- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
پوشش، شاهکار خلقت
یکى از شاهکارهاى آفرینش، مسئله پوشش است که همه گیاهان و جانداران از آن برخوردارند. این پوشش در مورد نباتات و محصولات آن، بیشتر به منظور محافظت در برابر صدمات بیرونى و در مورد حیوانات علاوه بر آن براى نگهدارى آنها در برابر سرما و گرماى شدید است.
افزون بر آنچه یاد شد، پوشش موجودات صحنهاى براى جلوهگرىهاى طبیعت نیز هست. و تنوع رنگها و زیبایىهاى گوناگون و بىشمار پدیدهها، بر سطح همین پوششها نقش مىبندند و به موجودات امکان خودنمایى و جلوهگرى مىدهند.
انسان هر چند از بخشى از این لباس بهرهمند است، ولى همسان سایر جانداران، از بخشى دیگر از آن برخوردار نیست. و لذا او را «بشر» نامیدهاند.(۱)
این محرومیت، شاید از آن روست که انسان با استفاده از نیروى قوى و بىبدیل عقل تهیه و آمادهسازى آن را خود بر عهده گیرد و پوشش مناسب و مورد نیاز بدن خود را فراهم سازد.
منبع این فراهمسازى نیز در طبیعت بر اندام حیوانات و گیاهان قرار داده شده است. بىتردید روىآورى انسان به تأمین این بخش از نیاز خود، اشتغالهاى خوب و سالمى براى او رقم زده است. از اقدام براى شکار حیوانات مناسب و یا گیاهان پوششدهنده، تا آمادهسازى نخستین آن تا رنگآمیزى و بافتن و دوختن و سپس وارد شدن به بازار تجارت و مانند آن بخش عظیمى از اشتغال سالم انسان را بر محور خود گردآورده است و به همگرایى و حیات جمعى او مدد رسانده است.
قرآن کریم مىفرماید: «یا بنى آدم قد أنزلنا علیکم لباسا یوارى سوآتکم و ریشا و لباس التقوى ذالک خیر ذالک من آیات اللَّه لعلهم یذّکَرون؛ ای فرزندان آدم! لباس براى شما فرستادیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شماست. اما لباس پرهیزکارى بهتر است اینها (همه) از نشانههاى خداوند است تا شاید بندگان او یادآور(نعمتهایش) شوند.»(۲)
مقصود از «فرود آوردن»، تکوینى است و بدیهى است که این لباس در طبیعت به گونه آماده قرار داده نشده است، بلکه مواد اوّلى آن در طبیعت وجود دارد که باید با اقدام و تلاش انسان به فعلیت درآید.
در این آیه دو فایده از لباس یادآور شده است: ۱- پوشاندن اعضایى از بدن که برهنه بودن آن، ناخوشایند انسان است؛ ۲- خودآرایى و زینت.
و باز مىفرماید: «و اللَّه جعل لکم ممّا خلق ظلالاً و جعل لکم من الجیال أکنانا و جعل لکم سرابیل تقیکم الحرّ و سرابیل تقیکم بأسکم کذالک یتّم نعمته علیکم لعلّکم تسلمون؛ و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است، سایههایى براى شما قرار داده و از کوهها پناهگاههایى برایتان قرار داد و براى شما پیراهنهایى آفرید که شما را از گرما(و سرما) نگه مىدارد و پیراهنهایى که هنگام جنگ حافظ شما است، این گونه نعمتهایش را به شما کامل مىکند، شاید تسلیم فرمان او شوید.»(۳)
در این آیه نیز به برخى دیگر از ویژگىهاى لباس اشاره گردیده است:
۱- نگهدارى بدن در برابر گرما و سرما؛
۲- محافظت از آن در قبال آسیبهایى که در صحنه نبرد از سوى دشمن متوجه انسان مىشود.
بنابراین لباس مطلوب، آن است که به تناسب موقعیتها، اهداف بالا را براى انسان تأمین کند و امنیت خاطر را برایش نسبت به تهاجم و آسیبهاى فراروى او از سوى دشمن جسم و روح او فراهم آورد.
