- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 38 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
حج یکی از بارزترین و ظاهرترین برنامههای جهان شمول اسلام است و چون اسلام، تنها دینی است که از طرف پروردگار عالم نازل شده و تنها مکتبی است که در بردارنده تمام کمالات انسانی است و یگانه دینی است که تمام ادیان غیر اسلامی را تحت الشعاع قرار داده و بر همه آنان چیره گشته است و در تمام پهنه جهان، قابل اجرا و در تمام گستره زمین مورد استفاده خواهد بود؛ بنابراین، باید حاوی برنامههایی باشد که در طول تاریخ مورد بهرهبرداری قرار گیرد و در راستای تعالی انسانیت ظهور کامل داشته باشد.
جهانی بودن اسلام به جهت شکوفا کردن فطرت
راز جهانشمول بودن اسلام، آن است که به منظور شکوفایی فطرت انسانی نازل شده است و چون فطرت انسانی و نهاد بشری، محکوم هیچ سرزمین نبوده و در رهن هیچ تاریخ و سیر زمانی نخواهد بود و تأثیرات نژادی و قومی و پدیدههای جغرافیایی را بدان راه نیست، پس به عنوان یک زیربنای ثابت تربیتی و اصل استوار تعلیم و ارشاد پذیرفته خواهد بود و چون معلم انسان و پرورنده بشریت، خداوندی است که نه جهل را به حریم آگاهی و علم نامحدود او راهی است و نه سهو و نسیان را به حرم امن حضور و شهود دائمیاش مجالی، بنابراین، دین الهی به عنوان یک اصل ثابت و بنیان زوال ناپذیر در هدایت همه جوامع انسانی مورد قبول خواهد بود.
نتیجه آنکه چون فطرت انسان و نهاد بشر که قابل و پذیرای هدایت است، ثابت و مصون از دگرگونی است و خداوند عالَم که فاعل و هادی تمام انسانهاست، منزّه از دگرگونیهای «علم»، «جهل»، «شهود»، «غیبت»، «تذکر» و «نسیان» میباشد، قهراً قانونی که برای هدایت انسان تنظیم میشود، مصون از زوال و فرسودگی خواهد بود و با امتداد زمان در تمام پهنای زمین، حاکم و جاوید است:
«إنّ الدّین عند اللّهِ الإسلام… »؛[۱] «فأقم وجهک للدّینِ حنیفاً فِطرتَ اللّهِ الّتی فَطرَ النّاسَ عَلَیها لاتَبدیل لِخلقِ اللّه ذلک الدّین القیم… » [۲]؛ «شرعَ لَکُمْ مِنَ الدّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً والّذی أوحَینا إلیکَ وَ ما وصّینا بِهِ إبراهیمَ و مُوسی و عیسی اَنْ اَقیموا الدّینَ وَ لا تَتَفرّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَی المُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ اِلیهِ… ».[۳]
یعنی تنها دینی که نجات بخش انسانهاست، اسلام است و تنها مکتبی که از جانب خداوند نازل شده و برابر با فطرت تغییر ناپذیر انسانهاست و نیز تنها شریعتی که بر تمام انبیای اولواالعزم فرو فرستاده شده و آنان بشریت را به آن دعوت کردهاند، همانا اسلام است و هیچگونه اختلافی بین خود انبیاء و رهآوردشان نیست و اختلاف و تفرقه جز با دست ستمگرانِ سودجو و عالمانِ دینفروش پیدا نشده و اگر تفاوتی در بین ادیان آسمانی در برخی از برنامههای جزئی یافت میشود؛ به معنای بطلان برنامه قبلی و ظهور فساد در آن نیست.
بلکه تمام برنامههای جزئی نیز حق بوده و در موطن مناسب خود ضروری و لازم بوده است و اکنون دوره نفوذ آن به سرآمده؛ و گرنه «نسخ» به معنای «ابطال یک برنامه و اظهار فساد آن» هرگز در احکام آسمانی راه ندارد؛ چون تنظیم کننده تمام برنامهها خداوند است که جز حق چیزی نمیگوید؛ «…واللّهُ یقولُ الحقَّ وَ هوَ یهْدی السّبیل».[۴]
چون اسلام جهانشمول است و به عنوان برنامه آموزنده جهانی نازل شده و دو اصل زوال ناپذیر «همگانی» و «همیشگی» بودن، یعنی «کلیت» و «دوام» را همواره گوشزد کرده و میکند، بنابراین، لازم است برنامههای آن هم جهانی بوده و نمودار زندهای از کلیت و دوام باشد. بر همین اساس میتوان «حج» را به عنوان یکی از شاخصترین برنامههای جهانی اسلام یادآور شد و همگانی و همیشگی بودن آن را سند گویای کلیت و دوام دین الهی دانست.
حج، شاهد دوام و کلیت اسلام
زیرا حج یک وظیفه دینی است که بر بسیاری از مبادی و اصول استوار است و تحقق حج، بدون تحقق آن مبادی ممکن نیست و اگر حج همگانی و همیشگی بود، همه آن اصول اعتقادی و مبادی فکری، دارای کلیت و دوام میباشد؛ چون حج یک دستور جدای از آن اصول اعتقادی نیست و بدون آنها مقبول نخواهد بود. برای آنکه جهانی بودن حج به وضوح تبیین شده باشد، ابعاد گوناگون آن را بررسی میکنیم تا روشن شود که متن این عبادت دینی، گسترش و دوام را به همراه دارد.
الف. حجّ در گستره زمان و پهنه تاریخ
حج، همان آهنگ زیارت کعبه و انجام مناسکی است که در طی قرون و اعصار به شکلهای گوناگون ظهور میکند و کعبه اولین خانهای است که به منظور عبادت توده مردم بنا نهاده شده و اولین مرکزی است که عبادت کنندگان را به سوی خود جذب نموده است.
