- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
رهبران قیام توابین
یکى از راه هاى شناخت انقلاب ها، آگاهى از شخصیت فکرى، فرهنگى و سیاسى رهبران آنهاست. نهضت ها از اندیشه هاى رهبران خویش متاثر است. تفسیر دین، مکتب و هر عقیده اى توسط رهبران جنبش ها به رویکرد عملى قیام ها می انجامد. تفکرهاى انقلابى هماره در بستر اندیشه هاى پیشوایان انقلاب، تغییر و تحول فراوان یافته اند و جامعه را متحول ساخته اند.
کنکاش در زندگینامه رهبران انقلاب از بهترین شیوه هاى آشنایى با علل انقلابهاست. قیام توابین نخستین قیام شیعى پس از حادثه کربلاست. رهبران قیام، به ویژه رهبر اصلى آن، از چنان جایگاهى برخوردار بودند که بدون شناخت وضعیت سیاسى آنها، شناخت قیام توابین میسر نخواهد بود.
پیشینه
گرچه درباره قیام توابین تاکنون تحقیق مفصل و در خور تحقق نیافته است، اما اکثر نویسندگان و حتى مورخان قدیمى به دلیل آگاهى اندک از زندگانى رهبران این قیام، آن را انتحار خوانده اند. اکثریت قریب به اتفاق این نویسندگان در داورى به نام و نتیجه قیام توجه کرده اند. نام قیام برگرفته از آیه اى است که قصد خودکشى گروهى پشیمان را به وهم می افکند و نتیجه آن نیز چیزى جز شکست نبود.
رهبران قیام توابین از بزرگان شیعیان کوفه بودند و جایگاه ممتازى در بین قبیله هاى خود داشتند. اینک به صورت بسیار فشرده به معرفى آنها می پردازیم. بدیهى است که در معرفى رهبران قیام، قسمت عمده به زندگینامه سلیمان بن صرد خزاعى اختصاص دارد، زیرا وى مرد شماره یک این قیام است.
۱- سلیمان بن صرد خزاعى
قبیله «خزاعه» از بزرگترین قبایل عراق است که قرن ها داراى جایگاهى ممتاز در بین قبایل عرب بود. سد مارب در پى سیل عرم در یمن (۱۱۵ ق. م.) شکست و مردم جنوب حجاز ناچار به سوى شمال رهسپار شدند. یمنی هاى مهاجر در دو شهر بزرگ آن عصر حجاز، یعنى مکه و مدینه اقامت گزیدند و اندک اندک جمعیت و شوکت آنان فزونى یافت تا جایى که سالیان دراز تولیت کعبه را در دوران جاهلیت بر عهده داشتند.
مردم قبیله خزاعه پیش از فتح مکه، مسلمان شدند و بسیارى از آنها، در جنگ هاى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علیه کفار جنگیدند. برخى از دلاوران خزاعه از فرماندهان سپاه امام على (علیه السلام) نیز بودند. بدیل بن ورقاء خزاعى، در جنگ صفین فرمانده پیاده نظام سپاه امام على (علیه السلام) بود. دعبل شاعر اهل بیت و عمرو بن حمق، انقلابى بزرگ که به دست معاویه به شهادت رسید، نیز از قبیله خزاعه اند. مردم قبیله خزاعه در جنگ هاى حضرت على (علیه السلام) علیه ناکثین، مارقین و قاسطین شرکت داشتند.
سلیمان بن صرد نیز از قبیله خزاعه بود. او در سال ۲۸ ه.ق در مکه به دنیا آمد. نامش «یسار» بود و پس از مسلمان شدن، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامش را به «سلیمان» تغییر داد. سلیمان در جوانى به اسلام گروید و هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه همراه مهاجران بود. کنیه سلیمان (ابو مطرف) بود.
صحابی بودن سلیمان بن صرد
سلیمان بن صرد از اصحاب حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت على (علیه السلام)، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بود و ۲۵ حدیث از آنها نقل کرده است. وى در سال ۱۷ ه.ق (شش سال پس از فوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) همراه نخستین گروه مسلمانان مکه را به سوى کوفه ترک کرد و تا آخر عمر در این شهر جدید التاسیس اقامت گزید.
