- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
درآمد
یکی از روش های تفسیری، «تفسیر قرآن به قرآن» است. از جمله مسائل مطرح درباره تفسیر قرآن به قرآن، این است که از چه وقت آغاز شده و چه کسانی به این روش عمل کرده اند.
در این تحقیق چگونگی و میزان به کارگیری روش تفسیر قرآن به قرآن در مجمع البیان شیخ طبرسی(ره) مورد پژوهش قرار گرفته است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که امین الاسلام طبرسی و کتاب وی «مجمع البیان لعلوم القرآن» در تاریخ تفسیر و علوم قرآن، از جایگاهی کم نظیر برخوردار است؛ چنانکه مفسران و تفاسیر بعدی همواره تحت تأثیر آراء و نظرات شیخ طبرسی(ره) و رویکردهای تفسیری مجمع البیان بوده اند. همچنین با توجه به فراوانی تفسیر قرآن به قرآن در قسمت های مورد تحقیق در مجمع البیان(۳۸۰ مورد)، به اثبات می رسد که این روش تفسیری قرآن در میان روش های تفسیری شیخ طبرسی(ره) از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است.
تفسیر قرآن به قرآن
در عصر حاضر بیش از همه تفاسیر، «المیزان فی تفسیر القرآن» به استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن اشتهار یافته است تا جایی که بعضی، علامه طباطبایی(ره) را مبتکر این روش می دانند؛ اما با بررسی آثار تفسیری دوره های پیشین از جمله «التّبیان فی تفسیر القرآن»، «مجمع البیان لعلوم القرآن» و «الصّافی فی تفسیرالقرآن» آشکار می گردد که روش تفسیری قرآن به قرآن در این تفاسیر نیز فراوان مورد استفاده قرار گرفته است. روش تفسیری قرآن به قرآن که همان منهج تفسیری پیامبر اکرم(ص) و ائمه اهل بیت(ع) است، از دیرباز مورد توجه مفسران قرآن کریم بوده است و در تفسیر آیات قرآنی همواره از آن به عنوان یک روش معتبر و دارای حجیت بهره جسته اند. در تفسیر «مجمع البیان لعلوم القرآن» که به گفته مفسر گرانقدر آن – امین الاسلام طبرسی (ره) – با الهام از تفسیر «التّبیان فی تفسیرالقرآن» شیخ طوسی (ره) تألیف شده است، در تفسیر آیات قرآنی، فراوان از آیات دیگر استفاده شده است که در این نوشتار، برخی از آنها مورد بررسی قرار گرفته اند.
تفسیر قرآن به قرآن در مجمع البیان
بررسی مواردی از تفسیر قرآن به قرآن در تفسیر شریف مجمع البیان، به شرح ذیل تقدیم می شود:
۱. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»[۱]
وجه اول در معنای آیه مورد بحث آن است که واژه «هدایه» با استشهاد به این آیه «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ»[۲]، به معنای «تثبیت» حمل شده و آیه این گونه معنا شده است «ما را بر دین حق ثابت بدار». وجه دوم در معنای این آیه آن است که واژه «هدایه» با استشهاد به آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ، پاداش رهروی از راه راست و عمل به دستورات دین حق»[۳] معنا شده و به این ترتیب آیه این گونه معنا شده است: «خدایا ما را به بهشت پر شکوه خود که پاداش ما است هدایت فرما» و آیه «…. وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ. ..»[۴] نیز مؤید این دیدگاه دانسته شده است. و وجه سوم در معنای این آیه، گفته شده این که انسان از خدا چیزی بخواهد که برای او فراهم است و دعایی کند که برایش برآورده است، مشکلی ایجاد نمی کند زیرا که در قرآن نظیر چنین حالتی در آیه «قَالَ رَبِّ احْکمْ بِالْحَقِّ. ..»[۵] که خواسته ای بر آورده شده است، وجود دارد و نیز نظیر آن، آیه «وَلا تُخْزِنِی یوْمَ یبْعَثُونَ»[۶] است که خواسته آن پیامبر بزرگ اگر دعا هم نمی کرد، برآورده می شد.[۷]
