- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
در فضل، انسان همیشه به دنبال این است که به ازای هر قدمی که برایش برداشته میشود، ده مقابلش را پیش بیاید. اگر معادلات زندگی خود را بر پایه ی فضل قرار دهیم، دیگر حساب و کتاب هایمان را کنار میگذاریم و نمیخواهیم که همیشه شاهین ترازوی توقعاتمان در حال تعادل بماند؛ بلکه بدون چشم داشت، بیحساب میبخشیم و بدون توقع، بزرگوارانه نثار میکنیم.
آدمی هر گونه با دیگران رفتار کند، خدا نیز همان گونه با او رفتار میکند. اگر اهل فضل باشد، خدا نیز با فضلش و اگر اهل حساب و کتاب باشد، با عدلش با او برخورد میکند. آن وقت چه کسی میتواند عدل خدا را تاب بیاورد؟
«الهی عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک؛ خدایا! با فضلت با ما رفتار کن نه با عدلت.» مطابق آیات قرآن دو مسیر وجود دارد: مسیر بهشت و مسیر جهنّم. اما کمی که دقیقتر میشویم، میبینیم که بهشت و جهنّم، آدرس آخر قرآن است. در حقیقت، مسیر بهشت و جهنّم به نام آنها نامگذاری نشده است، بلکه فقط مقصد به نام آنهاست. این بدان معناست که باید از همان آغاز راه، به علائم و هشدارها توجه کنیم تا با پیمودن مسیر درست، به آدرس آخر خود برسیم. این کار بیشباهت به رانندگی در جادههای پیچ در پیچ نیست. اگر راننده از اول راه، توجه به علائم نکند و در باند اشتباه حرکت کند، امکان رفتن به باند دیگر را نخواهد داشت و در نهایت به مقصد دیگری میرسد.
در آغاز راه، تنها دو باند وجود دارد که باید آنها را شناسایی کنیم؛ یکی باند عدل خدا است و دیگری فضل خدا. ظاهراً هر دوی اینها در یک جاده هستند؛ اما هر چه پیش میرویم، آرام آرام یک حائلی میان آن دو کشیده میشود که نمیگذارد از یکی وارد دیگری بشویم. باندِ جاده ی فضل به بهشت منتهی میشود و باندِ جاده ی عدل به جهنّم.
بیشک هر که قدم در باند عدل خدا بگذارد، به جهنم میرسد؛ حتی اگر پیامبر خدا باشد. ایّوبِ نبی(علیه السلام) وقتی یک به یک همه چیزش را از دست داد و عاقبت تحملش طاق شد، با خدا محاجّه کرد. که خدایا مرا محاکمه کن! خدا گفت: چه کردی؟ از اعمال خیرش گفت، خداوند فرمود: اینها را خود کردی یا ما توفیقش را به تو دادیم؟! او دید نمیتواند با عدل خدا، روبرو شود. توبه کرد و تسلیم شد. خدا هم فرمود: (صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ )(۱۱). چه خوب بندهای بود همانا بازگشتکننده بود. توبه ی پیامبران یعنی حرکت به سوی فضل خدا.
مراقب باشیم که هیچ وقت به خاطر کارهایی که برای مردم انجام میدهیم، حساب و کتاب نکنیم. «مگر مردم در حق من چکار کردند؟»، «دیدی آخر فلانی چه طور مزد دستم را داد؟»، «من اینقدر زحمت میکشم؛ اما کسی قدر زحماتم را نمیداند.» گلایههای این چنینی، یعنی حرکت در باند عدل. اگر میخواهیم مسافر جاده ی فضل باشیم، باید این حرفها را دور بریزیم. باید بدون هیچ انتظاری یک طرفه ببخشیم و یک سویه احسان کنیم.
