- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
انسان هرگاه به خواسته خود برسد و به چیزهاى مورد علاقه خویش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقیت، علم، ایمان و تقوا دست یابد، در خود حالتى از شادی و سرور احساس می کند.
بنابراین، شادی و سرور، امرى نسبى و مبتنى بر اهداف انسان در زندگى او است؛ مثلا اگر هدف کسى در زندگى جمع آورى مال و دستیابى به قدرت و نفوذ و مقامات دنیوى دیگر باشد، موفقیت در تحقق این اهداف، سبب شادی و سرور او خواهد شد؛ امّا کسى که هدف زندگی اش تمسّک و پایبندى به ایمان و پرهیزکارى و عمل صالح براى دستیابى به خوشبختى اخروى باشد، همین مسایل مایه و منشأ آرامش، امنیت و شادی و سرور وى خواهد شد.
قرآن هر دو نوع این شادی و سرور را ذکر نموده است؛ مثلا شادى کفار به هنگام دستیابى متاع زندگى دنیا را چنین توصیف می کند. «فَرِحُواْ بِالْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا فِى الاَْخِرَهِ إِلاَّ مَتَاعٌ؛[۱] و (این مردم کافر) به زندگانى و متاع دنیا دل شادند در صورتى که دنیا در قبال آخرت متاع ناقابلى بیش نیست».
و شادی و سرور مؤمنان را آن گاه که آیات قرآن بر آنها خوانده می شود، ذکر کرده است، قرآنى که آنها را به حق راهنمایى می کند و در آن شفاى درد آنان و هدایت و رحمت است:
«اى مردم! نامه اى که همه پند و اندرز و شفاى دل هاى شما و هدایت و رحمت بر مؤمنان است، از جانب خدا براى نجات شما آمد. اى پیامبر! به خلق بگو که شما باید منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شوید که آن بهتر و مفیدتر از ثروتى است که براى خود می اندوزید.»[۲]
در صورتى که منشأ شادی و سرور و خوشحالى کسى متاع دنیا باشد که بیشتر مردم نیز چنین هستند، این شخص در حقیقت از یک زندگى آرامبخش و با ثباتى بهره مند نخواهد بود؛ زیرا وقتى خداوند به او نعمت تندرستى و وسعت روزى و مال بسیار عطا کند، احساس شادی و سرور و خوشبختى می کند و این نعمت ها و متاع هاى دنیا او را از یاد خدا و شکر خدا بازمیدارد و هر گاه ضرر یا بلایى به او برسد و برخى از نعمت هایى را که از آن بهره مند بوده از دست بدهد، یأس و نومیدى بر او چیره می شود و نعمت هاى دیگرى را نیز که هنوز از آن بهره مند است انکار می کند.
به این ترتیب، چنین انسانى دائماً در اضطراب و نوسان، میان احساس خوشبختى و احساس نومیدى، به سر می برد، قرآن در این باره واکنش آنان را چنین توصیف می کند:
«و اگر ما بشر را در دنیا از نعمت و رحمتى برخوردار کردیم تا سپاسگزارى کند سپس چون کفران کرد آن نعمت را از او باز گرفتیم، سخت به خوى نومیدى و کفران در افتد؛ و اگر آدمى را به نعمتى پس از محنت و رنجى می رسانیم مغرور و غافل شود که دیگر روزگار زحمت و رنج من سر آمده است و سرگرم شادمانى و مفاخرت شود».[۳]
اگر منشأ شادی و سرور و خوشحالى کسى، ایمان به خدا، تقوا، عمل صالح و پیروى از روش الهى در زندگى باشد، چنین شخصى در واقع احساس خوشبختى حقیقى و همیشگى می کند و این کلام خداى متعال در این مورد، صادق است: «هر کس از مرد و زن کار نیکى به شرط ایمان به خدا به جاى آورد ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده ابد می گردانیم و اجرى بسیار بهتر از عمل نیکى که کرده است، به او عطا می کنیم.»[۴]
قرآن همچنین خوشحالى و شادی و سرور مؤمن را در روز قیامت، آن گاه که خداى متعال او را از شرّ آن روز نجات می دهد و از روى لطف و رحمت، داخل بهشت نعیم می کند، چنین توصیف می فرماید: خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنان روز خندان و دل شادمان عطا می کرد.[۵]
در برابرى شادى، اندوه است که حالت انفعالى ضد شادی و سرور است، و وقتى پیش می آید که انسان شخص عزیز یا چیز گرانبهایى را از دست بدهد، یا حادثه اى برایش اتفاق بیفتد و یا این که در آنجا کارى مهم دچار شکست شود.
