- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 20 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
پس از رحلت نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) سیاست سکوت اعتراض آمیز و در عین حال توام با همکارى حساب شده با خلفا را به عنوان بهترین راه نجات امت اسلامى از هلاکت و گمراهى برگزید . دلیل این امر را در موارد زیر مى توان یافت:
۱- مردم به دلیل تعصبات قومى حاضر نبودند بار دیگر فردى از بنى هاشم حاکمیت را به دست گیرد . چنان که نقل شده است، عمر به ابن عباس گفت: قریش مایل نبودند نبوت و خلافت تواما در خاندان شما (بنى هاشم) جمع شود.[۱]
۲- برخى از مردم روى شخص على (علیه السلام) حساسیت خاصى داشتند، چراکه آن حضرت در خلال جنگ هاى صدر اسلام، بسیارى از سران قریش را به هلاکت رسانده بود، از این رو کینه اى عمیق از ایشان به دل گرفتند . در دعاى ندبه کینه هاى جنگ هاى بدر و حنین به عنوان یکى از علل دشمنى برخى مردم با امیر المؤمنین (علیه السلام) مطرح شده است .
۳- رقباى على (علیه السلام) در امر خلافت، به هیچ قیمتى حاضر به چشم پوشى از مسند خلافت نبودند و اگر حضرت مخالفت علنى مى کرد، آن ها قبائل حامى خود را علیه بنى هاشم بسیج کرده، یک جنگ قبیلگى تمام عیار شروع مى شد و وحدت و انسجام اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله) در همان روزهاى نخست از دست مى رفت و هسته مرکزى نظام اسلامى به شدت تضعیف مى شد .
این اختلاف چند پیامد مهم داشت:
الف) با این درگیرى ها زمینه به قدرت رسیدن بنى امیه فراهم مى آمد . پس از ماجراى سقیفه، ابوسفیان سرکرده بنى امیه سعى کرد آتش درگیرى و نزاع را در میان اصحاب برافروزد، لذا نزد على (علیه السلام) آمد و گفت:
«سوگند به خدا، اگر بخواهى این شهر را علیه ابوبکر، پر از سواره و پیاده مى کنم .»[۲] ، ولى امام على (علیه السلام) با فراست خاص و بینش عمیق سیاسى و اجتماعى خویش پى برده بود که اگر این نزاع بین اصحاب به وقوع بپیوندد سرانجام به پیروزى ابوسفیان و فرزندانش ختم خواهد شد، لذا به او فرمود:
«تو در پى کارى هستى که ما اهل آن نیستیم،[۳] تو مدت ها بدخواه اسلام و مسلمانان بوده اى .»[۴]
ب) اختلاف میان اصحاب، سرکوب مرتدین را به تاخیر مى انداخت و حتى موجب نومیدى مردم بلاد تازه مسلمان جزیره العرب و هرج و مرج روزافزون مى شد و خطر سقوط حکومت مدینه و از بین رفتن مجاهدت هاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) براى گسترش اسلام در جزیره العرب را در پى داشت .
۴- اعتراض على (علیه السلام) ، به عنوان تلاشى براى به دست آوردن قدرت و منفعت فردى تلقى مى شد; زیرا جامعه کوته نظر و آلوده به تعصبات جاهلى آن روز، نمى توانست به نیت پاک امیرمؤمنان (علیه السلام) ایمان پیدا کند، لذا زمینه مناسبى براى معارضین حضرت فراهم مى آمد تا ایشان را به خودکامگى و ریاست طلبى متهم سازند و بگویند على (علیه السلام) خواسته خویش را بر راى و تصمیم امت مقدم مى دارد و مستبدانه عمل مى کند!
بنابراین امیرمؤمنان به ناچار سکوتى تلخ و شکننده را تحمل کرد و بدین وسیله، از بروز شکاف در امت اسلامى جلوگیرى نمود . آن حضرت در فلسفه سکوت خود فرمود: «فرایت ان الصبر على ذلک افضل من تفریق کلمه المسلمین وسفک دمائهم والناس حدیثوا عهد بالاسلام والدین یمخض مخض الوطب یفسده ادنى وهن و یعکسه اقل خلف;[۵] دیدم صبر بر این حادثه، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خونشان است، مردم تازه مسلمانند و دین مانند مشک شیر، به هم زده مى شود و کوچکترین سستى آن را فاسد و کمترین پیمان شکنى آن را واژگون مى سازد .»
سکوت امیرالمؤمنین (علیه السلام) موجب وحدت امت اسلام و کوتاه شدن دست بدخواهان و تحکیم حکومت اسلامى گردید، اما یک مشکل اساسى باقى ماند و آن اینکه سکوت على (علیه السلام) موجب مى شد انحراف در امر خلافت نادیده گرفته شود . اگر همین روند از سوى خاندان اهل بیت علیهم السلام ادامه مى یافت بیم آن مى رفت که اندک اندک زشتى انحراف پدید آمده در مسیر خلافت، در میان اصحاب و تابعین و مسلمانان نسل هاى آینده، از بین برود و خط ولایت و تشیع در طول تاریخ محو گردد .
اهل بیت علیهم السلام مامور بودند در مقابل انحراف جامعه اسلامى از مسیر اسلام ناب ایستادگى نموده و همواره خط اسلام ناب را براى مسلمانان ترسیم کنند .