بیشتر ناراحتیها و مشکلات ما، ناشی از توقّعاتی است که در باند عدل دچار میشویم؛ اما در فضل دیگر توقّعی از کسی نمیماند. در مسیر فضل اول میبینیم که چقدر میتوانیم و بعد انجام میدهیم.
در عدل هر چه پول بدهیم، آش میخوریم؛ اما در فضل، هر چه آش داشته باشیم، به دیگری میدهیم. در مجلس امام حسین(علیه السلام)، این سروری که همه چیزش بر پایه ی فضل است، هر چه غذا که آماده کرده باشند، به مردم میدهند و اگر زیاد آمد، میدهند تا با خود ببرند. دقت داشته باشیم که در فضل هیچ معاملهای در کار نیست.
۵- اصل حیا
رعایت «حیا»، اصل دیگری است که استحکام بنای خانواده را تضمین میکند. حیا و پاکی و سنگینی زبان – نه سنگینی دل- از ایمان است.(۱۲)
همواره باید مراقب بود که هیچ گاه پرده ی حیا در هیچ یک از مراحل زندگی دریده نشود. حیا، حافظ محبتهای ماست؛ حیا، کانون زیباییهای زندگیست، حیا، عیوب ما را میپوشاند و گاه برطرف میکند.
در روایت داریم: چهار چیز است که در هر کس باشد، حتی اگر سر تا پا هم گناه باشد، خداوند آنها را به حسنات دگرگونش میکند: راستی، حیا، خوش اخلاقی و سپاسگزاری.(۱۳)
اگر از همان آغاز زندگی، زن و شوهر نسبت به یکدیگر حیا داشته باشند، خیلی از توقعات خویش را به زبان نمیآورند؛ دلخوریهایشان را به هر طریقی بروز نمیدهند و هنگام خشم هر رفتار ناشایستی را مرتکب نمیشوند. مثلاً شخصی از همسرش درخواستی دارد اما حیا مانع شده است که آن را بیان کند؛ چون قاعدتاً اگر خواسته ی خود را بر زبان آورده بود و همسرش آن را اجابت نمیکرد، رنجیده میشد و اگر خواستهاش اجابت میشد، آدم پرتوقعی در نزد همسرش جلوه میکرد. میبینیم که حیا، زندگی فرد را از این دو امر ناخوشایند محافظت کرده است.
در روایت آمده است: حیا کلید همه ی خوبیهاست.(۱۴) با کمک حیا؛ حریمها و در نتیجه قوام زندگیمان حفظ میشود. اگر توصیه میشویم که در خطاب به یکدیگر تعابیر ناشایست بکار نبریم؛ با یکدیگر محترمانه رفتار کنیم؛ هر خواسته و هر توقعی را از همسر خود نداشته باشیم، همه و همه به خاطر از دست ندادن گوهر حیا از صندوقچه ی زندگی است.(۱۵)
۶- اصل حسن
و آخرین اصل اساسی، حفظ آراستگی و جمال در تمام شئون زندگی است. ازدواج، کمال توأم با جمال است. حسن و کمال باید توأمان در ازدواج نمایان شود. دین ما که بر ارتباطات زن و مرد مراقبتهای مؤکّد دارد، به زن و شوهر که میرسد، در به جلوه در آمدن جاذبههای آن دو برای یکدیگر نیز توصیههای مؤکّدی دارد.
باید فضای ازدواج، همهاش زیبایی باشد؛ ظاهر و باطن باید همهاش حسن و جمال باشد. خانه زیبا، ظاهر زیبا، اخلاق زیبا، رفتار زیبا، گفتار زیبا، برخورد زیبا؛ حتی فرزند که زیباییِ مضاعفی بر زندگیست نیز ظاهری آراسته و زیبا داشته باشد. ابراز عواطف نیز زندگی را زیبا میکند. لذا اگر توجه به زیبایی نشود زندگیها خشک و بیروح خواهد بود.
