- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکى از راههاى عقلى و در عین حال ساده و عمومى خداشناسى، راه تفکر در نظام آفرینش است. این راه در قرآن کریم و احادیث اسلامى مورد اهتمام واقع شده است، چنان که پیوسته مورد توجه متکلمان نیز بوده است و در دوره معاصر، اهمیت بیشتر یافته است.(۱)
تعریف و اقسام نظم
نظم عبارت است از نوعى رابطه میان دو یا چند چیز. در نظم ارتباط و وابستگى، میان اجزاء یک پدیده، یا افراد یک ماهیت برقرار است. بدین جهت نظم با اصل علیت ملازمه دارد. یعنى هر جا نظم برقرار است، رابطه علیت نیز حاکم است. رابطه علیت که در نظم وجود دارد، گاهى از جنبه فاعلى مورد توجه واقع میشود، و گاهى از جنبه غایى. در صورت نخست نظم را «نظم على و معلولی» (علت فاعلى) نامند، و در صورت دوم، نظم را «نظم غایی» (علت غایى) گویند. رابطه ابر و باد و باران و لطافت هوا و نظم موجود میان آنها از قسم نخست است. و رابطه میان قرنیه، شبکیه، عنبیه، و دیگر اجزاى تشکیل دهنده دستگاه بینایى از قسم دوم است، یعنى رابطه و نظم ارگانیک این اجزاء در شرایط خاص،عمل دیدن را به دنبال دارد. دیدن، غایت آن ارتباط ویژه است.
گونه دیگرى از نظم نیز وجود دارد که آن را «نظم استحسانی» یا نظم صورى و ساختارى گویند. این نظم ناشى از ترکیب ویژه اجزاء یک پدیده یا یک مجموعه است. و از آنجا که حس زیبا پسندى، انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. و تصویرى دل انگیز را براى انسان عرضه میدارد نظم صورى و استحسانى نامیده شده است.
تفاوت گونههاى یاد شده نظم در این است که، آنچه در نظم فاعل، مورد نظر است این است که هر معلوم یا حادثهاى وابسته به علتى است که بر آن تقدم وجودى داشته و سبب پیدایش آن گردیده است. اما این که آن علت و سبب داراى آگاهى و اختیار بوده است یا نه، در چنین نظمى موضوعیت ندارد. ولى در نظم غایى تنها وجود سبب و علت پیدایش پدیده، مورد نظر نیست، بلکه عنصر آگاهى و اختیار نیز در آن دخالت دارد. زیرا از میان صدها یا هزارها ارتباط احتمالى میان اجزاء یک پدیده، تنها یکى از آنها میتواند به تحقق هدف و غایت ویژهاى که بر آن پدیده مترتب است بیانجامد. بنابراین سبب فاعلى چنین نظمى باید آگاه و انتخاب گر باشد.
اما در نظم استحسانى، تنها چیزى که مورد نظر است زیبایى ساختارى و صورى پدیده است. ولى این که نظم موجود اصولاً فاعل و سببى دارد یا نه، و اگر دارد، آگاه و هدف دار بوده است یا نه، مورد توجه نیست.
نظم غایى و برهان نظم
از آنچه گفته شد، روشن شد که نظم موجود در برهان نظم، همانا نظم غایى است، زیرا تنها وجود چنین نظمى است که میتواند انسان را به وجود آفریدگارى دانا و مختار رهنمون شود، نه نظم فاعلى و نه نظم استحسانى، چون، در این دو گونه نظم ـ چنان که بیان گردید ـ عنصر آگاهى و اختیار شرط نیست. اما نظم غایى با آگاهى و اختیار همراه است، تصویر این مطلب که از میان هزاران رابطه احتمالى تنها یک رابطه صلاحیت آن را دارد که غایت و هدف ویژهاى را فراهم سازد، و توجه به این که چنین غایت و هدفى جامه واقعیت بر تن کرده است، تردیدى براى خود باقى نمیگذارد که رابطه یا نظم موجود، فاعلى دانا، توانا و مختار دارد.