از این رو، ممکن است انسان، در خصوص پوشش خود دچار انحرافهایى شود که توجه بدان در سالمسازى معنوى و بهداشت اخلاقى جامعه، بسیار تأثیرگذار است:
۱- خودنمایى و جلفگرایى
چنان که اشارت رفت، از ویژگىهاى لباس، پوشاندن اعضایى از بدن است که به هر دلیلى نمىخواهد آن را در معرض نمایش و دید دیگران قرار دهد. یکى از این دلایل، رعایت شئون اخلاقى جامعه و دستورات دینى است و لذا بدین منظور، لازم است پوشش به گونهاى باشد که این هدف را تأمین کند و این چگونگى، به تناسب مورد پوشش متفاوت است.
در مورد رعایت مسائل دینى و اخلاقى، آنچه ناروا و ناپسندیده است، جلوهگرى و نمایش دادن اندام به گونه تحریکآمیز است. بنابراین اگر نوع لباس نتواند از کار یادشده مانع گردد و در جهت این مقصود به کار افتد، اثر مطلوب بر آن بار نگردیده و خواسته قانونگذار دین و اخلاق، به دست نیامده است.
بىشک پوشیدن لباس تنگ و چسبان به صورتى که برآمدگىها و مواضع حساس بدن را برجسته و نمایان سازد و نظر مردان را به خود جلب کند، این چنین است. در بیان چگونگى پوشش زنان در دوره آخرالزمان، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش شده است که: «… کاسیات عاریات» پوشیده و(در عین حال) برهنهاند.(۴)
مقصود از این جمله همچنان که ممکن است لباسهاى نازک و بدننما باشد، به نظر مىرسد پوشش جلف و چسبان را نیز شامل است و شاید این معنا از معناى پیش قویتر هم باشد، زیرا مفهوم «کاسیات» زنهاى پوششدارنده است، در صورتى که لباس بدننما، پوشش به حساب نمىآیند و این در حقیقت، اشاره به نوعى لباس است که در عین حال که پوست بدن را پوشش مىدهد، کافى براى ستر نیست و به گونهاى عریان تنى شمرده مىشود.
جلفپوشی، گذشته از جنبه اخلاقى آن، به لحاظ بهداشت جسمى نیز زیانآور است.
«… فشار لباس بر پوست، همان ناحیه را تحریک و مستعد ابتلا به بیمارىهاى پوستى مىنماید؛ گردش خون را زیان مىرساند در لباسهاى تنگ، تهویه و تعریق و تبخیر به خوبى انجام نمىگیرد.»(۵)
۲- لباس بیگانه
بیگانه در اصطلاح جغرافیایى سیاسى، به کسى گفته مىشود که تابعیت سیاسى و سرزمین کشور دیگرى را داشته باشد. در این اصطلاح، مرزدارى به معناى استحکام و نفوذناپذیر نگه داشتن. حدود ارضى و پاسدارى از تجاوز قوا و حتى ورود غیرقانونى اتباع عادى کشورى به کشور دیگر است.
در حوزه اصطلاح دینى، بیگانه پیش از آن که حامل معناى جغرافیایى و سیاسى باشد، بار فرهنگى و اعتقادى دارد. در این اصطلاح، بیگانه کسى است که مرام و باورها و راه و روشش با آموزههاى دین همخوانى نداشته باشد و با آن در تعارض باشد.
مرزدارى در این حوزه نیز متناسب با معنایى که از بیگانه مىشود به پاسدارى از هویت دینى و جلوگیرى از نفوذ فرهنگى بیگانگان در منطقه فکرى و ایمانى مسلمانان است.
صد البته روشن است، آنچه ذکر شد به معناى عدم تعامل و داد و ستد فکرى، منطقى و علمى نیست، بلکه اساساً شالوده دین، بر گفتمان علمى و برهانى استوار است و همواره آیات قرآنى مخالفان خود را به هماوردى و عرضه و داشتنهاى عقلانى و برهانى خود مىطلبد.
آنچه از دیدگاه دین، حوزه ممنوعه است، تأثیرپذیرى عاطفى و خارج از مدار و ملاکهاى عقلانى و پیروى بىمنطق از شیوهها و عرضههاى دشمنان دین است.