معناى لغوى و اصطلاحى فرح
در زبان عربى واژه «فرح» به معناى لذت زودگذر به کار رفته و بیشترین کاربرد آن نیز در لذت هاى بدنى و جسمى است.[۶] در حقیقت ریشه و خاستگاه این حالت انفعالى را باید در نیروى شهوانى انسان جست.
در قرآن این واژه به دو صورت مطلق و مقید به کار رفته و صورت مطلق آن همواره به صورت مذمت بوده است[۷] چنان که مقید آن نیز که در ارتباط با دنیا بوده مورد ذم قرار گرفته است[۸] و تنها یک صورت آن، که در ارتباط با فضل در رحمت خداوند است، پسندیده شمرده شده است.[۹]
واژه دیگرى که در زبان عربى درباره شادى و خوشحالى به کار رفته واژه «سرور» است. این واژه در جایى به کار می رود که حالت انفعالى همراه با آرامش قلبى باشد.
کاربرد این واژه در تازى نشان می دهد که سرور تنها در جایى به کار می رود که نفع و لذتى حقیقى در میان باشد در حالى که «فرح» گاهى در جایى کاربرد دارد که نفع و لذت در میان نیست و تنها شادمانى بدون منفعت و لذت است مانند شادمانى کودکانه که با رقص و دوندگى و شنا و مانند آن پدید می آید.[۱۰]
به نظر می رسد که «فرح» بیشتر در مواردى که شادى مذموم و کودکانه باشد به کار می رود و برخاسته از انگیزه هاى شهوانى است در حالى که سرور بیشتر در شادى و امور ممدوح و برخاسته از انگیزه هاى عقلانى و فکرى است. از این رو، گفته شده است که حزن ضد سرور، و غم ضد فرح است.
به هر حال آنچه از قرآن برمی آید آن است که شادى که با انگیزه هاى عقلانى و فضل الهى باشد فواید و ثمراتى چون شکر و سپاس را در پى خواهد داشت و نشانه اى از ایمان و موجب افزایش دوستى میان مؤمنان است، چنانچه نمایانگر رضایت خداوند است، شادی و سرور نه تنها یک ابزار کارآمد در درمان بیماری هاى روحى و روانى است بلکه توجّه به آن نشانگر پیروى از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز است، چون کسى مسرور است که رضایت خدا و قرب او را به دست آورده است رفتار و منش او مورد تأیید الهى است. از آثار این حالت در جامعه قرآنى افزایش دوستى و پیوندها و تقویت روابط اجتماعى جامعه است.
خوشرویى و سرور در نظر قرآن، امرى ممدوح است چنان که اندوه و حزن و ترشرویى امرى مذموم و ناپسند به شمار می آید و در همین ردیف فرح و شادى که برخاسته از انگیزه هاى شهوانى است نیز مذموم است.
آثار شادی و سرور در انسان
وقتى انسان دچار حالت انفعالى می شود از نظر جسمانى و بدنى تغییرات زیادى در بدنش رخ می دهد، چنان که در شکل ظاهرى بدن و خطوط چهره اش نیز دگرگونی هایى نمایان می شود. در میان این تغییرات که به هنگام انفعال رخ می دهد می توان از شدت ضربان قلب و انقباض مویرگ هاى خونى امعاء و احشا و گسترده تر شدن مویرگ ها در سطح بدن نام برد.