استاد مطهرى (ره) در این باره گفته است:
«معنى نظمى که در باب خداشناسى به کار میرود، نظم ناشى از علت غایى است نه نظم ناشى از علت فاعلى. نظم ناشى از علت فاعلى جز این نیست که گفته شود هر معلول و اثرى، فاعل و مؤثر لازم دارد، قهراً اگر آن هم معلول علت دیگرى باشد. و آن علت هم معلول علت دیگرى باشد. و همین طور، خواه ناخواه یک نظمى در میان آنها موجود است، یک نظم زنجیرهاى. این نظم دلیل بر وجود خدا نخواهد بود.
ولى نظم ناشى از علت غایى به این معنى است که معلول، وضع و حالتى دارد که از وجود انتخاب در علت حکایت میکند، یعنى وضع و حالتى داشته که میتوانسته معلول را به شکلهاى دیگرى به وجود آورد، ولى براى منظور خاصى که داشته است آن را به یک شکل معین موجود نموده است. پس باید در ناحیه علت، شعور، ادراک و اراده وجود داشته باشد، که هدف را بشناسد، و وسیله بودن این ساختمان و این وضع را براى آن هدف تمیز دهد، و این معلول را براى آن هدف بوجود آورد.
اصل علیت غایى در جایى ممکن است واقع شود که یا خود آن علتى که این معلول را به وجود آورده داراى شعور و ادراک و اراده باشد، یا آن که اگر خود فاعل، داراى شعور و ادراک و اراده نیست،تحت تسخیر و تدبیر اراده یک فاعل بالاترى باشد که او را تدبیر میکند و به سوى هدفش هدایت مینماید. نظمى که در عالم وجود دارد و دلیل بر وجود خداوند است، همین نظم است».(۲)
تدبیر است نه تصادف
وجود نظم در جهان طبیعت را نمیتوان انکار کرد. همه علوم و دانشهاى طبیعى بر وجود نظم در جهان گواهى میدهند. دانشمندان تعریفهاى مختلفى از روش علمى دارند، ولى اغلب این تعریف را قبول دارند که علم، کشف قواعد و قوانین کلى طبیعت است. بدیهى است وجود این قوانین را صفوف منظم قوانینى که سابقاً علوم کشف کردهاند، مسلم مینماید. حال، آزادى تحقیق ما اجازه میدهد که بپرسیم چرا این قوانین وجود دارد، یعنى ما چگونه میتوانیم وجود این نظم و ترتیب و سودمندى قوانین طبیعى را توجیه کنیم؟ در این مورد دو فرض بیشتر وجود ندارد:
۱. این نظم و ترتیب نتیجه توسعه و ادامه عالم طبیعت است که نخست در نتیجه یک تصادف به وجود آمده است.
۲. نظم و تربیت موجود در طبیعت نتیجه طرح دقیقى است که آن را ایجاب کرده است.
فرض نخست باور نکردنى است، پس باید فرض دوم را پذیرفت و به وجود آفریدگار و مدبر دانا و تواناى جهان اذعان نمود.(۳)
سه عنصر اصلى یعنى هیدروژن، اکسیژن و کربن مواد اولیه اجسام زنده را تشکیل میدهند و مقدارى ازت و کمى عناصر دیگر نیز با سه عنصر فوق ترکیب یافتهاند، در جسم سادهترین و کوچکترین حیوانها میلیونها از اتمهاى عناصر مزبور وجود دارد که به نسبتها و شکلهاى خاصى با هم ترکیب یافتهاند. و اگر با حساب احتمالات، امکان تصادف و ترکیب این عناصر را حساب کنیم خواهیم دید که نتیجه به قدرى کوچک است که میتوان گفت صفر است. حال عالیترین حیوانات یعنى انسان را در نظر بگیریم که میخواهد قوانین طبیعت را کشف و یا در آنها مداخله کند! آیا ممکن است که این موجود تصادفاً از ترکیب خود به خود عناصر بوجود آمده باشد؟!(۴)
امام صادق ـ علیه السلام ـ و برهان نظم
امام صادق ـ علیه السلام ـ در قسمتى از گفتار مفصل خود به مفضل بن عمرو در زمینه خداشناسى و دلایل آن، نظم و اتقان موجود در جهان را یاد آور شده و فرموده است:
