو، پروردگار مبدع، یا هستى بخش بوده، و عقل که «اول» و «سابق» نیز خوانده مى شده، مُبدَع اول بوده است، زیرا امر الهى و کلمه الله با «وجود» آن در هم آمیخته بوده اند.
در این تفکر عقل، ازلى و بدون حرکت و کامل، و منبع نور است.
نفس یا نفس کلى که «دوم» و «تالى» نیز خوانده مى شود، از عقل منبعث شده است. نفس که موجودی بسیار پیچیده تر از عقل بوده، ناقص، و در خدمت عقل است.
پیدایش افلاک از نفس
نفس که منبع هیولى و صورت است، به علت نقص خود به حرکت در آمده، و در مرحله انبعاثى بعدی، افلاک هفتگانه و ستارگانشان از آن منبعث شده اند.
افلاک با حرکت نفس به حرکت درآمده اند و در سلسله مراتب بعدی چیزهای دیگری از طریق انبعاثات به وجود آمده اند، یا به طور دقیق تر تجلى پیدا کرده اند، زیرا خداوند تمام اشیاء و موجودات را در عالم روحانى و عالم جسمانى یک دفعه خلق کرده بوده است.
پیدایش سائر موجودات از حرکت افلاک
سپس در اثر حرکت های افلاک و کواکب، مفردات چهارگانه (گرما، سرما، تری و خشکى) منبعث شده اند و مفردات با هم درآمیخته، عناصر مرکب، مانند خاک و آب و هوا پدیدار گشته اند.
در مراحل انبعاثى بعدی به ترتیب گیاهان (با نفس نامیه) و سپس حیوانات (با نفس حِسّیه) و سرانجام، انسان (با نفس ناطقه) پدیدار شده است.
برای تطبیق بیشتر بین این جهان شناسى و تعالیم اسلامى، بعضى از واژه های آن در مورد عالم روحانى با واژه های قرآنى پیوند داده شده اند. در نتیجه، عقل با «قلم» و «عرش» منطبق شده، و نفس نیز دو مترادف قرآنى خود را در «لوح» و «کرسى» یافته است.[۶]
تکمیل و اصلاح جهان شناسی نوافلاطونى – اسماعیلى توسط داعیان فاطمی
این جهان شناسى نوافلاطونى – اسماعیلى از زمان معز و با تأیید وی مورد پذیرش دعوت فاطمى که هیچ گونه نقشى در تدوین آن ایفا نکرده بود، واقع شد و در دوره های بعد داعیان فاطمى مانند حمیدالدین کرمانى و ناصرخسرو جوانب مختلف آن را در فلسفه های مابعدالطبیعه خود اصلاح و تکمیل کردند.
جهان شناسى حمیدالدین کرمانى
به طور اخص، داعى کرمانى تا حدودی جهان شناسى نوافلاطونى اسماعیلى جدیدی را بر اساس آثار فلسفى و آثار دیگر داعیان متقدم قرمطى ایرانى و نیز با استفاده از نظام های مابعدالطبیعه فلاسفه اسلامى، خاصه ابن سینا، تدوین کرد.
این جهان شناسى که در «راحه العقل» کرمانى (تألیف در ۴۱۱ هجری) تبیین شده است، هیچ گاه مورد پذیرش دعوت فاطمى قرار نگرفت، ولى بعدها با تغییراتى مورد استفاده اسماعیلیان طیبى در یمن واقع شد.
جهان شناسى نوافلاطونى داعى کرمانى، نظامى مبتنى بر ۱۰ عقل، جایگزین دو اصل عقل و نفس در نظام قبلى شده است.
در جهان شناسى کرمانى که هر یک از حدود دهگانه عالم آسمانى منبعث از حد قبلى بوده است، «عقل» نظام نوافلاطونى پیشین به «عقل اول» تبدیل شد و «عقل دوم» که منبعث اول نیز نامیده مى شد، جایگزین «نفس» گردید.
عقل سوم، یا منبعث دوم که نخستین موجود بالقوه بوده است، با هیولى و صورت منطبق گردید.
از دو اصل آغازین، یعنى عقل اول و عقل دوم، هفت عقل دیگر منبعث شدند که منعکس کننده هفت کلمه الهى نیز بودند.
عقل دهم که عقل فعال نیز نامیده مى شده، بر عالم جسمانى نظارت داشته است.
افزون بر آن، کرمانى ساختارهای عالم جسمانى و سلسله مراتب دنیوی دعوت را در نظام خود با طبقات عالم آسمانى تطبیق کرده بود. در واقع، وی بر همانندی و تمثیل بین طبقات آسمانى و جسمانى از یک سو، و وظایف حدود و سلسله مراتب در این طبقات از سوی دیگر تأکید داشته است.
در حالى که نسفى و رازی و سجستانى بعضى از واژه های جهان شناسى اولیه اسماعیلیه، مانند جد و فتح و خیال را با معانى دیگری در نظام نوافلاطونى خود حفظ کرده بودند، کرمانى تقریباً تمامى واژه ها و مفاهیم متقدم را نادیده گرفت.
کرمانى در «راحه العقل» تنها یک فصل کوتاه به حروف علویه اختصاص داده[۷]، و نام دو اصل نخست جهان شناسى قبلى («ک – و – ن – ی» و «ق – د – ر») را نیز تنها یک بار در یکى از آثار خود[۸] ذکر کرده است.
تردید نیست که نظام کرمانى بیش از نظام داعیان قرمطى متقدم از تفکر نوافلاطونى متأثر بوده است.
رسائل اخوان الصفا
فلسفه نوافلاطونى در رسائل اخوان الصفا نیز به وضوح انعکاس یافته است.