این گستردگى مویرگ ها خود باعث ورود مقدار زیادى خون به قلب می شود و پر شدن قلب از خون، موجب افزایش حجم آن و در نتیجه اتصالش به ناى می شود؛ زیرا از نظر فیزیولوژى تشریحى، قلب در حدود یک و نیم سانتیمتر زیر یکى از نایچه ها قرار دارد. قرآن تپش قلب را در حالت انفعالى مورد توجّه قرار داده است.[۱۱]
یکى از نمونه هاى تغییرات جسمى که همراه انفعال رخ می دهد، تغییر خطوط چهره است به طورى که انسان می تواند حالت انفعال را از تغییراتى که در خطوط چهره شخص منفعل رخ می دهد ملاحظه کند. قرآن در بسیارى از آیات به این پدیده اشاره می کند.[۱۲]
خنده نیز یکى دیگر از آثارى است که در پى شادی و سرور درونى در انسان پدید می آید. بشارت به یک امر، عاملى است که سرور و بروز خنده در انسان را موجب می شود[۱۳] و در پى آن از خوشحالى و شگفتى فریاد می کشد و دست می زند و به صورت خویش و دیگر اعضایش می زند و به طور طبیعى از خود واکنش هاى رفتارى بروز می دهد؛ چنان که ساره همسر حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از شنیدن بشارت و مژده بچه دار شدن خندید و از خوشحالى فریاد کشید و به صورت خویش زد.[۱۴]
بنابراین بروز احساسات مانند کف زدن، فریاد کشیدن و خودزنى امرى عادى و واکنشى طبیعى است که قرآن به نمونه هاى آن اشاره دارد. پس نباید گمان کرد که «خندیدن» به دلیل سرزنش قرآن از آن در آیاتى چون ۸۲ سوره توبه، امرى زشت و رفتارى ناهنجار و دور از آداب متشرعان است؛ زیرا این آیات درباره منافقانى است که از حق و حقیقت و ایمان دور شده و با رفتار و کردار خویش مؤمنان را مسخره کرده و آنان را دست می اندازند و پس از آن به منش و کنش خود می بالند و واکنش هایى را از روى شادی و سرور بروز می دهند.
قرآن با توجه به این شیوه رفتارى و شادی ها و خنده هاى ایشان بیان می دارد که خنده هاى تمسخرآمیز ایشان در امروز جز گریه در روز قیامت و رستاخیز برایشان بهره اى نخواهد داشت. اگر آنان به درستى به حال و روز خود بنگرند می بایست بر حال و روز خود بگیرند، نه آن که بخندند.
افزون بر آن که خنده و گریه امرى طبیعى و حالتى است که خداوند در انسان قرار داده است و اوست که به عوامل و اسبابى می خنداند و می گریاند.[۱۵] این حالت انفعالى حتى در پیامبران نیز وجود دارد و ممکن است آنان از دیدن و شنیدن امرى شگفت زده و به طور طبیعى منفعل شده و بخندند، چنان که حضرت سلیمان (علیه السلام) از شنیدن گفتار ملکه مورچگان خندید.[۱۶]
خنده و شادى در عبادت و پرستش انسانها نیز خود رانشان می دهد. همواره انسانها براى بیان سپاس و شکر نعمت به جشن و شادی و سرور می پرداختند. قرآن در آیاتى چند به این شیوه سپاسگزارى اشاره دارد. بیرون رفتن قوم ابراهیم (علیه السلام) براى سپاسگزارى از این دست است.