«إنّ أوّلَ بیتٍ وُضِعَ للنّاسِ للّذی ببکّهَ مُبارکاً و هُدی للعالمینَ ٭ فیه ایاتٌ بینات مَقامُ إبراهیمَ وَ مَنْ دَخَلهُ کانَ امِناً وَ للّهِ علی الناسِ حِجُّ البیتِ مَنِ استطاعَ إلیهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإنَّ اللّهَ غنی عَنِ العالمین».[۵] تعبیر از پایگاه کعبه به «بکّه» که به معنای «ازدحام و تراکم جمعیت» است، نشان میدهد که کعبه محوری جهانی بوده که از هر سوی عالم در گستره زمان، به آن رجوع نموده و در اثر انبوه جمعیت، جایگاه آن به «بکّه» نامگذاری شده است.
هنگامی که کعبه به عنوان قبله رسمی مسلمانان اعلام شد، پیروان کیش حضرت موسیکلیم اللّه اعتراض کردند که چگونه عنوان قبله از بیت المقدس به کعبه انتقال یافت؟ وحی نازل شد که: سابقه کعبه بیش از دیگر بناهای مذهب عمومی است و کعبه اوّلین خانهای است که برای عبادت بندگان الهی بنا نهاده شده و به منظور هدایت همگان تأسیس شده است؛ چنانکه با برکتهای فراوان و گوناگون همراه میباشد و هدایت آن مخصوص به عصر خاص یا ویژه نژاد معینی نیست؛ بلکه برای همه جوامع بشری خواهد بود؛
لذا، از دیر بازْ تمام اقوام و ملل که به پرستش معتقد بودند به کعبه احترام میگذاشتند و به علل گوناگون تکریم آن را لازم میدانستند که تطوّر تاریخی و نقل و نقد آراء و عقاید آنان از مدار بحث این رساله بیرون است.
خلاصه آنکه با استدلال به تقدّم کعبه بر بیت المقدس و قدمت تاریخی و سابقه کهن آن به اعتراض پیروان برخی از ادیان آسمانی پاسخ رسایی دادهشد و شاید از همین بُعد قدمت تاریخی کعبه است که قرآن کریم آن را «بیت عتیق» [۶] میداند؛ یعنی خانه کهن و دیرپای و سابقهدار؛ زیرا هر چیز سابقهداری را که از اهمیت و ارزش برخوردار است، عتیق که همان «آنتیک» (لاتینی) است، مینامند.
ب. حج در بین اقوام و ملل
قرآن کریم همانطور که کعبه را اولین و با سابقهترین خانه عبادت و پرستش میداند، آن را برای توده مردم و همه جهانیان، محور بندگی نیز میشناسد؛ لذا میفرماید: «اَوّلَ بیتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ» و نیز میفرماید: «هُدی لِلعالَمین» [۷]؛ یعنی اولین خانه که برای همه مردم وضع شده و هدایت جهانیان را تأمین مینماید، کعبه است و هیچ اختصاصی به گروه و نژاد خاصی ندارد و مردم اقلیم معینی از افراد اقلیم دیگر، اولی به آن نیستند و مرزهای جغرافیایی نیز در این امرِ همگانی نقش ندارد؛ لذا، چنانکه قبلاً بیان شد ملل گوناگون جهان از هندی و فارس و کلدانی و یهودی و عرب آن را گرامی میداشتند.[۸]
«وَإذ بَوّأنا لإبراهیمَ مَکانَ البیتِ اَنْ لا تُشْرِکْ بی شَیئاً وَ طَهّرْ بیتی لِلطّائفینَ و القائمینَ والرُّکّع السُّجود ٭ وَ أذّنْ فی النّاسِ بالحجّ یأتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامرٍ یأتینَ مِنْ کُلّ فجٍّ عَمیق» [۹]؛ به یاد آور هنگامی که مکان کعبه را برای ابراهیم خلیل(علیهالسلام) معین نمودیم تا مرجع عبادت پرستندگان را فراهم نماید و به او گفتیم که خانه مرا که همان مرجع پرستش کنندگان است، برای طواف کنندگان و نمازگزاران و عابدانی که در حال رکوع و سجودند، پاکیزه نگهدار و در بین مردم دعوت حج را اعلان کن تا «از هر سو» و «به هر وضع ممکن» از پیاده و سواره و از دور و نزدیک به ندای تو پاسخ دهند و به زیارت کعبه گردآیند و از هر وسیله ممکن به منظور انجام حج، بهرهبرداری نمایند.
«وإذْ جَعَلنا البیتَ مَثابهً للنّاسِ وَ اَمْناً… » [۱۰]؛ هنگامی که ما کعبه را مرجع همه مردم و جایگاه امان و آرامش قرار دادیم. این تعبیر، گرچه به حسب دلالت صریح، مردم اعصار پیشین را شامل نمیشود، ولی با توجه به ذیل آیه که فرمود: «و اتّخذوا مِنْ مقام إبراهیمَ مُصلّی و عهِدنا إلی إبراهیم و إسماعیلَ أن طَهّرا بیتی لِلطّائفینَ و العاکفینَ و الرُّکّع السُّجود»، روشن میشود که نه تنها مردم جهان بعد از نزول قرآن به زیارت کعبه فراخوانده شدهاند، بلکه همه افراد قرون گذشته نیز باید آهنگ کعبه میکردند و به زیارت آن میشتافتند؛ زیرا پیمان الهی نسبت به دو پیامبر بزرگوار و متعهّد یعنی ابراهیم و اسماعیل(علیهماالسلام) این بود که: کعبه را برای زائران و طواف کنندگان و معتکفان و رکوع کنندگان و سجدهگزاران، پاک و پاکیزه نگه بدارند.
