- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکى از راههاى خداشناسى که پیوسته مورد توجه متفکران و دانشمندان بوده است، و هم پیامبران الهى به آن اهتمام نموده و از این طریق بشر را به دین و خداپرستى هدایت کردهاند، راه فطرت است.
تعریف فطرت
فطرت در قرآن و روایات به معنى آفرینش بدیع و بیسابقه است. ابتکارى بودن آفرینش جهان به دو جهت است، یکى بدین جهت که خداوند مواد اولیه جهان را خود آفریده و با ترکیب آنها جهان را بوجود آورده است و دیگرى از این جهت که نقشه آفرینش را نیز خود طراحى کرده و از کسى الگو نگرفته است.
فطرت در انسان نوعى هدایت تکوینى در قلمرو شناخت و احساس است. فطرت با غریزه، از این نظر که هر دو، گونهاى از هدایت تکوینیاند، یکسان است، ولى تفاوت آن دو در این است که فطرت مربوط به هدایت عقلانى، و غریزه مربوط به هدایتهاى غیر عقلانى است. لذا، فطرت از ویژگیهاى انسان به شمار میرود، ولى غریزه از ویژگیهاى حیات حیوانى است.
ویژگیهاى فطرت
فطریات انسان را میتوان با ویژگیهاى ذیل باز شناخت:
۱. از آن جا که آمیخته با آفرینش انسانند، در پیدایش خود معلول اسباب بیرونى نیستند، اگر چه اسباب بیرونى در شکوفایى و نارسائى آن مؤثرند.
۲. انسان به آنها علم حضورى دارد، اما میتواند به آنها علم حصولى نیز پیدا کند.
۳. با درک و معرفت عقلانى همراهند، یعنى در سطح حیات عقلانى انسان تبلور می یابند و ملاک انسانیت انسان به شمار میروند.
۴. معیار و ملاک تعالى انساناند، لذا از نوعى قداست برخوردارند.
۵. کلیت و عمومیت دارند (همگانی اند).
۶. ثابت و پایدارند (همیشگی اند).
برخى از ویژگیهاى یاد شده در غرایز نیز وجود دارند، مانند ویژگیهاى اول، دوم، پنجم و ششم، ولى دو ویژگى سوم و چهارم به فطرت اختصاص دارند.
از ویژگیهاى یاد شده میتوان فرق میان فطرت و عادت را نیز به دست آورد، زیرا عادت آفرینشى نیست، بلکه معمول اسباب و علل بیرونى است، و از طرفى عمومیت و ثبات نیز ندارد.(۱)
لازم به ذکر است که این ویژگیها از تحلیل فطرت به دست میآیند و در نتیجه، امورى ضرورى و قطعى میباشند، یعنى با تعریفى که از فطرت بیان گردید، نفى ویژگیهاى یاد شده مستلزم تناقض است. مانند این که با فرض مربع بودن شکلى، تساوى اضلاع آن انکار شود، و یا با فرض آب بودن چیزى صفت مایع بودن از آن سلب گردد. این گونه محمولات را در اصطلاح حکماى اسلامى «محمولات عن صمیمه» میگویند، و کانت آنها را «قضایاى تحلیلى» نامیده است. بنابراین، براى اثبات ویژگیهاى مزبور به برهان و دلیلى نیاز نداریم.
فطرت در قلمرو شناخت و احساس
همان گونه که یادآور شدیم فطرت از ویژگیهاى حیات عقلانى انسان است و حیات انسان دو تجلیگاه دارد: یکى شناخت و دیگرى احساس، و به عبارت دیگر، ادراک و گرایش، یعنى انسان در پرتو فطرت حقایقى را شهود میکند و به حقایقى نیز تمایل و گرایش دارد.
شناختهاى فطرى
مقصود از فطریات ادراکى و معرفتى امورى است که عقل انسان بصورت بدیهى و بدون نیاز به هیچ گونه تعلیم و تلقین آنها را میشناسد و میپذیرد و در اصطلاح منطق به بدیهیات عقلى موسوم و خود به دو گونهاند:
۱. بدیهیات عقل نظرى، مانند حکم به امتناع تناقض و دور و حکم به این که مقادیر مساوى با یک مقدار، با هم برابرند، و این که کل از جزء خود بزرگتر است و نظایر آن.
