- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : محقق شماره 1
- 0 نظر
«صداقت» یکی از صفاتی است که باید در تمامی مراحل زندگی یک فرد رعایت شود. در یک تعریف ساده، صداقت نمایان کردن بی کم و کاست آن چیزهائی است که در ما وجود دارد. صداقت، فقط گفتن یک جمله ی راست نیست؛ بلکه تطابق فعل و گفتار فرد با آن چیزی است که در گذشته بوده است، در حال هست و در آینده خواهد بود.
مراقب باشیم که ذرّهای از صداقت کم نگذاریم. یکی از عناصر محبوبیّت، صداقت است. غالباً مردم با شخصی که صادق است و دوز و کلکی در کارش نیست، به راحتی همراه و همدل میشوند و انتظارشان را از او، به حداقل میرسانند. برخی زرنگی را در عدم صداقت میدانند؛ درحالی که همان طور که خواهیم گفت اوج موفّقیِت در صداقت است.
حضرت امام خمینی (قدس سره) با صداقتی که داشتند، سیاستی به کار میبردند که تمام معادلات سیاسی بیگانگان را برهم میریخت. برای دشمنان باور کردنی نبود که ایشان منظور و هدفشان همان است که با سادگی و صراحت بر زبان میآورند. از نظر آنان سیاستمدار کسی است که چیزی ادعا کند و چیز دیگری مورد نظرش باشد و همین پیش فرض، آنها را در مقابل سیاست امام، مستأصل و گمراه میکرد. سیاستی که حضرت امام (قدس سره) به جهان آموختند، سیاستی برخاسته از صداقت بود.
این نوع از سیاست، بسیار بُرنده تر و کارآمدتر از سیاستی است که بر دروغ و فریب بنا شده باشد. با آشکار شدن اولین دروغ یک مسئول، تمام سخنانی که گفته است و حتی در آینده خواهد گفت، در فضای سلب اعتماد اذهان، بی رنگ میشود. اما وقتی صداقت امام را میدیدیم، با دلگرمی بر این صداقت و با خیالی آسوده، بر راستی و درستی او تکیه میزدیم. طبعاً خداوند نیز به دلیل صداقت بنده ی صالح خود، موانع را برطرف و حرف هایش را محقق میسازد.
اگر میگوییم حضرت امام جعفر (علیه السلام)، صادق بود، تنها به این معنا نیست که ایشان راست میگفت؛ همه ی علما و مراجع تقلید راستگو هستند که اگر نبودند، امکان تقلید از ایشان وجود نداشت. صداقت امام از صداقت در گفتار بالاتر میرود. ایشان همان کاری را که میخواستند انجام دهند، اظهار میکردند و همان که بودند به نمایش میگذاشتند؛ نه بزرگ تر و نه کوچکتر. واقعیت را آن گونه که بود بیان میکردند؛ نه آن گونه که احساساتشان میگفت.
امام در شورانگیزترین شرایط نیز صداقت را رعایت میکردند. در حالی که انسانها در هنگام شور، از صداقت دور میشوند و حالت شاعرانه به خود میگیرند.
شاعر دروغگو نیست؛ ولی صادق هم نیست. عواطف شاعریِ شاعر و اقتضائات شعری اش به او اجازه میدهد که بیشتر در فضای تخیّلی سیر کند تا فضای تعقّلی. صادق کسی است که در حالتهای شور و ابتهاج هم صداقت خود را حفظ کند. با صداقت، ابهامات کنار میروند.
اساساً بسیاری از مشکلات زندگی، مربوط به ابهامات و برداشتهای غلطی است که باقی میماند. انسان صادق برداشت نادرست طرف مقابل را درباره ی خود اصلاح میکند. نزد خود نمیگوید: «من چنین ادعایی نداشته ام، اما حالا که این شخص خودش به این نتیجه رسیده است، پس کاری به کار او نداشته باشم.»
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «فریب نماز و روزه مردم را نخورید زیرا آدمی گاه چنان به نماز و روزه خو میکند که اگر آنها را ترک گوید احساس ترس میکند؛ بلکه آنها را به راستگویی و امانتداری بیازمایید.»(۱)
فرد صادق از ارادت غلط دیگران نسبت به خود، ناخشنود میشود و با بیان صریح، تلقّی و برداشتی را که لایق آن نیست، اصلاح میکند. اگر آدمهایی که جامعه به غلط به آنها رو میآورد و از آنها برداشتهای افسانهای میکند، فریاد بزنند: «مردم! به مقدّسات قسم، من آنی که شما فکر میکنید نیستم؛ مراقب باشید که اشتباه نکنید». دنیا گلستان میشود و هر امری به اهلش سپرده میشود.