اما در جایی دیگر معنای واژه «هدایه» با تبیین معنای واژه «صراط» معلوم گردیده است آنجا که با استشهاد به آیه «وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»[۸]، و نیز آیه «قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِینًا قِیمًا…»[۹] که در آنها، هم عبادت را صراط مستقیم خوانده و هم دین را؛ گفته شده که صراط مستقیم را کسانی می پیمایند که خدا بر آنان إنعام فرموده است و چنین صراطی مورد درخواست بنده عبادت پیشه قرار می گیرد و از خدایش درخواست می کند که عبادت خالصش در چنین صراطی قرار گیرد؛ و هدایت عبارت از دلالت و نشان دادن هدف به وسیله نشان دادن راه – که خود یک نحو رساندن به هدف و کار خداست دانسته شده است.[۱۰]
۲. «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلا الضَّالِّینَ»[۱۱]
عبارت «الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» از آیه مورد بحث با استشهاد به آیه «وَمَنْ یطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ. ..»[۱۲] تفسیر شده است؛ و آنان، پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان معرفی شده اند. عبارت «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» نیز با استشهاد به آیه «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ…»[۱۳] تفسیر شده است و آنان، یهودیان معرفی شده اند. و «وَلا الضَّالِّینَ» نیز با استشهاد به آیه «قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکمْ غَیرَ الْحَقِّ وَلا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا کثِیرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ»[۱۴] تفسیر شده است و آنان، مسیحیان معرفی شده اند.[۱۵] در جایی دیگر عبارت «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» با استشهاد به آیه «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا. …»[۱۶]، «صراط المنعم» تفسیر شده است و راه آنان راه کسانی معرفی شده است که در اعتقاد و عملشان استقامت ورزیده و به میانه رفتار نموده اند؛ بر خلاف یهود و نصارا که صراط آنان «صراط المغضوب علیهم» و «صراط الضّالّین» برشمرده شده است که در مورد پیامبرانشان و پیامبر اسلام(ص)افراط و تفریط می نمودند.[۱۷]
۳. «ذَلِک الْکتَابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ».[۱۸]
شیخ طبرسی(ره) با استشهاد به آیه «مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَینَا….»[۱۹] نظر کسانی را که واژه «الکتاب» را بر تورات و انجیل حمل نموده اند رد کرده و گفته است آنچه که نزد یهود و نصارا به عنوان تورات و انجیل است، تحریف شده و نمی تواند بیان و هدایت باشد؛ بنابراین «الکتاب» همین قرآن است که در کتب آسمانی پیشین وعده داده شده است[۲۰] اما در کیفیت تحریف تورات و انجیل و اینکه آیا تحریف کتبی بوده یا شفاهی اختلاف است؛ با این وجود آنچه که از آیات قرآن درباره تحریف کلام خدا توسط اهل کتاب فهمیده می شود آن است که تحریف به معنای ایجاد تغییر در آیات الهی صرفاً در «کلم» یا «کلام» به صورت شفاهی و با زبان بوده نه ایجاد تغییر در متن مکتوب تورات و انجیل؛ همانگونه که در آیه «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یؤْمِنُوا لَکمْ وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ کلامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ»،[۲۱] و آیه «… یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکرُوا بِه…ِ»[۲۲] ظاهر است.