«نخستین عبرتها و دلایل بر وجود خداوند، آفرینش این جهان و تألیف و نظم حاکم بر اجزاى آن است، زیرا اگر با فکر و اندیشه خود در آن تأمل کنى و با عقل و خرد خویش داورى نمایى، جهان را چون خانهاى مییابى که همه وسایل و ساز و برگهاى زندگى در آن آماده شده است. آسمان چونان سقف این خانه، و زمین چونان بساط و فرش این خانه، و ستارگان بسان چراغها، و معادن، ذخایر و اندوختههاى آن میباشند. و هر چیزى در جایگاه مناسب خود قرار داده شده است. انسان مالک این سراى است که انواع حیوانات و گیاهان در خدمت او و براى تأمین نیازهاى او قرار داده شدهاند. این نظم و ترتیب دلیلى آشکار بر این است که جهان براساس تقدیر، حکمت و نظم و هماهنگى طراحى و آفریده شده است، و آفریدگارى یکتا این نظم و تألیف را پدید آورده است.»(۵)
تحلیل اشکالهاى هیوم بر برهان نظم
دیوید هیوم(۶) (۱۷۱۱ـ۱۷۷۶ میلادى) انگلیسى از فلاسفه تجربه گرا و شکاک غربى است. وى با بسیارى از مبانى متافیزیک به معارضه برخاست، چنان که دلایل وجود خدا را نیز مورد مناقشه قرار داد، از آنجا که در عصر وى مشهورترین دلیل اثبات وجود خدا در جهان غرب، دلیل نظم(۷) یا برهان علت غایى(۸) بود، وى این دلیل را مورد چالش جدى قرار دارد و اشکالاتى را بر آن وارد کرد. بسیارى از متکلمان و فلاسفه غربى اشکالات وى را وارد دانسته و دلیل نظم را نا استوار انگاشتند. متفکران اسلامى نیز در بحثهاى فلسفى و کلامى خود مناقشات هیوم بر برهان نظم را مورد توجه قرار داده و به آنها پاسخ دادهاند که در این درس اشکالات هیوم بر برهان نظم را بررسى خواهیم کرد.
اشکال نخست:
برهان نظم، بر پایه تشبیه و تمثیل استوار است، یعنى پدیدههاى جهان به مصنوعات بشرى مانند خانه و ماشین تشبیه شده و همان گونه که ما اگر خانهاى را ببینیم بیدرنگ به وجود سازندهاى دانا و توانا و باتدبیر حکم میکنیم، از مشاهده نظم موجود در پدیدههاى جهان نیز به وجود آفریدگارى دانا، توانا و حکیم پى میبریم. ولى میتوان این تشبیه را مورد مناقشه قرار داد، زیرا اگر ما با دیدن خانه به وجود سازنده آن پى میبریم بدان جهت است که قبلاً آن را تجربه کردهایم.(۹)
همین گونه است در مورد دیگر مصنوعات بشرى. ولى چنین تجربهاى در مورد پدیدههاى جهان نداریم، زیرا از وقتى که دیده به این جهان گشودهایم، جهان را با نظم و ترتیب مخصوصى مشاهده کردهایم، و هرگز پدید آمدن آن را توسط پدید آورندهاى دانا و حکیم تجربه نکردهایم، تا جهان کنونى و نظم حاکم بر آن را نیز، به استناد تجربههاى گذشته، مصنوع آفریدگارى دانا و حکیم بدانیم.
پاسخ
برهان نظم، از براهین تجربى نیست، تجربى بودن برهان به این است که حد وسط (کبراى برهان) حکم یا قضیهاى تجربى باشد. ولى حد وسط در برهان نظم، حکم یا قضیهاى است عقلى، همین گونه که در درس قبل بیان گردید.
از نظر عقل، نظم غایى با آگاهى و اختیار ملازمه دارد. هر گاه در جهان طبیعت نظم غایى موجود است، تفسیر عقلانى، بدون قبول آفریدگارى دانا، توانا و انتخابگر، ممکن نیست. اگر در تقریر برهان نظم از روش تمثیل استفاده شده و از مصنوعات بشرى (خانه، ماشین و غیره) مثال آورده میشود، نه بدان جهت که میخواهند تشبیه و تمثیل را مبناى برهان نظم قرار دهند، بلکه براى آن است که مثال هایى از حکم عقلى و بدیهى را یادآور شوند.
