- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- به دست رحمت الله ضیایی
- 10:31 ق.ظ
- 1 نظر

یَزید بن معاویه بن ابیسفیان (۲۶-۶۴ق)، دومین حاکم اُمَوی است که به دستور وی، امام حسین (علیه السلام) و یارانش در کربلا به شهادت رسیدند.
یزید پس از پدرش معاویه، سه سال و هشت ماه حکومت کرد و در این مدت، دست به سه جنایت مهم زد: در سال ۶۱ قمری، واقعه کربلا را رقم زد، سال ۶۳ قمری به مدینه حمله کرد که به کشته شدن هزاران نفر از صحابه و حافظان قرآن انجامید و به واقعه حره معروف شد و در سال ۶۴ قمری نیز برای سرکوب مخالفانش، به مکه حمله کرد و کعبه را با مَنجَنیق هدف آتش قرار داد.
بر اساس منابع تاریخی، یزید به صورت آشکارا شراب مینوشید و طبعی شاعرانه داشت. او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، با انتصاب پدرش و به صورت موروثی به خلافت رسید.
همچنین برگزیدن او بر خلاف صلحنامه امام حسن با معاویه بود. یزید از چهرههای منفور نزد شیعیان است. شیعیان و گروهی از اهلسنت، با استناد به کارهایی که یزید در دوران خلافتش انجام داد، او را سزاوار لعن میدانند و در برخی از روایات، به لعن او تصریح شده است.
زندگینامه
بر اساس منابع تاریخی، یزید درسال ۲۶ هجری قمری به دنیا آمد.[۱] پدر او معاویه فرزند ابوسفیان و مادرش «میسون» دختر «بحدل کلبی» است.[۲] میسون پس از ازدواج با معاویه، نتوانست زندگی در دمشق را تحمل کند و پس از جدایی از معاویه، به صحرا بازگشت.
بنا بر احتمال منابع، او در این هنگام، یزید را باردار بوده یا یزید شیرخوار وی بوده است.[۳] یزید کودکی خود را در قبیله میسون و در کنار مادرش گذراند.[۴]
مردمان آن قبیله از قبایل حُوّارین(در منطقه حمص شام) با پیشینه مسیحیت در زمان پیش از اسلام و اهل فصاحت و شعر عربی بودند و یزید نیز تحت تأثیر آنان سخنپرداز و شاعر شد.[۵]
تبارنامه بنی امیه
معاویه به همراه پدرش ابوسفیان، مادرش هند جگرخوار و عدهای دیگر، پس از فتح مکه اسلام آوردند و پیامبر(ص) آنان را طُلَقاء (اسیران آزادشده) خطاب نمود و از مجازات، عفو کرد.[۶]
حضرت زینب پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، در خطبهای یزید را فرزند طلقاء خطاب کرد.[۷] در زیارت عاشورا نیز با عبارت «وابنُ آکلهِ الاَکباد» (فرزند زن جگرخوار) از یزید یاد شده است.[۸]
یزید چندین فرزند از جمله خالد، معاویه، ابوسفیان و عبدالله و همسرانی به نامهای فاخته، امکلثوم و اممسکین داشته است.[۹] او پس از سه سال و هشت ماه حکومت، در ۱۴ ربیعالاول سال ۶۴ق در ۳۸ سالگی درگذشت.[۱۰]
گروهی سبب مرگ او را مستی بیش از حد ذکر کردهاند.[۱۱] گفتهاند روزی در حالت مستی، میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود و در پی او میتاخت تا اینکه از اسب فرو افتاد و از دنیا رفت.[۱۲]
برخی نیز میگویند بر اثر بیماری ذات الجنب (عفونت ریه) از دنیا رفت.[۱۳] او را در دمشق دفن کردند.[۱۴] نقل شده است وقتی عباسیان بر دمشق مسلط شدند، قبر وی را نبش کردند.[۱۵]
بیشتر منابع تاریخی به روحیه شاعری و خوشگذرانی و شرابخواری یزید اشاره کردهاند.[۱۶]
خوشگذرانی
طبق نقل منابع، یزید خوشگذران و هوسباز بود.[۱۷] به صورت آشکار شراب مینوشید و در این کار زیادهروی میکرد.[۱۸] برخی صحابه پیامبر(ص) و نیز امام حسین (علیه السلام) به صراحت او را فاسق و اهل گناه خواندهاند.[۱۹]