اگر در خانواده، زن و شوهر احساس حسن و زیبایی کنند، از حسن و زیباییهای خارج از خانه اقناع میشوند. اگر مرد و زن بخواهند وظیفه ی (هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ)(۱۶) را خوب بازی کنند، باید زیبایی و آراستگی خود را به کمال برسانند تا همچون لباس، یکدیگر را از خطرهای بیرونی حفظ کنند.
۷- نورانیّت اهل بیت(علیهم السلام) در خانواده
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در وصف اهل بیت خود، توصیفات جمعی زیادی داشتند، مانند «مَثَل اهل بیت من، مَثَل کشتی نوح است.»(۱۷) گاهی هم مورد به مورد در وصف اهل بیت سخنانی میگفتند. گاهی حضرت زهرا(سلام الله علیها) را توصیف میکردند و گاهی امام حسین(علیه السلام) و گاهی حضرت علی(علیه السلام) را و… اما در یک روایت، هر یک از اهل بیتشان را جداگانه و به نام، یکجا توصیف میکنند که به عنوان حسن ختام میشود برخی از اصول یاد شده را با این روایت جمع بندی کرد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: (۱۸)؛ (لَو کَانَ الحِلم رَجُلاً لَکَانَ عَلی(علیه السلام)؛ یعنی، اگر حلم میخواست به شکل مردی ظاهر شود، به شکل علی(علیه السلام) ظاهر میشد. سراسر زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام) حلم و بردباری بود. ایشان درباره ی حلم میفرمایند: کسی که حلم ندارد، تظاهر به حلم کند؛ تا حلیم شود. غالباً در نهج البلاغه نیز هر جا حضرت میخواهند علم را توصیف کنند با حلم توصیف میکنند.
در ادامه روایت آمده است: (لَو کَانَ الفَضل شَخصاً لَکَانَ الحَسَن(علیه السلام)؛ اگر فضل میخواست به شکل یک شخص در آید، آن شخص امام حسن(علیه السلام) میشد.
(لَو کَانَ الحَیَاه صُورَهً لَکَانَ الحُسَین(علیه السلام) اگر برای حیا صورتی بود، آن صورت، جمال امام حسین(علیه السلام) میشد.
(لَو کَآنَ الحُسین هِیئَه لَکَانَت فَاطِمه(سلام الله علیها) بَل هِیَ اعظم) اگر حسن و زیبایی هیئتی به خود میگرفت، در هیئت فاطمه(سلام الله علیها) ظاهر میشد؛ بلکه او بالاتر است.
اگر میخواهیم زندگیمان تجلّی علوی داشته باشد، حلیم باشیم. اگر میخواهیم تجلی حسنی داشته باشد، مطابق با فضل رفتار کنیم و اگر میخواهیم جلوه ی حسینی داشته باشد، رابطه ی خود را با حیا توأم کنیم و سرانجام اگر طالب جلوه ی فاطمی هستیم، باید حسن و زیبایی را در زندگی خود افزون کنیم.
در واقع اصولی که نام برده شد، جز این نبود که خانواده بر محور اهل بیت(علیهم السلام) رقم بخورد و این همان خانواده ی متعالی است که در جستجوی آن بودیم. خانوادهای که ارتباطاتشان فاطمی، علوی و از سر حیا و فضل است.
آقای دولابی(رحمه الله) میفرمودند که شبی نواب صفوی همراه با چهار نفر از دوستانش به خانه ی ما آمدند. آنها را نزد خود تجسم پنج تن کردم و به خودگفتم که دولابی امشب پنج تن، مهمان تو هستند؛ پس مؤدب بنشین و با این نیّت تا صبح خادمی آنها را کردم. همچنین شیخ مفید(رحمه الله) میگوید که در شبی، حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در خواب دیدم که حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) را آوردند تا به ایشان فقه بیاموزم. صبح که شد مادر سید مرتضی و سید رضی، دو پسر خود را آورد و گفت که به این دو فقه بیاموز.