البته قرآن این شیوه از عبادت را به دو دسته تقسیم می کند؛ برخى را پسندیده و برخى را ناپسند بر می شمارد. به این معنا که هرگاه این جشن، شادی و سرور انسان را به یاد خدا اندازد امرى پسندیده است، چنان که عید از سوى خدا مورد توجه قرار گرفته است و شادی و سرور در آن روز مورد تایید است و ما نیز در این مقاله به این مسأله خواهیم پرداخت.
اما اگر این شیوه انسان را از خدا دور سازد و انسان را از حق و حقیقت جدا گرداند بسیار ناپسند است. قرآن به اعمالى که بت پرستان در کنار کعبه و به عنوان نماز انجام می داده اند خرده می گیرد و آن را نه تنها نماز و عبادت بر نمی شمارد بلکه بازیچه اى گمراه کننده می داند تا حقیقت آن چنان که باید نمایان نگردد.
این دست زدن و شادی و سرور و فریاد و هیاهو که به عنوان نماز و عبادت و سپاس انجام می گرفت نه تنها بت پرستان را به خدا نزدیک نمی ساخت بلکه از حقانیت قرآن و توحید نیز باز می داشت. قرآن در توصیف این نحوه نادرست عبادت و سپاس می فرماید که نمازشان جز سوت زدن و کف زدن نیست.[۱۷]
به هر حال خنده، فریاد، هیاهو، کف زدن و دیگر واکنش هاى رفتارى از آثار طبیعى سرور و شادى در انسان است، چنان که وقتى انسان از چیزى نفرت پیدا کرد نه تنها آثار آن در خطوط چهره فرد مانند سیاه شدن[۱۸] آشکار و ظاهر می شود، بلکه واکنش هاى تند رفتارى را چون مشت زدن و حمله با خشونت [۱۹]، از خود بروز می دهد.
در قرآن آیات فراوانى وجود دارد که حالت هاى انفعالى غم و اندوه، شادی و سرور و خوشبختى را که مردم در روز قیامت احساس می کنند و همچنین تغییراتى که بر چهرهشان نمایان می شود و منعکس کننده حالت انفعالى آنهاست، توصیف می کند.[۲۰]
قرآن حالت خوشحالى و خوشبختى را که در روز قیامت بر چهره مؤمنان نمایان است و با رخسارى خندان و شاداب در انتظار ورود به بهشت هستند چنین توصیف می کند:
آن روز گروهى رخسارشان چون بامدادان فروزان است و خندان و شادمانند[۲۱] و یا می فرماید: به راستى نیکوکاران در بهشت ابد متنعم هستند. آنجا بر تخت هاى عزت تکیه زنند و نعمت هاى خدا را بنگرند و در رخسارشان نشاط و شادمانى نعیم بهشتى پدیدار است.[۲۲]
و یا می فرماید: جمعى دیگر به نعمت هاى بهشتى رخسارشان شادمان و خندان است و از سعى و کوشش خود در طاعت خدا خشنود هستند و در بهشت بلند مرتبت مقام عالى یافته اند[۲۳]
و یا می فرماید: آن روز رخسار طایفه اى از شادی و سرور برافروخته و نورانى است و به چشم دل جمال حق را مشاهده می کنند.[۲۴]
هنگام دچار شدن انسان به حالت انفعالى تمام شکل بدن به طور کلى دگرگون می شود. مثلا در حالت شادی و سرور با نشاط، راست قامت، سربلند، فراخ سینه به نظر می رسد و در حالت ننگ و احساس گناه، خوار، سرافکنده و فرو رفته در خود دیده می شود.
این تأثیرات حالت درونى ظاهر انسان وقتى خود را نشان می دهد موجب جذب و دفع افراد به خود می شود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که با حالتى از شادی و سرور و تبسم با مردم رو به رو می شد باعث می شد که ارتباط بیشترى با او برقرار کرده و با دیدن او به آرامش برسند.
