- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- 0 نظر
نهضت عاشورا با خروج امام حسین (ع) از مدینه به سمت مکه آغاز شد. امام (ع) در پی نامه یزید مبنی بر لزوم اخذ بیعت از حسین بن علی (ع) همراه با خانواده خود از مدینه خارج شد. در این میان رفتار امام حسین (ع) با والی مدینه و قاطعیت همراه با سازگاری آن حضرت قابل توجه است.
نامه یزید به فرماندار مدینه
وقتی خبر مرگ معاویه در اواخر رجب سال ۶۰ هجری به ولید، فرماندار مدینه، رسید و در آن از او خواسته شده بود که از عبدالرحمن بن ابوبکر[۱]، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و حسین بن علی (ع) برای یزید بیعت گرفته شود، و فرستاده ولید آنان را در مسجد کنار قبر پیامبر اکرم (ص) یافت و احضاریه را به آنان ابلاغ کرد، از آن جمع، تنها امام حسین (ع) بر ولید وارد شد.[۲]
در گفتگو با ابن زبیر در باره اینکه چرا احضار شده اند امام حسین (ع) فرمود: «گمان می کنم طاغوتشان [معاویه] هلاک شده است»؛ ولی احتمال اینکه خبر مهم دیگری در میان باشد را نیز منتفی ندانست.
طبق احتمال اول احضار امام حسین (ع) و ابن زبیر و … برای بیعت گرفتن است؛ و باید برنامه ریزی برای بیعت نکردن فراهم شود و به گونه ای عمل گردد که فرماندار نتواند مخفیانه و با تهدید بیعت بگیرد. طبق احتمال دوم باید دید چه حادثه ای است تا عکس العمل مناسب صورت گیرد. اما ابن زبیر، تنها یک طرف احتمال را گرفت و طبق آن عمل کرد، او گفت: «من غیر از مرگ معاویه احتمال دیگری نمی دهم.» بنابراین ابن زبیر در جلسه شرکت نکرد و همان شب به فکر آماده سازی مقدمات سفر شد و از راه های فرعی با برادرش به سوی مکه رفت.[۳]
واکنش محتاطانه امام حسین (ع)
امام حسین (ع) بر خلاف ابن زبیر اعمال احتیاطی را انجام داد، نزد فرماندار رفت ولی سی نفر از اصحاب و یارانش را همراه خود برد و به آنان دستور داد که اسلحه هایشان را مخفی سازند و بیرون فرمانداری آماده باشند تا اگر امام (ع) از آنان یاری خواست وارد شوند.
امام حسین (ع) بر ولید وارد شد و به فرماندار با عنوان فرماندار، سلام کرد و چون مروان را آنجا دید و خبر از نزاع آن دو با یکدیگر داشت، از جلسه آنان با یکدیگر ابراز خرسندی نمود و فرمود: «دوستی و ارتباط، بهتر از دوری و جدایی است، خداوند نزاع های شما را اصلاح کند.» اما آنان جوابی به این سخن حضرت ندادند و ولید نامه ای که خبر مرگ معاویه و فرمان گرفتن بیعت از او بود را برایش خواند.
امام حسین (ع) پس از تسلیت خبر مرگ معاویه فرمود: «افراد همانند من که مخفیانه بیعت نمی کنند و شما نیز به آن اکتفا نمی کنید بلکه می خواهید تا علنی شود و همه مردم بدانند. بنابراین هرگاه که در اجتماع مردم حاضر شدی و آنان را به بیعت دعوت کردی امر واحدی خواهد بود.»
ولید گفت: پیشنهاد خوبی است. کار را به فردا و در حضور مردم واگذار می کنیم. اما مروان به ولید گفت: یا همین الآن بیعت کند یا گردنش را بزن، یا او را حبس کن تا فردا در حضور مردم بیعت کند. سرانجام سخنان تندی بین آنان مطرح شد؛ و امام حسین (ع) از فرمانداری بیرون آمد.[۴]
تفاوت واکنش امام حسین (ع) با واکنش ابن زبیر
بررسی چگونگی برخورد امام حسین (ع) با مسئله مردن معاویه و گرفتن بیعت برای یزید و برخورد عبدالله بن زبیر به عنوان مخالف دیگر حکومت یزید با همین مسئله در همین ابتدای کار، روش ها و خط مشی ها را مشخص می سازد.
امام حسین (ع) فرمود: «من گمان می کنم طاغوتشان هلاک شده باشد.» ابن زبیر گفت: «من غیر این گمان دیگری ندارم.» چون هر کس طبق عقیده اش عمل می کند و عقل عملی از عقل نظری یاری می جوید ابن زبیر چون احتمال دیگری در ذهنش جای نمی گیرد، طبعاً یقین پیدا می کند که او را برای بیعت احضار کرده اند.
