- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
بی احترامی به پدر از موضوعاتی است که در همه ادیان و جوامع بشری، رفتاری ناپسند، ناجوانمردانه و نابخشودنی است. به دلیل نقش بسیار ارزشمند و حیاتی پدر در خانه، توهین به پدر برابر است با توهین به پایه های اصلی یک خانواده.
افزون بر این، جایگاه و نقش تربیت گری پدر در کنار مادر به عنوان جلوه های ربوبیت الهی، موجب شده تا اسلام رویکردی دقیق و سختگیرانه در قبال بی احترامی به پدر داشته باشد.
در آیات قرآن بارها به ضرورت اطاعت از والدین و پرهیز از بی احترامی به پدر و مادر تاکید و سفارش شده است.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز در سیره و گفتار خود، ضمن بازداشتن و نهی شدید از بی احترامی به پدر، با فرزندان خطاکاری که مرتکب بی احترامی به پدر شده اند به شدت برخورد نموده و به آنان وعده بدبختی در دنیا و آخرت را داده اند.
متاسفانه هستند فرزندانی که وقتی روی پای خود می ایستند پدر را فراموش کرده و مست و مغرور نیروی جوانی خود شده و با سخن و رفتار ناشایست و بی احترامی به پدر، مسیر زندگی خویش را در پیش می گیرند غافل از این که خداوند با عدالت خود به آنان خواهد نگریست و در همین دنیا نیز تاوان بی احترامی به پدر را پس خواهند داد.
در ادامه به چند داستان آموزنده پیرامون تاوان بی احترامی به پدر اشاره می کنیم:
جوان گناهکار و بی احترامی به پدر
امام حسین (علیه السلام) در حدیثی به این مضمون فرمودند که در شبی تاریک به همراه پدرم (امیرالمومنین علیه السلام) در مسجد الحرام مشغول طواف بودم. در این هنگام صدای دردمند و حزین کسی به گوش رسید که چنین ناله میزد:
«ای خدایی که دعای گرفتاران را در تاریکی ها می شنوی؛ ای خدایی که گرفتاری ها و بلاها را رفع و بیماری ها را برطرف می نمایی؛ اینک مهمان هایی دور خانه ات گرد آمده اند که تعدادی از آنها خفته و عده ای دیگر بیدار و به درگاهت دعا و استغاثه می کنند، اما دیدگان تو به خواب نرفته است.
از تو می خواهم به فضل و جود و کرمت، از جرم و گناه من درگذری و مرا عفو فرمایی. ای پروردگاری که خلایق به سوی خانه اش روی آورده اند؛ اگر عفو و بخشش تو شامل گناهکاران نگردد، پس که باید گناهکاران را مورد عفو و بخشش قرار دهد؟».
امیرالمومنین علی (علیه السلام) با شنیدن این ناله ها به من فرمود: در میان جمعیت برو و او را پیدا کن و نزد من بیاور.
من او را یافتم و نزد پدر آوردم. امیرالمومنین (علیه السلام) از سبب گریه و استغاثه اش پرسید. جوان پاسخ داد: حال و روزگار من، حال و روزگار شخصی است که بی احترامی به پدر کرده و گرفتار عاق والدین و بلا و گرفتاری شده و به همین جهت دعای او مستجاب نمی شود. امیرالمومنین (علیه السلام) علت را جویا شد. جوان پاسخ داد:
من در زندگی به لا ابالی گری و خوشگذرانی و انجام گناه و معصیت مشغول بودم اما پدر مهربان و دلسوزی داشتم که همواره مرا از ارتکاب گناهان برحذر می داشت و از کیفر آتش جهنم می ترساند. در هنگام موعظه و نصیحت او بر وی خشم و غضب می کردم و او را کتک میزدم.
روزی از روزها تصمیم گرفتم پولی را که در جایی مخفی کرده بود، بردارم و در راه گناه و معصیت و خوشگذرانی صرف نمایم اما پدرم مرا از این کار بازداشت و جلوی مرا گرفت. من با گستاخی او را کتک زده و دستش را پیچانده و او را به گوشه ای پرت کردم و کیسه پول ها برداشتم.