به نظر می رسد که سرور و شادمانى عقلانى از نظر قرآن نه تنها بد نیست بلکه نشانگر نعمت خشنودى و رضایت خداست که باید آن از نعمت سخن گفت و شکر نعمتش را به جا آورد: «وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث»[۲۵]
عوامل شادی آفرین
در قرآن به عوامل مسرت بخش و شادی آفرین اشاره شده است. از نظر قرآن بنیاد شادی و سرورها و خاستگاه اصلى آن ایمان، رضایت و خشنودى خداوند است. بنابراین دیگر عوامل را باید در این منشأ اصلى جست.[۲۶]
وقتى انسان در می یابد که خداوند از او خشنود است، شاد می گردد، و در باطن و ظاهر مسرور و شاد می گردد. انسانى که قرآن می خواند و کلام خدا را به گوش جان می شنود، در آرامش و شادى فرو می رود؛ زیرا خود را سزاوار آن می یابد که خدا با او سخن می گوید. کسانى که با قرآن خواندن آرامش و شادی و سرور را در خود می یابند نوعى رابطه نزدیک با خدا را در خود حس می کنند که نشان دهنده خشنودى محبوب مطلق است. از این رو قرآن نیز به عنوان یک عامل شادی آفرین مطرح است.[۲۷]
یکى از عوامل طبیعى شادی آفرین از نظر قرآن، رنگ زرد است: «صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِین؛[۲۸] رنگ زرد خالص روشن شادی آفرین است و بینندگان را شادمان می گرداند».
خداوند، شادی و سروری را که موجب تکبّر و فخرفروشى می شود ناشایست دانسته آن را امرى دور از شأن مؤمن بر می شمارد.[۲۹] انسان باید بداند که این حالات رفاه و آسایش و عواطف انفعالى متأثر از آن پایدار نیست زیرا با کوچکترین و کمترین تغییرى دستخوش دگرگونى می شود. بنابراین باید در شادى و غم و در رفاه و تنگدستى همواره به یاد خدا بود که او دهنده و گیرنده نعمت ها و نقمت هاست.
یکى از عوامل سرورانگیز و شادی آفرین از دیدگاه قرآن، زیبایی هاى طبیعى گیاهان و جانداران است. از نظر قرآن بردن دام ها در بامدادان به چرا و بازگرداندن آنان در پایان روز آن چنان تأثیر شادی آفرین در انسان دارد که قابل توصیف نیست. این منظره با شکوه انسان را شاد و خرسند می گرداند.[۳۰]
خداوند از این رو از انسان می خواهد تا از زیبایی هاى طبیعى بهره برد و غریزه خواهى خویش را به این وسیله ارضا نماید.[۳۱]
یکى دیگر از عوامل شادی و سرور از نظر قرآن، علم و دانش انسان است که موجب می شود در انسان شادی و سرور حقیقى پدید آید.[۳۲]
یکى از عوامل مؤثر در شادی و سرور انسان، سخن گفتن فرزندان است. سخن گفتن حضرت عیسى (علیه السلام) با مادر خود و تأمین آب و غذا به صورت خارق العاده، زمینه هاى مسرّت و چشم روشنى مریم (سلام الله علیها) در رفع نگرانى او از آینده را فراهم آورد.[۳۳]
تفسیر راهنما بر این برداشت است که تبریک و شادباش گفتن در روحیه مادر تأثیر مثبتى به جاى می گذارد و زن پس از زایمان افزون بر نیازهاى جسمى مانند تغذیه مناسب، نیاز شدیدى به آرامش روحى و تسلى خاطر دارد که با سخن گفتن می توان به این مهم رسید.[۳۴]
در انتها باید تأکید کنیم که به نظر قرآن، از آن جایى انسانها، شخصیتى تأثیرپذیر و انفعالى دارند.[۳۵] دل خوش شدن به مظاهر مادى دنیا به هنگام برخوردارى از آنها و مأیوس شدن از رحمت خدا با از دست دادن امکانات آنان را به سرعت از یک حالت انفعالى (شادی و سرور) به حالت انفعالى دیگر (اندوه) منتقل می کند؛ و این انتقال به روشنى در رفتار و واکنش هاى آنان خود را ظهور و بروز می دهد.
