- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اعراب جاهلی غرق در فساد اخلاقی، کینه توزی و تفاخر به قوم گرایی بوده و سال ها با هم می جنگیدند، اسلام این فرهنگ را از بین برد و آنان را از بت پرستی نجات داد.
آداب و فرهنگ اعراب جاهلی را که مردم مکه و مدینه را شامل می شود، به طور کامل نمی توان در این مقاله بیان نمود بنابراین به طور مختصر به برخی از اوصاف اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی آنان در این مقاله اشاره می شود:
اخلاق عمومی اعراب جاهلی
اعراب جاهلی و به خصوص فرزندان عدنان طبعا سخی و مهمان نواز بودند، کمتر به امانت خیانت می کردند، پیمان شکنی را گناه غیر قابل بخششی می دانستند. در راه عقیده فداکار بودند و از صراحت لهجه کاملا برخوردار بودند.
حافظه های نیرومندی برای حفظ اشعار و خطبه ها در میان آنان پیدا می شد و در فن شعر و سخنرانی سرآمد روزگار بودند. شجاعت و جرات آنان ضرب المثل بود، در اسب دوانی و تیراندازی مهارت داشتند، فرار و پشت به دشمن را زشت و ناپسند می شمردند.
ولی در برابر این ها، یک رشته فساد اخلاقی، دامن گیر آن ها شده بود که جلوه هر کمالی را از بین برده بود و اگر روزنه ای از غیب به روی آنان باز نمی شد، به طور مسلم طومار حیات انسانی آن ها در هم پیچیده می شد. یعنی اگر در اواسط قرن ششم میلادی، آفتاب روان پرور اسلام بر دل های اعراب جاهلی نتابیده بود، دیگر امروز اثری از عرب عدنانی مشاهده نمی گردید.
از یک طرف نبود رهبر و فرهنگ صحیح و از طرف دیگر انتشار فساد به طوری که صفحات تاریخ برای ما از جنگهای پنجاه ساله و صدساله آن ها داستان هایی نقل می کند؛ آن هم بر سر موضوعات کوچک و بی اهمیت، وجود بی نظمی و هرج و مرج و نبودن یک حکومت مقتدر که بر اوضاع مسلط باشد و یاغی ها را بر سر جای خود بنشاند، سبب شده بود که اعراب جاهلی به صورت خانه به دوش زندگی کنند.[۱]
کینه توزی اعراب جاهلی
یکی از اوصاف مردم مکه و مدینه کینه توزی شدید آنان بود. اعراب جاهلی بر همین دلیل به کشتار همدیگر می پرداختند. قرآن کریم از صفت اعراب چنین پرده بر می دارد:
«وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً؛ خداوند خطاب به اعراب مى گوید: «فراموش نکنید که در گذشته چگونه با هم دشمن بودید ولى خداوند در پرتو اسلام و ایمان دل هاى شما را به هم مربوط ساخت، و شما دشمنان دیروز، برادران امروز شدید».
با این تعبیر خداوند که در میان دل هاى شما الفت ایجاد کرد، اشاره به یک معجزه اجتماعى اسلام شده، زیرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پیشین مردم مکه و مدینه را درست دقت کنیم که چگونه کینه هاى ریشه دار در طول سال هاى متمادى در دل هاى آن ها انباشته شده بود، و چگونه یک موضوع جزئى و ساده کافى بود آتش جنگ خونینى در میان آن ها بیفروزد.