سلیمان بن صرد خزاعى را عابدترین و صالحترین فرد قبیله خزاعه خوانده اند. وى داراى جایگاهى ویژه در میان قبیله خزاعه بود. او را برترین فرد خزاعه نامیده اند. قبیله خزاعه از او اطاعت می کرد. سلیمان در بین قبیله خود سرورى و ریاست داشت. شیعیان کوفه در رخدادهاى سیاسى به او مراجعه می کردند و هماره خانه اش محل تصمیم گیرى رهبران شیعیان کوفه در حوادث بزرگ سیاسى بود، تا آنجا که وى را از بزرگان عراق نامیده اند.
بیعت سلیمان با امام علی
مسلمانان پس از مرگ عثمان ( ۳۵ ه.ق)، حضرت على (علیه السلام) را به خلافت برگزیدند. سلیمان بن صرد نیز از افرادى بود که با آن حضرت بیعت کرد و به دنبال بیعت او، قبیله خزاعه به جمع هواداران امام على (علیه السلام) پیوست. سلیمان بن صرد پیرمردى ۶۳ ساله بود که ریاست قبیله خزاعه را بر عهده داشت.
سن زیاد، تجربه فراوان، پیشگامى در پذیرش اسلام، صحابى پیامبر و از مهاجران صدر اسلام بودن و بالاخره زهد او موجب شد تا قبیله خزاعه از او فرمانبرى کند. نظام قبیله گرى تنها نظام متمرکز سیاسى آن عصر بود. پیمان رئیس قبیله با یک قبیله به معناى پیمان تمام افراد قبیله بود. بیعت سلیمان بن صرد با حضرت على (علیه السلام) موجب شد تا مردم قبیله اش نیز با آن حضرت بیعت کنند.
سلیمان بن صرد در جنگ صفین، فرمانده جناح راست پیاده نظام سپاه امام على (علیه السلام) بود. او پس از نیرنگ عمرو بن عاص در به نیزه زدن قرآن ها و اعلام داورى قرآن درباره خلافت امام على (علیه السلام) و معاویه که عهد نامه متارکه جنگ نوشته شد. به امام على (علیه السلام) عرض کرد:
اى امیر مؤمنان! اگر یاورانى داشتى، هرگز این طومار (عهدنامه) نوشته نمی شد. سوگند به خدا، میان نیروها رفتم تا نظر آنها را به جنگ با معاویه- که نظر همه آنان قبل از حکمیت بود.- برگردانم ولى جز اندکى، کسى به یاری ام نیامد.
امام على (علیه السلام) به چهره خسته، عرق کرده، مجروح و خونین سلیمان نگاه کرد و این آیه را تلاوت فرمود: «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا»؛ بعضى پیمان خود را به آخر رساندند و برخى دیگر در انتظارند و هرگز تغییرى در پیمان خود نداده اند.
سپس امام على (علیه السلام) به سلیمان بن صرد گفت: سلیمان! تو از افرادى هستى که به انتظار شهادت به سر می برى و هرگز تغییرى در عهد و پیمان خود نمی دهى.
سلیمان بن صرد و اهل بیت
سلیمان بن صرد در تمام عمرش مدافع اهل بیت (علیهم السلام) بود. او در تمام جنگ هاى امام على (علیه السلام) علیه دشمنان اسلام و ولایت حضور داشت. برخى از تاریخ نویسان شرکت سلیمان بن صرد در جنگ جمل را رد کرده اند. دلیل آنها حدیثى است که در آن، امام على (علیه السلام) او را به خاطر شرکت نکردن در جنگ جمل نکوهش کرده است. این نظر به دلایل زیر صحیح نیست:
۱- برخى از کتب معتبر تاریخى مانند طبقات الکبرى و تذکره الخواص تصریح کرده اند که سلیمان بن صرد در جنگ جمل حضور داشت.
۲- در کتاب هاى تاریخى به شرکت نکردن سلیمان بن صرد در جنگ جمل اشاره نشده است.