به عبارت دیگر، ویژگى بشرى بودن، و تجربه پذیر بودن در مصنوعات بشرى در برهان نظم خصوصیتى ندارد، ملاک و مناط این برهان همانا ملازمه عقلى میان نظم غایى و دخالت علم و اختیار است، خواه نظم غایى مصنوع بشرى باشد، یا پدیدهاى طبیعى، خواه چگونگى پیدایش آن قابل مشاهده و تجربه حسى باشد یا نباشد. هرگاه نظم غایى ملاک داورى خرد باشد، تمثیل نظم طبیعى به نظم بشرى نه تنها خدشهاى بر برهان وارد نمیسازد، بلکه مایه استوارى آن میگردد، چرا که نظم طبیعى مصداق اقوى و اکمل نظم غایى است. در نتیجه حکم (وابستگى نظم به علم و اختیار) قطعیتر و روشنتر خواهد بود. این روش استدلال همان است که «قیاس اولویت» نام دارد. و مفاد آن این است که هر گاه حکمى در فرد و مصداق ضعیف یک ماهیت وجود داشته باشد، در فرد و مصداق قوى به طریق اولى وجود خواهد داشت. اگر آزردن پدر و مادر با گفتن کلمه اُف و مانند آن به آنها، نکوهیده است، آزردن آنان از طریق ناسزا گویى و کتک زدن به طریق اولى نکوهیده خواهد بود. به گفته کلودام هزاوى، طراح ماشین الکترونیکی:
«اگر براى ماشین حساب طراحى لازم است، چگونه ممکن است براى بدن انسان، با این همه خصوصیات فیزیکى و شیمیایى و زیستى، طراحى لازم نباشد»؟!(۱۰)
اشکال دوم
شاید بتوان پذیرفت که از طریق برهان نظم میشود مدبرى الهى براى جهان اثبات کرد، ولى هرگز نخواهیم توانست از این طریق وجود آفریدگارى را ثابت کنیم که در ادیان آسمانى معرفى شده است. یعنى خداوندى که از نظر صفات جمال و جلال هیچ گونه نقصانى ندارد.
از یک معلول خاص تنها میتوانیم علتى را که قادر به ایجاد آن معلول است، استنتاج کنیم. بنابراین از یک جهان محدود و متناهى هرگز نمیتوانیم به آفرینندهاى نامحدود و نامتناهى راه ببریم(۱۱).
پاسخ
هر برهانى رسالت ویژهاى دارد، رسالت برهان نظم بیش از این نیست که دیدگاه ماتریالیستها را ابطال نموده و ثابت کند جهان طبیعت، معلول و مخلوق است و براساس طرح و تدبیر آگاهانه و حکیمانه پدید آمده است. اما این که آفریدگار جهان از نظر کمالات وجودى متناهى است یا غیر متناهى، بسیط است یا مرکب، ماهیت دارد یا ندارد، صفاتش عین ذاتش میباشد یا زائد بر ذاتش و مانند آن، از برهان نظم به دست نمیآید.
«ارزش برهان نظم در این حد است که ما را تا مرز ماوراء الطبیعه سوق میدهد. این برهان همین قدر ثابت میکند که طبیعت، ماورایى دارد. اما این که آن ماوراء واجب است یا ممکن، حادث است یا قدیم، واحد است یا کثیر، محدود است یا نامحدود، علم و قدرتش متناهى است یا نامتناهى، از حدود این برهان خارج است. اینها مسائلى است که برعهده فلسفه الهى است که با براهین دیگرى اثبات میکند».(۱۲)
اشکال سوم
از نظم و اتقان جهان طبیعت نمیتوان به کمال علم و حکمت آفریدگار آن پى برد، زیرا احتمال دارد نظم کنونى پس از آزمون و خطاهاى بسیار آفریدگار آن و پس از روزگارى طولانى پدید آمده باشد. ما اگر یک کشتى را ببینیم، در آغاز به هوشمندى و برجستگى سازنده آن حکم میکنیم، اما پس از آن که دانستیم او طرح خود را از دیگران اقتباش کرده است و آن طرح نیز پس از گذشت قرنها آزمون خطا به دست آمده است، اعجاب ما را نسبت به سازنده کشتى فرو خواهد کاست.(۱۳)
پاسخ
اشکال یاد شده، ـ همچون اشکال پیشین ـ ناشى از درک نادرست رسالت برهان نظم است. هر گاه بپذیریم که برهان نظم بر وابستگى جهان طبیعت به جهان ماوراء طبیعت دلالت میکند و بر دخالت علم و اختیار در پیدایش نظم طبیعى گواهى میدهد، بر درستى برهان نظم مهر تأیید نهادهایم. این که آفریدگار جهان آیا کمالات خود را کسب کرده است یا بالذات آنها را دارد، در قلمرو رسالت برهان نظم نیست و باید از راههاى دیگرى بررسى شود.