«جَعلَ اللّه الکعبه البیتَ الحرامَ قیاماً لِلنّاسِ» [۱۱]؛ «خداوند، کعبه را از حرمت خاصی برخوردار ساخت و عامل قیام همگانی و مردمی قرار داد». مهمترین عامل قیام همه مردم جهان، خانهای است که همگان به سوی آن نماز میگزارند و برگرد آن طواف میکنند و در کنار آن به نیایش میپردازند و در حریم آن به تفکر در آیات الهی مینشینند و سرانجام به علم بیپایان پروردگار پی میبرند. دقت کافی در محتوای آیه و انسجام صدر و ذیل آن نشان میدهد که کعبه به عنوان مطاف عمومی و عامل قیام همگانی قرار داده شده است؛ یعنی اگر هدف همه انبیاء الهی آن است که مردم با یافتن کتاب و میزان و آشنایی با محتوای ره آورد پیامبران، به قسط و عدل قیام کنند: «…و أنزلنا معهُمُ الکتابَ و المیزانَ لیقومَ النّاس بالقسط… »،[۱۲] وسیله مهمی که میتواند به این هدف والا تحقق بخشد و زمینه قیام همه مردم را به قسط و عدل فراهم کند و خصوصیتهای نژادی و جغرافیایی را کنار بزند و اختلافهای مکانی را در نوردد و پراکندگیهای زمانی و زبانی را به یک سو نهد و بیگانگان را آشنا کند، همانا کعبهای است که از حرمت و قداست خاصی برخوردار میباشد.
لذا از حضرت امام صادق(علیهالسلام) وارد شده است که: «لایزالُ الدینُ قائماً ما قامت الکعبه»؛[۱۳] «همواره دین پروردگار قائم و زنده است؛ مادام که کعبه ایستاده و پابرجاست».
قیام دین به قیام متدینین خواهد بود؛ همچنان که قیام کعبه به قیام زائران بیت الهی است و همانطور که دین خداوند یکی است و برای همگان است، کعبه نیز مطاف عمومی و زیارتگاه جهانی بوده و قیام جهانشمول مردم با توجه مستمر به آن تأمین میگردد.
ج. حج برای تمام طبقات و تمام مردم از چهار سوی جهان
زیارت کعبه و امتثال سایر دستورات الهی در فرهنگ وحی و زبان قرآن، اختصاصی به مردم سرزمین معین ندارد و افراد هیچ منطقه به انجام مناسک حج از افراد منطقه دیگر سزاوارتر نیستند و بُعد منزل در این سفر روحانی، همچون قرب منزل خواهد بود؛ «اِنّ الذین کفروا و یصدّونَ عن سبیل اللّه و المسجدِ الحرامِ الذی جَعَلناهُ للناس سَواءً العاکفُ فیهِ و الباد… » [۱۴]
به فرموده این آیه کریمه، مسجدی که در حریم کعبه بنا نهاده شده و محل نماز و نیایش و جای طواف است، برای همه مردم به طور مساوی قرار داده شده و هیچ فرقی در این جهت، بین ساکنان مکه و مسافرانی که از نقاط دیگر جهان به آن سو سفر میکنند، نیست.
خلاصه آنکه بررسی ابعاد گوناگون حج در نظام اسلام، جهانی بودن آن را به خوبی تبیین میکند و رفتن به سوی کعبه را «هجرت همگان به سوی خدا» میشمارد و این هجرت را در پهنه عالم ضروری میداند؛ زیرا تمام ادیان الهی، حج را به عنوان یک دستور رسمی اعلان کردهاند و شهرت حج آنچنان رایج بوده که تاریخ ارقام سالها را با میزان حج تعیین مینمودند؛ لذا، در ماجرای موسی و شعیب(علیهماالسلام) از مدّت هشت سال به «ثمانی حجج» تعبیر شده است.
موقعیت حساس و والای کعبه و حرم آن
کعبه که کهنترین پایگاه عبادی مردم در زمین است، محاذی «بیت معمور» و نیز برابر «عرش» پروردگار که مطاف فرشتگان است، واقع شده است تا زائران وارسته انسانی چون فرشتگان معصوم آسمانی، اطراف خانه خدا به طواف بپردازند؛ یعنی تنزّل عرش و همچنین بیت معمور در زمین به صورت کعبه میباشد و روح پارسای زائران کعبه با تعالی و صعود به مقام شامخ بیت معمور خواهد رسید: «…إلیهِ یصعدُ الکَلِمُ الطّیبُ و العَمَلُ الصّالحُ یرفَعُه… ».[۱۵]
همانطور که تنزّل عرش الهی و همچنین بیت معمور به صورت «تجلّی» است، نه «تجافی»، ترقّی انسان و تعالی او به مقام بالا به صورت «صعود روحانی» است؛ نه «ترقی مکانی و تجافی زمینی»؛ پس اگر زائری این معنای بلند را درک نکند و هدفش از طواف کعبه تعالی روح نباشد و این خانه را معادل بیت معمور نبیند و این بیت را همانند عرش در زمین نیابد، به موقعیت والای کعبه راه نیافته است.
اهمیت کعبه از جهت معمارانی که به بناء او پرداختند
کعبه به دستور پروردگار و با دست توانای دو پیامبر عظیم الشأن الهی، حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل(علیهماالسلام) بنا شده است. در بنای آن، خلوص و صفای معماران ظهور خاص داشت و هندسه آن با قداست خلوص آمیخته بود. جز برای خدا ساخته نشد و پاداش این ساختن نیز جز رضای پروردگار چیز دیگری نمیتوانست باشد؛ «وَ إذْ یرْفَعُ إبراهیمُ القواعِدَ مِنَ البیتِ و إسمعیلُ رَبّنا تَقبّل منّا إنّکَ أنتَ السّمیعُ العَلیم».[۱۶] هنگامی که این دو شخصیت عظیم آسمانی کعبه را بنا مینهادند و پایههای آن را بالا میآوردند، از نهاد پاکشان و ضمیر صافشان حقیقتی بدین صورت متمثّل میشد که: «خداوندا! از ما قبول فرما که تحقیقاً تو شنوا و دانایی؛ بنابراین، هدف بنای کعبه و مقصود بنیانگذاران آن، جز جلب رضای خدا چیز دیگری نبود و چون نیت روح کار است و در این کار نیتی جز خدا نبود، پس اهمیت کعبه از این جهت نیز روشن میشود.