۳- بسیارى از مورخان قدیمى، مانند ابن اثیر تصریح می کنند که سلیمان بن صرد در تمام جنگ هاى حضرت على (علیه السلام) علیه دشمنان آن حضرت، شرکت داشت.
۴- حدیث فوق از نظر سند ضعیف است و شیخ طوسى هم احتمال جعلى بودن آن را داده است.
سلیمان بن صرد در دفاع از خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) لحظه اى کوتاهى نکرد. وى بیش از نیم قرن در راه تاسیس و حفظ حکومت اسلامى از جان مایه گذاشت و پس از شهادت امام على (علیه السلام) از همکارى با خلفا اجتناب ورزید. او پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران غصب خلافت نیز از هر گونه تلاش براى استحکام خلافت نامشروع امتناع کرد و لحظه اى به خدمت خلفا درنیامد.
سلیمان بن صرد از شیعیانى بود که پس از شهادت حضرت على (علیه السلام)، در دوران حکومت معاویه روش مبارزه منفى پیش گرفتند. وى در نماز جماعت «مغیره»، فرماندار کوفه شرکت نمی کرد. معاویه در سال ۴۲ ه.ق در نامه اى که فرماندار کوفه از او می خواست سلیمان بن صرد و دیگر بزرگان کوفه را وادار کند تا در نماز جماعتش شرکت کنند؛ زیرا عدم حضور رهبران قبایل، به ویژه رهبران شیعیان و صحابى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در نماز جماعت کارگزار معاویه، به معناى نپذیرفتن خلافت معاویه و نوعى اعتراض به حکومت بود.
نامه معاویه
نامه معاویه به فرماندار کوفه گویاى این است که عدم حضور سلیمان بن صرد و برخى از بزرگان شیعه در نماز جماعت فرماندار از جنبه سیاسى براى حکومت مهم بود، زیرا تمام هدف معاویه استحکام حکومتش بود و هر چه این حکومت را خدشه دار مىساخت، خطر به شمار می آورد. سلیمان بن صرد به خاطر درک حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین مردم مقامى ارزنده داشت.
او از مهاجران صدر اسلام بود و فرماندهى قبیله اى بزرگ را نیز برعهده داشت. شرکت نکردن او در نماز فرماندار معاویه، به سرعت در کوفه پخش شد. بیم آن می رفت بزرگان قبایل دیگر کوفه نیز با عدم حضور در نماز جماعت فرماندار کوفه نارضایتى خود را از حکومت معاویه اعلام دارند. بنابراین، معاویه به کارگزارش در کوفه دستور داد سلیمان بن صرد و دیگر یاران سرشناس امام على (علیه السلام) را به زور در نماز خویش حاضر کند.
سلیمان بن صرد از اصحاب امام حسن (علیه السلام) نیز بود. پس از آنکه معاویه صلح نامه خویش با امام حسن (علیه السلام) را نقض کرد، سلیمان بن صرد به امام حسن (علیه السلام) پیشنهاد کرد که دستور جنگ با معاویه را صادر کند و او را پیشاپیش نیروها براى تصرف کوفه و عزل فرماندار گسیل دارد. امام حسن (علیه السلام) به سلیمان فرمود: هدف من از صلح جلوگیرى از خونریزى بود، پس به قضاى الهى خشنود باشید.
۲- مسیب بن نجبه قزارى
وى از پهلوانان عرب، رئیس قبیله و مردى پرهیزکار بود. در جنگ قادسیه (۱۵ ه.) و تمام جنگ هاى حضرت على (علیه السلام) علیه دشمنان آن حضرت براى اسلام شمشیر زد. مسیب بن نجبه از اصحاب امام على (علیه السلام)، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بود. او را از بهترین و سرشناس ترین شیعیان شمرده اند.
پدرش از حضرت على (علیه السلام) و خودش از امام حسن (علیه السلام) حدیث نقل کرده است. مسیب بن نجبه در جریان تجاوز لشکر معاویه به قلمرو سرزمین هاى تحت حکومت امام على (علیه السلام) (۳۹ ه.) از سوى آن حضرت به فرماندهى سپاه انتخاب شد تا به «تیماء» رفته و سربازان اشغالگر معاویه را از آن منطقه اخراج کند.