بىگمان، بیگانگان فکرى و اعتقادى جامعه اسلامى که خود را از گفتمان علمى و منطقى با پیروان مکتب اسلام ناتوان و درمانده مىیابند، درصدند تا از گذرگاه عواطف و نمایش موفقیتهاى ظاهرى و جلوهگرىهاى خود، موقعیت خود را در دیدگاه بخشى از ملتهاى اسلامى، برجسته و ممتاز بنمایانند و به ویژه جوانان را – که از تجربه، اطلاعات و برآورد کافى از میزان توانمندىهاى خود و ضعف، فساد و نیت سوء و بدخواهانه بیگانه را ندارند به سوى خود بکشانند. تشویق و تبلیغ آنان به همانندسازى با آنها در کیفیت پوشش، آرایش ظاهرى، نوع سخن گفتن، رفتار اجتماعى و برخوردها، رفته رفته احساسات، نگرشى به زندگى و کیفیت ارضاى غرایز و تمایلات آنان را متمایل به خود سازند و با نفوذ در این حوزه، پس از مدتى مهار فکر، تعقلات و مبانى دینى آنان را نیز در تسخیر خود درآورند.
این خطرى است که همواره و از دیرباز، مورد توجه عالمان دین و مربیان اخلاقى بوده. و جامعه ایمانى را از آن بازداشتهاند. با سندهاى متعدد و معتبر از حضرت صادق(علیه السلام) گزارش شده است که فرمود:
«اوحی اللَّه إلى نبى من الانبیاء أن قل لقومک لا تلبسوا لباس أعدائى و لا تطعموا مطاعم أعدائى و لا تشاکلوا بما شاکل أعدائى فتکونوا اعدائى کما هم أعدائى؛
خداوند به یکى از پیامبران خود وحى فرستاد که به امت خود بگو: لباس دشمنان مرا نپوشید و غذاى آنان را نخورید و خود را همشکل آنها نسازید پس – اگر چنین کنید – همچون آنان دشمنان من خواهید بود.»(۶)
قسمت پایانى حدیث ممکن است بدین معنا باشد که اگر این گونه ظاهر شوید، محکوم به حکم آنان خواهید بود و از آنها شمرده خواهید شد، هر چند در واقع از آنها نباشید؛ و احتمال دیگر، اشاره به همان نکته یاد شده است که همسان شدن با بیگانگان در آرایش ظاهرى و نوع رفتار، رفته رفته منطقه نفوذ آنان را به حوزه اعتقاد و باورهاى دینى نیز گسترش داده و پس از مدتى آگاهانه و یا ناخودآگاه انسان خود باخته از همه چیز خود دست شسته و مرام و باورهاى آنان را مبناى فکرى خود قرار مىدهد.
امروز در جامعه ما برخى از جوانان کم اطلاع که چنین گرایشاتى دارند و به راحتى به اردوگاه فکرى و اعتقادى بیگانه روى مىآورند، از همین طیف و از همین دست افرادند. ایشان نه راهیافتهگان وادى عقل و منطق بلکه خودباختگانى هستند که بر اثر جهل به مبانى ارزشى و دینى خود، سالها دل در گرو بیگانه داشتند و او را کعبه آمال خود پنداشتهاند.
۳- لباس شهرت
شهرت به طور کلى چندگونه است:
۱- ناخواسته و خوب، و آن شهرتى است که انسان بر اثر داشتن صفات و کمالات عالى انسانى، به طور طبیعى و قهرى به دست مىآورد، بى آن که در جهت آن اندیشهاى خود راه دهد که نمونه اعلاى آن پیامبران، و امامان(علیهم السلام)اند.
۲- خواسته و خوب، و آن اشتهارى است که کسى به واسطه اهداف مقدس و مصلحانهاى که دارد و رسیدن به آن اهداف را جز از راه شناساندن خود به مردم میسر نمىبیند آن را دنبال کند.
۳- ناخواسته و مباح، شهرتى که بر اساس وجود عیب و کمبود جسمى و طبیعى براى انسان پدید مىآید.
۴- خواسته و مکروه و آن در صورتى است که اصل اشتهار بین مردم براى کسى هدف باشد، هر چند با کارهاى حلال و چشمگیر و انگیزه او در این راه صرفاً لذتجویى و ارضاى هوس باشد و این ناخوشایند بودن، اقتضاى ارزشى بودن نظام اخلاقى اسلام است.