کعبه محور آزادی و مطاف آزادیخواهان جهان است
کعبه، همانطور که کهنترین و با سابقهترین جایگاه نیایش مردمی است، خانهای عتیق و آزاد از قید مالکیت بشری بوده و خانهای است که مملوک هیچ فردی واقع نشده و سلطه مالکیت هیچ انسانی بر آن دست نیافته است؛ بنابراین، کعبه خانهای است که در طول تاریخ، آزاد و عتیق بوده است و طواف در اطراف آن، درس آزادی و حریت میدهد و کسانی به زیارت آن نائل میشوند که نه مملوک آز و برده حرص درونی خود باشند و نه بنده دیگران؛ زیرا بردگی با طواف بر مدار آزادگی سازگار نیست و از همین روست که قرآن کریم از کعبه به بیت عتیق نام میبرد: «…و لَیطّوَّفوا بالبیتِ العَتیق… » [۱۷]؛ «…ثُمَّ مَحِلّهَا إلی البیتِ العتیق».[۱۸]
کعبه، مدار پاکیزگی و مطاف پاکیزگان است
همانطور که تأسیس کعبه به دستور وحی آسمانی بود، پیراستن آن از هر شرک و آلودگی و تنزیه آن از غبار طغیان و تمرّد نیز به فرمان وحی الهی بود؛ که آن خانه از لوث عصیان پاک بماند و پارسایانی که از گرد شرک و طغیان منزّه میباشند، در حریم آن راه یابند: «…وَ طَهِّرْ بَیتی للطّائفینَ و القائمینَ و الرُّکّعِ السُّجُود» [۱۹]؛ «… و عهدنا إلی إبراهیم و إسمعیلَ أن طهّرا بیتی للطائفینَ و العاکفینَ و الرّکّع السّجود».
بنابراین، کعبه خانهای است که از هرگونه آلودگی پاک است و طواف حریم آن درس طهارت و دستور پاکیزگی میدهد و کسانی به زیارت آن نائل میگردند که از هر شرک و عیب و هر رجس و رجزی رهایی یافته و هجرت کرده باشند.
چون کعبه، خانهای است پاک و به دست بهترین پاکان ساخته شده است و جز پاکان را نمیپذیرد و دستوری جز فرمان طهارت روح نمیدهد و سنّتی جز سنّت پاک توحید را روا نمیدارد؛ لذا، به تشریف دیگری نائل آمد و آن اضافه شدن به خداوند است: «و طهّر بیتی»؛ یعنی پاک بدار خانه مرا. ناپاکانی که به رجس شرک آلوده شده و به لوث طغیان و تمرد تن داده بودند، هرگز نمیتوانستند کعبه را ادراک کنند و در حریم آن به نماز توفیق یابند؛ لذا، عبادتشان در مدار پاکترین پایگاههای عبادی به صورت صفیر و صوت کشیدن و کفزدن ظهور میکرد؛ «و ما کانَ صَلاتُهُمْ عندَ البیتِ إلاّ مکاءً وَ تصْدیه… » [۲۰]؛ «نماز بت پرستان در کنار کعبه جز کف زدن و صفیر کشیدن چیزی نبود».
کعبه قبله مسلمین جهان و مطاف پاکان عالم از گزند هر تعرّضی مصون خواهد بود. چون هدف تأسیس کعبه، توجه عبادت کنندگان الهی به سمت اوست و عبادت به عنوان یک اصل ضروری برای انسان مطرح است و این سنّت دیرپای الهی، قابل زوال نیست و همچنین حج به عنوان یکی از بارزترین چهرههای عبادی بشر مطرح است و هریک از نماز و حج به عنوان پایهای از پایههای اصیل اسلام شناخته شده است، بنابراین، حفظ کعبه از گزند تهاجم و پاسداری از آن، جزء برنامههای حتمی خداوند خواهد بود؛ لذا، اصحاب فیل را که قصد نابودی اصل کعبه را داشتند با اعجاز غیبی به هلاکت رساند و خوشههای سرسبز و خرم آنها را به کاه نیم خورده مبدّل ساخت و نقشه ددمنشانه آنان را در ضلالت قرار داد.
اگر در بعضی از ادوار تاریخ، کعبه مورد تهاجم و آسیب واقع شده، نکتهای دارد که در تحلیل پیوند بین کعبه و امامت و اهمیت مقام والای امامت تبیین خواهد شد؛ و گرنه هر ظالمی بخواهد به حریم کعبه تجاوز نماید و آن را از بین ببرد یا جلوی حج زائران را بگیرد و با آنان با ستمگری و ظلم رفتار کند، هنوز به کار ننگین خود کامیاب نشده، گرفتار عذاب الیم خواهد شد. قرآن کریم حتی تصمیم اعمال ظلم درباره حج و زیارت را گرچه به مرحله عمل هم نرسیده باشد، موجب انتقام الهی میداند[۲۱]؛ «…و مَن یردْ فیه بإلحادٍ بِظُلمٍ نُذقْهُ مِن عذابٍ اَلیم» [۲۲]؛ هرکس با اراده ستمگری لباس الحاد را در بر کُند و بخواهد این راه الهی را ببندد و مردم را از زیارت کعبه و عبادت آن منصرف کند او را عذاب دردناک میچشانیم.
در همین زمینه روایاتی از معصومین(علیهمالسلام) رسیده است که در جوامع روایی ما تحت عنوان «بابُ مَنْ اَرادَ الکَعبَهَ بِسُوء» [۲۳] نقل شده است.