بلاذری او را نخستین خلیفهای میداند که آشکارا شراب مینوشید، زنان خواننده و نوازنده را نزد خود نگه میداشت و برای لذت بردن، سگها و خروسها را به جنگ همدیگر وامیداشت.[۲۰] او میمونی داشت که او را «اباقیس» نامید و به او شراب مینوشاند و از حرکات وی میخندید.[۲۱]
برخی معتقدند رشد و پرورش یزید، تحت تأثیر عقاید مسیحیان تازه مسلمان قبیله میسون، در تکوین شخصیت او مؤثر بوده است.[۲۲] آنان وجود مشاوران مسیحی همانند سِرجون و اَخطَل نصرانی در دربار او و سازش با رومیان شرقی را گواه بر ادعای خود میدانند.[۲۳]
شاعر بودن
یزید فردی سخنپرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.[۲۴] یکی از شعرهایی که پس از واقعه عاشورا، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوانهایم را سیراب کند.
سپس برگرد و ابن زیاد را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.[۲۵]
اسقنی شربه تروی مشاشی ثم صل فاسق مثلها ابن زیاد
صاحب السر و الامانه عندی و لتسدید مغنمی و جهادی[۲۶]
مورخان نقل کردهاند در زمانی که معاویه، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛
ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم میگساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبلهای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مران در غرفهها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم امکلثوم باشد.[۲۷]
ما ان ابالی بما لاقت جموعهم بالغذقذونه من حمی و من موم
اذا اتکأت علی الأنماط فی غرف بدیر مران عندی ام کلثوم[۲۸]
بیعت گرفتن معاویه برای یزید
وقتی معاویه در سال ۵۶ قمری تصمیم به ولایتعهدی یزید گرفت، زیاد بن ابیه به او گفت: «یزید انسان سستی است که به شکارکردن بیش از خلافت علاقه دارد و برای خلافت مناسب نیست».[۲۹]
معاویه برای نشان دادن چهرهای مجاهد از یزید، در سال ۵۲ قمری او را با سپاهیان مسلمان، به سوی روم فرستاد.[۳۰]
همچنین مقام امیری حاجیان را به یزید داد تا وی را از شرابخواری بازدارد و از مخالفتها علیه او بکاهد.[۳۱] بهعلاوه اینکه بیعت گرفتن برای یزید را تا پس از شهادت امام حسن (علیه السلام) به تأخیر انداخت.[۳۲]
در صلحنامه امام حسن (علیه السلام) آمده بود که معاویه نباید کسی را جانشین خود کند و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمانان واگذارد. به گزارش منابع تاریخی پس از شهادت امام حسن (علیه السلام)، معاویه به صلحنامه وفادار نماند و به فرمانداران و کارگزارانش دستور داد به ستایش از یزید بپردازند و هیأتهایی از شهرهای بزرگ برای بیعت با یزید به سوی او روانه کنند.[۳۳]
مردم مدینه بیش از دیگر شهرهای اسلامی، با بیعت مخالف بودند.[۳۴] معاویه به شاعرانِ مخالف یزید، هدیههایی داد و نظر آنان را برگرداند.[۳۵]
همچنین به مدینه سفر کرد تا از مردم بیعت بگیرد؛[۳۶] ولی نتوانست امام حسین، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن ابن ابی بکر را وادار به بیعت با یزید کند.[۳۷]
نقل است عبدالله بن عمر درباره بیعت با یزید گفت: «بیعت کنیم با کسی که با میمون ها و سگ ها بازی میکند و شراب مینوشد و آشکارا فسق میکند؟! عذر ما نزد خدا چیست؟!».[۳۸]
امام حسین (علیه السلام) نیز در مجلسی که معاویه و ابن عباس و برخی از درباریان و خاندان اموی حضور داشتند، معاویه را نکوهش کرد و با اشاره به خلق و خوی یزید، معاویه را از تلاش برای جانشینی او برحذر داشت و به ابطال استدلالهای معاویه برای جلب بیعت با یزید پرداخت.[۳۹]