۵ – ناخواسته و بد، و آن گونهاى است که انسان بر اثر داشتن صفات بد، داراى آن شود هر چند در این راه و بدین منظور، بدى نکند بلکه به اقتضاى طبیعت پست و ارضاى تمایلات نفس خود چنین کند. البته مقصود از ناخواسته در این قسمت و نیز قسمت نخست، دنبال نکردن است نه ناخوشایند بودن.
۶- خواسته و بد، و این خود بر دو گونه است:
الف: دنبال کردن آن با کارهاى نامشروع نامعقول.
ب: دستیازى به آن از طریق آرایه و چگونگى لباس و پوشش.
و این همان چیزى است که در روایات از آن به «لباس شهرت» یاد شده و از آن سرزنش شده و بسیارى از فقها آن را حرام دانستهاند.(۷)
آیت اللَّه سید محسن حکیم(ره) حرمت آن را از روایات استظهار کرده و از صاحب ریاض و مفتاح الکرامه نقل کرده که در این مسئله مخالفى وجود ندارد.(۸)
برخى روایات در این باره این چنین است:
۱- در روایتى معتبر، امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«اِنّ اللَّه یبغض شهره اللباس؛ خداوند شهرت پدید آمده از لباس را دشمن دارد.»(۹)
۲- و نیز از همان حضرت گزارش شده است: «کفى بالمرء خزیا أن یلبس ثوباً یشهّره أو یرکب دابه تشهره؛ براى خوارى شخص، همین بس که جامهاى بپوشد یا بر مرکبى بنشیند که او را انگشتنما سازد.»(۱۰)
۳- و نیز همان بزرگوار از امیر مؤمنان(علیه السلام) نقل مىکند: «نهانى رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) عن لبس ثیاب الشهره؛ پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا از پوشیدن لباس شهرت بازداشت.»(۱۱)
انسان با پوشیدن لباس شهرت، نگاههاى مردم را متوجه خویش مىکند و شخصیت خود را باخته و گم مىکند. امواج مسموم رها شده از دیدههاى مردم که از روى تمسخر، شگفتى و یا حسرت به انسان مىنگرند، روح و قلب او را نشانه گرفته و به آن آسیب جدى مىرساند.
از این روایات چند نکته استفاده مىشود:
۱- ملاک در لباس شهرت، پوششى است که انسان را انگشتنما کند، همچون ژندهپوشى، لباس بسیار گرانقیمت فراتر از شأن و موقعیت اجتماعى انسان، رنگ یا کیفیت دوخت و مانند آن.(۱۲)
۲- مطابق روایت دوم از روایات یاد شده، ناپسندیده بودن این کار منحصر در نوع پوشش نیست که وسیله سوارى و حتى رفتار و گفتار انسان نیز مىتواند چنین وضعیتى را براى انسان پیش آورد.
۳- پوشیدن لباس فرم، شهرت به حساب نمىآید، زیرا این لباس معرف، موقعیت شغلى و وظیفه کارى انسان است در صورتى که لباس شهرت، نوع پوششى است که نظرها را تنها به خود جلب کرده و انسان را کانون نگاههاى مردم کند.
۴- پوشش جنس مخالف
از بایستههاى پوشش در نظام اخلاقى و رفتارى اسلام، رعایت نوع لباس مناسب با جنسیت خود است.
از حضرت على(علیه السلام) نقل شده است: «سمعت رسولاللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: لعن اللَّه المتشبیهن من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال؛ شنیدم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نفرین خداوند بر مردان خودمانندکننده به زنان و زنان خودمانندکننده به مردان باد!.»(۱۳)
فراز نخست حدیث به صورت ماضى استمرارى است و برابر آن این نفرین مکرر از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) صدور یافته و نشاندهنده حساسیت آن حضرت نسبت به این کار و زشتى بسیار آن است.