نگاه به کعبه، عبادت است
کعبه از ویژگیهای مخصوص برخوردار است. از حضرت امام صادق(علیهالسلام) رسیده است که: «النّظَرُ اِلی الکعبَهِ عباده» [۲۴]؛ «نگاه کردن به کعبه عبادت است»، همچنانکه نگاه به قرآن نیز عبادت است؛ زیرا همین «نظر» زمینه «رؤیت» را فراهم میکند و همین «نگاه»، مقدمه «دیدن» خواهد شد؛ یعنی نظر با چشم زمینه تحصیل نظر با دل را فراهم میکند و اگر دیدن که کار دل است، حاصل شود، بسیاری از معارف حضور پیدا میکند و چون کعبه زمینه این معارف بلند را در بردارد، لذا هم نگاه به آن عبادت است و هم تا کعبه به جاست، دین الهی زنده است؛
زیرا چنانکه قبلاً بیان شد، از حضرت امام صادق(علیهالسلام) رسیده است که: «لایزالُ الدینُ قائماً ما قامت الکعبه» [۲۵] و مهمترین عاملی که قیام کعبه را تحقق میبخشد و در نتیجه، عامل قیام دین خواهد بود، همان حج و زیارت کعبه است؛ چنانکه عمیقترین نگاه به کعبه در طواف حریم آن تجلّی میکند و از این جهت، قرآن کریم کعبه را قیام همگانی و مردمی میداند.
فریضه حج، جنبه عبادی سیاسی اسلام
مسئولیت حکومت اسلامی درباره حج و زیارت کعبه؛ زیارت کعبه و انجام مناسک حج در ردیف مهمترین واجبات دینی است که اگر مسلمانی بدون عذر، وظیفه حج را انجام ندهد در لحظه مرگ به او گفته میشود که از صف مسلمانان خارج و در صفوف دیگران قرار خواهی داشت و از وصیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیهالسلام) استفاده میشود که اگر زیارت خانه خدا ترک شود، نزول عذاب الهی فوری و بدون مهلت واقع خواهد شد: «اللّه اللّه! فی بَیتِ رَبّکُمْ لا تخلّوه ما بقیتم فَإنّهُ اِنْ تُرکَ لَمْ تُناظَروُا».[۲۶]
اگر سالی مردم به سوی کعبه نرفتند و خانه خدا زائری نداشت، بر حکومت اسلامی لازم است عدهای را به منظور انجام مناسک به زیارت کعبه اعزام نماید و بودجه آن را از بیت المال تأمین کند؛ چنان که حضرت امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «لَوْ عَطّلَ النّاسُ الحَجّ، لَوَجَبَ عَلی الإمامِ اَنْ یجبرهُمْ عَلی الحَجِّ إنْ شاؤوا و إن اَبَوْا؛ فَإنَّ هذا البَیتِ إنّما وُضِعَ لِلحجّ؛ فَانْ لَمْ یکُن لَهُمْ أموال أنفَقَ عَلَیهِم مِنْ بَیتِ مال المُسلمین».[۲۷]
بنابراین، حج جنبه عبادی و سیاسی اسلام است؛ گرچه دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست و سیاسی عبادی بودن حج از بررسی وظایفی که امام مسلمانان در این باره بر عهده دارد و احکام مخصوصی که برای حکومت اسلامی در این زمینه تنظیم شده است، به خوبی آشکار میشود.
کعبه مرکز نشر توحید و کانون اتحاد
همانطوری که کعبه به دست توانای پیامبری عظیم الشأن بنا شد تا مرکز نشر توحید باشد و هنگامی که در زمان خاتم انبیا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیاز به تجدید بنا داشت و بعد از چیدن مقداری از دیوار در نصب حجر الاسود، بین قبایل عرب اختلاف شد که این افتخار، نصیب چه قبیلهای بشود، همگان حضرت محمد امین(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را به عنوان یک خردمند بیطرف و صاحب نظر بیغرض قبول کردند تا هر تصمیمی که آن حضرت گرفت اجرا شود.
آن حضرت، دستور داد تا ردایی بگسترانند و حجر الاسود را درون آن بگذارند و هر قبیله گوشهای از آن پارچه را بردارد. آنگاه حجر الاسود را به لبه جایگاه نصب آورده و آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با دست مبارک خود در محل کنونی آن نصب فرمود. رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با این ابتکار خود، مردم را به اتّحاد عمومی تذکر داد.
بنابراین، در تجدید بنای کعبه و نصب حجر الاَسود در پرتو راهنمایی خاتم انبیا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) زمینه اختلاف قومی و فخر فروشی نژادی و مباهات قبیلهای و بالیدنهای جاهلی تا حدودی برطرف شد و همین ابتکار تاریخی، کعبه را منادی اتحاد و کانون یگانگی معرفی کرد و این وصف ممتاز نیز در ردیف دیگر اوصاف برجسته آن همانند مساوات: «سواءً العاکف فیه والباد»، آزادی و آزادیخواهی: «البیت العتیق»، پاکی و پاکیزگی: «طهّر بیتی»، ایستادن و ایستادگی: «قیاماً للناس» میدرخشد و آن را مدرسه توحید، اتحاد و وحدت مینماید.
سرّ منادی وحدت بودن کعبه
حجر الاسود که «یمین خدا در زمین» است، با دست کسی نصب شد که بیعت با او چون بیعت با خداست: «إنّ الذین یبایعونک اِنّما یبایعون اللّه یدُ اللّهِ فوقَ أیدیهم… » [۲۸] و با ابتکاری به لبه جایگاه نصب حمل شد که خصوصیتهای قبیلهای را که همان خصومتهای قومی است، به اتحاد و برابری و برادری که همان محبّت ایمانی است، تبدیل نمود؛ نظیر تبدیل «سیئات» به «حسنات». از این جهت، از آن بنای الهی، ندای هماهنگی به گوش میرسد؛ چنانکه تأمّل در بیت خدایی نشان میدهد که کعبه ستون استقامت و مقاومت در برابر شرک و الحاد و زبان آزادی در قبال هرگونه بردگی و استعباد و استکبار جهانی است.