یک سخنران صادق کسی است که اجازه ندهد که درنتیجه ی برخی سخنانش، حضّار مقامات فوق العادهای برای او قائل شوند. او به خود نمیگوید: «چه کار به برداشت اینها داری؛ بگذار که این آدمها با خیالات خود خوش باشند. آنان که از من چیزی نپرسیده اند». نمونههایی که برشمردیم مصداق صداقت است.
در این حالت دیگر افراد دچار کج فهمی و سوء برداشت نمیشوند؛ چرا که دیگر جایی برای ابهام باقی نمیماند. در بسیاری از مراجعات، زن و یا شوهر مدعی هستند که اگر «بله» گفته اند به این دلیل بوده است که فکر میکردند طرف مقابلشان چنین و چنان است.
قطعاً چه شخصی که تنها بر اساس برداشت ذهنی خود دست به انتخاب زده است و چه شخصی که برداشتهای ذهنی طرف مقابل از خودش را اصلاح نکرده است، هر دو اشتباه فاحشی را مرتکب شده اند. از مصادیق صداقت ابهام زدایی از آنچه که درباره ی ما اندیشیده میشود، است.
البته گاهی این ابهام زدایی از سوی ما به طریقی انجام میشود که ابهامات را در ذهن فرد مقابل بیشتر میکند. وقتی با حالتی متواضعانه میگوییم: «اختیار دارید؛ من این جورها هم که فکر میکنید، نیستم.»
در واقع داریم نعل وارو میزونیم. یعنی هم خود را فریب میدهیم که حقیقت را گفته ایم و هم با تواضع ظاهری خود، نزد دیگران خود را محبوب تر میکنیم. با چنین رفتاری باز هم از صداقت فاصله ی زیادی میگیریم. بهتر این است که با بیان جزئیات، مصادیق و مثالهای گوناگون، برداشت فردی را که درباره ی ما به خطا میرود، اصلاح کنیم.
۱- ترس، عمده ترین عامل دروغگویی بر اساس بررسیهایی که انجام شده، عمده ترین عامل دروغگویی در خانواده، «ترس» معرفی شده است. زن از ترس شوهرش دروغ میگوید؛ مرد از بیم همسرش؛ و فرزند از ترس والدینش. در حقیقت این رفتار ماست که به اطرافیان آموزش میدهد که دروغ بگویند.
«مثلاً وقتی به بچه میگوییم: این اسباب بازی را چه کسی خراب کرد؟ و بچه میگوید من، واکنش ما به دو صورت است: یا تنبیه بچه؛ و یا ناراحت شدن و گفتن جملاتی مثل مرا عصبانی کردی. لذا بچه میآموزد که بیان حقیقت یا به خودش ضرر میرساند یا به والدینش. همسران نیز همین گونه اند؛ وقتی همسری دروغ میگوید، یا به این علت است که نمیخواهد طرف مقابل اذیت شود یا دوست ندارد خودش به دردسر بیفتد.»(۲)
بنابراین ما باید فضای ترس را به حداقل برسانیم و همیشه نسبت به اشتباهات دیگران به گونهای برخورد کنیم که آنها مجبور به دروغگویی نشوند؛ البته خود فرد هم باید بداند دروغ وسیله ی نجات او نیست. فرد دروغگو بالاخره در مرتبه ی دوم یا سوم و گاهی در همان مرتبه ی اوّل رسوا میشود و باید تا مدتها خفت و شرمندگی این عمل زشت را تحمل کند و در صورت ادامه این رفتار اعتماد دیگران را نیز از دست خواهد داد.
هنگامی که فضای اعتماد از بین میرود، نه تنها دروغ که صدق نیز کارآیی خود را از دست میدهد. یعنی اگر به واقع برای فرد، مشکلی هم پیش بیاید، ادعای او در نزد دیگران، هم ردیف دروغ هایش میشود. اگر همه ی ما به خوبی داستان چوپان دروغگو را به یاد داریم، به علت کثرت مصداقهایی است که در زندگی با آن مواجه بوده ایم.
