- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
از موسى بن عقبه نقل شده: به معاویه گفتند مردم برای امام حسین (علیه السلام) ارزش و احترام خاصی قائلند و این تهدیدی برای حکومت توست؛ اگر او را به مجلسى دعوت نموده و وادار به سخنرانی کنى و او دچار لکنت زبان و ناتوانی در گفتار شود، جایگاه اجتماعی اش در بین مردم ضربه جدی خواهد خورد.
معاویه در پاسخ به این خواسته گفت: ما یک چنین گمانى به حسن بن علی داشتیم ولى نقشه ما بر آب شد و او روز به روز در دیده مردم بزرگتر گردید و این ما بودیم که رسوا شدیم.
با وجود عدم تمایل معاویه به انجام این عمل، اطرافیان آنقدر اصرار کردند تا در نهایت معاویه راضی شد و با ترتیب دادن مجلسی و دعوت از امام حسین (علیه السلام) از آن حضرت خواست بر فراز منبر رفته و خطبه اى برای مردم ایراد نماید.
احتجاج امام حسین (علیه السلام) با معاویه
امام حسین (علیه السلام) پیشنهاد معاویه را پذیرفت و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب مردى که پرسیده بود: «این کسی که خطبه مى خواند کیست؟» فرمودند:
«ما حزب و گروه غالب خدا و مقربین عترت رسول خدا، و اهل بیت طیب و طاهر اوییم، ما یکى از دو چیز گرانبهایى هستیم که رسول خدا آن را پس از قرآن به ودیعت نهاد.
کتابى که در آن تفصیل هر چیزى است و در پیش رو و پشت سر، هیچ باطلى به آن راه ندارد. قرآنى که تفسیرش به عهده ما گذاشته شد و تاویلش ما را درمانده نکند بلکه به دنبال حقایق آن هستیم.
پس ما را اطاعت کنید که طاعت ما واجب است؛ چرا که قرین طاعت خدا و رسول است.
خداوند مى فرماید: «خداى را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را، که از شمایند، فرمان برید، پس اگر درباره چیزى ستیزه و کشمکش کردید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید.»[۱]،
و نیز مى فرماید: «و حال آنکه اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر خویش باز مى گرداندند هر آینه کسانى از آنان که [حقیقت] آن را بیرون مى کشند آن را مى دانستند، و اگر فزون بخشى و مهربانى خدا بر شما نبود از شیطان پیروى می کردید مگر اندکى».[۲]
مبادا به ندایى که شیطان به شما نموده گوش دهید؛ زیرا او براى شما دشمنى است آشکار و مبین که در این صورت همچون اولیا و دوستان او شوید که گفتند:
«امروز بر شما چیره شونده اى نیست و من پناه شمایم؛ و چون آن دو گروه رویارو شدند بر دو پاشنه خود گردید؛ پشت کرد و گریخت و گفت من از شما بیزارم»[۳]،
پس در آینده مکانى براى ضرب شمشیر و ورود نیزه شده و سنگ ریزه و حطام ستون ها و اهدافى براى آماج تیرها گردید، سپس در آن روز سوگند هیچ کسى که قبلا ایمان نیاورده و یا در ایمان خود کسب خیر و سعادت نکرده پذیرفته نشود.»
معاویه گفت: «اى ابا عبدالله! کافى است؛ حرف را رساندى!»
احتجاج امام حسین (علیه السلام) با مروان بن حکم
نقل شده روزى مروان بن حکم به امام حسین (علیه السلام) گفت: «اگر مباهات شما به فاطمه نبود به چه بر ما فخر می کردید!؟»
امام حسین (علیه السلام) با شنیدن این سخن مروان از جا برخاست و گریبان مروان را گرفت و فشرد سپس عمامه او را به دور گردنش انداخت و چندان کشید تا بی هوش شد، آنگاه او را رها کرد و رو به جماعت قریش چنین فرمود:
«شما را به خدا سوگند مى دهم که گفته هایم را اگر درست بود تصدیق کنید! آیا در روى زمین دو حبیبى که نزد رسول خدا محبوب تر از من و برادرم باشند مى شناسید؟ یا دخترزاده پیامبرى جز من و برادرم سراغ دارید؟»
همگى گفتند: خدا مى داند که سراغ نداریم.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «و من هم در روى زمین فرد ملعونى که فرزند ملعون باشد جز این (مروان) و پدرش نمى شناسم که هر دو از جانب رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) طرد شده باشند.
به خدا سوگند در شرق و غرب عالم، مردى که نسبت اسلام به خود دهد دشمن تر [از این فرد] براى خدا و رسول و اهل بیت او نیست و علامت و نشان کلام من در تو این است که چون غضب کنى ردا از دوشت می افتد.»
راوى گوید: به خدا قسم در آن لحظه مروان از جایش برخاست و با حالت خشم خود را تکاند و ردا از دوشش افتاد.[۴]
نتیجه گیری
از این دو مناظره و برخورد امام حسین (علیه السلام) این نتیجه به دست می آید که آن حضرت برای اثبات امامت خود به آیات قرآن استدلال نموده و این گونه نیست که برخی می گویند اهل بیت (علیهم السلام) از امامت خود در برابر مخالفین سکوت نموده و چیزی نگفته اند.
پی نوشت ها
[۱] . نساء، ۵۹: فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً.
[۲] . نساء، ۸۳: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً.
[۳] . انفال، ۴۸: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْکُمْ.
[۴] . احتجاج طبرسی ج۲، ص ۹۳- ۹۵
منبع
طبرسی؛ احمد بن علی؛ الإحتجاج؛ ترجمه جعفرى؛ تهران؛ اسلامیه؛ چ۱؛ ۱۳۸۱ش.