پدرم خواست از روی زمین برخیزد اما از شدت درد و ناراحتی نتوانست و در حالی که نالان روی زمین افتاده بود مرا نفرین نمود و از خدا خواست تا همان گونه که من دست او را پیچاندم خدا نیز دست مرا بپیچاند و سوگند خورد که به بیت الله الحرام رفته و از من نزد خدا گلایه و شکایت کند.
او چند روز، روزه گرفت و پس از خواندن نماز و دعا به طرف شهر مکه روانه شد و پس از طواف دور کعبه به پرده های خانه خدا چنگ زد و مرا نفرین کرد و از خدا خواست تا نیمی از بدن من خشک و فلج گردد؛
هنوز دعای او تمام نشده بود که در بدنم احساس سستی کردم و نیمی از آن فلج شد. آنگاه آن جوان نیمه راست بدن خود را که فلج شده بود نشان داد. سپس ادامه داد:
اینک سه سال است که از این ماجرا میگذرد و من در این مدت، بارها از پدرم خواستم که به این مکان مقدس آمده و برای من دعا کند و شفای مرا از خدا بخواهد اما او به خواسته من عمل نمی کرد تا این که بالاخره امسال به این عمل راضی شد و روانه شهر مکه گشت اما در میان راه از دنیا رفت.
اینک من تنها به مسجدالحرام آمده و از رفتارم در بی احترامی به پدر، به درگاه خدا طلب توبه نموده و شفای خود را خواستارم. بدتر از آن، این که در بین مردم رسوا شده و آنان مرا این گونه به همدیگر معرفی می کنند: این جوان، شخصی است که بی احترامی به پدر کرده و به نفرین او گرفتار شده است.
در این هنگام امیرالمومنین (علیه السلام) به جوان فرمود:
«اینک، وقت نجات تو فرا رسیده. وقتی ناله های جانسوز تو در پشیمانی از بی احترامی به پدر و توبه و طلب بخشش تو را از درگاه خداوند شنیدم، دلم برای تو به رحم آمد. اکنون دعایی به تو می آموزم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من آموخت. در آن دعا، اسم اعظم خدا وجود دارد و شخصی که آن را بخواند، خداوند دعایش را مستجاب می گرداند و خواسته اش را برآورده می نماید و اندوه و غم را از او می زداید و گرفتاری هایش را برطرف میسازد؛
ولی باید تقوای الهی در پیش گیری و مراقب باشی که در وقت خواندن این دعا، عجب و تکبر و خودبینی بر تو چیره نشود. در هنگام خواندن این دعا، باید نیت تو صادق باشد و آن را در راه معصیت خدا به کار نبری و تنها به کسانی که به ایمان آنها اطمینان داری، بیاموزی.
اگر نیت خود را در هنگام خواندن این دعا خالص نمایی، دعای تو مستجاب می گردد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب خواهی دید در حالی که آن حضرت، تو را به استجابت این دعا و به بهشت بشارت میدهد».
سپس امیرالمومنین (علیه السلام) آن دعا را به جوان تعلیم فرمود. امام حسین (علیه السلام) فرمود: خوشحالی من از آموختن این دعا، بیشتر از خوشحالی آن مرد برای کسب سلامتی اش بود.[۱]
تاوان کم احترامی به پدر
حضرت یوسف (علیه السلام) پس از فراز و نشیب های زیادی که داشت، به مقام و سمت فرمانروایى مصر رسید. پدرش حضرت یعقوب (علیه السلام) سال ها با رنج و مشقت، دورى و فراق یوسف را تحمل کرده بود و توان جسمى را از دست داده بود.
هنگامى که با خبر شد یوسف، زمامدار کشور مصر است، خوشحال و شادمان با کاروانی به سوى مصر حرکت کرد. حضرت یوسف (علیه السلام) نیز با شوکت و شکوهی خاص در حالى که سوار بر مرکب بود، به منظور استقبال از پدر، از شهر بیرون آمد. همین که چشمش به پدر رنج کشیده افتاد، می خواست پیاده شود، اما شکوه سلطنت سبب شد که به احترام پدر پیاده نشود.
