- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
افسانه غرانیق، داستانی جعلی است مبنی بر این که شیطان در اثنای دریافت سوره نجم توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آیاتی بر آن حضرت القا نموده که مضمون آن تایید بت پرستان بوده است. این داستان بارها توسط عالمان شیعه با دلایل متعدد مردود اعلام شده است.
یهود و به ویژه، پیشوایان و احبار آن ها، از دشمنان شماره یک اسلام بوده و هستند.
گروهى از آنان مانند کعب الاحبار و غیره که به ظاهر ایمان آورده بودند، پیوسته با ساختن دروغ ها و پخش اخبار بى اساس از زبان انبیا به تحریف حقایق می پرداختند.
برخى از نویسندگان مسلمان، از روى حسن ظن به عموم هم کیشان، بدون بررسى و تحقیق، مجعولات آنان را در ردیف حدیث و تاریخ تدوین می کردند.
ولى اکنون که دانشمندان براى بررسى این گونه مطالب فرصت بیشترى دارند و به خصوص، بر اثر مساعى گروهى از محققان اسلامى، اصول و قواعدى براى تشخیص حقایق تاریخى از افسانه هاى خیالى پدید آمده است. از این نظر، هرگز براى یک نویسنده دانشمند دینى روا نیست که آنچه در هر کتاب ببیند امرى مسلم تلقى کند و بدون رسیدگى آن را بپذیرد و نقل کند.
افسانه غرانیق چیست؟
مى گویند: سران قریش مانند «ولید»، «عاص»، «اسود» و «امیه» با پیامبر ملاقات و درخواست کردند که براى رفع اختلاف، طرفین خدایان یک دیگر را بپذیرند. در همین موقع، سوره «الکافرون» در پاسخ درخواست آنان نازل شد و پیامبر مامور گشت که در پاسخ آنها چنین بگوید:
لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ؛ من آنچه را شما مى پرستید عبادت نمى کنم و شما نیز پرستنده خداى من نخواهید بود.
با این حال، پیامبر خدا علاقمند بود که با قریش کنار بیاید و با خود مى گفت: اى کاش! دستورى نازل مى گردید که فاصله ما را از قریش کمتر مى ساخت. روزى در کنار کعبه با صداى دل نشین خود، سوره والنجم را مى خواند؛ هنگامى که به این دو آیه رسید:
أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى، وَ مَناهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرى[۱]؛ مرا از «لات» و «عزّى» و «منات» (نام هاى بتان بت پرستان بودند) خبر دهید. ناگهان شیطان بر زبانش این دو جمله را جارى ساخت: «تلک الغرانیق العلى، منها الشّفاعه ترتجى؛ اینها غرانیق[۲] عالى مقامند، شفاعت آنها مورد رضایت است.» سپس باقى آیات را خواند. هنگامى که به آیه سجده رسید،[۳] خود پیامبر و تمام حاضران اعم از مسلمان و مشرک در برابر بتها سجده کردند؛ جز «ولید» که بر اثر پیرى موفق به سجده نشد.
غلغله و شادى در مسجد بلند شد و مشرکان گفتند: «محمد» خدایان ما را به نیکى یاد کرده است. خبر صلح «محمد» با قریش به گوش مهاجران مسلمان حبشه رسید و این صلح وسیله اى شد که گروهى از آن ها از اقامتگاه خود (حبشه) برگشتند، ولى پس از بازگشت، دیدند، وضع دو مرتبه دگرگون شده و فرشته وحى بر پیامبر نازل شده و او را بار دیگر به پیکار با مشرکان مأمور ساخته و گفته است که این دو جمله را شیطان بر زبان تو جارى ساخته است و من هرگز چنین جمله هایى نگفته بودم. در این مورد، آیه هاى ۵۲ تا ۵۴ سوره حج نازل شد.
طبرى[۴] به افسانه غرانیق اشاره کرده و خاورشناسان نیز آن را با آب و تاب بیشترى نقل کرده اند.
محاسبه اى ساده در باره افسانه غرانیق
به فرض که «محمد» از برگزیدگان آسمانى نبود، اما هرگز نمى توان کاردانى و خردمندى او را انکار کرد. آیا هیچ خردمندى دست به چنین کارى مى زند؟! هوشمندى که مى بیند صفوف پیروانش روز به روز فشرده تر و شکاف در صفوف دشمن بیشتر مى شود، آیا در چنین موقع کارى مى کند که دوست و دشمن را به وى بدبین سازد؟
آیا شما باور مى کنید، کسى که تمام مناصب و ثروت قریش را، در راه آیین توحید ترک گفته بود، نمى تواند بار دیگر مروج آیین شرک و بت پرستى شود. ما هرگز درباره فردى مصلح و سیاست مدارى معمولى چنین احتمالى نمى دهیم؛ چه رسد به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
قضاوت خرد درباره افسانه غرانیق
- آموزگاران و معلمان الهى به حکم عقل، پیوسته با نیروى عصمت از انجام هرگونه خطایى محفوظند و اگر بنا شود آنان نیز در امور دینى دچار اشتباه و خطا شوند، اعتقاد مردم به سخنان آنان از بین مى رود. بنابراین، باید چنین داستان هاى تاریخى را با عقاید منطقى و محکم خود بسنجیم و متشابهات و ابهام هاى تاریخ را حل کنیم. به طور مسلم، عصمت «محمد» در تبلیغ آیین آسمانى، مانع از پیش آمدن چنین حوادثى است.[۵]
- پایه افسانه این است: «پیامبر در انجام وظیفه اى که خدا بر دوش وى گذاشته، خسته شده بود و انحراف و دورى بت پرستان بر وى سنگین مى آمد؛ دنبال چاره اى بود که راهى براى اصلاح وضع آنها پیش بگیرد.»
ولى به حکم خرد، پیامبران باید بیش از حد صابر و بردبار باشند. در تحمل و شکیبایى، ضرب المثل عام و خاص گردند و هرگز فرار از جبهه را در سر نپرورانند.
اگر این افسانه یک سرگذشت صحیح و پابرجایى باشد، نشانه این است که قهرمان گفتار ما عنان صبر و تحمل را از دست داده، روحش افسرده و خسته شده بود و این مطلب با قضاوت خرد درباره انبیا و نیز با آنچه از زندگانى آن حضرت از گذشته و آینده در دست داریم ناسازگار است.
قرآن و نفی افسانه غرانیق
سازنده این داستان، تصور نکرده است که قرآن بر بطلان افسانه غرانیق گواهى مى دهد، زیرا خداى پیامبر به او نوید داده است که هرگز باطل در آن راه نخواهد یافت.
چنانکه مى فرماید: «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ[۶] »؛
و نیز به او وعده قطعى داده که در تمام دوران تاریخ بشر، قرآن را از هرگونه پیشامد بد نگاه خواهد داشت.
چنانکه فرمود: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.[۷]
با این حال، چه طور رانده شده درگاه خدا (شیطان) توانست بر برگزیده خدا پیروز آید و در قرآن وى، باطلى را جاى دهد و قرآنى را که اساس آن، مبارزه با بت پرستى است، مروّج دستگاه بت پرستى سازد.
شگفتا! سازنده افسانه غرانیق نغمه بسیار ناموزونى را در جاى نامناسبى ساز کرده و در جایى بر توحید افترا بسته است که چند لحظه قبل، خود قرآن به تکذیب آن برخاسته است، زیرا خدا در همین سوره، چنین مىفرماید:
وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى؛ از روى هوس سخن نمی گوید، این قرآن نیست مگر وحیى که به او نازل شده است.
خداوند چه طور با این نوید قطعى، پیامبر خود را بى نگهبان می گذارد و اجازه می دهد که شیطان در دل و فکر او تصرف کند؟!
این رشته از ادله عقلى براى کسى که به نبوت و رسالتش ایمان دارد سودمند است، ولى این دلایل براى خاورشناسى که به نبوت او ایمان ندارد و براى بىارزش ساختن آیین او دست به تشریح و نقل چنین افسانه اى می زند کافى نیست و باید از طریق دیگرى با وى گفت و گو کرد.