در میان اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله) ، على (علیه السلام) به دلایلى که ذکر شد مامور به سکوت بود . امام حسن، امام حسین، حضرت زینب و ام کلثوم ( علیهم السلام) به خاطر صغر سن، پذیرش مردمى جهت اقدام گسترده را نداشتند . تنها کسى که از موقعیت اجتماعى و قداست بسیار بالایى برخوردار بوده و مى توانست با ایستادگى در برابر جریان حذف على (علیه السلام) حقایق را براى حق طلبان روشن کند، حضرت زهراء (علیها السلام) بود . لذا بى درنگ این بار سنگین را بر دوش گرفت و على (علیه السلام) نیز با سکوت خویش، رضایت خود را از فریاد فاطمه (علیها السلام) اعلان فرمود .
موقعیت اجتماعى حضرت فاطمه (علیها السلام)
زهراى اطهر (علیها السلام) به شدت مورد علاقه رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) بود به طورى که آن حضرت پیوسته در گفتار و کردار خود یگانه دخترش را مى ستود و از او تجلیل مى کرد، او را سیده زنان عالم و پاره تن و جگر گوشه خود معرفى کرده، رضاى او را رضاى الهى و سخط او را مایه سخط خداوند مى دانست .
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در بیان فضائل على (علیه السلام) محدودیت داشت، چون موجب حسادت برخى از سران اصحاب و تفرقه بین مسلمانان مى شد . از این رو، براى حفظ وحدت و اقتدار جامعه، از بیان کمالات و مناقب و جایگاه ممتاز على (علیه السلام) در مجامع عمومى و در حد گسترده خوددارى مى کرد; اما در مورد زهراى اطهر (علیها السلام) این مشکل چندان مطرح نبود; یعنى تجلیل آن حضرت از دختر بزرگوارش خطرى براى حکومت و جامعه به وجود نمى آورد، هرچند موجب اعتراض برخى از همسرانش مى شد.[۶]
از این رو رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از هر فرصتى استفاده مى کرد و شخصیت والاى حضرت زهراء (علیها السلام) را به اصحابش معرفى مى فرمود . بسیارى از فضائل حضرت زهراء (علیها السلام) از زبان افرادى نقل شده است که جزء خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله) نبوده اند . این حقیقت نشان مى دهد که پیامبر (صلى الله علیه و آله) عمدا فضائل حضرت فاطمه (علیها السلام) را براى یارانش شرح مى داد تا برکات وجود آن بزرگوار را معرفى کرده و شان و منزلت والایش را در جامعه تثبیت نماید . سعدبن ابى وقاص مى گوید: از پیامبر (صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «فاطمه بضعه منى من سرها فقد سرنى و من ساءها فقد ساءنى، فاطمه اعز البریه على; فاطمه پاره تن من است، هرکس او را مسرور کند مرا خوشحال کرده و هر کس به او بدى کند به من بدى کرده است، فاطمه عزیزترین خلق نزد من است .»[۷]
ابوهریره با آن همه بى مهریش نسبت به اهل بیت علیهم السلام مى گوید: رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: «اول شخص تدخل الجنه فاطمه; اولین کسى که وارد بهشت مى شود، فاطمه است .»[۸]
رفتار پیامبر (صلى الله علیه و آله) با فاطمه (علیها السلام) نیز موجب افزایش قدر و منزلت اجتماعى آن بانوى بزرگوار مى شد . رسول خدا (صلى الله علیه و آله) وقتى از مسافرت بر مى گشت، قبل از اینکه به خانه خودش برود، بر حضرت فاطمه (علیها السلام) وارد مى شد و مدت زیادى نزد آن حضرت مکث مى کرد . گاه اصحاب همچنان پشت درب خانه فاطمه (علیها السلام) مى ماندند تا پیامبر (صلى الله علیه و آله) از خانه خارج شود.[۹] و یا دست هاى دختر گرامى اش را مى بوسید .[۱۰]
تعریف هاى مکرر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از فاطمه زهراء (علیها السلام) به گوش همه اصحاب رسید به طورى که تقریبا همه اصحاب نامدار و اهل نظر جامعه اسلامى مى دانستند حضرت فاطمه (علیها السلام) از محبوبترین افراد نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله) است . افرادى مثل ابو سعید خدرى[۱۱] و بریده[۱۲] و حتى عایشه[۱۳] در تارخ به این حقیقت گواهى داده اند .
از این رو اصحاب پیامبر احترام ویژه اى براى آن حضرت قائل بودند . به علاوه، نفس افتخار فرزندى پیامبر، خود موجب محبوبیت و منزلت اجتماعى حضرت زهراء (علیها السلام) بود، لذا مواضع، دیدگاه ها و خواسته هاى آن بزرگوار به عنوان تنها یادگار باقى مانده از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) ، تداعى کننده خواسته ها و دیدگاه هاى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) بود .