۲. بدیهیات عقل عملى، مانند حکم به حسن عدل و راستگویى، و قبح ظلم و ستم و دروغگوئى و مانند آن.
ابن سینا ادراکات فطرى را با دو ویژگى توصیف نموده است:
اول آنکه از نهاد انسان سرچشمه گرفته و برایند تعلیم و تلقین نیستند.
دوم آنکه قطعى و غیرقابل تردیدند، چنان که گفته است:
معناى فطرت این است که انسان فرض کند ناگهان بالغ و عاقل آفریده شده و تاکنون هیچ عقیده و رأیى از کسى نشنیده و با هیچ کس معاشرت نداشته است، و تنها محسوسات را مشاهده کرده و تصوراتى را در خیال خود فراهم آورده است، آن گاه مطلبى را بر ذهن خود عرضه کرده و آن را در معرض شک قرار دهد، پس اگر توانست در آن شک کند فطرت بر آن گواهى نمیدهد. و اگر نتوانست در آن شک کند، آن مقتضاى فطرت اوست.(۲)
تمایلات فطری
همان گونه که قبلاً یادآور شدیم تمایلات فطرى، عقلانى و قداست آمیزند، این نوع تمایلات را در روان شناسى تمایلات عالى مینامند که در مقابل تمایلات شخصى مانند «خود دوستى» و تمایلات اجتماعى مانند قبیله گرائى، میهن دوستى، قرار میگیرد.
تمایلات عالى از نظر روانشناسان چهار نوعند:
۱. حقیقت جوئى که آن را حس کنجکاوى و راستى نیز مینامند، یعنى انسان فطرتاً حقیقت جوئى را میپسندد و به آن متمایل است.
۲. زیبائى دوستى، انسان فطرتاً به حْسن و جمال تمایل دارد و عواطفش از ادراک هر چیز زیبا، تحریک میگردد، و در نتیجه او را انبساط خاطر و لذتى مخصوص دست میدهد، آثارى که از حفریات و باستان شناسى به دست آمده میرساند که زیبائى دوستى از زمانهاى ماقبل تاریخ نیز در بشر وجود داشته است.
۳. خیر طلبى و یا تمایل اخلاقى نیز از تمایلات فطرى و عالى انسان است و از مهمترین وجود تمایز او از سایر حیوانات محسوب میشود.
۴. حس دینى: یعنى تمایل به حقیقتى ماوراء طبیعى و مقدس در نهاد انسانها وجود دارد، روانشناسان حس دینى را یکى از عناصر اولیه و ثابت روح انسانى دانسته و براى آن اصالتى همسان با حس زیبائى، نیکى و راستى قائلند.(۳)
فطرت و خداجوئی
قبلاً یادآور شدیم که حس کنجکاوى و راستى یکى از تمایلات فطرى انسان است، و به خاطر همین هدایت فطرى است که میخواهد از رازها و علل پدیدهها آگاه شود، این میل فطرى همان گونه که او را به جستجو علت هر یک از پدیدهها بر میانگیزد، او را به جستجوى علت مجموعه پدیدههاى جهان که آنها را مرتبط و به هم پیوسته میبیند نیز بر میانگیزاند.
در این باره در درس چهارم توضیحاتى داده شده است.
فطرت و خداگرائی
گرایش فطرى انسان به خدا را از دو راه میتوان اثبات کرد، یکى اینکه خود به مطالعه در روان خویش و نیز عکس العملهاى رفتارى و گفتارى دیگران بپردازیم و از این طریق وجود چنین گرایشى را بشناسیم . و دیگرى این که به آراء و نظریات دانشمندان بویژه روانشناسان مراجعه نمائیم، نخست به بررسى راه اول میپردازیم و آن را به دو بیان توضیح میدهیم:
الف: عشق به کمال مطلق
انسان در نهاد خود مییابد که کمال را دوست دارد، و بلکه حد اعلاى آن را میخواهد، و همین احساس را با مراجعه به رفتار و گفتار دیگران، در آنان نیز مییابد. (توجه داشته باشیم که سخن در وصوص به کمال مطلق نیست، بلکه سخن در عشق به کمال مطلق است).