ارتباط گروه مؤلفان موسوم به اخوان الصفا و مجموعه ۵۲ رساله معروف آنها با نهضت اسماعیلیه اکنون دیگر قابل تردید نیست، اگر چه ماهیت خاص این ارتباط هنوز مبهم مانده است.
خود اسماعیلیان از قرون وسطى این رسائل را که در برگیرنده تمامى علوم شناخته شده زمان بوده است، به یکى از امامان نخستین خود در دوره ستر، یعنى احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل، منسوب کرده اند.[۹]
از طرف دیگر، بر اساس تذکرات ابوحیان توحیدی، به نظر مى رسد که این رسائل توسط شماری از کاتبان و عالمان که با نهضت اسماعیلیه مرتبط بوده، و در بصره مى زیسته اند، در اواسط قرن چهارم هجری تألیف شده باشد.[۱۰]
بعضى از محققان معاصر نیز عقیده دارند که شماری داعى اسماعیلى با همکاری دانشمندان غیر اسماعیلى رسائل را در دهه های قبل از تأسیس خلافت فاطمیان، بین سال های ۲۶۰ و ۲۹۷ هجری تألیف کرده بودند.
به عقیده این گروه، اشعار و مطالبى که مربوط به دوره های متأخر است، توسط کاتبان بعدی به رسائل اخوان الصفا افزوده شده است.
در هر صورت، به نظر مى رسد که اعضای گروه اخوان الصفا اگر هم در قرن چهارم هجری مى زیسته اند، پیرو فاطمیان نبوده اند، زیرا تعالیم خود را به هفتمین امام اسماعیلیه، یعنى همان مهدی موعود که قرمطیان منتظر رجعتش به عنوان قائم بودند، نسبت داده اند.
جهان شناسى اخوان الصفا
جهان شناسى اخوان الصفا نیز همانند نظام های نسفى و دیگر داعیان قرمطى آن زمان، مبتنى بر فلسفه نوافلاطونى بوده است.
رسائل اخوان الصفا هیچگونه تأثیری بر ادبیات دوره فاطمى بر جا نگذاشت و مؤلفان اسماعیلى آن دوره نیز اشاره ای به این اثر عظیم ندارند؛ ولى از حدود دو قرن بعد از زمان تألیف، این رسائل اهمیت ویژه ای در آثار اسماعیلیان طیبى در یمن پیدا کرد، به طوری که ابراهیم بن حسین حامدی (درگذشته در سال ۵۵۷ هجری) و شماری از جانشینان وی به عنوان داعیان مطلق مستعلوی – طیبى پیوسته این رسائل را مورد مطالعه قرار داده، و بر آن تفاسیر مختلف نوشته اند.
نتیجه گیری
نقش فاطمیان در تاریخ فرقه اسماعیلیه منحصر به تشکیل حکومت نبود؛ آنها توانستند با اصلاح تعالیم اسماعیلیان نخستین، دعوت مخصوص به خود را پایه گذاری کنند. از مهمترین اصلاحات آنها این بود که امامت را در نسل محمد بن اسماعیل تداوم بخشیدند. همچنین آنها تعادل را بین ظاهر و باطن برقرار کردند. علاوه بر این آنها جهان شناسی نوافلاطونی – اسماعیلی را که توسط قرمطیان تدوین شده بود به طور کامل پذیرفتند.
پی نوشت ها
[۱] . دفتری، غزالی و اسماعیلیه، ص ۲۳۴-۲۴۰، ۱۶۷-۱۶۹
[۲] . قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۵۳؛ ناصرخسرو، وجه دین، ص۷۷-۸۳، ۳۱۸-۳۱۹
[۳]. قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۵-۲۷، ۳۱ به بعد
[۴] . ناصرخسرو، وجه دین، ص۱۳، ۱۶، ۴۳
[۵] . دفتری، غزالی و اسماعیلیه، ص۲۳۹-۲۴۵
[۶] . ناصرخسرو، جامع الحکمتین، ص۱۲۰-۲۳۲؛ کرمانى، الریاض، ص۵۹-۶۵، ۶۸-۶۹، ۱۰۲ به بعد، ۲۲۰
[۷] . کرمانی، راحه العقل، ص۱۲۱-۱۳۱
[۸] . کرمانی، الریاض، ص۱۵۷
[۹] . ادریس، عیون الاخبار، ج۴، ص۳۶۷-۳۹۴
[۱۰] . ابوحیان، الامتاع و المؤانسه، ج۲، ص۴ به بعد، ص۱۵۷-۱۶۰
منابع
ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسه، قاهره، دار مکتبه الحیاه، چاپ اول، ۱۹۳۹-۱۹۴۴م
ادریس بن حسن، عیون الاخبار، بیروت، دار الاندلس، ۱۹۷۳-۱۹۷۸م
فرهاد، غزالى و اسماعیلیه، مجله معارف، اسفند ۱۳۶۳، شماره ۳
قاضی نعمان، دعائم الاسلام، قاهره، دار المعارف، چاپ اول، ۱۹۵۱-۱۹۶۱م
کرمانى، احمد، راحه العقل، قاهره، دار الفکر العربی، چاپ اول، ۱۹۵۳م
کرمانی، احمد، الریاض، بیروت، ۱۹۶۰م
ناصر خسرو، وجه دین، به کوشش غلامرضا اعوانى، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۸ش
ناصرخسرو، جامع الحکمتین، تهران/پاریس، ۱۹۵۳م
منبع مقال | اقتباس از:
اقتباس از: دفتری، فرهاد، اسماعیلیه، دانشنامه بزرگ اسلامی، مقاله ۳۴۹۳