در این باره روایات متعدد دیگرى نیز در دست است(۱۴) و بسیارى از فقهاء بر اساس آن به حرام بودن آن فتوا دادهاند.(۱۵)
برخى از فقیهان بزرگ آن چنان که از ظاهر فتواشان پیداست، پوشیدن هر یک از زن و مرد، لباس ویژه دیگرى را به هر صورت حرام دانستهاند(۱۶) ولى به نظر مىرسد همان گونه که برخى دیگر گفتهاند،(۱۷) پوشیدنى این چنین است که مرد و زن را از ظاهر زنانگى یا مردانگى خود خارج کند و شبیهسازى هر یک به دیگرى محقق شود، ولى اگر این کار با هدف دیگرى همچون نمایش کوتاه و یا پوشیدن دمپایى زنانه براى مرد و بالعکس در درون منزل اشکالى ندارد، و دلیل آن هم این است که عنوانى که در روایات مورد تحریم واقع شده است، «تشبّه» و مانند آن است و این در حقیقت، کار کسانى است که به قصد زننمایى و آرایه زنانه در اجتماع ظاهر مىشوند. آن کسى که به ویژه براى مدتى کوتاه به جهت اهدافى همچون پیش گفته لباس جنس مخالف مىپوشد هر چند به شکل او درآمده و شبیه او شده، ولى این شباهت را براى آرایش، تظاهر و بیروننمایى خود انجام نداده است. آنچه گفتیم ظهور دلیل است و بر فرض که این ظهور مورد تردید باشد و دلیل از این جهت اجمال داشته باشد، قدر یقینى آن همان است که یاد شد و علاوه بر آن مشکوک و مورد جریان اصل برائت و عدم حرمت است.
۵ – خروج از دایره اعتدال
خداوند خود جمیل است و جمال را دوست دارد، و بدین جهت آنها را که خود و دیگران را از زینتهاى الهى محروم مىکنند، توبیخ کرده(۱۸) و پیامبران بزرگ و کتابهاى آسمانى را فرستاده تا آدمیان، نه تنها از نظر صورت باطنى و روحى به بهترین وجه تربیت شوند؛ بلکه بهداشت و زیبایى ظاهرى خویش را نیز رعایت کنند.
عنایت و توجه به این اصل مهم اسلامى، اضافه بر این که خود نوعى هماهنگى و همسویى با اصل آفرینش است، اثرهاى مثبت و بسیار مهمى بر تحکیم پیوندهاى اجتماعى دارد. از این رو خداوند دستور مىدهد، تا مؤمنان هنگام رفتن به مساجد – که محل اجتماع مردم براى عبادت است – خود را بیارایند و با وضع نامرتب و آلوده پا در محیط پاک مسجد نگذارند،(۱۹) امینالاسلام طبرسى(ره) از تفسیر عیاشى نقل مىکند:
«حضرت امام مجتبى(علیه السلام) هرگاه براى برپایى نماز آماده مىشد، بهترین لباس خویش را مىپوشید. وقتى اطرافیان آن حضرت علت آن را جویا شدند، در پاسخ فرمود: «اِنّ اللَّه جمیل و یحبّ الجمال فأتجمل لربّى و هو یقول خذوا زینتکم عند کل مسجد فَأُحِبُّ أن اَلْبَسَ اَجْود ثیابى؛ خداوند زیباست و زیبایى را دوست دارد و من خودم را براى پروردگارم زینت مىکنم، زیرا فرموده است: «وقت رفتن به مسجد، خود را زینت کنید» و من دوست دارم نیکوترین لباسم را بپوشم.»(۲۰)
در سیره پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش شده است:
«آن حضرت خود را همواره در آیینه مىنگریستند و موى سر خویش را شانه مىزد و آن را تسویه مىنمود و چه بسا در آب زلال نگاه مىکرد و موهاى خود را مرتب مىفرمود. و آن حضرت علاوه بر خودپردازى که درون خانه داشت، آن را براى یاران و محیط بیرون نیز انجام مىداد و مىفرمود: «انّ الله یحبّ من عبده إذا خرج إلى اخوانه ان یتهیّا لهم؛ خداوند دوست دارد هرگاه بندهاش قصد دارد به سوى برادران دینىاش بیرون رود، خود را آماده کند و بیاراید.»(۲۱)
در این گزارش، علاوه بر این که سیره نبى گرامى مبنى بر رعایت زینت ظاهر بین اجتماع بیان شده، بر ضرورت رعایت زیبایى در محیط منزل براى تحکیم پیوندهاى خانوادگى نیز اشاره دارد، و بالاتر این که از این گزارش برمىآید که لزوم آن در محیط داخلى و خانوادگى، از اهمیت بیشترى برخوردار است؛ زیرا رعایت خودآرایى ظاهرى از سوى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در خانواده، به عنوان اصل و یک امر مسلم فرض شده، ولى توجه حضرت بدان در محیط اجتماع، فرع و بر پایه آن معرفى گردیده و این نکتهاى است که به جهت حفظ بنیان زناشویى و پیشگیرى از فساد در روایات دیگر نیز مورد توجه و تأکید قرار گرفته است(۲۲) و در همین راستاست که در برخى روایات، حتى داشتن لباسهاى متعدد، بىاشکال و خارج از مدار اسراف دانسته شده است، تا انسان به وسیله آن، هم آبرو و موقعیت اجتماعى خویش را حفظ کند و هم با استفاده بجا و منظم از تمامى آنها، از فرسودگى و کهنگى زودرس آنها جلوگیرى به عمل آورد.