اگر زن احساس کرد شوهرش به او دروغ میگوید یا مرد احساس کرد که زنش به او دروغ میگوید و هر کدام احساس کردند دیگری در اظهار محبت صادق نیست، این دیگر پایههای محبت را سست خواهد نمود. اگر میخواهید محبت باقی بماند، اعتماد را حفظ کنید و اگر میخواهید زندگی پایدار بماند، باید محبت را نگه دارید.(۳)
ما باید فضای خانواده را به گونهای هدایت کنیم که افراد خانواده، نجات خود را در گرو صداقت در گفتار و رفتار خویش بدانند و این امر زمانی محقق میشود که رفتار و گفتار ما برای خانواده امنیت خاطر لازم را فراهم کند؛ یعنی آنها باور کنند که دانستن حقیقت باعث خشنودی ما میشود. اگر در خانواده، صداقت در گفتار و رفتار از دست برود، تمام راههای تقویت و تحکیم خانواده نیز از دست میرود.
در چنین فضایی زنی را در نظر بگیرید که میخواهد محبّت خود را به همسرش ابراز کند؛ مثلاً منزل را حسابی مرتّب میکند، غذای خوشمزهای میپزد. و با روی باز به استقبال شوهر میشود. در مواجهه با چنین صحنه ای، ممکن است مرد بگوید: چه نقشهای کشیدهای یا چه خواستهای داری که این چنین به سر و وضع خانه و خودت رسیده ای؟! در چنین شرایطی شوهر این گونه رفتارها را کمتر به پای محبّت و علاقه ی همسرش میگذارد؛ چرا که صداقت در این خانواده کم رنگ شده است.
در روایت آمده است: النِجَاهُ فِی الصَّدق.(۴) اعتقاد عمیق و باور قلبی به این روایت، راستی و صدق را در وجود ما مستقر میکند. کسی که این روایت نصب العین اوست، تنها راه برون رفت از مخمصه و شرایط سخت را در راستگویی و راست کرداری جستجو میکند و ترس از عواقب راستگویی خود نیز نخواهد داشت.
۲- چشم پوشی از دروغ افراد، در فضای خانواده از سوی دیگر باید دقت کنیم که چنانچه شاهد دروغ یکی از افراد خانواده بودیم، جایز به برملا کردن آن و متّهم کردن فرد به دروغگویی نیستیم. باید مراقب باشیم که تصریح بر دروغگویی همسر و یا فرزند خود نداشته باشیم؛ تا با این عمل، او را در چاه دروغ حبس نکنیم. بلکه به عکس باید خطای او را بپوشانیم و پیوسته وانمود کنیم که دروغی گفته نشده است.
اگر همسر شما در پی اتّفاقی، چیزی گفت که خیلیها آن را تکذیب کردند و شما از او دفاع کردید و به او اطمینان دادید که هرگز او را دروغگو نمیدانید. با این رفتار خود، او را به قلعه ی صدقی راهبری میکنید که دیگر حاضر به خروج از آن نمیشود. در روایت آمده است که اگر چهل نفر شهادت بدهند که فلانی، فلان کار را کرده و یا فلان منظور را داشته است و شخص متّهم آن را تکذیب کند، باید بدون اعتنا به ادعای آن چهل نفر، سخن خود شخص ملاک ما باشد.
توجّه کنید، در روایت گفته نشده است که شخص بابد قسم بخورد تا سخن او را بپذیرید؛ بلکه همین که خود او بگوید که چنین چیزی و یا چنین منظوری در میان نبوده است برای شما کفایت میکند. مثلاً چنانچه چند نفر به شما بگویند که خواهر همسرتان نسبت به شما چنین توهینی کرد یا چنین برخوردی کرد، بعد او بگوید که منظور من چنین و چنان نبود؛ طبق روایت باید حرف این شخص برای شما حجت باشد نه حرف دیگران.
۳- سخن راست و بجا نکته ی ظریفی که باید دقت شود آن است که دروغ گفتن جایز نیست؛ اما هر راستی هم شایسته ی گفتن نیست چه بسا سخنان راستی که منشأ کدورتها و دشمنیها شده است! مثلاً شما به خانه ی مادرتان میروید و برادرتان درباره ی همسر شما سخنی میگوید که اگر همسرتان مطّلع شود، از او میرنجد.
قطعاً گفتن این سخن به مصلحت شما، همسر و برادرتان نیست؛ پس میبینیم که هر راستی گفتنی نیست. «به قول یکی از روانشناسان چیزی که غالباً به خطا باز میشود، دهان است. چرا فراموش میکنیم که برای حرف زدن هیچ وقت دیر نیست؛ اما حرفی که زده شد، برای برگرداندن آن حتی بعد از یک لمحه (چشم به هم زدن)، خیلی دیر است.» (۵)
ادامه دارد…