علاوه بر این ها، حساسیت هایى که قریش نسبت به على (علیه السلام) داشتند، نسبت به حضرت فاطمه (علیها السلام) نداشتند، لذا شرایط به گونه اى بود که در میان اهل بیت علیهم السلام هیچ کس به اندازه حضرت فاطمه (علیها السلام) در مبارزه با انحرافات پدید آمده پس از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) موفقیت نداشت . از این رو آن مبارز خستگى ناپذیر به طور غیر مترقبه وارد میدان مبارزه با خلفا و اساسا کل جامعه اسلامى مدینه شد، و ظرف هفتاد و پنج یا نود و پنج روز چنان حماسه آفرید که عرصه را بر خلفا تنگ نمود، و آنان را به اظهار ندامت و عذرخواهى واداشت و از آن مهمتر مسیر اسلام ناب را که در جریان سکوت تحمیلى بر امیر المؤمنین (علیه السلام) و زیاده طلبى ها و فرصت طلبى هاى سران اصحاب، تیره و تار شده بود، روشن ساخت . ما در حد گنجایش این مقاله به برخى راهکارها و اهداف اساسى مبارزات سیاسى آن حضرت اشاره خواهیم کرد .
محورهاى اساسى مبارزات سیاسى حضرت زهراء (علیها السلام)
۱– اعلان عدم مشروعیت خلافت ابوبکر
زهراى اطهر (علیها السلام) با مخالفت هاى همه جانبه خویش با خلفا، مخصوصا با مقاومت حیرت انگیزش در مقابل اصرار ابوبکر و عمر براى بیعت گرفتن از على (علیه السلام) ، به همگان اعلان کرد که خلافت ابوبکر غیر مشروع است .
جناح پیروز سقیفه پس از بیعت گرفتن از برخى اصحاب، به سرعت سراغ على (علیه السلام) آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بیعت بگیرند و سند مشروعیت حکومت خود را به امضاء رسانند . آن ها مى دانستند که على (علیه السلام) به خاطر حفظ اسلام و پیشگیرى از تفرقه و اختلاف، به جنگ متوسل نخواهد شد و بیعت او باب مخالفت سایر بنى هاشم و حامیان اهل بیت علیهم السلام را مسدود خواهد کرد و در نتیجه پایه خلافتشان مستحکم خواهد شد . از این رو آن بزرگوار را تحت فشار سختى قرار دادند و زشت ترین برخوردها را در نخستین روزهاى رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله) با آن حضرت کردند و تا سرحد کشتن آن حضرت پیش رفتند.[۱۴]
براى آنان بیعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اهمیت بسزایى داشت; چرا که تاخیر على (علیه السلام) در بیعت، بیانگر آن بود که خلافت ابوبکر از دیدگاه شخصیت برگزیده پیامبر (صلى الله علیه و آله) مورد قبول نمى باشد، این مساله بنیان حکومت ابوبکر را در مدینه متزلزل مى کرد، به علاوه اگر خبر این نارضایتى به مناطقى چون یمن مى رسید و یا مسلمانانى که از بلاد اسلامى در غدیر خم حضور داشتند متوجه این موضوع مى شدند، مشروعیت خلافت آنان کاهش مى یافت .
خلیفه و طرفدارانش در صدد بودند به هر طریق ممکن ولو به قیمت کشتن، على (علیه السلام) را به پذیرش حاکمیت خود وادار کنند، اما با مقاومت شدید حضرت زهراء (علیها السلام) مواجه شدند، شخصیتى که هنوز جملات پیامبر (صلى الله علیه و آله) در شان و منزلت او در فضاى جامعه طنین انداز بود، و سفارش هاى رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در حفظ حرمت و مودتش فراموش نشده بود .
مبارزه حضرت فاطمه (علیها السلام) کار خلفا را بسیار دشوار ساخت زیرا آنان مى دانستند چنانکه تسریع در بیعت گرفتن از على (علیه السلام) موجب تثبیت حکومتشان مى شود، جسارت زیاد نسبت به دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله) نیز پایه حکومتشان را سست خواهد کرد . طبق نقل مسعودى، تا حضرت زهراء (علیها السلام) در قید حیات بودند آن ها نتوانستند از على (علیه السلام) بیعت بگیرند . بنى هاشم نیز پس از شهادت زهراى اطهر (علیها السلام) با ابوبکر بیعت کردند.[۱۵] همین امر به عنوان سندى روشن بر عدم مشروعیت خلافت ابوبکر از دیدگاه امیرمؤمنان و حضرت فاطمه (علیها السلام) و بنى هاشم در تاریخ ثبت گردید .
روایات و اسناد تاریخى مربوط به مقاومت هاى حضرت زهراء (علیها السلام) فراوان است و ما تنها به ذکر برخى از فرازهاى یک سند نسبتا مفصل و هماهنگ از کتاب «الامامه و السیاسه » اکتفا مى کنیم . دینورى مى نویسد: «ابوبکر ازکسانى که از بیعت با او سرباز زده و نزد على (علیه السلام) گرد آمده بودند پرس و جو کرد و عمر را به دنبال آن ها فرستاد، عمر آن ها را صدا زد ولى آن ها بیرون نیامدند . لذا هیزم خواست و گفت: . . . یا بیرون مى آیید و یا خانه را با اهلش به آتش مى کشم!
به او گفته شد: اى اباحفص! در این خانه فاطمه است . گفت: اگر چه او (فاطمه) باشد . . . !
