- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شرح دعای روز دوازدهم ماه رمضان
• دعای روز دوازدهم ماه مبارک رمضان •
أَللّهُمَّ زَیِّنّى فیهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفافِ وَ اسْتُرْنى فیهِ بِلِباسِ الْقُنُوعِ وَ الْکَفافِ وَ احْمِلْنى فیهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الاِْنْصافِ وَ آمِنّى فیهِ مِنْ کُلِّ ما أَخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَهَ الْخآئِفینَ؛
«خدایا در امروز، مرا به زیور ستر و عفّت بیاراى، و به جامه قناعت و کفاف بپوشان، و به کار عدل و انصاف وادار، و از هر چه مى ترسم ایمن ساز، اى نگهدار و عصمتِ خداترسان».
آرایشِ بى آلایشى
انسان بى عیب، کم مى توان یافت، سیماى بى نقص، کم مى توان دید، از صدق و پاکى، از ستر و عفّت، باید لباسى، از بهر جان دوخت آرایش جان، با پوشش دین، آلایش آن، فسق و گناه است. باید شرر زد، بر کید ابلیس، تا از کمندِ شر و هوى رست. چه مى دانیم؟ شاید بسیارى از اینها که دور و برمان هستند و ظاهر آدمى دارند، در باطن، حیوان باشند.
اگر دیده اى بصیر باشد، اگر چشمى واقع بین باشد، اگر قلبى زلال و صاف باشد، اگر دلى، آینه حقایق باشد، مى تواند انسان ها را در چهره واقعى شان ببیند… اى بسا ابلیس آدم رو، که هست. مگرنه اینکه انسان نماهایى، گرفتار خصلت هاى حیوانى اند؟ مگر حسد و کبر و غرور و شهوترانى و خودخواهى و مالدوستى و دنیازدگى و شکمبارگى و بى خیالى، از اوصاف حیوانى نیستند؟ مگر در حدیث نداریم که گنهکاران در رستاخیز، در چهره بهائم و حیوانات، محشور شده و به صحراى قیامت خواهند آمد؟!
آنانکه دیده بصیرتشان، با نور تقوا و یقین روشن باشد، البتّه که «انسان صورتانِ حیوانِ سیرت» را در همین دنیا در چهره بهیمّیت و حیوانى شان مى بینند. پس چه باید کرد؟ باید از خدا خواست که با ستر و عفاف، با پوشش و پاکدامنى، با خداترسى و تقوا، ما را بپوشاند و به تعبیر قرآن، با جامه پاکى و «لباس التقوى» ما را بیاراید و زینت بخشد، تا سیماى نفرت بار و گناه آلودمان آشکار نشود.
پوشش قناعت و بى نیازى
آنچه شیران را کند روبَه مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج.
و بى نیاز، کسى است که قانع باشد. قناعت، سرمایه اى بى پایان است. (القَناعَهُ مالٌ لا تَنْفَدُ). نخواستن، کم خواستن، به داشته، راضى بودن، دندان طمع را کندن، به خواهش هاى دل، جوابِ «نه» گفتن… این ها، «قنوع» و «کفاف» است. اگر اسیر دل شویم، بنده دیگرانیم. چرا که خواسته هاى دل بى پایان است و حرص، گنداب و باتلاقى است که هرچه بیشتر انسان در آن پیش رود، گرفتارتر مى شود. واى… که این نفس، چه سیرى ناپذیر است!…
درد بزرگ انسان و دام خطرناک شیطان، «تکاثر» و «افزون طلبى» است، امّا درمان این درد هم، «قناعت» است. قناعت و کفاف، سرپوشى بر نفس حریص آدمى و مهارى بر افزون طلبى انسان است، تا انسان، با اسارت در چنگ حرص و هوس، رسوا نشود. آنچه انسان را به ذلّت بردگى مى کشد. همین است. آنکه «ندارد»، یا «نمى خواهد»، نه با «تهدید» مى توان رامش کرد، و نه با «تطمیع» مى توان خریدش! پس، لباس قناعت، لباس آزادگى و جامه حریّت و عزّت است.