۳- رفاعه بن شداد بجلى
از اصحاب امام على (علیه السلام)، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) بود و در بین راه سفر حج، همراه مالک اشتر و گروهى دیگر از شیعیان در ربذه بدن مطهر صحابى بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوذر غفارى را کفن و دفن کرد و بر آن نماز گذارد. رفاعه بن شداد در جنگ صفین، فرمانده قبیله «بجلیه» بود و مردم قبیله اش را در نبرد با دشمنان امام على (علیه السلام) رهبرى کرد. رفاعه در قیام حجر بن عدى از انقلابیان جوان شمرده می شد.
۴- عبدالله بن وال تیمى (تمیمى)
از اصحاب امام على (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بود و از بزرگان شیعیان کوفه به شمار می آمد. او را از پرهیزکاران، زاهدان و فقیهان شیعه شمرده اند.
۵- عبدالله بن سعد (بن نفیل) ازدى
از اصحاب امام على (علیه السلام) بود و در زمره برترین شیعیان جاى داشت. معاویه به پسرش یزید وصیت کرده بود که از چهار نفر از بزرگان عرب، حتمام بیعت بگیرد: حسین بن على (علیه السلام)، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابوبکر و عبدالله بن زبیر. معاویه به فرزندش گفته بود که تنها این چهار نفر براى حکومت او خطر هستند.
از بین چهار نفر یاد شده، سه نفر جزو فرزندان خلفاى پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و این نشانگر عمق اعتقاد مردم به وابستگان خلفاى پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. عبدالله بن زبیر نیز فرزند فردى بود که محبوبیتى کمتر از خلفا نزد مردم نداشت.
هنوز خبر مرگ معاویه به حجاز نرسیده بود که بلافاصله نامه اى به فرماندار مدینه «ولید بن عتبه ابن ابی سفیان» نوشت و از او خواست تا هر چه زودتر، از آن چهار نفر برایش بیعت بستاند. فرماندار مدینه با مروان حکم به مشورت برخاست. مروان به او گفت: عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله عمر خواستار خلافت نیستند ولى سخت مواظب حسین بن على (علیه السلام) و عبدالله بن زبیر باش. همین حالا، این دو نفر را به دارالاماره احضار کن و از آنها به زور بیعت بخواه و اگر بیعت نکردند، گردنشان را بزن.
سه شب به آخر ماه رجب بود و بنابر قولى شب دوم شعبان، که حدود ۱۲ روز از مرگ معاویه گذشته بود ولى هنوز مردم مکه و مدینه از مرگ او بی خبر بودند. امام حسین (علیه السلام) در مسجد بود که پیکى از دارالاماره رسید و به حضرت اعلام کرد که باید هر چه سریعتر به دارالاماره برود. عبدالله ابن زبیر هم به دارالاماره احضار شد. وى از امام پرسید: چرا این وقت شب، ما را به دارالاماره احضار کرده اند؟! امام (علیه السلام) فرمود: فکر می کنم معاویه مرده است و ما را براى بیعت با یزید فرا خوانده اند.
امام حسین (علیه السلام) در حالى که شمارى از اصحابش همراه او بودند، شبانه به سوى دارالاماره حرکت کرد. امام به یارانش فرمود: بیرون دارالاماره، منتظر من باشید. اگر صداى فریاد مرا شنیدید، به داخل دارالاماره بیایید. سپس امام (علیه السلام) به داخل دارالاماره رفت. حاکم مدینه نامه یزید را براى امام خواند. امام (علیه السلام) گفت: من پنهانى بیعت نمی کنم. شخصیتى مثل من باید در میان مردم بیعت کند. ولید سخن امام را پذیرفت و امام به خانه برگشت و همان شب و یا شب بعد، مدینه را به قصد مکه ترک کرد.