على (علیه السلام) فرمود:
«حلفت ان لااخرج و لااضع ثوبى على عاتقى حتى اجمع القرآن; قسم یاد کرده ام تا قرآن را جمع نکنم خارج نشوم و لباسم را بر شانه نیفکنم .»
در این هنگام فاطمه پشت درب ایستاد و فرمود:
«لاعهد لى بقوم حضروا اسوا محضر منکم ترکتم رسول الله (صلى الله علیه و آله) جنازه بین ایدینا و قطعتم امرکم لم تستامرونا و لم تردوا لنا حقا; من امتى بد برخوردتر از شما نمى شناسم، جنازه رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را روى دست ما رها کردید و کار خلافت خود را بین خودتان سامان دادید، از ما طلب امر نکردید و حق را به ما باز نگرداندید .»
طبق گزارش دینورى، برخورد تند و علنى حضرت زهراء (علیها السلام) موجب خوف آن ها شد، زیرا نمى خواستند مردم مدینه خشم حضرت زهراء (علیها السلام) بر آن ها را بدانند . بار دوم و سوم خودشان نیامدند، بلکه قنفذ را فرستادند تا از على (علیه السلام) بخواهد نزد ابوبکر بیاید و بیعت کند، ولى حضرت نپذیرفت . وقتى پیغام آنان بى نتیجه ماند به ناچار بار دیگر عمر با عده اى به طرف خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمدند، دق الباب کردند، وقتى فاطمه (علیها السلام) سر و صدایشان را شنید این بار حمله اش را متوجه شخص ابوبکر و عمر کرد، با صداى بلند فریاد زد: «یا ابت یا رسول الله، ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه; اى پدر، اى رسول خدا، ما پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه کشیده ایم؟ !»
این سخن که از سینه اى مالامال از درد و رنج برخاسته بود، دل هاى عده زیادى از اطرافیان عمر را لرزانید به طورى که وقتى ناله فاطمه و گریه اش را شنیدند، گریه کنان برگشتند . . . اما عمر و عده اى ایستادگى کردند، على (علیه السلام) را از خانه بیرون آوردند و نزد ابوبکر بردند . درهمین هنگام حضرت زهراء (علیها السلام) به دنبال امیرمؤمنان وارد مجلس شد .
آن ها به على (علیه السلام) گفتند: بیعت کن .
على (علیه السلام) فرمود:
«ان انالم افعل فمه; اگر بیعت نکنم، چه خواهید کرد؟»
گفتند: در این صورت . . . گردنت را مى زنیم .
ابوبکر همچنان ساکت بود و حرف نمى زد، لحظه، لحظه سرنوشت سازى بود، اگر ابوبکر کوچکترین اشاره اى مى کرد على (علیه السلام) به شهادت مى رسید، ولى حضور زهراى اطهر (علیها السلام) حداقل یکى از علل پرهیز از قتل على (علیه السلام) بود .
طبق گزارش دینورى، عمر از ابوبکر خواست على (علیه السلام) را به زور مجبور به بیعت کند، ولى ابوبکر گفت: مادامى که فاطمه در کنار اوست او را به کارى مجبور نمى کنم . ظاهرا هدف عمر از مجبور کردن، تهدید به قتل بود; زیرا على (علیه السلام) پس از گفت وگوى آن دو کنار قبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) رفت و در حالى که فریاد مى زد و مى گریست قبر را در آغوش گرفته، این آیه را خواند: «یاابن ام ان القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى » ; «اى فرزند مادر! این قوم مرا ضعیف انگاشتند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند .»[۱۶]
از این گزارش به دست مى آید که صدیقه طاهره نه تنها با خطبه هاى آتشین خود اعتبار خلافت ابوبکر را زیر سؤال برد; بلکه با حضور فعال خود در خط مقدم مبارزه همچون سپر محکمى از جان على (علیه السلام) و حامیانش محافظت کرد و فضاى مناسبى را براى بنى هاشم فراهم نمود تا بیعت را به تاخیر بیندازند .