کعبه اساس تقوا و بنیاد پرهیز و پرخاش
تمام پیامآوران الهی به این منظور مبعوث شدهاند که در هِرَم بلند توحید، کرکس شرک پر نکشد و در حرم والای وحدانیت، شیطان طغیان و تمرّد احرام نبندد: «وَ لَقد بَعَثنا فی کُلِّ اُمّهٍ رَسولاً اَن اعبُدوا اللّهَ وَ اجتَنبُوا الطّاغوت… »[۲۹]. در حقیقت، هدف وحی و نبوت عامه بیش از دو چیز نیست: یکی اثبات توحید و دیگری نفی طاغوت و شرک؛ بلکه تنها هدف والای پیامبران، شکوفایی اصل توحید که فطری است و حمایت از آن و پاسداری مرز مقدس آن از تهاجم هرگونه شرک و خرافات میباشد.
زیرا معنای کلمه طیبه «لا اله الاّ اللّه» که همه انبیا بر آن مبعوث شدهاند، به دو قضیه سلب و اثبات تحلیل نمیشود؛ یعنی مفاد این کلمه طیبه دو چیز و دو اصل، یکی «نفی شرک» و دیگری «اثبات هستی» (اللّه)، نیست؛ بلکه مفاد آن این است که غیر از «اللّه» که بالفطره ضرورت هستی آن شناخته شده است و نیازی به اثبات ندارد، معبودی نیست؛ چون کلمه «الاّ» در این جمله به معنای «غیر» است؛ نه استثنا؛ یعنی غیر از «اللّه» الهی دیگر نیست؛ نه آنکه «هیچ الهی نیست» و آنگاه «اللّه استثناء شده و به صورت قضیه اثباتی از آن سلبِ کلّی خارج شده باشد».
این عصارههدف وحی و نبوت عامه است؛ ولی بشر به دو جناح متقابل منشعب شده است؛ گروهی بر لبه درّه شرک، زندگی را بنا نهادهاند و گروهی در پرتو توحید و سایه تقوا اساس زندگی خویش را پیریختهاند؛ «اَفَمَن أسّس بُنیانَهُ علی تَقوی مِن اللّهِ وَ رِضوانٍ خَیرٌ أم مَّنْ أسَّسَ بنیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنّمَ… ».[۳۰]
قرآن کریم کعبه و حج و زیارت آن را محور تقوا و اساس پرهیز از طغیان و پرخاش در برابر طاغوت میداند. خداوند، مناسک حج را از رهگذر وحی، آنچنان نشان ابراهیم خلیل داد: «وَ أرِنا مَناسِکَنا» [۳۱] که جز توحید ثمره دیگر ندارد و همان مناسک توحیدی را خاتم انبیا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به پویندگان راهش تعلیم داد و فرمود: «خُذُوا عنّی مَناسِککُم» [۳۲] و تلبیه سنّت جاهلی را که با شرک آمیخته بود و دور خانه توحیدی که به صورت بتکده درآمده، طواف میشدْ تنزیه کرده، هم احرام و لبیک گفتن را از شرکت با شرک نجات داد و هم کعبه را از لوث بتها رهایی بخشید و شعار جاهلیت را که در هنگام تلبیه به این صورت ادا میشد: «…لبّیکَ لبّیکَ لا شَریکَ لکَ الاّ شریک… » [۳۳]؛ یعنی تو شریکی نداری مگر شریکی که برای تو است و مال تو است، به صورت توحید محض و وحدانیت ناب تجلّی داد؛ چنان که در اسلام هنگام تلبیه، با نفی هرگونه شریک چنین گفته میشود: «لبّیکَ لبّیکَ لا شَریکَ لکَ لَبیک»؛ یعنی هرگز و هیچ شریکی برای تو نیست و نخواهد بود.
چون بنیاد فولادین تقوا بر پایه استوار و خلل ناپذیر توحید بنا نهاده شده است و حج زیارت کعبه، توحید ممثّل میباشد، لذا قرآن کریم ضمن دستور حج چنین میگوید: «…وَ مَا تَفعَلُوا مِن خَیرٍ یعلَمهُ اللّهُ وَ تَزوّدوا فَإنّ خَیرَ الزّادِ التّقوی… » [۳۴]؛ یعنی حج بهترین توشه تقوا و زاد راه مسیر تکاملی انسان است.
درباره قربانی که یکی از مناسک حج به شمار میرود و در سنّت جاهلی سابقهای بس ممتد داشته و با شرکْ آغشته و با کفرْ همسان و با خرافاتْ عجین و با پندارهای پوشالی پنهان شده بود، چنانکه بعد از ذبح حیوان، خون آن را به دیوار کعبه میمالیدند و گوشت آن را بدانجا میآویختند، قرآن کریم چنین رهنمود تقوایی میدهد: «لَن ینالَ اللّه لُحومُها وَ لا دِمائُها وَ لکِن ینالُهُ التّقوی مِنکُم… » [۳۵]؛ یعنی گوشت و خون قربانی به خدا نمیرسد؛ بلکه روح پارسایی این عمل که همان پرهیز از گناه و پرخاش برگناهکار و پارسایی از تبهکاری و پرخاشگری بر تبهکاران و امساک از عصیان و فریاد بر عاصی و اجتناب از طغیان و تهاجم بر طاغوت است، به خداوند خواهد رسید: «…إلیه یصعدُ الکَلِمُ الطّیبُ وَالعَملُ الصّالحُ یرْفَعهُ… » [۳۶]؛ یعنی اعتقاد طیب که یک امر مجرّد و منزّه از مادّه و مبرّا از طبیعت است، به سمت لامکن الهی صعود کرده و کردار صالح، آن را در این سیر صعودی کمک مینماید.