هنگامى که خبر هجرت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه، به کوفه رسید، گروهى از مردم کوفه که در بین آنها بزرگانى چون: حبیب بن مظاهر بودند، در منزل سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، سلیمان بن صرد به آنان خبر داد که یزید از امام حسین (علیه السلام) خواست که با او بیعت کند ولى امام نپذیرفت و مدینه را به قصد مکه ترک کرد. سلیمان بن صرد سپس به حاضران در خانه گفت: شما پیروان امام حسین (علیه السلام) و پدرش هستید. اگر می خواهید او را یارى کنید و با دشمنانش بجنگید، نامه اى به او بنویسید و به آن حضرت اعلام کنید که می خواهید با او بیعت کنید و حکومت را به او بسپارید و نعمان بن بشیر، والى کوفه را برکنار کنید.
نامه کوفیان به امام حسین (علیه السلام)
افرادى که در خانه سلیمان بن صرد گرد آمده بودند، از سران شیعیان کوفه بودند و آنها همگى اعلام کردند که حاضرند با امام حسین (علیه السلام) بیعت کنند و با دشمن او بجنگند. سپس نامه اى به امام حسین (علیه السلام) نوشتند. متن نامه شیعیان کوفه: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ به: حسین بن على (علیه السلام)؛ از: سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شداد، حبیب بن مظاهر و دیگر شیعیان وى، مؤمنان و مسلمانان کوفه.
درود خدا بر تو باد! حمد خداوند را که دشمن ظالم شما را نابود کرد، دشمنى که به این امت ستم کرد و خلافت را به ناحق گرفت و خوبان امت را کشت، دشمنى که بیت المال را به ثروتمندان و ستمکاران بخشید. لعنت خدا بر او باد! اکنون ما امام و رهبر نداریم. به کوفه بیا. شاید خداوند به خاطر تو، ما را نسبت به حق دلالت کند، نعمان بن بشیر در قصر حکومت است. ما به نماز جمعه او نمی رویم. اگر خبر یابیم که نزد ما خواهى آمد، او را از کوفه بیرون می کنیم. ان شاء الله. سلام و رحمت خداوند بر تو باد».
این نامه توسط دو پیک که یکى از آنها عبدالله بن وال، از رهبران قیام توابین بود، به مکه، خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید. در همان روز، پنجاه نامه دیگر از بزرگان کوفه که در هر نامه امضاى چند نفر وجود داشت، به خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید. دو روز بعد، حدود صد و پنجاه نامه دیگر توسط قیس بن مسهر صیداوى و سه پیک دیگر به مکه رسید. درباره تعداد نامه هاى مردم کوفه ارقام مختلفى ذکر شده است، حتى شمار افرادى که از امام حسین (علیه السلام) دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید، صد هزار نفر نیز آمده است.
از نحوه ارسال نامه ها بر می آید که دعوت مردم کوفه، یک حرکت خودجوش سیاسى بود و در این میان نباید از تبلیغات رهبران قیام توابین و سران یاران دیگر حضرت على (علیه السلام)، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) که در کوفه می زیستند، غفلت کرد. برخى از سران شیعیان کوفه که در تشویق مردم کوفه به دعوت از امام حسین (علیه السلام) تلاش فراوانى کردند، جزو اصحاب امام حسین (علیه السلام) در کربلا نیز بودند که به درجه شهادت نایل آمدند.
محتوای نامه ها
از مضمون نامه هاى کوفیان برمی آید که آنها خواستار تغییر حکومت کوفه بودند. شیعیان کوفه از امام حسین (علیه السلام) خواسته بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامى را تاسیس نماید. شیعیان کوفه در نامه هاى خود به امام حسین (علیه السلام) عرض کرده بودند که آنها می خواهند یزید را از خلافت خلع کنند و آن حضرت را به خلافت برگزینند.
شیعیان کوفه در نامه هاى خود از ظلم و ستم زمامداران حکومت معاویه و سرپیچى آنان از عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرده بودند. کوفیان در نامه هاى خود نوشته بودند که آن حضرت سزاوارتر به خلافت است نسبت به یزید و پدرش که خلافت را غصب کردند. آنان از شراب خورى، قمار بازى و دیگر مفاسد یزید یاد کرده بودند.