البته شیوه حضرت فاطمه (علیها السلام) براى اعلان عدم مشروعیت حکومت ابوبکر تنها در مبارزه علنى روزهاى نخست رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله) خلاصه نمى شد، آن حضرت تا آخرین روز رحلتش همواره با قطع رابطه وابراز ناراحتى و اندوه، افکار عمومى را متوجه مساله سقیفه و غصب خلافت مى کرد و نمى گذاشت این مهم به فراموشى سپرده شود . زنان مهاجرین وانصار براى عذر خواهى به عیادت آن بزرگوار آمدند، ولى حضرت فاطمه (علیها السلام) نه تنها از آنان تشکر نکرد بلکه در جواب احوال پرسى آنان فرمود: «اصبحت والله عائفه لدنیا کن، قالیه لرجالکن، لفظتهم بعد ان عجمتهم، سئمتهم بعد ان سبرتهم . . . ویحهم انى زحزحوها عن رواسى الرساله و قواعد النبوه والدلاله; به خدا قسم! صبح کردم در حالى که نسبت به دنیاى شما بى میل و نسبت به مردان شما ناراحتم، آنان را از دهان خود بدور افکندم بعد از اینکه آن ها را آزمودم، و با آنان بد شدم بعد از آنکه آن ها را سنجیدم . . . واى بر آن ها، چگونه خلافت را از پایه هاى رسالت و بنیادهاى نبوت و ارشاد دور ساخته اند .»[۱۷]
در آخرین روزهاى زندگى حضرت وقتى ابوبکر وعمر تقاضاى ملاقات کردند، ابتدا حضرت فاطمه (علیها السلام) نپذیرفت و زمانى که امیر مؤمنان از آن حضرت تقاضا کرد به احترام شوهر بزرگوارش پذیرفت ولى چنان برخورد سردى با آن ها کرد که گزارش آن دیدار به یک سند تاریخى گویا براى اثبات خشم آن حضرت نسبت به خلفا تبدیل گردید . آن ها قصد داشتند با دلجویى از زهراى اطهر (علیها السلام) بر اعمال زشت خویش سر پوش بگذارند، ولى حضرت فاطمه (علیها السلام) هنگام ورود آنان به اتاق، رویش را از آن ها برگرداند و بعد از آنکه ابوبکر اظهار پوزش و عذر خواهى کرد، فرمود: «نشدتکما الله الم تسمعا رسول الله یقول: رضا فاطمه من رضاى و سخط فاطمه من سخطى; شما را به خدا قسم! آیا از رسول خدا نشنیده اید که فرمود: رضایت فاطمه از رضایت من و غضب فاطمه از غضب من است؟»
گفتند: آرى، از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) شنیده ایم . وقتى از آن ها اقرار گرفت، با جملاتى حساب شده و در عین حال تند و تکان دهنده برائت همیشگى خود را نسبت به آن دو اعلان کرد و فرمود: «فانى اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانى و ما ارضیتمانى، و لئن لقیت النبى لاشکوتکما الله . . . والله لادعون الله علیکما فى کل صلاه اصلیها; من خداوند و ملائکه اش را شاهد مى گیرم که شما دو نفر مرا خشمناک کرده و خشنود نساخته اید، اگر با پیامبر (صلى الله علیه و آله) ملاقات کنم نزد خداوند از شما شکایت خواهم کرد . . . قسم به خدا در هر نمازى که مى گذارم نزد خدا شما را نفرین مى کنم .»[۱۸]
مهمترین ضربه اى که فاطمه (علیها السلام) بر بنیان خلافت ابوبکر و سپس عمر وارد ساخت، وصیت آن حضرت به مخفى ماندن مرقد مطهرش بود . آن حضرت در سفارش هایش به امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: «اوصیک ان لایشهد احد جنازتى من هؤلاء الذین ظلمونى و اخذوا حقى فانهم عدوى و عدو رسول الله و لاتترک ان یصلى على احد منهم و لا من اتباعهم و ادفنى فى اللیل اذا هدات العیون و نامت الابصار; تو را وصیت مى کنم هیچ یک از آنان که به من ظلم کردند و حق مرا غصب نمودند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند; زیرا آن ها دشمن من و دشمن رسول خدا (صلى الله علیه و آله) هستند و اجازه نده احدى از آن ها و پیروانشان بر من نماز گذارد و مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم ها آرام گرفته و دیده ها به خواب فرو رفته باشند .»[۱۹]
این وصیت، ضربه سهمگینى بر پیکر ابوبکر و عمر وارد ساخت، ضربه اى که تا قیام قیامت استمرار خواهد داشت و سندى زنده و ماندگار بر محکومیت حکومت خلفا و غیر عادلانه بودن آن از منظر زهراى مرضیه (علیها السلام) به شمار مى آید .
۲- مقابله با توطئه ترور شخصیت على (علیه السلام)
مخالفان امیر مؤمنان پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله) ، آن بزرگوار را به شدت تحت سانسور تبلیغاتى قرار دادند، به طورى که در جریان سقیفه، هیچیک از سران مهاجر نامى از على (علیه السلام) به عنوان فرد لایق خلافت به میان نیاورد، اصحاب سابقه دار و متنفذ به کلى خدمات و ایثارگرى هاى على (علیه السلام) را مسکوت گذاشتند، حتى با آن بزرگوار در مورد خلافت مشورت نکردند و به دور از چشم على (علیه السلام) ابوبکر را به خلافت برگزیده و براى او بیعت گرفتند .
على (علیه السلام) به خاطر محذوراتى – که برخى از آن ها در مقدمه گذشت – نمى توانست از حقوق خود دفاع کند .
در چنین شرائطى حضرت زهراء (علیها السلام) – با توجه به شناخت دقیقش از توطئه حذف على (علیه السلام) از خاطره ها، و پیامدهاى ناگوار آن – معرفى شخصیت والا و ممتاز على (علیه السلام) را سرلوحه اهداف مبارزاتى خود قرار داد . آن بانوى بزرگوار در شرائطى که هیچکس جرات نمى کرد از على (علیه السلام) سخنى به میان آورد، سوابق درخشان امیر مؤمنان را در خطبه هاى خود مطرح کرده و چهره ممتاز آن حضرت را به تازه مسلمانان معرفى نمود .