اکنون میگوئیم وجود چنین احساسى در انسان دلیل بر واقعیت داشتن کمال مطلق است، و مقصود از خدا نیز چیزى جز کمال و جمال مطلق و لایتناهى نیست.
نتیجه این دو مقدمه این است که انسان فطرتاً به خدا عشق میورزد، هر چند ممکن است در مقام عمل دچار انحراف گردد، و چیزى را که واقعاً کمال مطلق نیست بجاى آن بنهد و آن را معشوق خود برگزیند، چنان که مثلاً احساس گرسنگى کودک به او الهام میکند که خوردنى در عالم یافت میشود، ولى چه بسا در تشخیص آنچه واقعاً خوردنى است از غیر آن دچار اشتباه گردد، و مثلاً حشرهاى را در دهان بگذارد.
پرسش: به چه دلیل احساس و عشق به کمال مطلق مستلزم واقعیت داشتن آن است، آیا احتمال ندارد که این احساس خطا و بیاساس باشد؟
پاسخ: دلالت عشق به کمال مطلق را بر واقعى بودن آن از دو راه میتوان بیان نمود:
راه اول این که تمایلات غریزى و فطرى بدون آن که هیچ واقعیتى در عالم خارج موجود باشد با نظم حاکم بر جهان سازگار نیست؛ زیرا مطالعه در غرایز موجود در انسان و حیوان نشان میدهد که آنها به امورى واقعیتدار توجه و تعلق دارند، و اگر خطائى رخ میدهد، در تشخیص مصداق است، نه در اصل واقعیت.
راه دوم این که تحقق امورى که واقعیت آنها متعلق به غیر است، بدون تحقق مضاف الیه و متعلق آنها، محال است،(۴) مثلاً علم و آگاهى متعلق میخواهد فرض، علم بدون متعلق، امرى ناممکن است، بنابراین اراده، مراد میخواهد، حب، محبوب میخواهد، عشق، معشوق میخواهد و…
اگر امور یاد شده بصورت بالقوه موجود باشند، متعلق آنها نیز بالقوه خواهد بود، و اگر بصورت بالفعل موجود باشند، متعلق آنها نیز بالفعل میباشد، و چون فرض ما بر این است که تمایل به کمال مطلق بصورت بالفعل موجود است، بنابراین کمال مطلق نیز بالفعل موجود خواهد بود.
ب: امید به قدرتى برتر در لحظه هاى خطر
انسان در لحظههاى خطرناک و بحرانهاى زندگى که از همه اسباب و علل طبیعى قطع امید میکند، در نهاد خویش احساس میکند که قدرتى فراتر از قدرتهاى مادى وجود دارد و اگر اراده کند میتواند او را نجات دهد، بدین جهت امید به حیات در او قوت میگیرد و همچنان براى نجات خود میکوشد، و این خود گواه بر فطرى بودن خداگرائى انسان است، لیکن سرگرمیهاى زندگى مادى موجب میشود که او در شرایط معمولى از وجود آن قدرت برتر، غفلت ورزد. در حقیقت سرگرمیهاى زندگى به منزله گرد و غبارهایى است که بر آئینه فطرت مینشیند و انسان نمیتواند چهره حقیقت را در آن بنگرد.
و بحرانهاى زندگى آن گرد و غبارها را میزداید و آئینه فطرت را شفاف میسازد.
