- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
آیا امیر مومنان علی (علیه السلام) با ابوبکر و عمربن خطاب بیعت نمود ؟ برخی شبهه می کنند که امام علی (علیهالسلام) با ابوبکر و عمر بیعت کرده است و این مطلب را دلیل بر مشروعیت خلافت آنان میگیرند. مثلاً می گویند آن حضرت به آنها مشاوره می داده و در جنگهای با آنان کمک می کرده است. در این نوشته به این شبهه پاسخ داده شده است.
پاسخ:
از نظر شیعه، امیرمؤمنان هرگز با احدی بیعت نکرده است، زیرا خود را خلیفه منصوص خدا می دانست، ولی آن گاه که دید زمام امور به دست غیر او افتاد، وظیفۀ خود تشخیص داد که در مواردی آنها را ارشاد کرده و راهنمایی نماید، زیرا در کلام خود میگوید:
«دیدم اگر به دنبال گرفتن حق خویش باشم، همین اسلام موجود نیز از میان میرود».(۱)
آنگاه همراهی را لازم دید که برخی از اعراب از پرداخت زکات سرپیچی کردند، در این موقع وظیفه ای جز سکوت و همراهی نداشت، ولی در موارد لازم پرده را کنار زده، از حقانیت خود دفاع نموده است، ولی از نظر روایات اهل سنّت، امیرمؤمنان، پس از درگذشت فاطمه زهرا(س) بیعت نمود. ولی حضرت فاطمه تا جان در بدن داشت، با ابی بکر سخن نگفت و از او خشمگین بود.(۲)
ما فرض می کنیم که حضرت علی پس از درگذشت فاطمه با خلیفه بیعت کرد ولی تمام محدثان و عالمان اتفاق نظر دارند که حضرت فاطمه تا آخر عمر بیعت نکرد بلکه از آنان رویگردان بود.
ابن حجر در شرح صحیح بخاری نقل میکند «فاطمه بر ابی بکر خشم گرفت، و از او دوری جست تا آن که پس از شش روز از دنیا رفت، همسرش علی بر او نماز گزارد، و به ابی بکر خبر نداد.(۳)
اکنون سؤال می شود دخت گرامی پیامبر که به حکم روایت بخاری بهترین زنان جهان بود، طبعاً چنین زنی، معصومه و یا تالی تلو معصوم خواهد بود، چرا با ابی بکر بیعت نکرد؟ اگر واقعاً خلافت ابی بکر، خلافت مشروعی بود، چرا دخت گرامی او نسبت به وی خشمگین بود؟ کمی روشن تر سخن بگویم پیامبر گرامی فرموده است:
«من مات و لم یکن فی عنقه بیعه امام فقد مات میته جاهلیه».(۴)
«هر کس بمیرد در حالی که با امامی بیعت نکرده باشد، مرگ او مرگ جاهلیت است».
اکنون باید یکی از این دو سؤال پاسخ گفته شود.
۱.دخت گرامی پیامبر با ابی بکر بیعت نکرد و بیعت امامی را بر گردن نداشت، پس آیا نعوذبالله مرگ او مرگ جاهلیت بود؟
۲.یا آن کسی که خود را امام زمان معرفی می کرد امام واقعی نبود، بلکه بر جایگاه امام واقعی نشسته بود. هرگز نمی توان، شق اول را انتخاب کرد، زیرا دخت گرامی پیامبر همان بانویی است که خداوند او را از هر رجسی تطهیر کرده و پیامبر در حق او فرموده است: «فاطمه سیده نساء أهل الجنه».(۵)
و نیز دربارۀ او فرموده است: «یا فاطمه إنّ الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک».(۶)
بنابراین، باید گفت:او طاهره مطهره است و هرگز بر خلاف فرمان رسول خدا عمل نکرده است.
طبعاً دو نتیجه می گیریم:
۱.آن کس که با او بیعت نکرد، امام واقعی نبوده و چون زهرا بدون بیعت از جهان رفته است، قهراً بیعت امامی بر گردن او بود و او جز علی بن ابی طالب وصی رسول خدا (ص)کسی نیست.
در پایان یادآور می شویم که اصولاً بر فرض صحت گفتار بخاری که علی پس از شش ماه بیعت کرد، خود حاکی از آن است که این انتخاب، از نظر امام، انتخاب صحیحی نبود، زیرا امام هرگز از امر مشروع کناره گیری نمی کرد.
شگفتا این همه مدارک تاریخی بر مظلومیت زهرا و شوهر عزیزش و ظلم هایی که بر آنها از طرف خلافت رخ داده نادیده میگیرد و بر یک بیعت آن هم پس از شش ماه بسنده می کنید و از این طریق بر همه رخدادهای تلخ که پس از رحلت رسول خدا رخ داده سرپوش بگذارید.
از این بیان روشن می شود که سؤالی را که تحت شماره ۱۱۷از ابن حزم نقل کرده که می گوید: از شیعه می پرسم علی بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد، تأخیر او در بیعت کار درستی بوده است یا نه؟… سؤالی است بر اساس یک پندار که خود ابن حزم و پیروان او قائلند که علی بیعت نموده است، در حالی که بیعت مطلقاً منتفی است، و اصولاً خلیفه وقت بعد از شش ماه نیازی به بیعت علی نداشت زیرا زمام کارها را به دست گرفته بود و علی هم کسی نبود که به خاطر دختر پیامبر واجبی را ترک کند، آنچه هست همکاری برای ارشاد خلفا بود که لااقل اصل اسلام از میان نرود. و چنان که بعداً می آید، بر فرض بیعتی هم بوده، از روی اکراه و اضطرار بود و در نامه معاویه به علی به این مطلب تصریح شده است.
پی نوشت:
۱. نهج البلاغه، نامۀ شماره۶۲.
۲. صحیح بخاری، ج۴، ص۴۲، ج۵، ص۸۲، و ج۸، ص۳۰.
۳. فتح الباری، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر: ۷/۴۹۳، حدیث۴۲۴۰، و نیز کتاب الفرائض: ۱۲/۵، حدیث ۶۷۲۶.
۴. صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲، باب حکم من فرّق امرالمسلمین؛ سنن بیهقی، ج۸، ص۱۵۶.
۵. بخاری، ج۴، ص۲۵، باب مناقب قرابه رسول الله
۶. صحیح بخاری، ج۴، ص۲۱۰، مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۵۴.