گاه از مجاهدت هاى على (علیه السلام) در لحظه هاى سرنوشت ساز جنگ هاى صدر اسلام یاد مى کرد و رشادت ها و جانبازى ها و دلاورى هاى مولى را به خاطر مردم مى آورد و مى فرمود:
«کلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله او نجم قرن الشیطان او فغرت فاعره من المشرکین قذف اخاه فى لهواتها فلا ینکفى ء حتى یطاصماخها باخمصه و یخمد لهبها بسیفه; هرگاه آتش جنگ را برافروختند خدا آن را خاموش کرد یا هرگاه شاخ شیطان سر برآورد یا اژدهایى از مشرکین دهان باز کرد، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) برادرش على بن ابى طالب (علیه السلام) را در کام اژدها و شعله فتنه ها افکند، و على (علیه السلام) هم باز نمى گشت مگر آن که گردن سرکشان را پایمال شجاعت خود سازد و آتش آنان را با آب شمشیرش خاموش کند .»[۲۰]
و گاه از شان و منزلت على (علیه السلام) در پیشگاه الهى و نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله) سخن به میان مى آورد[۲۱] و بدین وسیله با صداى بلند و فریاد رسا اعلان مى داشت که آن که او را خانه نشین کرده اند پس از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بیشترین حق را در اعلان کلمه الله و احیاى حاکمیت اسلام داشته است، به طورى که هرگاه اسلام به خطر مى افتاد، نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) به کمک او اسلام را از خطر مى رهاند .
زهراى مرضیه (علیها السلام) حکومت على (علیه السلام) را همان حکومت پیامبر (صلى الله علیه و آله) و استمرار نبوت و رسالت مى دانست . خانه امیرالمؤمنین را مهبط وحى و شخصیت آن حضرت را شخصیتى دانا به امور دنیا وآخرت معرفى مى نمود و کنار زدن آن بزرگوار را خسارتى بزرگ و روشن مى شمرد .[۲۲]
یکى دیگر از اقدام هاى روشنگرانه آن حضرت، افشاى ماهیت جریان براندازى و بیان ریشه هاى سیاست ستیز با على (علیه السلام) بود . آن حضرت معتقد بود کسانى که على (علیه السلام) را از صحنه بیرون کرده اند، از شدت عمل او در برابر مخالفان دین و قاطعیتش در مقابل دشمنان اسلام و زیاده خواهان و افزون طلبان بیم دارند، آنان مى دانند على (علیه السلام) در اجراى عدالت ذره اى کوتاهى نخواهد کرد و در راه تحقق احکام الهى از مرگ نمى هراسد، از این رو او را کنار زدند تا به آسانى به اهداف شخصى و خواسته هاى نفسانى شان دست یابند . دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله) مى فرمود:
«ماالذى نقموا من ابى الحسن؟ ! نقموا والله منه نکیر سیفه و قله مبالاته لحتفه و شده وطاته و نکال وقعته و تنمره فى ذات الله;[۲۳]
به چه دلیلى از ابوالحسن انتقام گرفته اند؟ به خدا قسم! به خاطر سختى شمشیرش و بى باکى نسبت به مردنش و شدت تاختنش بر آنان و مجازات کردن با آسیب زدنش در جنگ، و خشم کردن او در راه خدا، از او انتقام گرفتند .»
شاید آن روزها بسیارى از اصحاب و تابعین و کسانى که تازه مسلمان شده بودند نمى توانستند باور کنند دست هایى که على (علیه السلام) را کنار زده اند از سر هواپرستى چنین ظلمى را مرتکب شده باشند ; چون آن ها نیز ظاهرا سال ها در رکاب نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) شمشیر زده و به اسلام گرویده بودند، به علاوه برخى از آن ها جزء دانشمندان جامعه به حساب مى آمده اند، لذا کسى جرات نمى کرد به آنان گمان بد برده و آن ها را به بى دینى و خیانت متهم نماید .
مردم دو دسته بودند: یک دسته از ریشه دشمنى و مخالفت با على (علیه السلام) خبر نداشتند و دسته دیگر شهامت بیان حقایق را نداشتند، ولى حضرت زهراء (علیها السلام) با کمال شجاعت ماهیت کینه توزانه آنان را افشا کرد و ریشه هاى فاسد عداوت با مولى را برملا ساخت . حضرت فاطمه (علیها السلام) با این حرکت خود تحلیل وقایع پیچیده سقیفه را آسان کرد و رمز و راز غربت و مظلومیت على (علیه السلام) را گشود .
۳- مبارزه با تساهل خواص
توطئه کنار زدن اهل بیت علیهم السلام و غصب حقوق سیاسى، مالى و اجتماعى آنان، تنها به وسیله فرصت طلبى چند تن از اصحاب شکل نگرفت، بلکه حقیقت آن است که تساهل و تسامح برخى از اصحاب موجب شد تا برخى عناصر جاه طلب و زیاده خواه، اهل بیت علیهم السلام را از حقوق مسلم الهى شان محروم سازند . اگر انصار و سایر علاقمندان خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله) از مهاجرین و قبایل قریش، به صورت فعال در صحنه حضور داشتند و به طور جدى خواهان خلافت على (علیه السلام) و حقوق مالى حضرت زهراء (علیها السلام) مى شدند، هرگز آن حوادث تلخ رخ نمى داد .