همچنین در مجلس دیگری که عموم مردم در آن حضور داشتند، یزید را شرابخوار و اهل هوا و هوس معرفی کرد.[۴۰]
خلافت یزید
پس از مرگ معاویه، یزید به حکومت رسید.[۴۱] او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، به انتصاب پدرش و به صورت موروثی حاکم شد.[۴۲] بر اساس منابع تاریخی، یزید در زمان حکومتش هرگونه مخالفتی را سرکوب میکرد.[۴۳]
در روز نخست، نامهای به حاکم مدینه نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و به او دستور داد که از حسین بن علی (علیه السلام) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابیبکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیرد و هر کس نپذیرفت گردنش را بزند.[۴۴]
مسعودی در توصیف سیاست او مینویسد: سیره یزید همان سیره فرعون بود، بلکه فرعون عادلتر از او در میان رعیتش و منصفتر از او در میان خاص و عامش بود.[۴۵]
همچنین مسعودی از ابومخنف، نقل کرده که در زمان حکومت یزید، شرابخواری و گناه به دست کارگزاران او در مکه و مدینه به صورت علنی رواج یافت.[۴۶]
حکومت یزید سه سال طول کشید.[۴۷] مورخان اعمال و اقدامات او در این سه سال را سرآغاز بسیاری از مخالفت ها بر ضد خلفای بنی امیه و سقوط حکومت آنان میدانند.[۴۸]
او در سال اول حکومتش امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت او را شهید کرد،[۴۹] در سال دوم، حرمت مدینه را شکست و به مدت سه روز جان و مال مردم مدینه را بر سپاهیانش حلال کرد[۵۰] و در سال سوم کعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد و آن را به آتش کشید.[۵۱]
واقعه کربلا
یزید وقتی به حکومت رسید، به والی مدینه دستور داد «از حسین بیعت بگیر و اگر نپذیرفت، سر او را برایم بفرست».[۵۲] امام حسین با یزید بیعت نکرد و به همراه خانواده و شماری از بنیهاشم از مدینه به سمت مکه رفت.[۵۳]
کوفیان با ارسال نامههای فراوان امام را به کوفه دعوت کردند و امام به سمت آنجا حرکت کرد.[۵۴] یزید عبیدالله بن زیاد را حاکم کوفه کرد و او توانست کوفیان را از اطراف امام دور کند.[۵۵]
پس از پیمانشکنی کوفیان، امام به سوی کربلا رفت. در آنجا در روز دهم محرم با لشکریان عمر سعد که از طرف ابن زیاد به فرماندهی منصوب شده بود روبرو شد.[۵۶]
در این جنگ، امام حسین و فرزندانش، برادرش عباس، ۱۷ نفر از بنیهاشم و بیش از ۵۰ نفر از یارانش شهید شدند.[۵۷] پس از جنگ، لشکریان عمر بن سعد، با اسب های خود بر بدن کشته شدگان تاختند.[۵۸]
به خیمههای بازماندگان حمله کردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند و خیمهها را آتش زدند.[۵۹]
امام سجاد (علیه السلام) به علت بیماری نتوانست جنگ کند و زنده ماند.[۶۰] وی به همراه حضرت زینب و سایر زنان و بچهها اسیر سپاه کوفه شد. سپاهیان عمر سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.[۶۱]
رفتار یزید با اسیران کربلا
هنگام ورود اسیران به شام، یزید دستور داد شهر را آذینبندی کنند.[۶۲] او همچنین قصر را تزیین کرد و بزرگان شام را به حضور طلبید.[۶۳]
یزید در حضور اسیران، سر امام حسین (علیه السلام) را در ظرف طلا گذاشت و با چوبدستی به آن میزد[۶۴] و این شعر ابن زبعری را تکرار میکرد:[۶۵] ای کاش بزرگانی از قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، بودند و زاری قبیله خزرج را میدیدند.