به قول نویسنده اى: «اکثریت همکاران من، که تعهّد اجتماعى احساس مى کردند و جوانى را در مبارزه فکرى و آزادیخواهى بودند، و رسالتشان بیدارى و رهایى خلق، تا ازدواج کردند، ایستادند، تا پدر شدند، به رکوع رفتند بچه هاشان دوتا که شد، به سجود افتادند و سه تا که شد، به سقوط. پامال ذلّت و حرص و خودپرستى و پول جمع کردن! و کم کم، هواى مردم خواهى و افکار حق پرستى از دلشان رفت و از سرشان پرید و افتادند توى بانک و سهم و رتبه و شغل و باند و رشوه و کلاه و خانه و ماشین و دم و دستگاه و لذّت و تفریح… و عوض شدند…»
راستى که طمع و تکاثر و افزون طلبى، بردگى و اسارت دائمى به همراه دارد. به فرموده مولا على (علیه السلام): «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّد».[۱]
عدل و انصاف
«عدالت»، کلمه زیبا و شیرینى است، امّا در مقام عمل، تلخ و ناگوار و تحمّل آن دشوار است. «انصاف»، واژه زیبا و جذّابى است، لیکن عمل به انصاف، بسى دشوار است. انصاف یعنى آنچه براى خود مى خواهیم، براى دیگران هم بخواهیم. آنچه برخود نمى پسندیم، براى دیگران هم نپسندیم. حق را میان خود و دیگران، «نصف» کنیم، «انصاف» داشته باشیم.
به فرموده پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم): «… عادل ترین مردم، کسى است که آنچه برخود نمى پسندد بر دیگران هم نپسندد»[۲] به فرموده امام صادق (علیه السلام): «دادگرى، شیرین تر از شکر، نرمتر از کره و خوشبوتر از هر مشگى است.»[۳] لیکن، باید جان را براى پذیرش آن آماده ساخت. پذیرش عدل، رفتار به انصاف و ملاک قرار دادن «حق»، شهامت و مردانگى مى طلبد، سعه صدر مى خواهد. این است که از خداوند در دعاى امروز مى خواهیم تا ما را به عدل و انصاف وادارد.
ایمنى از هر گزند
از رودهاى پرخروش، باید گذر کرد. موج هاى سهمگین را باید از سر گذراند. با حریف نیرومند «نفس» باید دست و پنجه نرم کرد. با ابلیس وسوسه گر و شیطان گمراه کننده باید درافتاد.
اینها خطرهایى است که در پیش راهمان است. باید خاطرى جمع داشت و قلبى آسوده، از هر خطر، از هر بیم، خطر سقوط در دام گناه، خطر رسوایى بخاطر معصیت، خطر مغلوب هواى نفس شدن، خطر تباه شدن سرمایه ها، گذشتِ بى حاصل عمر، ترس از ضربه هاى منافقین از پشت و دشمنان از رو به رو. خیانت خودفروختگان و خودباختگان، ترس از روزمرّگى و ابتذال و پوچى و بى هدفى و عبث زیستن. این ترسها، قلب متعهّدان و دردآشنایان و آگاهان سوخته دل را مى فشارد و اندوهى سنگین براى انسان هاى فرزانه فراهم مى آورد.
باید از این گزندها، آسوده خاطر بود. این را نیز از خدا خواسته ایم که به ما «ایمنى» از هر گزند و خطر و خوف و هراسى که در مسیرمان است، عنایت کند. و از نعمت امنیّت و آرامش روح برخوردارمان کند. اینها را از خداى توانا خواسته ایم، از «او» که نگهبان دل ها و عصمت خائفین است.
پی نوشت ها
[۱] ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۱۷۱؛
[۲] ـ اعدلُ الناس مَن رَضى للناسِ ما یرضى لِنفسه و کرِهَ لهم ما یکره لِنفسه. میزان الحکمه، ج ۶ حدیث ۱۲۰۱۳؛
[۳] ـ العدلُ احلى مِنَ الشّهدِ وَ اَلینُ مِن الزَّبَد وَ اطیبُ ریحاً مِن المِسکِ. کافى، ج ۲ ص ۱۴۷؛
منبع : سینای نیاز ؛ جواد محدثی