باز چون یقین دارد که اگر به آنجا رفت و بیعت نکرد، زندانی یا کشته می شود از رفتن به فرمانداری خودداری می کند و پس از اینکه چندین مرتبه مأمور، در خانه اش می آید، برادرش را می فرستد. او با کلک و وعده دروغ، خانه را از محاصره مأموران در می آورد و شبانه و مخفیانه، بدون زن و فرزند، تنها همراه با برادرش جعفر از یک راه فرعی به سوی مکه می رود؛ که در این راه هم به دروغ متوسل می شود.
اما امام حسین (ع) با اینکه خودش اولین کسی بود که احضاریه نابهنگام را تحلیل کرد و فرمود: «گمان می کنم طاغوتشان هلاک شده» ولی در عمل، احتمال دیگر را منتفی ندانست و هنگام ورود به فرمانداری و سلام بر فرماندار، سخنی از مرگ معاویه به میان نیاورد بلکه با سلام کردن به امیر و فرماندار نه شخص ولید، به نوعی بر فرماندار بودن وی یا قبول داشتن آن اشاره کرد و سپس سخن از صلح و دوستی به میان آورد و ارتباط را بهتر از قطع رابطه دانست.
در مورد بیعت فرمود: افرادی همانند من مخفیانه بیعت نمی کنند و شما نیز بیعت مخفیانه به دردتان نمی خورد، بلکه می خواهید تا پیش چشم مردم و به صورت علنی باشد (تا سایر مردم نیز بیعت کنند یا به بیعت خود دلگرم شوند)
پاسخ مثبت به احضاریه و حضور در فرمانداری، سلام به عنوان فرماندار، سخن از دوستی گفتن و تشویق به آن و دعا برای اصلاح دعواهای مروان و ولید، همگی برای اعتنای عملی به احتمال دیگر ـ ارتباط نداشتن احضاریه با مرگ معاویه ـ می باشد.
تفاوت سازگاری با سازش کاری
برای درک رفتار امام حسین (ع) با والی مدینه و تفاوت آن با رفتار ابن زبیر باید به تفاوت «سازگاری» با «سازش کاری» توجه کنیم.
سازش کاری آن است که انسان به خاطر دیگران و به هر دلیل از مواضع اصولی خود عدول کند و به خاطر آنان از عقاید و اصول اخلاقی خود دست بکشد؛ ولی سازگاری آن است که انسان در عین رعایت امور اعتقادی و اخلاقی و باورهای اساسی خود، در عمل و رفتار تا آنجا که ممکن است با دیگران هماهنگ شود و تلاش کند که آنان را از خود نرنجاند بلکه علاوه بر آن تلاش کند رضایت آنان را نیز به دست آورد.
فرض کنید چند نفر با هم به مسافرت می روند. برخی از آنان خواستند، در این مسافرخانه غذا بخورند ولی فعلاً یک نفر میلی به غذا خوردن ندارد، اما برای همراهی با آنان در آنجا غذا می خورد، استراحت می کند و … این به معنای سازگاری است و امری پسندیده و ممدوح است. اما گاهی آنان می خواهند در این مهمانخانه غذا بخورند و شخص می داند که غذای اینجا فاسد است و به هر دلیل نمی تواند یا نمی خواهد بگوید این غذا فاسد است یا اگر بگوید از وی قبول نمی کنند. در این صورت همراهی کردن با آنان و غذا خوردن، سازش کاری است و مورد مذمت می باشد.
بر عکس این دو، یعنی همراهی نکردن در صورت اول، لجبازی، تعصب بی جا و یکدندگی نام دارد ولی همراهی نکردن در صورت دوم، دفاع از مواضع اصولی، قاطعیت، حق مداری و … نام دارد.
قاطعیت امام حسین (ع) و لجبازی ابن زبیر
در بحث ما ممکن است یک شخص ـ صرف نظر از شیعه بودن ـ قاطعیت ابن زبیر، در نرفتن به مجلس ولید، و بی اعتنایی به احضاریه های وی و سرانجام با فریب از شهر خارج شدن را قاطعیت به حساب آورد. یا رفتن امام حسین (ع) در آن مجلس، و سلام بر امیر کردن، را نوعی سازش بداند و چون امام حسین (ع) را شخصی مبارز و سازش ناپذیر می داند در صدد تکذیب این امور برآید.