بنابراین، کعبه و حج و زیارت آن، اساس تقوا و بنیاد فولادین پرهیز از تباهی و پرخاش بر تبهکاران است و اگر حجّی، نه این چنین و زیارتی نه آنچنان انجام شود، نه حق کعبه ادا شده و نه وظیفه حجْ امتثال گشته و نه زیارت کعبه به عمل آمده و نه به ندای ملکوتی «وَ اَذّن فی النّاسِ بِالحجّ» [۳۷]
پاسخ داده شده است؛ زیرا قبول هر عملی، مشروط به تقوا در همان عمل است و قبول کامل هر عملی، مشروط به تقوای همه جانبه عامل آن در تمام شئون زندگی است؛ «اِنّما یتقبّلُ اللّهُ مِنَ المُتّقین».[۳۸]
لذا، اگر تقوا در حج رعایت نشود، نه تنها قبول کامل تحقق نمیپذیرد، بلکه اصل قبول نیز متحقق نمیشود و اگر تقوا در حج و زیارت ملحوظ گردد، ولی در شئون دیگر به عمل نیاید، حج و زیارت آن شخص غیر متقی به کمال قبول نمیرسد و چون بنیانگذار کعبه با تقوای محض آن را بنا نهاد و با تمام وجودش میگفت: «ربّنا تقبّل منّا» [۳۹] و از این جهت، کعبه با قبول کامل بنا شده است، پس عمل غیر متقی با هدف ابراهیم(علیهالسلام) بنیانگذار کعبه مطابق نخواهد بود.
حج و طواف کعبه
بهترین فرصت اعلام انزجار از شرک و تبرّی از مشرکان؛ گرچه هر عبادتی تبرّی از شرک و انزجار از طاغوت است و حج و طواف کعبه نیز که به منزله نماز یا به همراه آن نماز است: «الطّوافُ بِالبیتِ فَإنّ فیهِ صلاه» [۴۰] از همان اصل کلی، یعنی تبرّی از طغیان و انزجار از شرک حکایت میکند، لیکن چون حج، عبادت ویژهای است که با سیاست آمیخته است و حضور طبقات گوناگون مردم جهان، موقعیت مناسبی است تا روح این عبادت همانند دیگر عبادتهای الهی در آن انبوه چشمگیر به خوبی تجلی کند و عصاره این پرستش خاص در آن صحنه ظهور تمام نماید، لذا بر اثر فرمان وحی الهی، پیامبر گرانقدر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) سخنگوی حکومت اسلامی، حضرت علی بن ابیطالب(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را مأمور اعلام تبرّی از مشرکان نمود تا به طور قاطع، مرز توحید از طغیان و شرک جدا شود و صفوف منسجم مسلمانان از صف کفار ممتاز گردد و از این رهگذر، چهره سیاسی عبادی حج جلوه کرده و زائران کعبه با استماع قطعنامه حکومت اسلامی که دستور انزجار از شرک و سازش ناپذیری در برابر مشرکان است، رهتوشه توحید را به همراه خود ببرند.
از این جهت، همانطور که تمام مردم مسلمان در بسیاری از شئون زندگی به سمت کعبه متوجه میشوند، از برکت کعبه نیز فرمان توحیدی به اقطار گوناگون عالم منتشر خواهد شد: «وَ اَذان مِنَ اللّهِ وَ رسُولِهِ إلی النّاسِ یومَ الحَجّ الأکبرِ أنّ اللّهَ بریء مِنَ المُشرکینَ وَ رَسولُهُ فَإنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیر لَکُمْ وَ إنْ تَوَلّیتُمْ فَاعْلمُوا أنّکُمْ غَیرُ مُعْجِزِی اللّه… ».[۴۱]
ردّ سنّت جاهلی و تبیین نظام ارزشی اسلام در حجّ
حج و زیارت کعبه بهترین عامل تعیین کننده ارزشهای الهی و انسانی است. سنّت جاهلی بر آن بود که بعد از فراغت از حج در «مِنا» گرد هم میآمدند و به ذکر مفاخر قومی و ویژگیهای نژادی میپرداختند و از نیاکان و تبار خویش با نظم و نثر و با تکیه بر ارزشهای جاهلی یاد میکردند و بدانان میبالیدند؛ ولی نظام حج در اسلام، هم به آن معیار فرسوده جاهلی پایان داد و هم نظام ارزشی الهی را تبیین و مردم را به آن هدایت کرد و چنین فرمود: «…فَإذا أفَضتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللّهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرامِ وَ اذْکُروهُ کَما هَدیکُم وِإنْ کُنْتُمْ مِن قَبلِهِ لَمِنَ الضّالّینَ ٭ …فَاِذا قَضَیتُم مَناسِککُم فَاذْکُرُوا اللّهَ کَذِکرِکُمْ ابائَکُمْ اَوْ اَشَدّ ذِکراً فَمِنَ النّاسِ مَنِ یقُولُ رَبّنا اتنا فی الدّنیا… وَ مَا لهُ فی الاخرهِ مِن خَلاق ٭ وَ مِنْهُم مَنْ یقُولُ رَبّنا اتنا فی الدّنیا حَسَنهً وَ فی الاخرَهِ حَسَنهً وَ قِنا عَذابَ النّارِ».[۴۲]
در این آیه، محور مذاکره زائران کعبه و مهمانان مِنا یاد خدا بر اثر نعمت هدایت الهی و برای نجات از گمراهی گذشته و نیل به هدایت است. ذکر نام و یاد خدا در دل، شدیدتر از نام تبار و نیاکان قرار داده شده و یاد خدا همانطور که به کثرت و فراوانی موصوف میشود: «…اذکُروا اللّه ذکراً کثیراً» [۴۳] به شدت نیز موصوف گشته؛ لذا فرمود: همچنان که به یاد پدران خود هستید، همانطور و بلکه شدیدتر از آن به یاد خداوند باشید. سپس خواستهها و یاد قلبی مردم در آن سرزمین را بر شمرده و ذکر و خواسته افراد غیر معتقد را پیرامون مسئلت دنیا و مادّیت خلاصه کرد؛ ولی ذکر و ایده افراد معتقد و با ایمان را در مسئلت خیر دنیا و آخرت و اینکه آنان از خدای متعالی نجات از عذاب قیامت را نیز میخواهند، تبیین نموده است.
