اشاره:
در آسیب شناسی علم تاریخ به این اصل باید توجه شود که حبّ و بغض عنصری مهم و حیاتی در تحلیل و بررسی وقایع و شخصیت های تاریخی می باشد. این دو عامل باعث می شود تا حقایق زندگی بسیاری از شخصیت های مهم تاریخی در پرده ای از ابهام باقی بماند. و این بدان دلیل است که برخی به خاطر بغضی که نسبت به یک شخص یا طریقه و مذهب آن شخص دارند از در تهمت و افترا وارد شده و برخی نیز به دلیل حبّ شدید و محبت افراطی به توجیه و تأویل دست یازیده و زشتی ها را زیبا جلوه دهند. در این نوشته درباره شخصیت حلاج مطالبی به دور از حب و بغض بیان شده است.
ابوالمغیث حسین بن منصور حلاج نیز چنین شخصیتی بوده است برخی وی را ستوده و او را عارفی والامقام شمرده اند و برخی نیز او را زندیق و مرتد و فاسدالعقیده دانسته اند. پس طبیعی است که در میان این حب و بغض ها شناخت شخصیت وی و قضاوت درباره عقایدش سخت و مشکل می نماید. با این همه ما ابتدا اشاره ای کوتاه به زندگی وی کرده و سپس به عقاید او می پردازیم تا در نهایت نتیجه را به قدر امکان موافق با حقیقت دریابیم.
۱. زندگی نامه حسین بن منصور حلاج: (متولد ۲۴۴ هـ ق ـ متوفی ۳۰۹) مرحوم خوانساری در کتاب روضات الجنات می نویسد: منصور حلاج که جدش آیین مجوس داشت از اهالی شهر «بیضا» که در استان فارس واقع است بود. در اوایل زندگی به اهواز آمد و نزد شیخ سهل بن عبدالله تستری تحصیل آغاز کرد سپس در حالی که ۱۸ ساله بود به عراق رفته و در آنجا مرید جنید بغدادی و ابوالحسین نوری شد. بعد از مدتی به شوشتر بازگشته ازدواج نمود و دوباره به قصد زیارت مکه به عراق رفت. بعد از حج به عراق بازگشت ولی با جنید بغدادی نساخت پس به شوشتر بازگشت و چون در آنجا نیز نتوانست بماند مدت پنج سال خود را مخفی کرده و در این مدت به سیر و سیاحت در بلاد خراسان، ماوراءالنهر، سجستان و فارس پرداخته و مردم را به طریقه خود دعوت کرد. و بعد از سپری شدن دوره اختفاء باز به سیر و سفر در بلاد هند، چین و… ادامه داد و در نهایت بعد از مرگ جنید در عراق ماندگار شد.(۱) و چون ادعاهای گزاف داشت و عقاید انحرافی خود را آشکارا بیان می کرد و در میان شیعیان نیز خود را باب امام زمان ـ علیه السلام ـ و وکیل وی معرفی می کرد از سوی علمای شیعه و سنی تکفیر شد و محمد بن داود طاهر فتوا به قتل وی داد. تا این که در سال ۳۰۹ هـ ق با فتوای دیگر علما و فرمان «مقتدر» خلیفه عباسی و اجرای حامد بن عباس به دار آویخته شد.(۲)
۲. عقاید حسین بن منصور حلاج همان گونه که گفته شد وی یکی از بزرگان صوفیه است که نزد اقطاب بزرگی چون جنید و تستری شاگردی کرده بود و نه تنها تمام خصوصیات و عقاید خاص صوفیان را داشت بلکه پا را فراتر نهاده و آنچه را که بزرگان صوفیه از ترس علما و دانشمندان مسلمان مخفی کرده و به کنایه و اشارت می گفتند، آشکارا بیان می داشت، شاید بتوانیم عقاید وی را در چهار مورد ذیل خلاصه کنیم:
۳. انکار فرایض دینی:(۳) صوفیه به دلیل اعتقاد به جدایی طریقت از شریعت و قشر دانستن شریعت در نهایت خود را از عمل به شریعت معاف دانسته و فرایض دینی را ترک می کنند. حلاج نیز هم چون اسلاف خود فرایض دینی را انکار و آن را مربوط به عوام الناس می دانست.