۴. «إِنَّ اللَّهَ لا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کفَرُوا فَیقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلا یضِلُّ بِهِ کثِیرًا وَیهْدِی بِهِ کثِیرًا وَمَا یضِلُّ بِهِ إِلا الْفَاسِقِینَ» [۲۳]
در تفسیر این آیه، با استشهاد به آیه «…وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ…»،[۲۴] عبارت «لایستحیی» به معنای «لاتخشی» حمل شده و گفته شده که این دو واژه در قرآن به یک معنا آمده است[۲۵]؛ توضیح اینکه منظور از خشیت در عبارت «وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»، «خشیه التّقوی» نیست، زیرا که پیامبر اکرم(ص) آنگونه که حقّ تقوای الهی است، متقی بوده و در تمام مواردی که خشیت از خدا واجب بوده، خدا را خاشع بوده است. بنابر این منظور از خشیت در عبارت یاد شده، «خشیه الاستحیاء» است؛ چرا که حیا از حالات کریمه آن حضرت (ص) بوده، همانگونه که خداوند درباره ایشان فرموده است: «إِنَّ ذلِکمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی مِنْکمْ»[۲۶] در تفسیر آیه «إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»[۲۷] نیز گفته شده است که منظور آن است که آنچه را که به آنان امر شده انجام می دهند و از آنچه که آنان از آن نهی شده اند، پرهیز می کنند، و آیه – مؤمنون/۵۷ – اینگونه معنا شده است: «إنّ الّذین هم من خشیه عذاب ربهم خائفون»[۲۸] در تفسیر آیه «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیهِ اللَّهِ. …»[۲۹] نیز گفته شده است که تقدیر آیه چنین بوده است: «هر گاه قرآن بر کوهی نازل شود، از منزلت قرآن خاشع و از بیم خدا از هم فرو می پاشد و این حالت نشان از تعظیم کوه در برابر شأن خداست»[۳۰] درباره عبارت «أَنْ یضْرِبَ مَثَلا مَا بَعُوضَهً» از آیه بقره، با استشهاد به آیه «… حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَهً»[۳۱] گفته شده است که خدا به آن جهت منافقان را به پشه تشبیه کرده است که این حیوان تا زمانی که گرسنه باشد و سیر و چاق نشود به زندگی ادامه می دهد، اما هنگامی که سیر و فربه شد، پایان عمرش فرا می رسد.[۳۲]
در تفسیر عبارت «یضِلُّ بِهِ کثِیرًا وَیهْدِی بِهِ کثِیرًا وَمَا یضِلُّ بِهِ إِلا الْفَاسِقِینَ»[۳۳] از آیه مورد بحث با استشهاد به آیه «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کثِیرًا مِنَ النَّاسِ. ..»،[۳۴] گمراهی گروهی از مردم، ناشی از ایمان نیاوردنشان دانسته شده است. نیز با استشهاد به آیه «فَذَرْهُمْ یخُوضُوا وَیلْعَبُوا حَتَّی یلاقُوا یوْمَهُمُ الَّذِی یوعَدُونَ»[۳۵] گفته شده است که گمراهی، گاه به آن جهت به خدا نسبت داده می شود که خدا مهری را که به مومنان به سبب ایمان و کارهای شایسته آنان دارد و در گذرگاه های حساس و لبه پرتگاه ها با امدادهای غیبی خود، آنان را از سقوط باز می دارد و نجات می دهد، چنین مهری را به کافران و گناهکاران به دلیل حق ستیزی و تبهکاری هایشان ندارد. درباره واژه «إضلال» با استشهاد به آیه «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ»[۳۶] و آیه «وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الأرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ…»،[۳۷] و همچنین با استشهاد به آیه «…وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»[۳۸] گفته شده است که این واژه در قرآن به معنای «کیفر و عذاب کردن» و «بطلان» نیز به کار رفته است. درباره موارد شمول این واژه نیز گفته شده که این گمراه گری، به طور بنیادی، غیر از اضلال و گمراهی است که در آیات زیر به شیطان یا شیطان صفتانی چون فرعون و سامری و مانند آنها نسبت داده شده است؛ «وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکمْ جِبِلا کثِیرًا. ..»،[۳۹] «وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی»،[۴۰] «… وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِی[۴۱]».[۴۲]
۵. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ».[۴۳]
در تفسیر این آیه با استشهاد به آیه «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ. ..»