تکذیب افسانه غرانیق از طریق دیگر
افسانه غرانیق را می توان با این تحلیل نفی کرد، هنگامى که پیامبر این سوره را می خواند؛ بزرگان قریش که اکثرا از استوانه هاى فن سخن و از قهرمانان میدان فصاحت و بلاغت بودند در مسجد حضور داشتند. از آن جمله «ولید» حکیم و سخن ساز عرب و همگى این سوره را تا پایان آن که با آیه «سجده» ختم می شود گوش دادند و سجده کردند.
ولى این جمعیت که پایه گذاران فصاحت و بلاغت و نکته سنجان بودند؛ چه طور به دو جمله اى که مشتمل بر تعریف از خدایان آنان است اکتفا کردند؟ در صورتى که قبل از آن و بعد از این دو جمله، سراسر سرزنش و بدگویى از خدایان آنها است.
سازنده این دروغ شاخدار، آنان را چگونه افرادى فرض کرده است؟ گروهى که زبانشان عربى بود و در تمام جامعه عرب، از پى افکنان فن فصاحت و بلاغت شمرده می شدند و کنایات و اشارات (تا چه رسد به تصریحات) زبان خود را بهتر از همه می فهمیدند، چگونه به دو جمله کوتاهى که در تعریف خدایان آنان است اکتفا کردند و از جمله هاى قبل و بعد از این دو جمله، غفلت ورزیدند؟ هرگز افراد عادى را نمى توان با این دو جمله آن هم در میان کلامى که تمام آن بدگویى از عقاید و رفتار آنان باشد فریفت؛ تا چه رسد به افراد دیگر.
اینک ما آیات مربوطه را می نویسیم و به جاى این دو جمله نقطه می گذاریم، ببینید آیا واقعا مى توان این دو جمله را در وسط این آیات جاى داد- که همگى در ذم و بدگویى از بتان وارد شده است- یا نه؟
أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرى …، أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى تِلْکَ إِذاً قِسْمَهٌ ضِیزى، إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛ مرا از لات و عزّى و منات که سومین بت است؛ خبر دهید … آیا پسر از آن شما است و دختر خاص خدا است؟ این یک تقسیم ظالمانه است. بتان جز نامهایى بیش نیستند که شما و پدرانتان نامیده اید و خدا هیچ حجتى درباره آن ها نازل نکرده است.
آیا آدمى عادى حاضر مى شود، با جمله هاى ضد و نقیض از دشمنى با پیامبرى که ده سال است تیشه بر ریشه آیین وى زده و موجودیت و استقلالش را به خطر افکنده است دست بردارد و با او کنار بیاید؟[۸]
جمع بندی
افسانه غرانیق که از سوی دست های پنهان یهود و نصارا وارد منابع اسلامی شده، قطعا با مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تضاد است و اکثر اسلام شناسان با دلایل متقن و قوی آن را رد نموده اند.
پی نوشت ها
[۱] . نجم (۵۳) آیه ۱۹ و ۲۰.
[۲] . غرانیق چنانکه خواهد آمد جمع غرنوق یا غرنیق است که به معنى یک نوع مرغ آبى یا جوان خوش رو می آید.
[۳] . فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا که آخرین آیه سوره است.
[۴] . تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۷۵- ۷۶.
[۵] . رجوع شود: التمهید، ج۱، ص۹۴ – ۹۵
[۶] . فصلت (۴۱) آیه ۴۲.
[۷] . حجر (۱۵) آیه ۹.
[۸] . فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم(ص)، ص ۳۳۸
منابع
- تاریخ الطبری تاریخ الرسل و الملوک، وصله تاریخ الطبری، محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى، دار التراث – بیروت، ۱۳۸۷ هـ.
- التمهید فی علوم القرآن، محمدهادی معرفت، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، ۱۳۸۸ش.
- فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم (ص)، آیت الله جعفر سبحانى، بوستان کتاب، قم، ۱۳۸۵ ش.