۴. اعتقاد به حلول روح خداوندی در انسان و ادعای انا الحقی:(۴) منصور معتقد بود که خداوند در انسان حلول می کند و ادعا می کرد که خداوند در وی حلول کرده به همین دلیل جملات «انا الحق» و «ما فی جبتی الا الحق» را شعار خود ساخته بود. و بعد از وی شبستری در تأیید سخن وی چنین سرود که:
روا باشد انا الحق از درختی چرا نبود روا از نیکبختی(۵)
البته بعضی نیز به توجیه سخن وی پرداخته و گفته اند. این سخن از روی علاقه و محبت زیاد به خداوند بوده و منظور واقعی او اظهار این محبت است نه ادعای خدایی.(۶)
ولی به قول مرحوم خوانساری با تأویل نمی توان این ادعای بزرگ را توجیه کرد و چرا که به قول معروف اولین مرتبه الحاد باز کردن باب تأویل است.(۷)
۵. منصور معتقد بود که از طریق شوق و ریاضت ممکن است که اراده صوفی با اراده خداوند متحد گردد و هرگونه رنج و عذابی را تحمل کند و آن را عین الجمع می خواند.(۸)
۶. وی برای فریب برخی شیعیان ادعا می کرد که باب امام زمان ـ علیه السلام ـ و وکیل آن حضرت می باشد و اولین کسی است که در دوره غیبت صغری ادعای بابیت کرد.(۹)
هر چند ذکر تمام عقاید و آراء منصور مستلزم فرصتی طولانی است ولی ذکر چند نمونه فوق می تواند ما را در قضاوت خود نسبت به وی یاری رساند چرا که ما اگر مسلمان و پیرو اهل بیت هستیم نیازی به آموزه های امثال حلاج نداریم. پیامبر (صلیالله علیه و آله) در حدیث ثقلین تنها راه نجات را در تمسک به ثقلین یعنی قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ قرار داد و در این دو نه تنها اشاره ای به اتحاد و حلول خداوند با انسان نشده بلکه تنها راه نجات را عمل به فرایض دینی دانسته است. چنان که در قرآن می فرماید: «به عصر سوگند که انسان ها همه در زیانند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند.»(۱۰)
از امامان معصوم نیز روایات زیادی در ردّ صوفیه وارد شده به عنوان مثال امام رضا ـ علیه السلام ـ می فرماید: «کسی که مذکور شود نزد او صوفیان و انکار نکند ایشان را به زبان یا به دل از ما نیست و کسی که ایشان را انکار کند گویا در کنار رسول خدا (صلیالله علیه و آله) با کفار جهاد کرده است.»(۱۱)
بنابراین با وجود قرآن و اهل بیت نیازی به حلاج و امثال وی نیست به خصوص علمای بزرگ شیعه در کتاب های خود به حکم بر کفر و ضلالت فرقه حلاجیه یعنی طرفداران حلاج داده اند. به عنوان مثال شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات» ص ۷۱ تا ۷۶ و شیخ مفید نیز در کتاب مستقلی به نام «الردّ علی الحلاج» و شیخ طوسی در کتاب «اقتصاد» و «الغیبه» حلاج و طرفداران وی را مذمت کرده و افکار وی را مردود دانسته اند.(۱۲)
پی نوشت:
۱.خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، انتشارات اسماعیلیان، قم، ج ۳، ص ۱۰۷ و ۱۰۸، بی تا.
۲.مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس، چاپ سوم، سال ۱۳۷۵، ص ۱۶۲ و ۱۶۳.
۳.همان، ص۱۶۳.
۴.همان.
۵.لاهیجی، شمس الدین محمد، مفاتیح الاعجاز، زوار، پنجم،۱۳۸۳ش، تهران، ص۳۱۶.
۶.روضات الجنات، ص ۱۰۸، ۱۰۹ و ۱۱۰.
۷.همان، ص۱۱۰.
۸.فرهنگ فرق اسلامی، ص ۱۶۳.
۹.همان، ص ۱۶۲.
۱۰.عصر:۱ تا ۳.
۱۱.محمدعلی بن علامه وحید بهبهانی، خیراتیه. ج ۱، ص ۴۴، (بینا، بیتا).
۱۲.همان، ج ۱، ص ۳۶ و ۳۷.
منبع: نرم افزار پاسخ ۲ مرکز مطالعات حوزه