صدر المتألهین در این باره گفته است:
«وجود خدا، چنان که گفتهاند، امرى فطرى است، به گواه این که انسان به هنگام رویارویى با شرائط هولناک، به سابقه فطرت خود به خدا توکل نموده و بطورى غریزى به مسبب الاسباب و آن که دشواریها را آسان میسازد روى میآورد، هر چند خود وى به این گرایش فطرى خود توجه نداشته باشد».(۵)
علامه طباطبائى نیز در این باره میگوید:
«هیچ کس، اعم از مؤمن و کافر، تردید ندارد که انسان در لحظههاى خطر که از همه اسباب و علل نجات بخش ناامید میشود، به سوى قدرتى برتر که مافوق همه اسباب است و عجز و غفلت و نسیان در او راه ندارد روى میآورد و از او یارى میجوید، و از طرفى رجاء و امید مانند حب و بغض و اراده و کراهت و جذب و نظائر آن از صفاتى است که تعلق به غیر دارد و بدون تحقق متعلق آن در خارج، پدید نمیآید، بنابراین امید بالفعل در نفس انسان نسبت به وجودى قاهر، گواه بر تحقق عینى آن است، وجود چنین قدرتى را فطرت انسان به روشنى درک میکند، اگر چه در اثر سرگرمى بسیار به اسباب و امور ظاهرى چه بسا از آن غفلت میکند، ولى این پرده غفلت به هنگام روى آور شدن خطر و شدائد زندگى کنار رفته و فطرت، نقش هدایتى خود را ایفاء میکند».(۶)
قرآن کریم نیز در آیات متعددى این حقیقت که انسان در لحظههاى خطرناک و بحرانى به خداى یکتا پناه میبرد را بیان نموده است، از آن جمله میتوان به آیه زیر اشاره نمود:
«فَإِذا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ؛(۷)
آن گاه که سوار کشتى میشوند مخلصانه خدا را میخوانند، ولى هنگامى که آنان را به ساحل نجات میرساند شرک میورزند.»
پاسخ به دو اشکال
اشکال اول:
امید به قدرتى برتر در لحظههاى خطر و یأس از اسباب طبیعى بر واقعیت داشتن قدرت برتر دلالت منطقى ندارد، زیرا ممکن است منشأ آن علاقه مندى انسان به حیات و ادامه زندگى باشد، هر چند میداند که قدرت نجات بخشى در کار نیست. ولى میل به حیات، این تصور را در او پدید میآورد. بسان فردى که در حال غرق شدن است، او با این که نجات دهندهاى نیست، فریاد بر میکشد و استمداد میجوید.
پاسخ: احساس امید بسان حب، عشق، اراده، نفرت، و نظائر آنها واقعیتهایى متعلق به غیر (ذات الاضافه) میباشند، و اگر بالفعل تحقق داشته باشند، متعلق آنها نیز باید بالفعل موجود باشد، و در مثال غریق نیز حتى اگر به فرض، او بداند که امدادگر بشرى وجود ندارد، همین فریاد استمداد جوئى او، حاکى از این است که امدادگرى در واقع هست، و فریاد او بیانگر احساس درونى او نسبت به وجود قدرتى است که اگر اراده کند قادر به نجات او میباشد.
اشکال دوم:
اگر به راستى خداجوئى و خداگرائى از تمایلات فطرى انسان است، چرا همه انسانها خداپرست نیستند، و همه خداپرستان به مسائل مربوط به خداشناسى ابراز علاقه نمیکنند؟
پاسخ: لازمه فطرى بودن یک گرایش در انسان این نیست که در همه انسانها و در همه حالات به طور یکسان فعال بوده و آثار عینى آن تحقق یابد، نقش فطرت از جنبه ترتب آثار علمى آن در حد مقتضى است نه علت تامه، و از این جهت شرائط و علل خارجى در آن مؤثر میباشند، این امر به فطرت خدا خواهى انسان اختصاص ندارد، مثلاً علم دوستى از تمایلات فطرى انسان است، ولى تجلى عینى آن در شرائط مختلف متفاوت است، و گاهى چنان اوج میگیرد که بر همه غرایز و تمایلات مادى چیره میشود و گاهى نیز به درجه صفر میرسد، ولى در همین حالت نیز علم و دانش امرى محبوب و مطلوب است و انسان در ضمیر خود آن را میپسندد.