ولی اگر متوجه شود که راهبرد اصلی در این مرحله و هدف اصلی بیعت نکردن با یزید است و این موضع، باید حفظ شود، آن گاه روشن می شود که امام حسین (ع) و ابن زبیر هر دو بر موضع اصلی پای فشرده اند ولی امام (ع) علاوه بر قاطعیت، سازگاری نیز داشته و اخلاقی کریمانه و بزرگوارانه را به نمایش گذارده است. امام حسین (ع) از رفع نزاع بین دو انسان خبیث و وابسته به حکومت اموی استقبال می کند. ولی عمل ابن زبیر این سازگاری ها را ندارد، و در برخی موارد نوعی لجبازی نیز از آن ظاهر می شود.
اما در مقابل این هر دو، عمل پسر عمر که از مواضع اصولی دست برداشت و حاضر شد با حکومت امویان و حتی با پلیدترین کارگزار آنان، حجاج بن یوسف، بیعت کند و حتی به جای بیعت با دست، پای حجاج را ببوسد، سازش کاری نام دارد و مذموم است.
سفر به مکه
در اینکه امام حسین (ع) باید مکه را به عنوان اولین مقصد انتخاب می کرد بحثی نیست و هیچ کس در این باره رأی دیگری نداده است. زیرا در مدینه ماندن، بدون بیعت کردن، امکان پذیر نبود و به سوی هر سرزمینی که رهسپار می شد، شهرها و مردم دیگر از او بی خبر می ماندند و او از آنان و شهرهای دیگر.
اگر به سمت شام حرکت می کرد، سفرش زمینه سازی برای قیام مسلحانه به حساب می آمد و حکومت می توانست به حضرت برچسب یاغی و خوارج بزند. اگر از مسیر شام و مرکز خلافت دور می شد، برچسب ترسو بودن و فرار به وی می خورد و حکومت را بر ظلم و تجاوز جری تر می نمود. به همین جهت انتخاب مکه بهترین انتخاب بود زیرا همه مسلمانان به عنوان عمره یا حج به مکه رفت و آمد داشتند، خبر بیعت نکردن حضرت از این طریق پخش می شد، نامه های حضرت به آنان می رسید و از جواب های آنان مطلع می گشت.
همچنین مردم مکه طایفه بنی هاشم را شاخه ای از خود می دانستند که از بین آنان پیامبر اکرم (ص) ظهور کرد و آنان را بر همگان برتری بخشید و به خانه کعبه رونقی دوباره داد. پس مکه علاوه بر مرکز اجتماعی و اخبار، مرکز زیارت و طواف، وطن اصلی و آباء و اجدادی امام حسین (ع) نیز بود. بنابراین در حرکت به سوی مکه اتهام فرار و یا یاغی بودن به حضرت نمی چسبد، خصوصاً که حضرت با زن و فرزند خارج شد و شخصی که یاغی و خارجی باشد زن و کودک را با خود همراه نمی سازد.
پس امام حسین (ع) بدون اینکه با کسی مطرح سازد با این عمل خود نشان داد که برای جنگجویی صِرف، و تنها برای بیعت نکردن و یا تنها برای حکومت به دست گرفتن، از مدینه خارج نشده است بلکه احتمال های دیگری نیز برای خروجش وجود دارد. خصوصاً که دو روز مانده به انتهای رجب از مدینه خارج شد و بنابراین درک ثواب عمره رجبیه را نیز در دفاع از حرکت خویش داشت.
خروج شبانه از مدینه
شروع حرکت در شب بود تا از داغی هوا در امان باشد خصوصاً که آن مناطق گرمسیر است و طبق تطبیق تقویم شمسی با قمری زمان حرکت اوایل خرداد بوده که هوا نسبتاً گرم است و همچنین برای اینکه از دید مأموران حکومت مخفی باشد و آنان مزاحم حرکت او نشوند، تا مقداری از مدینه دور شود.
خروجی همچون خروج موسی (ع)
اما از سوی دیگر برای اینکه حکومتیان حرکت او را یک حرکت صرفاً زیارتی به مردم ننمایانند و با اسم اینکه او نیز با ما موافق است و کلمات آن شب حضرت، در نزد ولید و مروان را سازش کاری جلوه ندهند و قلمداد نکنند فراز «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»[۵] را ترنم فرمود، و نشان داد که اگر او مجبور نمی شد، اکنون به این سفر تن در نمی داد، بلکه اجباری در کار بوده است، و چونان حضرت موسی (ع) که از ترس کشته شدن خانه و کاشانه اش را رها ساخت او نیز از ترس کشته شدن به این سفر تن داده است.
حرکت در راه های اصلی
امام حسین (ع) راه اصلی را پیش گرفت و از راه های فرعی حرکت نکرد تا او را ترسو و فراری قلمداد نکنند و گروه هایی را برای تعقیب او نفرستند، همان گونه که هشتاد نفر را برای جستجوی ابن زبیر فرستادند.