در حالى که شادى و یأس بی جهت، به هنگام برخوردارى و یا تنگنا با توجّه به خدادادى بودن امکانات، بی معناست[۳۶] زیرا تقدیر معیشت و روزى انسانها در اختیار خداوند است، پس نباید به هنگام برخوردارى از اندک رحمتى، شادمان و به هنگام مواجهه با کمى ناگوارى، مأیوس و نومید شد.[۳۷]
شادی و سرور ناحق و سرمستى گسترده در جامعه از سوى کافران سبب گرفتارى انسان در آخرت است.[۳۸] مَرَح به معناى شادی و سرور افراطى و بیش از حدّ و اندازه است به آن گونه که سبب غرور و سرمستى گردد. این گونه شادمانى افراطى و زندگى سرمستانه زمینه ساز غفلت از حقایق و معارف الهى و انکار و تکذیب آنها می گردد.[۳۹]
نتیجه گیری
وقتی انسان به خواسته خود (مادی یا معنوی) می رسد، در خود حالتى از شادی و سرور احساس می کند. شادی و سرور، امرى نسبى و مبتنى بر اهداف انسان در زندگى اوست. قرآن به شادی و سرور کفار به هنگام دستیابى به زندگى دنیوی و شادی و سرور مؤمنان در روز قیامت، هنگام دستیابی به سعادت اخروی و بهشتی شدن اشاره می کند. همچنین قرآن مواردی مانند رنگ زرد، زیبایی های طبیعت و سخن گفتن فرزند را از عوامل شادی آفرین شمرده است.
پی نوشت ها
۱- رعد/ ۲۶؛
۲- یونس /۵۷
۳- هود/ ۹ و ۱۰؛
۴- نساء/۱۲۴؛
۵- انسان/ ۱۱؛
۶- مفردات راغب اصفهانى.
۷- قصاص/۷۶ و هود/ ۱۰؛
۸- انعام/ ۴۴؛
۹- یونس/ ۵۸ و آل عمران/ ۱۷۰؛
۱۰- الفروق اللغویه، ص ۲۱۹ـ۲۲۰؛
۱۱- احزاب/ ۱۰ و ۱۱؛
۱۲- حج/ ۷۲ و زخرف/ ۱۷؛
۱۳- هود/ ۷؛
۱۴- الذاریات / ۲۹؛
۱۵- نجم / ۴۲؛
۱۶- نمل/۱۹؛
۱۷- انفال / ۳۵؛
۱۸- زخرف / ۱۷؛
۱۹- حج/ ۷۲؛
۲۰- زمر/ ۶۰ و قیامت/ ۲۴ و ۲۵؛
۲۱- عبس/ ۳۸ و ۳۹؛
۲۲- مطففین/ ۲۲ ـ ۲۴؛
۲۳- غاشیه/ ۸ ـ ۱۰؛
۲۴- قیامت/ ۲۲ و ۲۳؛
۲۵- ضحى / ۱۱؛
۲۶- فاطر/ ۳۱؛
۲۷- زمر/ ۲۳؛
۲۸- بقره/ ۶۹؛
۲۹- هود/ ۱۰؛
۳۰- نحل/ ۶؛
۳۱- همان.
۳۲- نحل/۱۶؛
۳۳- مریم/ ۲۶؛
۳۴- تفسیر راهنما، ج ۱۰، ص ۶۰۷؛
۳۵- روم/ ۳۶؛
۳۶- روم/ ۳۷؛
۳۷- روم/ ۳۱؛
۳۸- غافر/ ۷۵؛
۳۹- غافر/ ۷۵؛
منبع: پرتال جامع علوم و معارف قرآن؛ فصلنامه پژوهش هاى قرآنى؛ نویسنده: خلیل منصورى (با تغییراتی در متن)