پاسخ امام حسین (علیه السلام) به نامه هاى کوفیان
امام حسین (علیه السلام) در پاسخ به نامه هاى مردم کوفه نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ از حسین بن على (علیه السلام) به دوستان و شیعیان او در کوفه و به هر کسى که این نامه به او می رسد. سلام بر شما باد! نامه هاى شما به من رسید و دانستم که دوست دارید پیش شما بیایم. اکنون برادر و پسر عمو و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم، مسلم بن عقیل را به سوى شما می فرستم تا پس از آن که از تمام حوادث آگاه شد، براى من نامه بنویسد که اگر همان طور که از نامه هاى شما و سخنان شما برمی آید، باشد به خواست خدا، به زودى پیش شما خواهم آمد. و السلام».
مسلم بن عقیل در پانزدهم رمضان از مکه به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوال به کوفه رسید. مسلم بن عقیل حدود چهل روز در کوفه بود.شیعیان کوفه، گروه گروه به نزد او می آمدند و بیعت خود با امام حسین (علیه السلام) را به اطلاع او می رساندند. مسلم بن عقیل پس از اطلاع از نظر مردم- به ویژه بزرگان کوفه- نامه اى براى امام حسین (علیه السلام) نوشت و به آن حضرت عرض کرد که مردم کوفه در عهد و پیمان خود استوارند و آن حضرت هر چه سریعتر به کوفه بیاید.
بیشتر مردم کوفه با مسلم، به نمایندگى از امام حسین (علیه السلام) بیعت کرده بودند، اما هنگامى که یزید فرماندار کوفه را عوض کرد و عبیدالله ابن زیاد را به فرماندارى کوفه گماشت، ورق برگشت.
عبیدالله سالها فرماندار کوفه بود و مردم با جنایات او آشنا بودند. عبیدالله بن زیاد حاکم بصره بود و با حفظ سمت، به فرماندارى کوفه انتصاب شده بود. عبیدالله ابن زیاد، به محض ورود به کوفه به مسجد رفت و در سخنرانى براى مردم، آنان را از عواقب مخالفت با یزید و بیعت با امام حسین (علیه السلام) ترساند.
عبیدالله ابن زیاد با فراخوانى اشراف کوفه به قصر و تهدید و تطمیع آنان، نظر مساعدشان را بر بیعت با یزید جلب کرد و از آنها خواست تا مردم قبیله خود را از مخالفت با یزید و بیعت با امام حسین (علیه السلام) برحذر دارند. اشراف کوفه شایعه کردند که لشکرى گران از شام در راه است و هر لحظه ممکن است وارد کوفه شود و به قلع و قمع مخالفان یزید بپردازد.
شمارى از سران شیعیان توسط ماموران حکومت زندانى شدند. هانى بن عروه، از سران دعوت کنندگان امام حسین (علیه السلام) به کوفه، دستگیر و به شهادت رسید. سرانجام هم مسلم بن عقیل دستگیر و به شهادت رسید. بسیارى از شیعیان کوفه پنهان شده بودند تا بتوانند در سیاهى شب از کوفه خارج شوند و خود را به کاروان امام حسین (علیه السلام) که در راه کوفه بود، برسانند.
نگهبانان حکومت راه هاى ورودى و خروجى کوفه را تحت نظر داشتند و بدین خاطر تنها سى نفر از آنان توانستند مخفیانه از کوفه خارج شوند و در صبح عاشورا خود را به کربلا برسانند و در رکاب امام حسین (علیه السلام) به شهادت برسند، افرادى چون مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر سلیمان بن صرد خزاعى و برخى از رهبران شیعیان کوفه نیز جزو دستگیر شدگان بودند. گرچه اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه پیمان شکستند و از ترس و یا به طمع زر به خدمت لشگر یزید در آمده و به کربلا آمدند و علیه امام حسین (علیه السلام) که خود از او دعوت کرده بودند تا به کوفه بیاید و حکومت اسلامى را تاسیس نماید، جنگیدند.