[۴۴] منظور از «من آمن بالله و الیوم الآخر» کسانی دانسته شده اند که به پیامبر اکرم(ص) ایمان آورده و این ایمان آنان پس از آگاهی و دریافت نوید آمدن آن حضرت(ص) در کتابهای آسمانی ایشان بوده است. مفسر در پاسخ به نظر گروهی که بر این باورند آیه مورد بحث با آیه «وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الإسْلامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[۴۵] نسخ شده گفته است نسخ در بعضی از مقررات و بر اساس مصالح و فوایدی ممکن است ولی در آیاتی که بیانگر وعد و وعید است مفهومی ندارد و عبارت «عمل صالحاً» در آیه مورد بحث را معطوف بر «آمن بالله» ندانسته است؛ بر خلاف آیه «وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْک وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی ابْنِ مَرْیمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا»[۴۶] که در آن «منک» و «من نوح» و آیه «فِیهِمَا فَاکهَهٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ»[۴۷] که در آن «نخل» و «رمّان» به جملات ماقبل خود معطوف شده اند؛ زیرا عبارت «عمل صالحاً» به صورت جمله ای مستقل و جداگانه آمده و عطف آن به «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ» به این دلیل خلاف ظاهر آیه دانسته شده که در صورت معطوف شدن به ما قبلش، حمل بر تاکید و فضل خواهد شد و معنای مستقل خود را – از عبارت «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ» – از دست خواهد داد[۴۸]. وی همچنین ذیل «الإعراب» خبر «إنّ» را عبارت «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ» دانسته است،[۴۹] بنابر این «واو» در عبارت «و عمل صالحاً» استیناف، و عبارت «عمل صالحاً» مستأنفه خواهد بود.
۶. «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».[۵۰]
مفسر در تفسیر این آیه و دلالت واژه «کلمات»، نظر برخی از مفسرین را آورده است که آنان با استشهاد به آیه «قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ»[۵۱] گفته اند که این آیه به فرامینی اشاره می کند که واژه «کلمات» بر آنها دلالت دارد؛ دستوراتی در مورد بهداشت و نظافت و پاکسازی برون و درون از زنگارها. این دستورات که ابراهیم (ع) با آنها آزموده شد، با استشهاد به آیه «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ….»،[۵۲] و آیه «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»،[۵۳] و آیات «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ…. وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یحَافِظُونَ»،[۵۴] و آیات «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ. .. وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاتِهِمْ یحَافِظُونَ»[۵۵]، چهل دستور از دستورات آیین آسمانی اسلام دانسته شده و گفته شده که ابراهیم (ع) نخستین کسی بود که این دستورات به او ابلاغ شد و همه را به شایستگی انجام داد و آنگاه خدا در مورد او فرمود: «وَإِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّی[۵۶]».[۵۷]
واژه «یقین» با استشهاد به آیه «وَکذَلِک نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِیکونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[۵۸] یکی از کلماتی دانسته شده که ابراهیم (ع) با آن آزموده شد. همینطور «توکل بر خدا» با توجه به آیه «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ * وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ»،[۵۹] «عبادت خدا» با توجه به آیه «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»،[۶۰] «بریدن و گسستن از گمراهان» با توجه به آیه «وَأَعْتَزِلُکمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَی أَلا أَکونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیا»،[۶۱] «فروتنی در برابر خدا» با توجه به آیه «وَلا تُخْزِنِی یوْمَ یبْعَثُونَ»،[۶۲] «پذیرفته شدن دعا» با توجه به آیه «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کیفَ تُحْی الْمَوْتَی. ..»،[۶۳] «برگزیده شدن از جانب خدا» با توجه به آیه «…وَلَقَدِ اصْطَفَینَاهُ فِی الدُّنْیا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»،[۶۴] «موقعیت والا» با توجه به آیه «مَا کانَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیا وَلا نَصْرَانِیا وَلَکنْ کانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا. ..»،[۶۵] «مقتدای پیامبران بودن» با توجه به آیه «وَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیعْقُوبُ یا بَنِی إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی لَکمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[۶۶] و آیه «ُثمَّ أَوْحَینَا إِلَیک أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا…»،[۶۷] «دعوت به ارزش ها» با توجه به آیه «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ»،[۶۸] «سخاوت» با توجه به آیه «هَلْ أَتَاک حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکرَمِینَ»،[۶۹] «پاداش بدی با نیکی» با توجه به آیه «قَالَ سَلامٌ عَلَیک سَأَسْتَغْفِرُ لَک رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیا»،[۷۰] و «شجاعت» با توجه به آیه «فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلا کبِیرًا لَهُمْ. .. [۷۱]»[۷۲].