ما نیز میتوانیم جلوههایی از اهل بیت(علیهم السلام) باشیم. اگر پایههای زندگی خود را بر حلم، فضل، حیا و حسن و زیبایی بنا کردیم در واقع به خواست خدا خانواده ی ما تجلی پنج تن میشود.
۸- الگوی خانواده ی مطهر در قرآن
آیه ی شریفه ی (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)(۱۹) درباره ی عصمت اهل بیت(علیهم السلام) به کار میرود؛ اما کاربرد دیگر این آیه، مربوط به تربیت خانوادگی است که کمتر به آن توجه شده است.
در این آیه قرآن کریم الگوی خانواده را به نام خانواده ی مطهر معرفی میکند که همان خانواده ی متعالی است و در مرتبهای بسیار بالاتر از خانواده ی متعال قرار دارد. در واقع در فرهنگ اسلامی مبدأ حرکت در یک سیر صعودی، از خانواده ی متعادل به سوی مقصد، یعنی خانواده ی متعالی میباشد. به تعبیر دیگر آنچه که روانشناسان غایت یک خانواده معرفی میکنند، در فرهنگ اسلامی نقطه ی آغاز است!
در همه ی مکاتب غالباً اشخاصی به عنوان الگو معرفی میشوند؛ اما در این باره قرآن خلاقیتی به کار برده است که نظیر ندارد. قرآن هم اشخاص الگو را معرفی میکند و هم خانواده ی الگو را که تعبیر به اهل بیت میشود. معنای لغوی اهل بیت همان خانواده است اما در معنی اصطلاحی، اشاره به الگوی خانوادهای دارد که از منظر قرآن خانواده متعالی محسوب میشود.
البته باید در نظر داشت که هدف از ارائه ی یک الگو، مطابقت تام و تمام با آن نیست بلکه هدف حرکت در مسیری است که آن الگو در مقصد آن قرار دارد؛ حال چه این الگو یک شخص باشد و یا یک خانواده. اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) الگو معرفی میشود، به معنای رسیدن به همان نقطهای نیست که ایشان قرار دارند؛ بلکه به این معناست که باید در مسیری حرکت کرد که به ایشان منتهی میشود چنین الگویی یک معیار است و آن معیار یعنی انسان کامل؛ همین طور اهل بیت(علیهم السلام) نیز یعنی الگوی خانواده ی کامل.
این خانواده ی الگو، واجد چه ویژگیای است؟ قرآن درباره ی ایشان میفرماید:
(إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) ویژگی این خانواده این است که هر گونه رجس و پلیدی از آن دور شده است. این بدان معناست که اگر میخواهید خانواده ی خود را به این الگو نزدیک نمایید، باید رجس را از خانواده ی خود دور کنید و هر چه میتوانید پاک باشید. دقت داشته باشید که اهل بیت (علیهم السلام) دارای ویژگیهای ممتاز بسیاری هستند؛ از هر فضیلتی، اعلا درجه ی آن برخوردارند.
تک تک اعضای این خانواده در تقوا، علم، زهد، نیکی، بندگی و… سرآمد هستند؛ اما از میان همه ی این فضایل قرآن بر پاکی این خانواده و خروج اعضای آن از رجس و گناه تأکید دارد و درباره ی ایشان میفرماید: (یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً). پس اگر پیش از تطهیر خانواده ی خود تنها در پی پیشرفت تحصیلی، مالی، اجتماعی و یا دست یابی به رفاه بیشتر اعضای آن هستیم، بدانیم که به بیراهه میرویم. پس باید اولاً بدانیم مظاهر این تطهیر چیست؟ ثانیاً مسئولیت ما چیست؟ قرآن به هر دو سؤال پاسخ گفته است:
الف: مصادیق رجس و پلیدی
قرآن برای پرهیز از همه ی این بدیها میفرماید: (َاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ)(۲۰)؛ یعنی از گناه اجتناب کنید. همچنین در آیهای دیگر به صراحت عنوان میکند که: (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ…رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ).(۲۱) یعنی شراب و قمار را به عنوان دو مصداق بارز از رجس و از اعمال شیطان معرفی میکند و در خصوص دلیل آن میگوید: زیرا این دو عمل باعث دشمنی و درگیری میان شما میشود. همه ما میدانیم که دشمنی و درگیری تهدید بزرگی برای آرامش خانواده است؛ چرا که مخل هدف اصلی تشکیل خانواده یعنی رسیدن به آرامش است.