گفته هایى از دانشمندان
این مطلب که ایمان به خدا از ضمیر انسان سرچشمه میگیرد مورد قبول بسیارى از دانشمندان است و حتى برخى از آنان دل را بهترین راه براى شناخت خدا میدانند. پیش از این یادآور شدیم که از نظر روانشناسان، حس مذهبى یکى از ابعاد اصیل روح انسانى است. در این جا نمونههایى از سخنان برخى از دانشمندان را یادآور میشویم:
۱. پاسکال ریاضى دان معروف فرانسوى (متوفاى ۱۶۶۲) گفته است:
«به وجود خدا دل گواهى میدهد نه عقل،و ایمان از این راه به دست میآید. دل دلایلى دارد که عقل را به آن دسترسى نیست».(۸)
۲. مالبرانش حکیم فرانسوى (۱۶۳۸ـ۱۷۱۵) میگوید:
«روح انسان هر چند به ظاهر به تن پیوسته است، ولى پیوستگى حقیقى و اصلى او به خدا است، اما چون انسان گناهکار شده، به تن متوجه گردیده و اتصالش به مبدأ ضعیف شده است، باید بکوشد تا آن اتصال قوت گیرد…
روح نمیتواند ادراک کند مگر آنچه را که با آن متحد و پیوسته است و چون به جسم بستگى حقیقى ندارد و اتصالش در واقع به خدا است، فقط وجود خدا را ادراک میکند…
از این بیان روشن میشود که ذات بارى اثبات لازم ندارد، وجودش بدیهى، و علم انسان به هستى او ضرورى است، و نفس انسان خدا را مستقیماً و بلاواسطه ادراک میکند».(۹)
۳. ویلیامز جیمز روانشناس معروف آمریکائى (۱۸۴۲ـ۱۹۱۰) درباره پدیده دین و ایمان به خدا از طریق روانشناسى، مطالعات گستردهاى انجام داده و کتابى را به نام «تنوع تجربه دینى» در این باره تألیف کرده است، که بخشهائى از آن به نام «دین و روان» به فارسى ترجمه شده است. نام برده میگوید:
«مایه اولیه مفهومات مذهبى از اعتقادات قلبى سرچشمه میگیرد، و سپس فلسفه و استدلالهاى تعقلى، آن مفهومات را تحت نظم و فرمول در میآورند، فطرت و قلب جلو میرود، و عقل به دنبال، او را همراهى میکند».(۱۰)
و نیز میگوید:
«ما حس میکنیم که در وجود ما یک عیب و نقصى هست که مایه ناآرامى ماست، و نیز حس میکنیم که هر گاه با قدرتى مافوق خود ارتباط حاصل کنیم میتوانیم خود را از این ناآرامى و ناراحتى نجات دهیم.
همین امر کافى است که انسان به یک حقیقت عالیتر متوسل شود، لذا در مییابد که خودى از او، بالاى این ناراحتیها و ناآرامیها میباشد و با یک حقیقت عالیترى ـ که از او جدا نیست ـ مرتبط است که میتواند به او کمک برساند، و هنگامى که وجود نازل و مرتبه پائین او به گرداب و غرقاب است، پناهگاه و کشتى نجات او خواهد بود».(۱۱)
۴ . کریستوفر ماینرز پژوهشگر آلمانى (۱۷۴۷ـ۱۸۱۰ میلادى) که آثار انتقادى ارجمندى در باب تاریخ عمومى ادیان نوشته است. یکى از نخستین محققان جدید است که تأیید کرد که هرگز قومى بدون دین وجود نداشته است و دین در نهاد انسان سرشته شده است.(۱۲)
۵. فروید با اینکه مذهب را ساخته وهم بشر میداند، ولى در مورد معرفت فطرى، موضع ملایمترى دارد؛ چنان که گفته است:
«نمیتوان انکار کرد که بعضى از اشخاص میگویند در خود احساسى مییابند که بخوبى توصیف شدنى نیست. این تصور ذهنى از یک احساس ابدى که در عرفاى بزرگ و همچنین در تفکر مذهبى هندى منعکس میشود ممکن است ریشه و جوهر احساس مذهبى را که مذاهب گوناگون، جلوههایى از آن هستند تشکیل دهد».