آن ها با عنوان اصحاب نامدار و خواص جامعه با سکوت خود بستر مناسبى را براى شکل گیرى و به بار نشستن توطئه ها فراهم آوردند . از این رو حضرت زهراء (علیها السلام) آنان را توبیخ کرده، مورد سرزنش و ملامت هاى آشکار خویش قرار داد . و بدین وسیله حجیت اجماع خواص اصحاب در بیعت با خلیفه را از بین برد .
صدیقه طاهره (علیها السلام) با این اقدام، اندیشه عدالت صحابه را باطل اعلان نمود و اجماع اهل حل و عقد را در تشخیص حق و باطل نادرست شمرد . اگر اندیشه عدالت صحابه و حجیت و اجماع اهل حل و عقد تثبیت مى شد، اثبات حقانیت على (علیه السلام) و عدم مشروعیت خلافت ابوبکر و دو خلیفه بعد از او، بسیار دشوار بود .
از نگاه فاطمه (علیها السلام) اگر اصحاب متساهل، کاهلى را کنار نهاده و به طور جدى در برابر انحراف ها ایستادگى مى کردند، مشکلات برطرف مى شد و امور طبق روال صحیح جریان مى یافت; لذا یکبار در میان احتجاجات خود علیه خلیفه به خاطر غصب فدک، روبه انصار کرد و فرمود:
«یا معشرالنقیبه و اعضاء المله و حضنه الاسلام! ما هذه الغمیزه فى حقى و السنه عن ظلامتى؟ اما کان رسول الله (صلى الله علیه و آله) ابى یقول: «المرء یحفظ فى ولده » سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهاله، و لکم طاقه بما احاول و قوه على ما اطلب وازاول; اى گروه نقباء، و بازوان ملت و حافظان اسلام! این چشم پوشى در مورد حق من و این سهل انگارى از داد خواهى من براى چیست؟
آیا پدرم، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نمى فرمود:
«حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مى شود» ، چقدر با سرعت مرتکب این اعمال شده اید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغش فرو ریخت، در صورتى که شما مى توانید مرا در آنچه چاره جویى مى کنم کمک کنید و قدرت حمایت مرا در آنچه مطالبه مى کنم و قصد کرده ام دارید .»[۲۴]
هنگامى که زنان مهاجرین و انصار به عیادتش آمدند، تقریبا از ابتدا تا انتهاى سخنانش شوهرانشان را به شدت ملامت فرمود و در پایان بیاناتش عواقب شوم بى توجهى آنان به وصایاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) در مورد خلافت را متذکر شده و آنان را از آینده اى پر از زورگویى و هرج و مرج بیمناک ساخت و فرمود:
«ابشروا بسیف صارم وسطوه معتد غاشم، و بهرج شامل واستبداد من الظالمین، یدع فیئکم زهیدا، و جمعکم حصیدا فیا حسره لکم و انى بکم ; بشارت باد شما را به شمشیرهاى کشیده و حمله متجاوز ستمکار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد ستمگران، که حقوقتان را اندک داده و اجتماع شما را به وسیله شمشیرهایشان درو خواهند کرد، پس بر شما حسرت باد که کارتان به کجا مى رسد .»[۲۵]
سوید بن غفله مى گوید: زن ها سخنان فاطمه (علیها السلام) را براى شوهرانشان نقل کردند و آن ها براى عرض پوزش نزد آن حضرت آمده و گفتند: اگر ابوالحسن قبل از بیعت با دیگرى این مطالب را براى ما مى گفت، کسى را بر او ترجیح نمى دادیم.[۲۶]
حقیقت آن است که آن ها شکى در برترى على (علیه السلام) نداشتند و در غدیر خم با آن حضرت بیعت کرده بودند، ولى این بار با اتخاذ سیاست تساهل و تسامح عهد خویش را شکستند; لذا حضرت زهرا (علیها السلام) عذر آنان را نپذیرفت[۲۷] و در فرازى از سخنان خویش فرمود: «شما در حالى با ابوبکر بیعت کرده اید که زهراى اطهر (علیها السلام) با مخالفت هاى همه جانبه خویش با خلفا، مخصوصا با مقاومت حیرت انگیزش در مقابل اصرار ابوبکر و عمر براى بیعت گرفتن از على (علیه السلام) ، به همگان اعلان کرد که خلافت ابوبکر غیر مشروع است .
هنوز از عهد و قرار شما یعنى بیعت غدیر خم چیزى نگذشته بود و شکاف زخم عمیق بود ودهانه زخم هنوز بهم نیامده و بهبود نیافته بود، هنوز پیامبر (صلى الله علیه و آله) دفن نشده بود که هرچه خواستید کردید و بهانه آوردید که از فتنه مى ترسیم، اما در آتش فتنه سقوط کردید و راستى که جهنم بر کافران احاطه دارد . شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟»[۲۸]
دخت گرامى پیامبر (صلى الله علیه و آله) با محکوم نمودن سیاست تساهل و مداراى بى جاى اصحاب، هیبت پوشالى خواص منحرف را شکست و راه گذر از راى اکثریت متساهل را باز کرد . این اقدام بزرگ زهراى مرضیه (علیها السلام) موجب شد فلسفه سیاسى اسلام از خطر تحریف و تاویل مصون گردیده و خط سرخ ولایت در تاریخ زنده بماند . گرچه از سقیفه تا به امروز خیل عظیمى از مسلمانان عالم در اثر ضعف و تغافل و تجاهل از اسلام علوى فاصله گرفته و على (علیه السلام) را به عنوان خلیفه بلافصل پیامبر (صلى الله علیه و آله) نپذیرفتنه اند، اما مجاهدت هاى حضرت صدیقه (علیها السلام) راه شناخت حق و باطل را در فتنه سقیفه آسان کرد و اهداف و عوامل به قدرت رسیدن خلفا را روشن ساخت .