در یک حدیث معتبر، اسحاق بن عمار مىگوید: از حضرت صادق(علیه السلام)، درباره مردى که ده جامه دارد و از آنها بهرهمند مىشود پرسیدم، آن حضرت فرمودند: «اشکالى ندارد.»(۲۳)
باز در حدیث دیگرى مىگوید: به حضرت امام صادق(علیه السلام) عرض کردم:
«یکون للمؤمن عشره اقمصه؟ قال: نعم، قلت: عشرون؟، قال: نعم، قلت: ثلاثون؟. قال: نعم، لیس هذا من السّرف؛ آیا درست است یک مؤمن ده لباس داشته باشد؟ فرمود: بلى، پرسیدم: بیست لباس؟ فرمود آرى، گفتم سى لباس؟ باز هم جواب مثبت داد و فرمود: این از اسراف نیست ….»(۲۴)
روایات در این باره بسیار است و حتى امامان طاهرین(علیهم السلام) براى پاسداشت شخصیت و موقعیت پیروان خود در جامعه و به ویژه در بین مخالفان، دستور اکید بر رعایت حسن ظاهر بدانان صادر نمودهاند.
در حدیثى حضرت امام موسى بن جعفر(علیه السلام) خطاب به شیعیان فرمودند:
«انّکم قوم اعدائکم کثیره… یا معشر الشیعه عاداکم الخلق فتزیّنوا لهم بما قدرتم علیه؛ شما جمعیتى هستید که دشمنانتان بسیارند پس آنچه مىتوانید زینت کنید و در خودآرایى خود بکوشید.»(۲۵)
در این زمینه تنها دو جنبه منع گردیده و از اسراف قلمداد شده است:
۱- گام فراتر نهادن از حد و دایره موقعیت اجتماعى خود و اقدام بر خرید و تهیّه لوازم تجمّلى براى خود و اعضاى خانواده که بیرون از شأن و موقعیت اقتصادى فرد باشد.
امیرمؤمنان(علیه السلام) مىفرمایند:
«للمسرف ثلاث علامات یأکل ما لیس له و یلبس ما لیس له و یشترى ما لیس له؛ مىخورد آنچه براى او نیست، مىخرد آنچه براى او نیست، مىپوشد آنچه براى او نیست»(۲۶)
طریحى مىگوید: «معنى حدیث این است: مىخورد و خریدارى مىکند و مىپوشد آنچه را بالاتر از شأن او باشد.»(۲۷)
۲- دیگر آن که با استفاده بىرویه و نامنظم از پوشاک خود، زمینه کهنگى زودرس آنها را فراهم آورد.
در قسمتى از روایت یاد شده اسحاق بن عمار، حضرت صادق(علیه السلام) مىفرماید:…انّما السرف أن تجعل ثوب صونک ثوب بذلتک؛ اسراف آن است که جامه حفظ آبرویت را در منزل و در وقت کار بپوشى.»(۲۸)
از این رو با توجه به روایات ذکر شده داعى بر اسراف نبودن تعداد زیاد لباس و نیز روایات دیگرى که اسراف را در این باره نیز جارى دانسته است. سخن مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) را در خطبه همام مىتوان وجهى براى جمع بین این گونه روایات دانست و آن این که آن حضرت در وصف پرهیزکاران فرمودهاند:
«و ملبسم الاقتصاد؛ پوشش آنها میانهروى است.»