ممکن است عدهای هنگام برخورد با این آیه بگویند: غیبت کنیم بهتر است یا قمار کنیم؟! ما به جای اینکه دور هم بشینیم و غیبت دیگران را بکنیم و آرامش جمعی را بر هم بزنیم، دور هم جمع میشویم و پاسور بازی میکنیم.
این استدلال مانند این است که شخصی بگوید به جای آن که آدم بکشم، دزدی میکنم! یا بگوید برای پاک شدن نجاست بدن خود، آن را با آب آلوده میشویم! این از آن دسته از استدلالهای بسیار غلط است که برخی از ما به آن متوسل میشویم. با دستمال کثیف نمیتوان شیشه را پاک کرد برای پرهیز از یک گناه نباید به گناه دیگری آلوده شد. هدف اصلی اجتناب از همه ی گناهان است.
شیطان برای فریفتن انسانها غالباً از دو روش مؤثر بهره میگیرد. یکی آنکه برای صدور جواز یک گناه، گناه دیگری را در مقابل آن قرار میدهد؛ مانند نمونهای که در بالا ذکر شد. روش دیگر آنکه به بهانه ی کارهای خیر مهمتر، افراد را از کارخیری که درصدد انجام آن هستند، باز میدارد؛ مثلاً به بهانه ی وجود نیازمندیهای بزرگتر و مهمتر در جامعه، ما را از کمک برای تهیه ی جهیزه ی یک دختر نیازمند منصرف میکند.
اگر قصد سفر کربلا داشتید و فردی به شما گفت چرا به جای کربلا هزینه ی این سفر را برای کمک به نیازمندان صرف نمیکنید، بدانید که این کلام شیطان است که بر زبان او جاری میشود. البته توجه داشته باشید که این مثالها به معنای نفی مهم و اهم کردن مسائل نیست؛ اما غالباً این القائات باعث میشود که ما از تصمیم اول خود منصرف شویم؛ بیآنکه اقدام به عمل خیر دیگری کنیم.
به یقین بین دو امری که نقداً پیش آمده است، باید یکی را به نفع دیگری رها کرد و به امر مهمتر پرداخت. بسیار بدیهی است که انتخاب میان تشرف برای چندمین بار خود به کربلا و یا کمک به همسایهای که در تهیه ی جهیزیه ی دختر خود درمانده است و بیم بیآبرو شدنش میرود، انصراف از سفر کربلا بسیار پسندیدهتر است.
مؤید این مطلب شرح حال بزرگانی است که دست به چنین انتخابهایی زدند و در مقابل، خداوند آنها را دستگیری و زمینه ی رشدشان را فراهم کرد. اما در بسیاری از مواقع حساس شدن بر بعضی از کارها القائات شیطان است. دقت داشته باشید که شیطان میخواهد نیت خود را با عنوان خیر عملی کند نه با انجام دادن خیر!
دو مصداقی که از زبان قرآن برشمردیم یعنی قمار و شراب، نمونههایی از رجس بود. حال آن که در روایات آمده است که هرگناهی رجس است. وجود غیبت، تهمت، ناسپاسی، لقمه ی حرام، فحاشی، بیتفاوتی نسبت به حال همسایگان و آبروی دیگران و… در یک خانواده، به معنای فاصله گرفتن آن خانواده از تکامل و تعالی است.