اشکال چهارم
مبناهاى برهان نظم این است که شباهت معلولها دلیل بر شباهت علتهاست، و چون معلولهاى بشرى بر فاعلهایى دانا و انتخابگر دلالت میکنند، معلولهاى طبیعى نیز که از نظر نظم به معلولهاى بشرى شباهت دارند، بر فاعل یا فاعلهایى شبیه فاعلهاى بشرى دلالت میکنند. نتیجه این برهان اثبات آفریدگارى است براى جهان همانند فاعلهاى بشرى. حال اگر کسى خداوند را پیراسته از هر گونه مثل و مانندى بداند، نمیتواند نتیجه برهان نظم را بپذیرد. بنابراین برهان نظم، برهان عقلى و همگانى نخواهد بود.(۱۴)
پاسخ
اولاً: برهان نظم مبتنى بر تمثیل و تشبیه نیست، و ثانیاً: تشبیه و تمثیل دو چیز به یکدیگر، بر مشابهت همه جانبه آن دو چیز دلالت نمیکند، بلکه تنها ویژگى مشترک میان مشبه و مشبه به ملاک و میزان است، مثلاً تشبیه انسان به شیر در ویژگى شجاعت است، و نه در دیگر خصوصیات شیر.
بنابراین، اگر از طریق مشابهت معلولهاى طبیعى به معلولهاى بشرى، بر نیازمندى جهان به آفریدگارى دانا و مختار استدلال شود، آن چه مورد نظر است، همانا ویژگى دانایى و اختیار است، و نه دیگر صفات و ویژگیهاى بشر، حتى سطح و میزان دانایى و اختیار انسان نیز مقصود نیست، بلکه تنها اصل دانایى و اختیار مورد نظر است. در این صورت برهان نظم با اصل پیراستگى آفریدگار جهان از مثل و مانند، هیچ گونه منافاتى ندارد.
اشکال پنجم
جهان طبیعت، بیش از آن که به یک کشتى یا خانه یا دیگر مصنوعات بشرى شباهت داشته باشد، به یک موجود زنده چون حیوان و نبات شباهت دارد. بنابراین به جاى آن که براى جهان علت و منشأیى بیرونى فرض کنیم. میتوانیم علت و منشأ آن را، هم چون مبدأ حیات حیوان و نبات، درونى بدانیم. در این صورت برهان نظم وجود ماوراء طبیعت را اثبات نخواهد کرد.
«من تصدیق میکنم که جهان را اجزاء دیگرى هست که شباهت زیادى به ساختمان عالم دارد. این اجزاء، حیوانات و نباتاتاند. آشکار است که عالم به یک حیوان یا یک گیاه بیشتر شبیه است تا به یک ساعت یا یک ماشین بافندگى. بنابراین علتش به احتمال زیاد، به علت اولى شبیه است، پس میتوانیم استنباط کنیم که علت عالم چیزى شبیه یا نظیر زاد و ولد حیوانى یا رشد و نمو نباتى است».(۱۵)
پاسخ
اولاً: تشبیه جهان طبیعت به حیوان و نبات اشکال منطقى دارد، زیرا حیوان و نبات، جزئى از عالم طبیعت است. حال یا باید کل جهان را به جزء آن تشبیه کنیم یا جزئى از جهان را به جزء دیگر که مباین با آن است، تشبیه نمائیم و یا جزئى از جهان را به خود آن جزء. هیچ یک از فرضهاى یاد شده از نظر منطقى پذیرفته نیست. ولى تشبیه جهان به مصنوعادت بشرى با چنین محذورهایى مواجه نیست.