پی نوشت:
[۱]. حمد/۶.
[۲]. محمّد/۱۷.
[۳]. یونس/۹.
[۴]. اعراف/۴۳.
[۵]. انبیاء/۱۱۲.
[۶]. شعراء/۸۷.
[۷]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۲۸.
[۸]. یس/۶۱.
[۹]. انعام/۱۶۱.
[۱۰]. طباطبایی، المیزان، ج۱، صص۲۸ و ۳۲ و ۳۴.
[۱۱]. حمد/۷.
[۱۲]. نساء/۶۹.
[۱۳]. مائده/۶۰.
[۱۴]. مائده/۷۷.
[۱۵]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۰.
[۱۶]. فصّلت/۳۰.
[۱۷]. فیض کاشانی، صافی، ج۱، ص۵۶.
[۱۸]. بقره/۲.
[۱۹]. نساء/۴۶.
[۲۰]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۶، برای تفصیل بیشتر ر.ک مصطفی خمینی، ج ۲، صص ۳۶۱-۳۶۶..
[۲۱]. بقره/۷۵.
[۲۲]. مائده/۱۳.
[۲۳]. بقره/۲۶.
[۲۴]. احزاب/۳۷.
[۲۵]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۶۷ و نیز رک تفسیر میبدی به اهتمام علی اصغر حکمت، ج۱، ص۱۱۹.
[۲۶]. احزاب/۵۳.
[۲۷]. مؤمنون/۵۷.
[۲۸]. همان، ج۴، ص۱۱۰.
[۲۹]. حشر/۲۱.
[۳۰]. طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۶.
[۳۱]. انعام/۴۴.
[۳۲]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۶۷.
[۳۳]. بقره/۲۶.
[۳۴]. ابراهیم/۳۶.
[۳۵]. زخرف/۸۳.
[۳۶]. قمر/۴۷.
[۳۷]. سجده/۱۰.
[۳۸]. محمد/۴.
[۳۹]. یس/۶۲.
[۴۰]. طه/۷۹.
[۴۱]. طه/۸۵.
[۴۲]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۶۸.
[۴۳]. بقره/۶۲.
[۴۴]. محمد/۲.
[۴۵]. آل عمران/۸۵.
[۴۶]. احزاب/۷.
[۴۷]. رحمن/۶۸.
[۴۸]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۲۷، برای تفصیل بیشتر ر.ک سیوطی، ج ۱، صص ۷۴-۷۶.
[۴۹]. همان، ج۱، ص۱۲۶.
[۵۰]. بقره/۱۲۴.
[۵۱]. آل عمران/۹۵.
[۵۲]. احزاب/۳۵.
[۵۳]. توبه/۱۱۲.
[۵۴]. مؤمنون/۹-۱.
[۵۵]. معارج۳۴-۲۳.
[۵۶]. نجم/۳۷.
[۵۷]. طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۰۰، نیز ر. ک. اسفراینی، ج ۱، صص ۱۵۱-۱۵۲.
[۵۸]. انعام/۷۵.
[۵۹]. شعرا/۸۰-۷۸.
[۶۰]. انعام/۱۶۲.
[۶۱]. مریم/۴۸.
[۶۲]. شعرا/۸۷.
[۶۳]. بقره/۲۶۰.
[۶۴]. بقره/۱۳۰.
[۶۵]. آل عمران/۶۷.
[۶۶]. بقره/۱۳۲.
[۶۷]. نحل/ ۱۲۳.
[۶۸]. هود/۷۵.
[۶۹]. ذاریات/۲۴.
[۷۰]. مریم/۴۷.
[۷۱]. انبیا/۵۸.
[۷۲]. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۱
مجله معارف مرداد و شهریور سال ۱۳۹۱ ، شماره ۹۳
نویسنده : علیرضا عزیزیان غروی