پس از پایان مراسم دیدار، جبرئیل از جانب خداوند نزد حضرت یوسف (علیه السلام) آمد و گفت: ای یوسف! چرا به احترام پدر پیاده نشدى؟! اینک دستت را باز کن!
وقتى یوسف دستش را گشود، ناگاه نورى از میان انگشتانش برخاست و به سوى آسمان رفت. حضرت یوسف (علیه السلام) پرسید: این چه نورى بود که از دستم خارج گردید؟
جبرییل پاسخ داد: این نور نبوت بود که به خاطر پیاده نشدن تو از مرکب به احترام پدرت (حضرت یعقوب علیه السلام) از نسل تو خارج گردید و دیگر از نسل تو پیامبری مبعوث نخواهد شد.[۲]
همانطور که در این داستان ملاحظه شد حضرت یوسف (علیه السلام) از پیامبران بزرگ خدا و معصوم است و مرتکب بی احترامی به پدر نشد بلکه به نوعی در حق پدر بزرگوارش کم احترامی نمود و همین کم احترامی برای او هزینه و تاوان سنگینی در پیشگاه خداوند داشت و مقام نبوت از نسل او سلب گردید.
تاوان بی احترامی به پدر تا آخر عمر
مرحوم آیت الله احمد مجتهدی (ره) فرمودند: کسی که بی احترامی به پدر و مادرش کند، خیری از دنیا و آخرتش نمی بیند. این تجربه عمر ما است. پیر مرد نود ساله ای بود که نه خانه داشت، نه زندگی و در فلاکت زندگی می کرد. شنیدم که پدر این پیر مرد، در جوانی بی احترامی به پدر کرده بود و پدرش او را چنین نفرین کرده که: «امیدوارم هیچوقت صاحب زن و بچه و خانه و زندگی نشوی».
او هم نود سال عمر کرد، اما در اثر بی احترامی به پدر و نفرین او، وضعش این طور شده بود اما کسانی که پدر از آنها راضی هستند، (به قول قدیمی ها) به هر چه دست می زنند طلا می شود.[۳]
نتیجه گیری
مساله احسان به پدر و مادر بعد از مساله توحید خدا، از واجب ترین واجبات و عاق والدین نیز بعد از شرک ورزیدن به خدا از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
از این رو بی احترامی به پدر، ترک وظیفه ای الهی و از گناهان بزرگ است و طبق احادیث معصومان (علیهم السلام) علاوه بر کیفر اخروی، در دنیا نیز تاوان سنگینی با خود به همراه دارد. در داستان هایی که گذشت خواندیم فرزند جوانی با بی احترامی به پدر فلج شد و فرزندی دیگر حتی در پیری و کهولت سن نیز گرفتار کیفر بی احترامی به پدر و نفرین او بود.
بنابراین بر فرزندان است که در احترام به پدر و مادر اهتمام داشته و از هر گونه بی احترامی به پدر و مادر پرهیز کنند تا ضمن انجام این فریضه الهی، از کیفر ترک آن مصون مانده و فضای محترمانه و صمیمانه ای را در خانواده، فراهم آورند.
گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۹۲ ص۳۹۵-۳۹۸
[۲] . علامه مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۱۲؛ ص۲۵۱
[۳] . اسلامی و قاسمی؛ بررسی گناهان کبیره در مواعظ و کلام آیت الله مجتهدی، ص ۱۵۵
منابع
- علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (علیهم السلام)؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۳ ق.
- اسلامی، سیدعباس؛ قاسمی، اعظم؛ بررسی گناهان کبیره در مواعظ و کلام آیت الله مجتهدی (برگرفته از ۱۱۰ مجلس پیرامون گناهان کبیره، رذایل اخلاقی به انضمام باب توبه و جهاد با نفس)؛ قم؛ بوستان قرآن؛ چاپ پنجم؛ ۱۳۹۶ ش.