شادمانی و خوشحالی میکردند و میگفتند ای یزید دست تو درد نکند. بنیهاشم با حکومت بازی کردند وگرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود.[۶۶]
لیت أشیاخی ببدرٍ شَهِدوا جزعَ الخزرجِ من وَقْع الأسَلْ
لأهلّوا و استهلّوا فرحاً ثُمّ قالوا یایزیدُ لاتُشَلْ
لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ فلا خبرٌ جاءَ ولاوحی نَزَلْ[۶۷]
در روایتی از امام رضا (علیه السلام) آمده، یزید سر امام حسین (علیه السلام) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آنگاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و آبجو شد.
سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامیکه در بازی پیروز میشد، جام آبجو را گرفته مینوشید و تهمانده آن را در کنار تشت، بر زمین میریخت.[۶۸] «یحیی بن حکم» به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. ابوبرزه اسلمی نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۶۹]
از منابع تاریخی و روایی برمیآید که یزید ابتدا اسیران را در ویرانهای بیسقف که به خرابه شام معروف است اقامت داد.[۷۰] پس از سخنرانیهای امام سجاد (علیه السلام) و زینب (سلام الله علیها)، آنان را به خانهای نزدیک قصر خود منتقل کرد.[۷۱]
پی نوشت ها
- طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
- ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج۵، ص۲۷۰؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۳۳۹.
- ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج۵، ص۲۷۱؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج۷، ص۳۳۹.
- طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
- طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
- طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ش، ج۳، ص۶۱؛ ابن هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۴۱۲.
- سید ابن طاوس، اللهوف، ۱۳۸۱ش، ص۱۸۲.
- میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ۱۳۷۴ش، ص۴۴۶.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۳۱۲۳.
- بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۴.
- ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ص۱۶۲.
- بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۲۸۷.
- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۵، ص۳۹۷.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۹۳.
- نویری، نهایه الأرب، ۱۴۲۴ق، ج۲۲، ص۳۳.
- برای نمونه ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۵، ص۳۹۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۴، ص۱۲۷؛ فقیهی، «بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۳.
- فقیهی، «بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۳.
- «فقیهی، بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۴.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
- بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۲۹۷.
- فقیهی، «بنی امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۴.
- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۱، به نقل از ولوی و دیگران، «مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی»، ص۱۳۸.
- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۱، به نقل از ولوی و دیگران، «مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی»، ص۱۳۸.
- ر.ک. شجاعی و سهرابی، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، ۱۳۹۵ش.
- عباسآبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.
- عباسآبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۳.
- بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
- طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
- طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۳۴.
- بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۲۵۰.
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۵۰۳.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۸۶۷.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۸۶۷.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
- ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹.
- ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۱۱.
- طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۰۴.
- طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۳۲.
- مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۷.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۷۷.
- مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۸.
- مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۸.
- طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۳۱۲۱.
- طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۷۵.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۲۵۳.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۲۵۳.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۲۵۳.
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶، ج۴، ص۱۴؛ ازدی، مقتل الحسین (علیه السلام)، بیتا، ص۳.
- بَلاذُری، انسابالاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۰.
- ابناعثم، الفتوح، ۱۹۹۱م، ج۵، صص۲۷-۲۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶-۳۷.
- طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۳۳-۲۹۶۲.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، صص۲۹۸۹-۳۰۶۰.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۸۹-۳۰۶۰.
- مفید، الإرشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۵.
- سید ابن طاووس، لهوف، بیتا، ص۱۳۲.
- مسعودی، مروجالذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
- مسعودی، مروجالذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
- صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰.
- سید ابن طاووس، لهوف، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۳.
- یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۴.
- مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳.
- مقرم، مقتل الحسین (علیه السلام)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸.
- مقرم، مقتل الحسین (علیه السلام)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸.
- صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.
- بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ۱۴۱۷ق، ص۴۱۶.
- صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۱، ح۴.
- شیخ مفید، ارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲۲.