- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
امام حسین (ع)، دومین فرزند على بن ابی طالب و فاطمه زهرا (علیهم السلام)، و سومین امام شیعیان است.
ولادت و القاب
میلاد با برکت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)، بنا بر مشهور، روز سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدینه بوده است. پس از ولادت، پیامبر اکرم (ص) نام وى را حسین گذاشت، آن گاه او را بوسید و گریست و فرمود: «تو را مصیبتى عظیم در پیش است، خداوندا! قاتل او را لعنت کن!»[۱] آن حضرت به «مصباح الهدى» و «سفینه النجاه» و «سیدالشهداء» و «ابو عبدالله» معروف است.
علاقه شدید پیامبر اکرم (ص) به امام حسین (ع)
شدت علاقه پیامبر اکرم (ص) به امام حسین (ع) به قدرى بود که کوچک ترین ناراحتى او را نمى توانست تحمل کند و بیشتر اوقات خود آن حضرت متصدى غذا دادن و علم و ادب آموختن او بود و در نگهدارى و پرورش او سعى بلیغ مى فرمود.
روزى پیامبر از در خانه فاطمه (س) مى گذشت، صداى گریه حسین (ع) را شنید، وارد خانه شد و به دخترش فرمود: «مگر نمى دانى که گریه حسین در من چقدر مؤثر است!» آن گاه طفل را بوسید و گفت: «خداوندا! من این کودک را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار.»[۲]
همچنین در حدیث معروفی از پیامبر اکرم (ص) آمده است که: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ، أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً، حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ»[۳] «حسین از من است و من از حسینم، خداوند دوست دارد کسى را که حسین را دوست مى دارد، حسین سبطى از اسباط است.»
این حدیث مورد قبول شیعه و سنى است.[۴]
امام حسین (ع) پس از پیامبر اکرم (ص)
حسین بن على (ع) مدت شش سال دوران کودکى اش را با پیغمبر اکرم (ص) سپرى کرد و پس از رحلت آن بزرگوار، مدت سى سال در کنار پدرش على بن ابی طالب (ع) به سر برد و در همه حوادث پر تلاطم دوران آن حضرت حضورى پر تلاش داشت.
پس از شهادت امیر مؤمنان (ع) ده سال تمام همراه و همگام با برادر عزیزش امام حسن (ع) زندگى کرد و پس از شهادت برادر در سال ۵۰ هجرى، به مدت ده سال، به ارزیابى حوادث زمان پرداخت و بارها به معاویه اعتراض شدید کرد.
پس از مرگ او در برابر حکومت یزید، شجاعانه ایستادگى نمود و از بیعت با او خوددارى کرد، تا اینکه در محرم سال ۶۱ هجرى به همراه گروهى از بستگان و یاران با وفایش، در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
زمینه قیام حسینی
امام حسین (ع) مشاهده فرمود که مردم برادرش امام حسن (ع) را تنها گذاشته و تبلیغات سوء معاویه آنان را از مبانى اسلامی دور ساخته و جذب دربار بنى امیه نموده است.
امام (ع) احساس کرد که براى به حرکت در آوردن امت، دیگر خطابه و سخنرانى حماسى کافى نیست، بلکه باید اراده شکست خورده امت را به پذیرش فداکارى وادارد و آنان را بر ضد باطل بشوراند تا زمینه تحقق حق را فراهم سازد و در این راه، طرحى نو دراندازد و با فداکارى و از جان گذشتگى خود و یاران باوفاى خویش براى حال و آینده معیارى ارزشمند و ثابت بر جاى نهد.
هدف قیام حسینی
هدف قیام امام حسین (ع) را به آسانى و بدون تکلف مى توان از سخنان آن حضرت استنباط کرد.
۱- اصلاح امت پیامبر (ص)
آنگاه که امام (ع) بر اثر تهاجم عمال حکومت ناچار شد از مدینه خارج گردد، در ضمن نوشته اى، هدف حرکت خود را چنین شرح داد: «بى گمان، من از روى خود خواهى و سرمستى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امت جدم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم»[۵]
۲- برقراری امنیت و اجرای احکام الهی
آن حضرت در مقام دیگرى فرموده است: «بار خدایا! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنت ها و دستورهاى دینت عمل شود.»[۶]
۳- حکومت اهل بیت (ع)
در برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحى فرمود: «اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حق را براى اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و ما اهل بیت، به ولایت و رهبرى، از این مدعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم.»[۷]
و نیز در مقام دیگر فرمود: «ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى – نسبت به کسانى که آن را تصرف کرده اند – سزاوارتریم.»[۸]
از این سخنان امام (ع) به وضوح استفاده مى شود که آن حضرت خود را شایسته رهبرى و زمامدارى بر مردم مى داند، نه یزید فاسد و دستگاه جائر او را. بنابراین، هدف امام حسین (ع) در این قیام، تحقق کامل حق بوده است.
امورى که آن حضرت به عنوان فلسفه قیامش به آنها اشاره مى کند، از قبیل اصلاح امت، امر به معروف و نهى از منکر، تحقق سیره پیامبر و على، برگرداندن علائم و نشانه هاى دین به جاى خود، اصلاحات در شهرها، امنیت اجتماعى، فراهم ساختن زمینه اجراى احکام، همه و همه این امور، زمانى قابل تحقق و اجراست که ولایت و حکومت در مجرا و مسیر اصلى اش قرار گیرد و به دست امام (ع) بیفتد؛ لذا فرمود: ما اهل بیت شایسته این مقامیم نه متصرفان متجاوز و جائر.
پس هدف نهایى آن حضرت، تشکیل حکومت اسلامى بر اساس سیره پیامبر اکرم (ص) و على بن ابی طالب (ع) بوده است؛ که در پرتو آن، احکام الهى اجرا مى شود، و نشانه هاى دین آشکار، و شهرها اصلاح، و امنیت پا بر جا، و امر به معروف و نهى از منکر انجام، و سیره و سنت اولیای الهی متحقق، و در نتیجه کار امت اصلاح مى گردد.
نتایج قیام حسینى
قیام امام حسین (ع) نتایج و برکات بسیاری به همراه داشت که به سه مورد آن اشاره می کنیم.
۱- بى اعتبار ساختن قدرت مطلقه بنى امیه
در هم شکستن ارکان مخوف دین سالارى ساختگى اموى که دین را ابزار دستیابى سلطه خود بر مردم نموده بودند، و رسوا ساختن حاکمان تبهکار بنى امیه که پیوسته در صدد احیاى نظام جاهلى بودند، نخستین جلوه هاى قیام حسینى است.
۲- بیدار کردن وجدان هاى خفته
شهادت امام حسین (ع) در کربلا موجى شدید از احساس گناه در وجدان مسلمانانى که او را یارى نکردند برانگیخت. این احساس گناه دو جنبه داشت: از یک طرف آنها را وادار مى ساخت که گناهى را که مرتکب شده اند با کفاره بشویند و از طرف دیگر، به کسانى که آنها را به ارتکاب چنین گناهى واداشته بودند، کینه و نفرت بورزند به طورى که انگیزه قیام توابین، کفاره یارى نکردن امام حسین (ع)، و انتقام گرفتن از امویان بود. گویى مقدر چنین بود که آتش این احساس گناه، پیوسته برافروخته ماند و انگیزه انتقام از بنى امیه در هر فرصت به انقلاب و قیام بر ضد ستمگران منتهى گردد.
۳- ارائه اخلاق جدید
قیام امام حسین (ع) موجب آن گردید که در جامعه، نوعى اخلاق بلند نظرانه پدید آید. امام (ع) و فرزندان و یارانش در قیام بر ضد بنى امیه، اخلاق عالى اسلامى را با همه صفات و خصوصیات آن نشان دادند. آنان این اخلاق را بر زبان نیاوردند، بلکه با خون خود آن را مسجل ساختند. مردم عادى قبایل عادت کرده بودند که دین و وجدان خود را به بهایى اندک بفروشند و در برابر ستمکاران، گردن خم کنند تا از عطاهاى آنان بهره مند شوند!
هدف مسلمانان عادى همان زندگى روزمره شخصى بود و تنها به زندگانى خویش مى اندیشیدند. در آنان، دردهاى اجتماعى تأثیرى نداشت. تنها کوشش آنان این بود که دسترنج خویش را حفظ کنند و به توجیهات رهبران رام باشند که مبادا نامشان از فهرست حقوق بگیران حذف شود! لذا در مقابل جور و ستمى که مى دیدند، خاموشى مى گزیدند و تمام تلاش آنان این بود که مفاخر قبیله اى خود را بازگو کنند و سنت هاى جاهلى خویش را زنده سازند.
اما اصحاب حسین (ع) مردمى دیگر بودند که در سرنوشت خویش با امام (ع) همراه شدند و با اینکه داراى زن و فرزند بودند و از بیت المال هم حقوقى دریافت مى نمودند و زندگانى نسبتاً راحتى داشتند و مى توانستند از لذت هاى حیات برخوردار گردند، از همه اینها چشم پوشیدند و براى نثار جان در راه حسین (ع) با ستمگران به ستیز برخاستند.
براى بیشتر مسلمانان آن روز، این نکته بسى جالب بود که یک انسان بین زندگانى زبونانه و مرگ شرافتمندانه، مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهد. براى مردم، این نمونه اى عالى و شگفت انگیز بود.
چنان خصلتى وجدان هر مسلمانى را تکان مى داد و او را از خواب سنگین راحت طلبى و منفعت جویى بیدار مى کرد تا زندگى اسلامى شکلى دیگر گیرد و تحولى نوین پذیرد؛ شکلى که سال ها پیش از قیام حسین (ع) از میان رفته بود.
قیام امام حسین (ع) پس از دیرى خاموشى، از نو موجب برانگیختن روح مبارزه جویى گردید و این چنین قیام حسینى و کربلاى خونین او، همه سدهاى روحى و اجتماعى را که مانع قیام و انقلاب مى شد، در هم فرو ریخت.
قیام حسین (ع) به مردم این درس را آموخت که به آنان بگوید: تسلیم نشوید، انسانیت خود را به معاویه نفروشید، با اهریمن بجنگید، و همه چیز را در راه تحقق آرمان هاى اسلامی فدا سازید.
قیام حسینى در وجدان گروه بسیارى از مردم، این اندیشه را برانگیخت که با حمایت نکردن از حسین (ع) مرتکب گناه شده اند و باید کفاره بپردازند، و کفاره آن جز مبارزه با حاکمان جور و ریشه کن نمودن بنیاد فاسد استبداد، چیز دیگرى نیست.
این گونه پس از نهضت حسینى (ع) در مکتب، روح انقلاب دمیده شد و مردم در انتظار رهبرى قاطع بودند، و هرگاه پیشگام ظلم ستیزى را مى یافتند بر ضد حکومت بنى امیه دست به انقلاب مى زدند. در همه این انقلاب ها، شعار انقلابیون، خونخواهى حسین (ع) بود.
انقلاب توابین، انقلاب مردم مدینه، قیام مختار ثقفى در سال ۶۶ هجرى و انقلاب زید بن على بن حسین (ع) در سال ۱۲۲ هجرى، نمونه هایى از ستم ستیزى است که همه آنها ریشه در حرکت و قیام بى نظیر حسینى (ع) دارد.
در این انقلاب ها مسلمانان پیوسته به دنبال آزادى و عدالت بودند – که حاکمان آن را خفه کرده بودند – و تمام این تحرکات به برکت تحرک و قیام حسینى بود.و این گونه حسین (ع) درس حریت و آزادگى و استقلال و ظلم ستیزى را تا دامنه قیامت به همه انسانها آموخت.[۹]
نمونه ای از احادیث امام حسین (ع)
سخنان حضرت ابى عبدالله الحسین، بهترین معرف هدف والاى آن حضرت است، از سرتاسر کلمات حضرتش نداى انسان دوستى، آزادگى و مقاومت در برابر ستم حاکمان زر و زور و تزویر به گوش مى رسد.
پند امام به عالمان
«اى گروه نیرومندى که به دانش مشهور و به نیکى مذکور و به خیرخواهى معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گرید! شریف، از شما حساب مى برد و ضعیف، شما را گرامى مى دارد، و کسانى که بر آنها برترى و حقى ندارید، شما را بر خود ترجیح مى دهند. شما وسیله حوائجى هستید که بر خواستارانش ممتنع است، و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام بر مى دارید … و اما حق ضعیفان را ضایع کردید! و حق خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید…! و با این حال آرزوى بهشت الهى را دارید و همجوارى پیامبران و امان از عذابش را در سر مى پرورانید!»[۱۰]
اقسام جهاد
جهاد بر چهار گونه است: دو گونه آن واجب است، و جهاد دیگر مستحبى است که جز با واجب برپاداشته نشود، و چهارمى جهاد مستحبى محض است. اما آن دو جهادى که واجب است: یکى جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیت هاى الهى است، که بزرگ ترین جهاد است. دیگرى جهاد با کفارى است که هم مرز با شمایند که واجب است.
اما جهادى که مستحب است و جز با واجب بر پا نشود، جهاد با دشمن است، که واجب بر همه امت است، و اگر آن را ترک کنند عذاب بر آنان فرود آید و این عذاب شامل حال همه امت گردد و چنین جهادى بر امام مستحب است و حد آن این است که امام با امت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند.
اما جهادى که مستحب محض است، عبارت از هر سنتى است که شخص آن را بر پا مى دارد و در برپایى و اجرا و زنده کردن آن تلاش مى کند. بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودن سنت است؛ و پیامبر اکرم (ص) فرموده است:
هرکه سنت و روش نیکویى را به وجود آورد همچون پاداش کسى که به آن عمل کرده پاداش دارد و همچنین از پاداش کسانى که تا روز قیامت بدان عمل نمایند بهره مند خواهد شد، بى آنکه از پاداش عاملانش چیزى کاسته شود.»[۱۱]
تباهى دنیا
امام حسین (ع) در هنگام سفر به کربلا فرمود: «بى گمان این دنیا دیگر گونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمى که بر ته کاسه اى باقى مانده و زندگى اى پست، همچون چراگاه تباه، چیزى باقى نمانده است.
آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل نهى نمى گردد؟ در چنین وضعى مؤمن به لقاى خدا سزاوار است؛ و من مرگ را جز سعادت، و زندگى با ظالمان را جز هلاکت نمى بینم. به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که براى معیشت آنها باشد پیرامون آن اند، و وقتى به بلا آزموده شوند، دینداران اندکند.»[۱۲]
پرهیز از ستمکارى
امام حسین (ع) به فرزندش امام سجاد (ع) فرمود: «فرزند عزیزم! بر حذر باش از ستم کردن به کسى که جز خداوند عزیز و جلیل یاورى ندارد.»[۱۳]
آثار غذاى حرام
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود: «واى بر شما چرا ساکت نمى شوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگارى فرا مى خوانم، هر کس از من پیروى کند سعادتمند است و هر کس نافرمانى ام کند از هلاک شدگان است.
شما همگى نافرمانى ام مى کنید و به سخنم گوش نمى دهید؛ آرى، در اثر هدایاى حرامى که به شما رسیده و در اثر غذاهاى حرامى که شکم هایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دل هاى شما مهر زده است!»[۱۴]
خشم الهى
«خشم خداوند بر یهود آنگاه شدت گرفت که براى او فرزندى قرار دادند؛ خشمش بر نصارى وقتى شدت یافت که براى او قائل به خدایان سه گانه شدند، غضبش بر مجوس آنگاه سخت شد که به جاى او آفتاب و ماه را پرستیدند، خشمش بر قوم دیگرى آنگاه شدت یافت که بر کشتن پسر دختر پیامبرشان متحد گردیدند.»[۱۵]
اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید
«اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمى ترسید لااقل در زندگى دنیاتان آزاد مرد باشید، و اگر خود را عرب مى پندارید به نیاکان خود بیندیشید.»[۱۶]
مرگ
امام حسین (ع) قبل از حرکت از مکه به سوى عراق در میان جمعى از بنى هاشم فرمود: «مرگ گردنگیر فرزندان آدم است؛ همچون گردن بند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقى که یعقوب به دیدن یوسف داشت.»[۱۷]
نتیجه گیری
حسین بن علی (ع) در سال چهارم هجری به دنیا آمد و در محرم سال ۶۱ هجرى به همراه گروهى از بستگان و یاران باوفایش، به خاطر خودداری از بیعت با یزید و تلاش برای قیام و تشکیل حکومت اسلامی، در سرزمین کربلا به شهادت رسید. با قیام و شهادت امام حسین (ع) بنی امیه اعتبار خود را از دست داد و وجدان های خفته بیدار گشت، و نمونه ای والا از اخلاق اسلامی تجلی یافت.
پی نوشت ها
[۱] . محدث قمی، منتهی الآمال، ج۲، ص۶۶۰
[۲] . ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۱۷۷
[۳] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۷۱
[۴] . صافی گلپایگانی، پرتوى از عظمت حسین، ص۳۲
[۵] . علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۰
[۶] . علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۷، ص۸۱
[۷] . علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۷
[۸] . خوارزمى، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۸۸
[۹] ر.ک: ادیب، عادل، پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری
[۱۰] . حرانی، تحف العقول، ص۲۳۷
[۱۱] . حرانی، تحف العقول، ص۲۴۳
[۱۲] . حرانی، تحف العقول، ص۲۴۵
[۱۳] . حرانی، تحف العقول، ص۲۴۶
[۱۴] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۸
[۱۵] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۲
[۱۶] . خوارزمى، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۳
[۱۷] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۶۶
منابع
ابن صباغ، علی بن محمد، الفصول المهمه، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۲ق
ادیب، عادل، پیشوایان ما، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۶ش
حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم، جماعه المدرسین، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش
خوارزمى، موفق بن احمد، مقتل الحسین، قم، انوار الهدی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق
صافی گلپایگانی، لطف الله، پرتوى از عظمت حسین، قم، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، چاپ اول، ۱۳۹۵ش
قمی، عباس، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۳۷۰ش
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق
منبع اقتباس: شفیعی کیا، مسعود، پرتوی از سیره و سیمای سالار شهیدان، اصفهان، مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه