- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
هیچ خانواده ای یکنواخت نیست و در آن کم یا زیاد، اختلافات خانوادگی وجود دارد. خانواده اى که همواره توفان زده و صحنه اختلافات خانوادگی و کشمکش هاست، محیط جذابی نیست و خانواده اى که در آن هیچ گونه انتقاد و بحث و مشاجره اى وجود ندارد، محیط تفاهم کامل نیست و حتماً طرفین قضیه، هر چه عقده دارند، در دل نگاه می دارند و دردها و رنج ها را بروز نمی دهند و مهر سکوت بر لب می زنند تا کى این آتش شعله کشد و همه چیز را در کام خود بسوزاند!
محیط خانواده، نباید محیط قلدرى و حاکمیت مطلق مرد یا زن باشد. باید هر کس بتواند در برابر نقطه هاى ضعف دیگرى اظهار نظر و انتقاد و اعتراض کند و دیگری نیز حق دفاع داشته باشد؛ اما هر دو باید توجه داشته باشند که این را مقدمه درگیری ها و انتقامجویی هاى طولانی قرار ندهند، بلکه زمینه ساز تفاهم ها و آشتی هاى بهتر و عمیق تر و همه جانبه تر باشد.
جالب این است که بسیارى از زنها و شوهرها، در ضمن جر و بحث های طولانى توجه دارند که باید آشتى کنند و در عین حال، آنچنان تاخت و تاز می کنند که گویى هرگز نباید به یکدیگر روى آورند. شاید فرخى شاعر به همین درد گرفتار بوده که می گوید:
آشتى کردم با او پس از جنگ دراز هم بدین شرط که دیگر نکند با من ناز
زنها باید بدانند که جهاد آنها در سنگر مقدس خانواده، کوشش و تلاش در راه هر چه بهتر شوهردارى کردن است؛ زیرا امام موسى کاظم (ع) فرمود: جِهادُ المَرْأَهِ حُسْنُ التبَعُّلِ؛(۱) جهاد زن، نیکوشوهردارى است.
این حقیقت را هم مردها باید توجه کنند، هم خود زنها که در وجود زنان آنچه اصالت دارد، قهرمانیگری در میدان هاى جنگ و سیاست و ورزش و… نیست، بلکه آنان از دیدگاه اسلام (ریحانه) زندگى هستند و همچون گل هاى زیبا لطافت و طراوت دارند و این لطافت و طراوت را نمی شود به دست توفان های مداوم اختلاف و مشاجره و ضرب و جرح، سپرد که: جاى گل در گلدان و در محفل انس و صفاست.
به سخن امیرمؤمنان (ع) بیندیشیم که فرمود: إنَّ المَرْأهَ رَیحاَنَه وَ لَیسَتْ بِقَهْرَمانَهٍ؛(۲) زن در گلزار زندگى، گل است، نه قهرمان. اشاره کردیم که اگر ضرورت ایجاب کرد، همین که لطافت و طراوت گل را دارد، در جاى خود قهرمانیگرى هم می کند و همچون جمیله پوپاشاى الجزایرى و صدها زن مجاهد و فداکار دیگر، در عرصه مبارزات رهایى بخش، قدم به پیش می گذارد و افتخارآفرینی می کند.(۳).
به راستى که آیین اسلام، دقیقاً به ویژگی های زن توجه دارد و به مردان هشدار می دهد که مبادا این گوهر لطیفی که وسیله دلگرمى و دلخوشى و صفاى زندگى شماست و بی او هیچ و پوچید، تضییع کنید و رسالت آسمانی او را در تحکیم و استوار ماندن خانواده، فراموش نمایید.
همه این ویژگی ها در سخن جاودانه و حکیمانه پیامبر اسلام (ص) نهفته است که فرمود: إنَّما المَرأهُ لَعِبَه مَنِ اتَّخَذَها فَلا یضَیعها؛(۴) زن در محیط خانواده، وسیله دلخوشى است. مبادا کسى که او را می گیرد، ضایعش کند.
شرم آور است دستى که باید به نشان هماهنگى و صفا و صمیمیت، در دست و گردن دیگرى باشد، سیلی هاى گیج کننده و مشت هاى کوبنده و شکننده بزند! پیامبر خدا (ص) از این گونه مردم تعجب می کند و می فرماید: کَیفَ تُعانَقُ المَرْأهُ بِیدٍ ضُرِبَتْ بِها(۵)؛ چگونه دستى که زن را زده است، به گردن او حلقه می شود!
باید حدود وظایف و مسئولیت هاى هر یک مشخص شود، تا اگر تخلف کرد، قابل مؤاخذه و تعقیب و حتى تنبیه باشد. زن چه وظایفى دارد حدود این وظایف چیست قرآن در یک جمله با معرفى زنان صالح، حد و مرز وظایف آنها را مشخص کرده و می فرماید: فَالصّالِحِاتُ قِانِتِات حِافِظِات لِلْغَیبِ؛(۶) زنان صالح، در برابرشوهران مطیع و متواضعند و در غیاب آنها حافظ مال و ناموس آنهایند.
دو وظیفه مردان در قبال همسر
در اسلام وظایف مردان در قبال همسران عمدتا بر دو محور است:
۱- انفاق هزینه زندگى زن در حد متعارف و معمول
قرآن کریم می فرماید: الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أنْفَقُوا؛(۷) مردان تکیه گاه زنانند. به خاطر اینکه خدا بعضى را بر بعضی برترى داده و به خاطر اینکه مردان انفاق می کنند. قیم به کسى گفته می شود که به رفع حوایج زندگى دیگرى قیام می کند و از آنجا که هم در جامعه و هم در خانواده، به واسطه نیرومندى بیشتر، مسئولیت هاى سنگین ترى بر عهده مردان گذاشته شده است قوام و قیم شده اند.
۲- حسن معاشرت و رفتار
قرآن مجید به مردان چنین دستور می دهد: وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(۸) با زنان، به (خوبى) معاشرت کنید. مقصود از (معروف) پسندیده و نیکوست و هدف این است که در جامعه اسلامى، نیکی ها معروف و شناخته و بدى ها، منکر و ناشناخته باشد.
در نظام زندگى اجتماعى و خانوادگى، همه باید نفع برسانند. معروف و پسندیده، در این نظام این است که هر عضوى همان طور که نفع می رساند، نفع هم بگیرد و اصالت و استقلال هیچ کس فدای اصالت و استقلال دیگرى نشود. هنگامی که قرآن از بعضى از سنت هاى ناپسندیده عربى در مورد زنان، از قبیل به ارث گرفتن آنها و زیر فشار گذاشتن آنها براى آنکه از مهریه خود چشم بپوشند، سخن می گوید، خاطر نشان می فرماید که: بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ(۹) شما زنان و مردان همه اعضاى یک پیکرید و همه به یکدیگر نیاز دارید و هیچ یک از شما نمی تواند اصالت و استقلال و فردیت دیگرى را فداى اصالت و استقلال و فردیت خود سازد.
وَ کَیفَ تَأخُذُونَهُ وَ قد أفضى بَعْضُکُم إلى بعض وَ أخَذنَ مِنْکُم مِیثاقاً غلیظاً؛(۱۰) و چگونه آن را می گیرید، در صورتى که شما به یکدیگر رسیده (و یگانه شده اید) و زنان از شما پیمانی استوار گرفته اند (و نباید به یکدیگر ضرر بزنید).
اکنون، هم چارچوب وظایف مرد مشخص است و هم چارچوب وظایف زن. اینجا می خواهیم ملاکها و معیارها را مشخص کنیم تا جلوِ آنگونه اختلافاتى که زاییده توقعات بیجاست گرفته شود و هر کس به وظایف خود آشنا باشد و تخلف نکند و توقع اضافى نداشته باشد.
قبل از سخن درباره کیفیت رفع اختلافات خانوادگی، تذکر این نکته قرآنى به همه مردان ضروریست است که: حسن معاشرت با زنان، به قدرى دامنه اش وسیع است که حتی اگر در دل نسبت به همسر خویش احساس کراهتى هم بکنند، نباید در رفتارِ آنها تأثیرى بگذارد. قرآن در این باره می فرماید: فَإنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ یجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیراً کَثیراً؛(۱۱) اگر همسرانتان مورد کراهت شما باشند، باید توجه داشته باشید که ممکن است چیزى را نپسندید و خدا در همان چیز، خیر فراوان قرار دهد.
چگونگی رفع اختلافات خانوادگى
توجه به وظایف و مسئولیت هاى خود و طرف مقابل و محدود کردن توقعات به آنچه وظیفه دیگرى است، نه تنها عامل جلوگیرى از بروز اختلاف، بلکه عامل رفع اختلاف نیز هست. مبارزه با هواى نفس و خودخواهى و غرور و خودپسندى، نه تنها جلو بروز اختلاف را می گیرد، بلکه می تواند اختلافات موجود را هم به صلح و آشتی و تفاهم تبدیل کند. گاهی چنین است که هر یک از طرفین، از دیگرى انتقاداتی دارد و هیچ یک نیز حاضر به پذیرفتن انتقادات دیگری و برداشتن گامى در جهت تفاهم و توافق نیست.
گاهی چنین است که یکى از زن و شوهر، از انجام وظیفه خود تخلف می ورزد، یا زن از اطاعت همسر در محدوده امور زناشویى سرباز می زند و حاضر نیست طبق گفته قرآن در برابر همسر خویش (قانت) باشد و یا در غیاب او حافظ مال و ناموسش باشد. و یا مرد، از دادن نفقه و حسن معاشرت، خوددارى می کند. گاهی نیز چنین است که هر یک از طرفین با سعه صدر، به تذکرات و انتقادات دیگرى توجه می کند و با صداقت و صمیمیت، مسائل و مشکلات را حل می کنند و نیازى به هیچ گونه توصیه و اقدامى از هیچ ناحیه اى نیست.
نشوز زن و راه حل های قرآنی
یکی از حالات اختلافات خانوادگی که شدیداً مورد توجه قرآن مجید است و باید برای آن چاره اندیشى شود، حالت (نشوز) زنان در زندگى خانوادگی است. این حالت، نقطه مقابل (قنوت) است. گفتیم: زن (قانت) زنی است که در محدوده زناشویى، در برابر شوهر، مطیع و متواضع است. بنابراین، زن (ناشزه) زنى است که در همان محدوده، به عصیان و سرکشى روی می آورد.
قرآن مجید، از مردان خواسته است که سعى کنند طبیبانه، در صدد علاج برآیند و گرمى و جذابیت را به کانون خانواده بر گردانند و در این راه، استفاده از چند تاکتیک را تجویز و توصیه کرده است: وَ التی تَخِافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِى المَضِاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ؛(۱۲)؛ زنانی که از نافرمانى آنها بیم دارید، موعظه کنید و آنها را در بسترها ترک کنید و بزنید.
در حقیقت، قرآن مجید توصیه فرموده است که از تاکتیک های سه گانه موعظه و بی اعتنایى به آنها در بستر خواب و زدن استفاده شود. به کار بردن این تاکتیک ها تدریجى است. در درجه اول باید مرد سعى کند از راه ارشاد و موعظه، زن را به راه آورد؛ اگر این تاکتیک مؤثر واقع نشد به تاکتیک دوم و سوم، روى می آورد.
مقصود از رها کردن زن در بستر خواب که دومین تاکتیک است و در صورت عدم تأثیر موعظه و اندرز، به کار گرفته می شود، چیست. یک احتمال، ترک همخوابگى است و احتمال دوم، این است که بدون ترک همخوابگى، مرد در بستر نسبت به زن بی اعتنایى کند و او را مورد بی مهرى قرار دهد؛ البته احتمال دوم با توجه به کلمه (مضاجع) قوی تر است. طبیعی است که این تاکتیک ها همه مقدمه آشتى و جذب و انجذاب است و نباید به صورتى عمل شود که به جاى جذب و انجذاب، دافعه و گریز، حاکم گردد.
زبان موعظه باید زبانى شیرین و لحن آن باید لحنی دلنشین باشد. موعظه کننده، حتماً باید ثابت کند که دلسوز و امین و خیرخواه است و تسلیم هواى نفس و اغراض و مقاصد شیطانی نیست. مردی که از اول او را موظف کرده اند که واعظ باشد، چگونه قابل قبول است که بلافاصله از او بخواهند که به (قهر تمام عیار!) روى آورد و اقدام به ترک همخوابگی کند! مگر در زندگى زناشویى قاعده صحیح این نیست که مرد مظهر احسان باشد!
آیا بهترین نوع احسان، این نیست که اگر زن مرتکب خطا و جهالتی بشود، مرد با گذشت و بزرگوارى در صدد اصلاح او بر آید! آیا راه اصلاح، دورى کردن و فاصله گرفتن در حدى است که راه آشتى و الفت باز بماند یا بستن این راه!
بهتر است براى اینکه مرد بداند تا چه حد وظیفه او در قبال همسر و تحکیم روابط همسرى سنگین است، به سخنى از امام صادق (ع) توجه کنیم. از آن بزرگوار پرسیدند: حق زن بر مرد چیست که اگر مرد آن حق را به جای آورد، مظهر احسان باشد؟ فرمود: یشْبِعُها وَ یکْسُوها وَ إنْ جَهِلَتْ غَفَرَ لَها؛(۱۳)؛ او را سیر می گرداند و بدنش را می پوشاند و اگر جهالتى کند، او را مورد گذشت قرار می دهد.
زنی که در برابر شوهر به نشوز روى آورده، گرفتار نوعى جهالت شده است. جهالت را نباید با جهالت پاسخ داد. مهم این است که اشخاصى که به جهالت روى آورده اند، اصلاح بشوند و راه اصلاح این نیست که جهالت را با جهالت پاسخ دهیم. چنین رویه اى هم برای زندگى خانوادگى مضر است و هم براى زندگى اجتماعى. شیرینی زندگى خانوادگى و اجتماعى، در تجاذب است نه تدافع. جهالت را با جهالت پاسخ دادن، تدافع است؛ اما پاسخ جهالت با وعظ و ارشاد و حدِاقل قهر – که همان بی اعتنایى در بستر خواب است – زمینه ساز تجاذب است و امید می رود که با به کار گرفتن این گونه تاکتیک ها بار دیگر پیوند الفت و وحدت، استحکام یابد و دفع و گریز و نفرت، از کانون خانواده رخت بربندد.
با این توضیحاتى که داده شد، در مورد تاکتیک سوم نیز معلوم است که هدف، اعمال قدرت و در هم کوبیدن جسم نحیف و اندام لطیف زن نیست. شاید انسان با یک نظر ابتدایى در مورد سومین تاکتیکی که در قرآن توصیه شده است، فکر کند که اسلام خواسته است دست مرد را باز بگذارد تا هر گونه بخواهد درباره زن اعمال قدرت کند و با کتک و مشت و سیلی و لگد او را در برابر خود تسلیم نماید، در حالى که هرگز چنین نیست.
بدیهی است که زدن مراتبى دارد. از یک پس گردنى بسیار معمولی و بی درد و رنج گرفته تا مرحله اى که شخص از حرکت بیفتد، ولی نمیرد، همه زدن محسوب می شود. تنها آن وقتى که شخص بر اثر زدن، قلب و پیکرش از کار بیفتد، دیگر زدن نه، بلکه کشتن گفته می شود!
نکته مهم این است که حد و مرز زدن را چه کسى باید مشخص کند؟ آیا مرد حق دارد درباره حد و مرز زدن خودش تصمیم بگیرد و پیکر نحیف زن مظلومى که گفتیم: اسلام، (ریحانه) خلقت و گل زیبا و با طراوت بوستان هستی اش می داند، آن چنان در زیر ضربات شلاق و مشت و لگد و سیلى و چوب درهم بکوبد که پژمرده و ناتوان و رنجور گردد؟! آیا زدن در چه موردى تجویز شده و آنجا که تجویز شده، چگونه زدنی مراد است؟! چه کسى باید حد آن را تعیین کند؟ شوهر یا مقام دیگرى؟
وجوب اطاعت از شوهر و به اصطلاح قرآنى (قنوت) زن، صرفاً در محدوده زناشویى است و شوهر حق اینکه او را به جاروکشی و کهنه شویى و آشپزى و لباسشویى و این گونه کارها وادار کند ندارد. اینها چیزهایى است که از راه تفاهم و صمیمیت و همکارى و همفکرى و گذشت و ایثار باید به وسیله خود زن و شوهر حل شود و بنابراین، شوهر در این گونه امور، حتى حق مؤاخذه زن را هم ندارد، تا چه رسد به اینکه بخواهد قلدرى کند و با ضرب و جرح، او را تسلیم اراده خود سازد.
بنابراین، تاکتیک هاى سه گانه در محدوده خاص نشوز زن و ترک قنوت است و ربطی به مسائل و امورى که معمولاً در محیط خانواده، زنان به خاطر همکاری و همفکرى و همدلى انجام می دهند ندارد. این، پاسخِ سؤال اول.
اما پاسخ سؤال دوم؛ یعنى: حد و مرز زدن تا کجاست؟ خوشبختانه، در این مورد، این مرد نیست که هر گونه بخواهد عمل می کند، بلکه اسلام، این قدر او را در این راه محدود کرده که اگر بگوییم: این گونه زدن ها به نوازش کردن شبیه تر است تا تنبیه بدنى، گزاف نگفته ایم. زدنی که اسلام تجویز کرده، زدنى است دوستانه و آشتی انگیز، نه قهرانگیز و رنج و رنجش آور.
وقتی مرد در برابر جهالت زن، حق جهالت کردن ندارد و موظف است که مظهر احسان باشد، پرواضح است که دست او براى زدن بسته شده و حق اعمال زور و قدرت مردانه خود را در این مورد ندارد و بهتر است زور و قدرت خویش را براى جبهه هاى جنگ و دفاع از استقلال میهن و مکتب نگاه دارى کند.
فقهای ما می گویند: مرد حق ندارد زن خود را طورى بزند که جاى آن بشکند، یا زخم و جراحت ایجاد شود و حتى رنگ پوست کبود و سرخ بشود. لازمه این مطلب این است که: اگر مردى زن خود را طورى بزند که استخوان بشکند یا جاى آن مجروح شود یا کبود و سرخ گردد، باید قصاص شود یا دیه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد.
از امام باقر (ع) روایت شده است که: إنَّهُ الضَرْبُ بِالسِواکِ(۱۴)؛ مقصود، زدن با مسواک است. معلوم است که وقتى مرد براى زدن همسر، از حربه اى چون مسواک بتواند استفاده کند، تا چه اندازه حق اعمال قدرت پیدا می کند! در قرآن راجع به زدن زن داستان شیرینى داریم: ایوب در آن حالت رنجورى و دردمندى به واسطه شکوه همسرش خشمگین شد و او را که یگانه پرستار مهربانش بود، از خود راند و سوگند یاد کرد که اگر بهبود یابد، صد ضربه شلاق به او بزند؛ اما هنگامى که بهبود یافت، خداوند به او دستور داد: وَ خُذْ بِیدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ؛(۱۵) یک دسته گیاه بردار و او را بزن و با سوگند خود مخالفت نکن.