گرچه مبارزات سیاسى حضرت فاطمه (علیها السلام) به قیمت شهادتش در سن جوانى تمام شد، لکن سه دست آورد گرانقدر را به همراه داشت:
اولا: اعتبار خلافت و بنیان حکومت ابوبکر را سست کرد .
ثانیا: امیر مؤمنان را به عنوان حاکم بر حق و شایسته اى معرفى نمود که حقش به طور ظالمانه اى غصب گردیده بود .
ثالثا: با سرزنش راى دهندگان به ابوبکر، اعتبار راى اکثریت را در مشروعیت بخشیدن به حکومت خلیفه، از بین برد .
نویسنده: جواد سلیمانى
پی نوشت ها:
[۱] . محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج۲، ص۵۷۸ .
[۲] . عبدالحمید بن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ط۲، بیروت، دارالکتب العربیه، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۵ .
[۳] . سید على خان مدنى، الدرجات الرفیعه فى طبقات الشیعه، قم، مکتبه بصیرتى، ۱۳۷۹ق، ص۸۷ .
[۴] . عبدالحمید بن ابى الحدید، پیشین، ج۲، ص۴۵ .
[۵] . همان، ج۱، ص۳۰۸ .
[۶] . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج۴۳، ص۴۲، به نقل از مناقب آل ابى طالب .
[۷] . همان، ج۴۳، ص۳۹ .
[۸] . همان، ج۴۳، ص۴۲ .
[۹] . همان، ج۴۳، ص۲۰، به نقل از امالى شیخ صدوق .
[۱۰] . همان، ج۴۳، ص۲۵، به نقل از امالى شیخ طوسى .
[۱۱] . همان، ج۴۳، ص۴۰، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب .
[۱۲] . همان، ج۴۳، ص۳۸ .
[۱۳] . همان .
[۱۴] . ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، بیروت، دارالاضواء، ط۱، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۳۱ .
[۱۵] . على بن حسین مسعودى، مروج الذهب، تحقیق عبدالحمید، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ ق، ج۲، ص۳۰۸ .
[۱۶] . همان، ج۱، ص۳۰ و ۳۱ .
[۱۷] . رک: على بن عیسى اربلى، کشف الغمه، تحقیق سید هاشم رسولى محلاتى، تبریز، مکتبه بنى هاشمى، ۱۳۸۱ ق، ج۱، ص۴۹۲ و احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، تحقیق ابراهیم بهادرى و هادى به ، طهران، اسوه، ۱۴۱۶ ق، ج۱، ص۲۸۶ و ۲۸۷; مجلسى، پیشین، ج۴۳، ص۱۵۸ و ۱۶۰ .
[۱۸] . ابن قتیبه، ج۱، ص۳۱ و رک: مجلسى، ج۴۳، ص۱۹۸ و ۱۹۹ .
[۱۹] . رک: مجلسى، ج ۴۳، ص۱۹۲ و محمد دشتى، نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه علیها السلام)، قم، مؤسسه تحقیقاتى امیرالمؤمنین، ص۳۳۰، ح۶ .
[۲۰] . على بن ابى طالب طبرسى، پیشین، ج۱، ص۲۶۲ و ابوبکر جوهرى، السقیفه و فدک، تحقیق محمد هادى الامینى، ص۱۴۱، با کمى حذف و تغییر . و ابن ابى الحدید، پیشین، ح۱۶، ص۲۵۰ .
[۲۱] . طبرسى، ج۱، ص۲۶۲ و ۲۶۳ و السقیفه و فدک، همانجا .
[۲۲] . على بن ابى طالب طبرسى، ج۱، ص۲۸۷ و مجلسى، ج۴۳، ص۱۶۰ .
[۲۳] . على بن ابى طالب طبرسى، ج۱، ص۲۸۸ و مجلسى، ج۴۳، ص۱۶۰ و رک: على بن عیسى اربلى، ج۱، ص۴۹۲ و ۴۹۳ با کمى تغییر .
[۲۴] . على بن ابى طالب طبرسى، پیشین، ج۱، ص۲۶۹ و ۲۷۰ .
[۲۵] . همان، ص۲۹۱ و مجلسى، پیشین، ج۴۳، ص۱۶۱ .
[۲۶] . رک: على بن ابى طالب طبرسى، پیشین، همانجا و مجلسى، پیشین، همانجا .
[۲۷] . رک: على بن ابى طالب طبرسى، پیشین، ج۱، ص۲۹۲ و مجلسى، پیشین، همانجا .
[۲۸] . على بن ابى طالب طبرسى، پیشین، ج۱، ص۲۶۵ .