فروید در این موضوع تردید دارد و اقرار میکند که با تحلیل روانى خود هرگز نتوانسته است اثرى از چنین احساسى در خویش بیابد، ولى اضافه میکند که این امر به او اجازه نمیدهد وجود احساس مورد بحث را در دیگران انکار نماید.(۱۳)
۶. ماکس مولر میگوید:
«احساس غیرمتناهى، موجب تولد عقیده و دین میگردد».
۷. ژان ژاک روسو گفته است:
«شعور فطرى بهترین راه براى اثبات وجود خدا است».
۸. انیشتین گفته است:
«دیانت من عبارت از یک ستایش نارساى ناقابل نسبت به روح برتر است».(۱۴)
فطرت و دین در نگاه وحى
فطرى بودن دین در قرآن کریم و احادیث اسلامى به صورت روشن مطرح شده است. گویاترین آیه در این باره آیه ۳۰ سوره روم است که به آیه «فطرت» شهرت یافته است چنان که میفرماید:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ به سوى دین حنیف (آیین توحید) استوار باش. یعنى در راستاى فطرت الهى که انسانها را براساس آن آفریده است، گام بردار، آفرینش خدا جایگزین ندارد. این آیین، پاسخگوى نیازهاى اصیل بشر است، ولى اکثر انسانها این حقیقت را نمیدانند.»
از پیامبر اکرم ـ صلّى الله علیه و آله ـ روایت شده که فرمود:
«کل مولود یولد على الفطره». هر کودکى با فطرت دینى به دنیا میآید.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در توضیح آن فرموده است:
«مقصود این است که معرفت به این که خداوند خالق انسان و جهان است در سرشت هر انسانى نهفته است».(۱۵)
امام على ـ علیه السلام ـ یکى از اهداف بعثت پیامبران را تجدید میثاق فطرى آنان با خدا دانسته است «لیستأدوهم میثاق فطرته»(۱۶) و نیز فرموده است: توحید که کلمه اخلاص نامیده میشود ریشه در سرشت انسان دارد.(۱۷)
احادیث درباره فطرى بودن دین بسیار است که ذکر آنها در گنجایش این بحث نیست.
مناسبت دارد این بحث را با نقل ابیاتى از نظیرى نیشابورى پایان دهیم:
غیر من در پس این پرده سخن سازى نیست راز در دل نتوان داشت که غمازى هست.
بلبلان! گل از گلستان به شبستان آرید که در این کنج قفس زمزمه پردازى هست.
تو مپندار که این قصه به خود میگویم گوش نزدیک لبم آر که آوازى هست.
پى نوشت:
(۱) . ر.ک. استاد مطهرى، فطرت، ص ۳۲ـ۳۴ و ص ۶۹ـ۷۳.
(۲) . النجاه، المنطق، ص ۶۲.
(۳) . حس مذهبى یا بعد چهارم روح انسانى، ص ۱۶ـ۳۲.
(۴) .زیرا فرض این است که ذات الاضافه است، یعنى تعلق به غیر در حقیقت آن نهفته اسلامى، در این صورت فرض واقعیت داشتن آن بدون وجود متعلق مستلزم تناقض میباشد.
(۵) . مبدأ و معاد، ص ۱۶.
(۶) . المیزان، ج ۱۲، ص ۲۷۲، تفسیر آیه ۵۳ سوره نحل…
(۷) . عنکبوت/ ۶۵.
(۸) . سیر حکمت در اروپا، ج ۲، ص ۱۸.
(۹) . مدرک قبل، ص ۲۳ـ۲۲.
(۱۰) . دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، ص ۵۷.
(۱۱) . مدرک قبل، ص ۱۲۲.
(۱۲) . دین پژوهى، دفتر اول، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى، ص ۱۲۲.
(۱۳) . کودک از نظر وراثت و تربیت، ج ۱، ص ۳۰۸ به نقل از اندیشههاى فروید، ص ۸۹.
(۱۴) . مدرک قبل، به نقل از ارتباط انسان و جهان، ج ۱، ص ۶۹، ج ۳، ص ۱۷۵.
(۱۵) . تفسیر برهان، ج ۳، ص ۲۶۱.
(۱۶) . نهج البلاغه، خطبه اول.
(۱۷) . نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
منبع : على ربانى گلپایگانى ، عقاید استدلالى.