معلوم است که این گونه زدن، به نوازش کردن شبیه تر است تا آزردن و ناراحت کردن! بدین ترتیب، باید در برابر عظمت قرآن و رهبران اسلام سر تعظیم فرود آوریم که در مسأله زدن زنان، عاملى باز دارنده هستند، نه عامل تحریک کننده! زنی که می بیند شوهرش در برابر جهالت او، موعظه و ارشاد می کند و عکس العمل او در برابر این جهالت، در صورت عدم تأثیر موعظه، یک بی اعتنایى در بستر خواب است و در عین داشتن قدرت، به هیچ وجه حاضر به آزردن جسمى او نیست و همچون ایوب، صبر و بردباری پیشه می کند، چگونه واکنشى نشان می دهد!
یقیناً اگر قابل اصلاح است، با همین تاکتیک ها اصلاح می شود، و اگر قابل اصلاح نیست، آزردن جسم او نیز دردى را دوا نمی کند و باید فکر دیگرى کرد.
یکی از نویسندگان مصرى، در توجیه مسأله زدن زن گفته است: (بعضى زنان دچار بیمارى خفیف مازوشیسم هستند و از آزار خویش لذت می برند! و قرآن کریم تجویز کرده وقتى موعظه و بی اعتنایى در بستر خواب مؤثر واقع نشد، او را بزنند!).
از وی باید سؤال کرد: اگر مرد به این بیمارى مبتلا شد، چه باید کرد؟! اگر یکى از اینها گرفتار سادیسم شدند، تکلیف چیست؟! وانگهى، در صورتى این خودآزارى زن می تواند به حال او مفید باشد که واقعا مرد، حقِ آزردن جسمى او را داشته باشد، در حالى که او حتی حق اینکه طورى او را بزند که جاى آن سرخ شود نیز ندارد.
به علاوه، اگر زن بیمار است، باید درمان شود و معلوم است که زدن، درمان بیماری او نیست، بلکه تشدید بیمارى است! گمان من این است که تأثیر عاطفى و اخلاقى این گونه تغییرات، به مراتب بیشتر از این است که صریحاً دستور نزدن داده بشود؛ تا تو خواننده گرامى، چگونه بیندیشى! اما اگر مرد نتواند با این گونه تاکتیک ها زن را به راه آورد، چه باید کرد؟! اگر خود مرد نیز مقصر باشد و زن هم نتواند با تذکرات، او را متنبه سازد، چاره چیست؟!
شقاق به جاى وفاق و سازگارى
آیا جامعه در برابر متلاشى شدن خانواده ها می تواند بی تفاوت بماند؟! آیا محاکم خانوادگى وظیفه دارند گسیختن پیوند زناشویی و دادن اجازه نامه طلاق را اولین یا آخرین اقدام خود قرار دهند؟ اگر توجه کنیم که اسلام، طلاق را به عنوان یک (حلال منفور!) معرفی کرده است به هیچ وجه موافق متلاشى شدن خانواده ها نیست، جواب همه سؤالات فوق روشن می شود. قرآن فرموده است:
وَ إنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَینهما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أهْلِها إنْ یریدا إصْلاحاً یوَفِّقِ اللّهُ بَینَهُما؛(۱۶) اگر بیم دارید که در میان آنها عداوت و دشمنى واقع شود، یک داور از بستگان شوهر و یک داور از بستگان زن، مأمور حل اختلافات کنید؛ اگر مایل به اصلاح باشند، خداوند میان آنها توافق برقرارمى کند.
در این دستورالعمل قرآنى سه نکته، جلب توجه می کند:
۱- داوران باید از بستگان زن و شوهر باشند تا هم از مسائل خانوادگى آنها اطلاع بیشترى داشته باشند و هم طرح پاره اى از مسائل نزد آنها، به شئونات خانوادگى صدمه و لطمه اى نزند و زن و شوهر بتوانند سفره دل خود را پیش آنها بگشایند و داوران خانوادگى را در راه حل اختلاف، یارى کنند.