مخصوصا با توجه به اینکه مردم نادان و بى سواد و نیمه وحشى معمولا افرادى لجوج و انعطاف ناپذیرند، و به آسانى حاضر به فراموش کردن کوچک ترین مسائل گذشته نیستند، در این صورت اهمیت این «معجزه بزرگ اجتماعى» اسلام آشکار مى شود، و ثابت مى گردد که از طرق عادى و معمولى امکان پذیر نبود که در طى چند سال، از چنان ملت پراکنده و کینه توز و نادان و بى خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند.[۲]
انحطاط فکری و فساد اخلاقی در اعراب جاهلی
اعراب جاهلی قبل از اسلام به علت انحطاط فکری غرق در جهل و فساد اخلاقی بودند. امیرمومنان علی (ع) انحطاط فکری و فساد اخلاقی اعراب جاهلی را چنین بیان می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ- وَ أَمِیناً عَلَى التَّنْزِیلِ- وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ- مُنِیخُونَ بَینَ حِجَارَهٍ خُشْنٍ وَ حَیاتٍ صُمٍّ- تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ- وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ- الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَهٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَهٌ؛[۳]
همانا خداوند تعالى محمد (صلّى اللّه علیه و آله) را (به پیغمبرى) بر انگیخت در حالی که آن حضرت ترساننده مردم از عذاب الهى و امین و نگهدارنده وحى و آنچه بر او نازل می شد بود و شما گروه عرب در زشت ترین کیش (بت پرستى) و بد ترین خانه ها (حجاز) در میان سنگ هاى درشت و کرزه مارهائی که از حیث توحش گویا کر بودند اقامت گزیده بودید.
شرابتان آبى تیره و گندیده و طعامتان خشن بود (معجونى از هسته خرما و خون و سرگین شتر و سوسمار خشگ کرده و آن را می خوردید) خون یکدیگر را می ریختید از خویشانتان دورى می کردید (پسر پدر را میکشت و پدر دختر را زنده به گور می کرد) بت ها را می پرستیدید گناهان را رها نمی کردید»
سالیان درازی آتش جنگ خانمان براندازی میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» که در مدینه ساکن بودند شعله ور بود. روزی یکی از سران، خزرج به نام اسعد بن زراره برای تقویت قبیله خود سفری به مکه نمود تا به وسیله کمک های نظامی و مالی «قریش» دشمن صدساله خود «اوس» را سرکوب سازد. اما او اتفاقاً در هنگام طواف خانه خدا با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) روبرو می شود.
هرچند از سوی عتبه بن ربیعه سفارش شده بود که به سخنان پیامبر گوش ندهد، اما بعد از تردید از عقل خود کار گرفته به سخنان آن حضرت گوش فرا داد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آیات ۱۵۱و ۱۵۲ سوره انعام را که واقعاً آیینه تمام نمای روحیات و آداب اعراب جاهلی است برای او تلاوت نمود. این دو آیه که متضمن درد و درمان ملتی بود که صدو بیست سال با یکدیگر جنگ داشتند، تاثیر عمیقی در دل وی گذارد. لذا فورا اسلام آورد.[۴]
در این دو آیه خداوند فرموده است: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ حَتَّى یبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ».
یعنی بگو: «بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکى کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آن ها را روزى مى دهیم؛ و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان!
و انسانى را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید! مگر به حق (و از روى استحقاق)؛ این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید. و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و براى اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید!
هیچ کس را، جز به مقدار تواناییش، تکلیف نمىکنیم- و هنگامى که سخنى مى گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتى اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، تا متذکر شوید!
مضامین این دو آیه و طرز گفتگوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) با «اسعد» گواه بر این است که تمام این صفات پست، دامن گیر توده اعراب جاهلی بود و برای همین جهت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در نخستین برخورد با اسعد، این دو آیه را برای او خواند و از این طریق او را با اهداف رسالت خود آشنا ساخت.[۵]
مباهات و افتخار اعراب جاهلی به کثرت نفرات
یکی از خصلت های زشت اعراب جاهلی و مردم مکه و مدینه مباهات به کثرت نفرات طوائف بود. این مسئله آنان را به خود مشغول نموده، عمرى را به این کار لغو گذراندند که این عده بگویند رجال ما بیشتر است، و آن عده دیگر بگویند ما بیشتریم و به این هم اکتفاء نکردند تا آنکه به سر قبر مردگان خود رفته، عدد آن ها را به عدد زنده هایشان افزودند، و به مردگان بیشتر خود مباهات می کردند.