انتخاب محمد حنفیه به عنوان وصی در مدینه
امام حسین (ع) محمد حنفیه را در مدینه باقی گذاشت تا او را از اوضاع باخبر سازد، و وصیت نامه خود را به او تحویل داد تا مردم از هدف حرکت امام (ع)، آگاه شوند و آن را زیارتی صِرف یا حرکتی از روی بغی و ظلم جلوه ندهند. در وصیت خود صریحاً به یگانگی خداوند در رسالت حضرت محمد (ص) شهادت داد و به قیامت و بهشت و دوزخ و حشر و نشر اعتراف کرد تا علاوه بر عمل به استحباب، و آموزش آن به دیگران، خود را از اتهام احتمالی ارتداد مبرا سازد و کسی حرکت او علیه حکومت یزید را نوعی ارتداد قلمداد نکند.
امام حسین (ع) فرمود: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»[۶]
«من از روی سرمستی، گردنکشی، فسادانگیزی و ستمگری خارج نشدم، بلکه تنها خارج شدم تا خواستار اصلاح در امت جدم باشم. می خواهم به امور پسندیده امر کنم و از امور ناپسند نهی کنم و به روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب سیر کنم»
امام حسین (ع) با این فرمایش اتهام یاغی بودن و خارجی بودن را از خود، زدود خصوصاً که فرمود می خواهم به سیره جدم و پدرم با مردم رفتار کنم و همه می دانستند که جدش «رَحْمَهً لِلْعالَمِین»[۷] لقب دارد و پدرش نوازش کننده یتیمان و در هم شکننده خوارج بوده است بنابراین حرکت او بر طبق حرکت آنان است.
از آنچه گذشت معلوم شد، امام حسین (ع) در ابتدای حرکت تمامی احتیاط های لازم را نمود و تمامی راه هایی که احتمال خطر یا اتهامی متوجه او بود را مسدود ساخت؛ و در عین حال در تمامی مراحل سازگاری و مدارای خود را نیز به نمایش دارد.
امام حسین (ع) در مکه
حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در اوایل شعبان به مکه رسید و هنگامی که وارد شد این آیه را زمزمه کرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ»[۸] «هنگامی که به سوی مدین روی آورد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست [که انسان را به نتیجه مطلوب می رساند] راهنمایی کند.»
مردم مکه از آمدن امام حسین (ع) و سالم رسیدنشان، خوشحال بودند. تنها عبدالله بن زبیر در باطن ناراحت بود زیرا که می دانست با بودن امام حسین (ع) در مکه، کسی با او بیعت نمی کند و حسین بن علی (ع) در نظر آنان با عظمت تر از عبدالله ابن زبیر است.[۹]
نتیجه گیری
وقتی فرماندار مدینه، امام حسین (ع) را برای بیعت با یزید احضار کرد، حضرت با تدبیر و رعایت احتیاط به دیدار او رفت، و ضمن رفتاری سازگارانه، در پاسخ، بیعت با یزید در حضور مردم را بهتر دانست اما شبانه از مدینه همراه با خانواده به سوی مکه به راه افتاد. امام حسین (ع) در اینجا الگویی از اخلاق والا را به نمایش گذاشت، و در برخورد با والی مدینه و مسأله بیعت با یزید، از خود احتیاط، قاطعیت و مدارا نشان داد.
پی نوشت ها
[۱] . در تاریخ طبری و برخی از کتاب های تاریخی اسمی از عبدالرحمن بن ابوبکر برده نشده است؛ ر.ک: طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۵۱
[۲] . طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۵۱
[۳] . طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۵۱
[۴] . طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۵۱
[۵] . قصص/۲۱ (موسی ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت؛ گفت: خدایا مرا از دست ظالمین نجات بده!)
[۶] . علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۰
[۷] . انبیاء/۱۰۷
[۸] . قصص/۲۲
[۹] . شریفی و همکاران، موسوعه کلمات الامام الحسین، ص۳۰۵
منابع
۱- شریفی، محمود، و همکاران، موسوعه کلمات الامام الحسین، قم، نشر معروف، چاپ اول، ۱۳۷۳ش
۲- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسه عز الدین، چاپ اول، ۱۴۱۳ق
۳- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق
منبع اقتباس: عابدینی، احمد، امام حسین (علیه السلام) و علل همراه بردن خانواده به کربلا ۲، ماهنامه پیام زن، دوره ۱۳۸۲، شماره ۱۳۳ ، فروردین ۱۳۸۲