اسلام خواسته است براى التیام دادن میان زن و شوهر و استوار داشتن بنیان مقدس خانواده، از همه این جنبه ها استفاده کند و با به میان کشیدن پاى بستگان زن و شوهر، از همه احتمالات و امکانات، براى رام کردن دو قلب و دو روحى که از یکدیگر گریزان گشته و احیاناً نسبت به هم نفرتى پیدا کرده اند، استفاده کند.
ریش سفیدهاى خانواده ها، هنوز هم در جامعه ما، سخت مورد احترامند. اسلام هم می خواهد که این گونه افراد در میان فامیل، نقش پیامبر در میان امت را داشته باشند. به یقین، اینها می توانند از تجارب و نفوذ کلام خود بهره گیرند و پیوند زناشویی را از پاره شدن حفظ کنند.
۲- درست است که داوران خانوادگى از نفوذ کلام و تجارب خود در راه حل اختلافات، استفاده می کنند؛ اما خواست خود زن و شوهر، از هر چیزى مؤثرتر است. وقتى کار زن یا شوهر یا هر دو به مرحله اى رسیده است که اگر طرف مقابل، خلق و خوى و جمال و کمال و صفاى حوران یا فرشتگان هم پیدا کند، باز احساس علاقه و دلبستگى نمی کند، چه می شود کرد! اینجا دیگر از داوران کاری ساخته نیست و خدا نیز دخالتى نمی کند.
اما وقتی یکی از طرفینِ اختلاف، طرف مقابل را با شرایطی حاضر است بپذیرد، اینجاست که داوران خانوادگى می توانند میان آنها ایجاد توافق کنند؛ در حقیقت، زمینه آشتی فراهم است، فقط داوران خانوادگى باید سعى کنند، زمینه موجود را تقویت نمایند و مورد استفاده قرار دهند. در اینجا خدا هم کمک می کند؛ زیرا قرآن کریم می فرماید: (اگر زن و شوهر طالب اصلاح باشند، خداوند میان آنها توافق برقرار می کند.). اما گاهى هم هست که یکى از آنها دیگرى را حاضر نیست به هیچ وجه بپذیرد،
۳- از آنجا که ممکن است ریش سفیدها و بزرگترها به جاى کوشش در ایجاد تفاهم و توافق سعى کنند به اجبار و تهدید، آنها را رام و مقید سازند و مخصوصاً چنین احتمالى در مورد بستگان بسیار قوی است، قرآن، رسیدن به آشتى و توافق را منوط به خواست هر دو آنها ساخته و براى هیچ کدام امتیازى قایل نشده و از هیچ یک نیز سلب اختیار نکرده است.
جمع بندی
اختلافات خانوادگی در دو بعد پیشگیری و درمان قابل بررسی است. برای پیشگیری از اختلافات خانوادگی می بایست زوجین به وظایف خود در نهاد خانواده آشنا بوده و از هوای نفس و انتظارات بیجا دوری کنند. در بعد درمان اختلافات خانوادگی نیز اگر نشوز از جانب زن باشد سه راهکار قرآنی مطرح گردید و اگر اختلافات خانوادگی زوجین جدی است می بایست از طریق بزرگترها و ریش سفیدها نسبت به حل آن اقدام کنند.
پی نوشت ها
۱-طباطبایى، المیزان، ج۴، ص۳۷۳
۲-نهج البلاغه، نامه ۳۱
۳-ر ک: کتابهای زنان قهرمان و زنان نامدار در تاریخ اسلام
۴-طباطبایى، المیزان، ج۴، ص۳۷۳
۵-همان
۶-نساء/ ۳۴
۷-نساء/ ۳۴
۸-نساء /۱۹
۹-نساء/ ۱۹
۱۰-نساء/۲۱
۱۱-نساء /۱۸
۱۲-نساء/ ۳۴
۱۳-مجلسی روضه المتّقین، ج۸، ص۳۶۹
۱۴-علامه طباطبایى، المیزان، ج۴، ص۳۷۱
۱۵-ص/۴۴
۱۶-نساء/ ۳۵
منبع: دکتر احمد بهشتى؛ خانواده در قرآن؛ ص ۱۰۱