اساس این معنا روایاتى است که در شان نزول سوره تکاثر وارد شده، که دو قبیله از انصار با یک دیگر تفاخر مى کردند به داشتن مردانى از زندگان و در آخر از مردگان، و در بعضى دیگر آمده که این جریان در مکه اتفاق افتاد؛ بنى عبد مناف با بنى سهم مفاخرت کردند و به مفاخرت داشتن نفرات زنده اکتفاء ننموده، در آخر مردگان را هم به حساب آوردند و سوره مورد بحث در شان آنان نازل شد.[۶]
تفاخر به قبیله و نژاد در اعراب جاهلی
یکی از فرهنگ های غیر معقول اعراب جاهلی یعنی مردم مکه و مدینه تفاخر به قبیله و نژاد بود. قرآن کریم با آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۷] بعد از آنکه بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلى یعنى نسب و قبیله را از کار مى اندازد، به سراغ معیار واقعى ارزشى رفته مى افزاید:
«گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است» (به این ترتیب قلم سرخ بر تمام امتیازات ظاهرى و مادى کشیده، و اصالت و واقعیت را به مسئله تقوا و پرهیزکارى و خدا ترسى مى دهد، و مىگوید براى تقرب به خدا و نزدیکى به ساحت مقدس او هیچ امتیازى جز تقوا موثر نیست.[۸]
گروهى ارزش واقعى خویش را در انتساب به «قبیله معروف و معتبرى» مى دانند، و لذا براى تجلیل مقام قبیله و طائفه خود دائما دست و پا مى کنند، تا از طریق بزرگ کردن آن خود را به وسیله انتساب به آن بزرگ کنند.
مخصوصا در میان اقوام جاهلى افتخار به انساب و قبائل رایج ترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیلهاى خود را« قبیله برتر» و هر نژادى خود را «نژاد والاتر» مى شمرد، که متاسفانه هنوز رسوبات و بقایاى آن در اعماق روح بسیارى از افراد و اقوام وجود دارد.[۹]
در حدیثى مى خوانیم: روزى پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مکه براى مردم خطبه خواند و فرمود:
«یا ایها الناس ان اللَّه قد اذهب عنکم عیبه الجاهلیه، و تعاظمها بابائها، فالناس رجلان: رجل بر تقى کریم على اللَّه، و فاجر شقى هین على اللَّه، و الناس بنو آدم، و خلق اللَّه آدم من تراب، قال اللَّه تعالى: یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛
اى مردم! خداوند از شما ننگ جاهلیت و تفاخر به پدران و نیاکان را زدود، مردم دو گروه بیش نیستند: نیکوکار و با تقوا و ارزشمند نزد خدا، و یا بدکار و شقاوتمند و پست در پیشگاه حق، همه مردم فرزند آدم اند، و خداوند آدم را از خاک آفریده، چنان که مى گوید: اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا شناخته شوید، از همه گرامی تر نزد خداوند کسى است که از همه پرهیزگارتر باشد، خداوند دانا و آگاه است»[۱۰].
نتیجه گیری
از مطالبی که بیان شد این نتیجه به دست می آید که اعراب جاهلی قبل از اسلام غرق در جهل بوده و بر اساس فرهنگ ها و آداب غیر انسانی مشکلات اعتقادی، اجتماعی و اخلاقی را بر جامعه خود حاکم نموده بودند و از نظر اقتصادی نیز به علت فرهنگ و تمدن جاهلی سامان نداشته اند. دین اسلام با رهنمودهای روشن و بر طبق مقتضای فطرت و عقل انسانی آنان را از این وضعیت اسفبار نجات داد و به راه درست هدایت نمود و تمدن اسلامی را جایگزین تمدن جاهلی نمود.
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱] . فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۶.
[۲]. تفسیر نمونه، ج۳، ص۲۹.
[۳] . نهج البلاغه، خطبه ۲۶.
[۴] . رک: فروغ ابدیت، ج۱، ص ۴۰-۴۱.
[۵] . فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۲.
[۶]. ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۶۰۱.
[۷]. حجرات، ۱۳.
[۸]. تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۱۹۷.
[۹]. همان، ج۲۲ ص۱۹۸.
[۱۰]. الجامع لأحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱.
منابع
۱. قرآن کریم.
۲. نهج البلاغه
۳. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چ۸، ۱۳۷۲ش.
۴. طباطبایى، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامى ،چ۵، ۱۳۷۴ ش.
۵. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، چ۱، ۱۳۶۴ش.
۶. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، چ ۱۰، ۱۳۷۱ ش.