«ملبس» مصدر میمى است و اصل پوشیدن است نه تعداد و داشتن لباس زیاد بنابراین از صفات مؤمن این است که هر چند ممکن است داراى لباسهاى متعدد و گوناگون باشد، ولى در چگونگى، زمان، اندازه و موقعیّت پوشش حدّ میانه را رعایت مىکند تا هم از کهنگى زودرس آنها جلوگیرى کند تا به اسراف نیفتد و هم از تفاخر، کبرورزى و خودبرکشى در بین دوستان و نزدیکان برکنار مىماند و بدین وسیله از آفات اقتصادى و اخلاقى آن مصون خواهد ماند.
نویسنده: سید مهدى موسوى کاشمرى
پىنوشته ها
۱) راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، مکتبه مرتضویه، تهران، ص ۴۷، ماده «بشر».
۲) اعراف، ۲۶؛
۳) نحل، ۸۱؛
۴) متقى هندى، کنزالعمال، ج ۱۶، ص ۳۸۴؛
۵) شهید دکتر سیدرضا پاکنژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، کتابفروشى اسلامیه، تهران ۱۳۵۲، ج۱۹، ص۱۰۶؛
۶) وسایل الشیعه، مکتبه الاسلامیه، تهران، ج ۱۱، ابواب جهاد العدّو، ب ۶۴، ح ۱، و نیز: همان، ج ۳، ابواب لباس مصلّى، ب ۱۹، ح ۸؛
۷) ن.ک، سیدمحمدکاظم یزدى، العروه الوثقى، المحشى المکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران، چ ۱۳۵۸، ج۱، ص۵۶۸، شرایط لباس مصلى، مسئله ۴۲؛
۸) مستمک العروه الوثقى، داراحیاء التراث عربى، بیروت، ج ۵، ص ۲۹۳ – ۲۹۴؛
۹) وسایل الشیعه، همان، ج ۳، ص ۳۵۴، ابواب احکام اللباس، باب ۱۲، ج ۱؛
۱۰) همان، ح۲؛
۱۱) همان، ص ۳۵۸، ب ۱۷، ح ۵؛
۱۲) ن.ک. عروه الوثقى، همان.
۱۳) وسایل الشیعه، ج۱۲، ابواب ما یکتسب به، ب۸۷، ح۲؛
۱۴) ن.ک، همان، ج۱۲، ب۸۷ و نیز: همان، ج ۳، ابواب احکام ملابس، ب۱۳؛
۱۵) ن.ک، عروهالوثقى، همان، ص۵۶۸؛
۱۶) همان، فتواى صاحب عروه و کسانى که حاشیه بر آن نزدهاند. و نیز: امام خمینى(ره) تحریر الوسیله، مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، ج ۱، ص ۱۴۶؛
۱۷) ن.ک، همان، حاشیههاى، آیات اعظام: میلانى، شاهرودى، خوئى، قمى.
۱۸) اعراف، آیه ۳۲؛
۱۹) اعراف، آیه ۳۱؛
۲۰) فضل بنحسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، دارا حیاء التراث عربى؛ بیروت ۱۳۷۹ ق، ج۴، ص۴۱۳ – ۴۱۲؛
۲۱) حسن بنفضل طبرسى، مکارم الاخلاق، مؤسسه اعلمى للمطبوعات، بیروت، ج۶ ۱۳۹۲، ص۳۴؛
۲۲) ر.ک، مکارم اخلاق، ص۸۱ – ۷۹؛
۲۳) وسایل الشیعه، ج۳، ابواب احکام الملابس، ج۹، ص۱؛
۲۴) همان، ح۳؛
۲۵) همان، ب۵، ح۲؛ کتابخانه سنایى، تهران، ح ۱، ص ۶۱۵؛
۲۶) عباس قمى، سفینه البحار، انتشارات کتابخانه سنایى، تهران، ح۱، ص۶۱۵؛
۲۷) مجمع البحرین، ماده «سرف».
۲۸) وسایل الشیعه، همان، باب ۹، ج ۳؛
منبع: پیام زن؛ شماره ۱۹۹