ثانیاً: این که نظام جهان را نظامى دینامیکى و خود متحول بدانیم (و نه نظامى میکانیکى) نه با عقیده الهیون درباره ارتباط جهان با خداوند منافات دارد و نه پاسخگوى تفسیر عقلى نظم جهان است؛ زیرا میان نظم غایى و دخالت علم و اختیار در پیدایش و تدبیر آن نظم، ملازمه برقرار است. اگر چنین علم و اختیارى در درون جهان یافت نمیشود، چرا که حیوان و نبات چنین صفاتى را ندارند، باید براى جهان، مبدئى ماوراء طبیعى، دانا و مختار قائل شویم و این همان نتیجهاى است که برهان نظم عهدهدار اثبات آن است.
اشکال ششم
در جهان طبیعت حوادثى رخ میدهد که براى موجودات دیگر زیانبار است، این حوادث همان شرور طبیعیاند. مانند زلزله و طوفانها. با وجود چنین پدیدههاى ناهنجار چگونه میتوان طرح جهان را ناشى از عقلى سلیم و خیر اندیش دانست؟
«وقتى کسى طبیعت را مطالعه کند با همه اوصاف ناخوشایند آن، یعنى طوفانها و زلزلهها و منازعات یک قسمت طبیعت با قسمت دیگر، آیا میتواند نتیجه بگیرد که آن طرح ریزى از یک عقل سلیم و خوب ناشى شده است؟».(۱۶)
پاسخ:
اولاً: اثبات همه صفات کمال خداوندى در محدوده برهان نظم نیست، و باید آنها را از راههاى دیگرى اثبات کرد.
ثانیاً: وجود شرور طبیعى با هیچ یک از صفات کمال الهى منافات ندارد. نه با توحید، و نه عدل و حکمت و نه دیگر صفات جمال و جلال خداوندى. این مطلب در بحثهاى آینده به تفصیل بیان خواهد شد.
پى نوشت:
(۱) . برهان نظم در الهیات مسیحى تاریخ و تحول ویژهاى دارد. جهت آگاهى از این مطلب به کتاب خدا در فلسفه یا کتاب علم و دین نوشته ایان باربود رجوع کنید.
(۲) . متفکر شهید استاد مطهرى، توحید، ص ۷۹ـ۸۰.
(۳) . کلور مونسما، اثبات وجود خدا، ترجمه احمد آرام، ص ۲۲۴ـ۲۲۶ با اندکى تصر در عبارات.
(۴) . همان، ص ۱۷۹ـ۱۸۰.
(۵) . علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ۳، ص ۶۲.
(۶) . david hume.
(۷) . argument of design.
(۸) . TELEOLOGICAL ARGUMENT.
(۹) . اگر ما خانهاى را ببینیم با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه میگیریم که آن خانه معمار یا بنایى داشته، زیرا این دقیقاً آن نوع معمولى است که تجربه کردهایم که از آن نوع علت ناشى و صادر میشود، اما مطمئناً تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتى به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان یک علت مشابه استنباط کنیم، این عدم شباهت طورى روشن است که بیشترین ادعایى که میتوان کرد فقط یک حدس و ظن و فرضى درباره یک علت مشابه است. کلیات فلسفه، نوشته پاپکین، و استراول، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوى، ص ۲۱۲.
(۱۰) . اثبات وجود خدا، ص ۱۶۶ـ۱۷۰.
(۱۱) . جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص ۶۴.
(۱۲) . علل گرایش به مادیگرایى، ص ۱۵۴.
(۱۳) . کلیات فلسفه، ص ۲۱۷.
(۱۴) . همان، ص ۲۱۷ـ۲۱۸.
(۱۵) . کلیات فلسفه، ص ۲۱۸.
(۱۶) . همان، ص ۲۲۴.
منبع : عقاید استدلالى ، على ربانى گلپایگانى