بنابراین، معیار ارزشهای جاهلی با این دستور زنده و جاوید، فرسوده و ارتجاعی اعلام شده و نظام ارزشی الهی نیز به خوبی توجیه و تفهیم شده است و با ظهور نظام ارزشی اسلام، جای هیچ نظام جاهلی نخواهد بود؛ نه سنتهای فرسوده جاهلیت کهن و نه پدیدههای بیپایه جاهلیت نو؛ زیرا در قلمرو حق برای هیچ باطلی جایی نیست: «قُلْ جاءَ الحقُّ وَ ما یبْدیء الباطِلُ وَ ما یعید» [۴۴]؛ بگو: حق که همان اسلام جهانشمول الهی است، فرا رسیده و با تحقق اسلام و ظهور حقّ، نه زمینهای برای باطل کهن و رسوم فرسوده پیشین میباشد و نه موردی برای ظهور باطلهای نو و رسوم مسموم تازه خواهد بود.
حرم و سرزمین حج وزیارت
تنها منطقهای است که ورود غیر محرم در آن جایز نیست؛ همانطور که قبله مسلمانان جهان و مطاف موحدان راستین عالم در مکه است، نه در غیر آن و تنها مکانی که استقبال به سمت او در عبادتها لازم است و توجه به سمتهای دیگر در عبادتهای واجب، کافی نیست مکه است که کعبه، یعنی همان بُعد [۴۵] ویژه و خاص در او قرار دارد، همچنین برای حرم و سرزمین حج، خصوصیتی است که هیچ منطقهای در روی کره خاک این ویژگی را ندارد و آن این است که بدون احرام و لبیک گفتن و از میقات با احرام گذشتن، نمیتوان وارد محدوده حرم و مکه شد و این دستور، اختصاصی به موسم حج ندارد؛ بلکه در تمام دوران سال، هر کس بخواهد وارد آن سرزمین شود، باید احرام ببندد و لبیک بگوید[۴۶] و به کوی معبود سر بسپرد و در مدار مطاف بگردد و سعی بین صفا و مروه را که از شعائر الهی به شمار میروند، بنماید و آنگاه از احرام بیرون آید تا کارهایی که برای محرم جایز نبود و همانند نمازگزار مکلّف به پرهیز از آنها بود، برای او تجویز شود.
از همین جهت است که ورود افراد غیر مُحرم به حرم ممنوع است و افراد غیر مسلمان از فضیلت احرام و لبیک محرومند و چون نمیتوانند در حالت غیر اسلامی احرام ببندند، حق ورود به منطقه توحید و اولین میهن وحی و نزول قرآن را ندارند و این ویژگی معنوی، فقط متعلق به سرزمین حج، یعنی محدوده حرم است و هیچ مکان دیگر از کره خاک دارای این امتیاز نیست.
دوران احرام حج و عمره، آموزندهترین دوره آزمایشی و تربیتی است؛ حج و طواف کعبه، مجموعه منظمی از یک سلسله عبادتهای خاص میباشد که هریک به تنهایی درخور توجه شایان است و همانطور که با تکبیره الإحرام نماز، بسیاری از کارها که با روح عبادت ناسازگار است، بر نمازگزار تحریم میشود و با تسلیم پایان نماز، آن ممنوعیتها برطرف میگردد و همچنان که با نیت روزه گرفتن و به صبحگاه داخل شدن، بسیاری از امور که با روح پرستش و آزمون الهی مناسب نیست، بر او حرام میشود و با فرا رسیدن شامگاه حلال میگردد، در حج و عمره نیز با احرام و لبیک گفتن، بسیاری از اموری که جنبه تعبدی آنها قوی بوده و آزمون الهی در آنها بسیار نیرومند است، حرام شده و دوره احرام به صورت یک دوره تعبد محض و امتحان صرف درآمده[۴۷]؛ آنگاه با انجام مناسک حج و فرا رسیدن مراسم تحلیل، عقد احرام گشوده میگردد و شخص مُحْرم از آن ممنوعیتها بیرون میآید.
نمونهای از امتحان الهی را میتوان در جریان منع از شکار به خوبی یافت؛ زیرا از طرفی صید حیوانات صحرایی بر محرم حرام میشود: «…لاتَقْتُلُوا الصّیدَ وَ أنْتُمْ حُرم… » [۴۸] و از طرف دیگر، آهوان صحرایی یا کبوتران یا دیگر حیوانات شکاری غیر دریایی در تیررس یا دسترس محرم قرار میگیرند تا روشن شود چه کسی از عهده آزمون الهی بیرون میآید و چه کسی از انجام این فریضه الهی محروم میشود؛ «…لَیبْلُونّکُم اللّهُ بَشیءٍ مِنَ الصّیدِ تَنالُهُ اَیدیکُمْ وَ رِماحُکُم… ».[۴۹]
اثر بنیادی احرام در ساختن انسان کامل
این دوره سازندگی، آنچنان در جامعه اسلامی مؤثر واقع شد که آنان که از خوردن سوسمار در دوران توحّش جاهلی نمیگذشتند و برای شکار آن، بر یکدیگر پیشی میگرفتند، اکنون به فرمان الهی از آهوان صحرایی میگذرند و در دوران تمدن اسلامی در اثر فرمان وحی بر تمام امیال و خواستههای خود پیروز میشوند. دوره پر بار احرام در ساختن انسان کامل، چنان تأثیر بنیادین دارد که ثمره گوارای آن در عینیت جامعه معتقد و متعهد به محتوای حج و زیارت، به خوبی مشهود است.
خلاصه آنکه تمام اموری که موجب تیرگی روح و آلودگی جان میشود، در حال احرام تحریم میگردد تا جان خالص و روح پاک، شایسته طواف کعبه که از هر آلودگی پاک و از هر آغشتگی منزه است، گردد. خانه خدا محور حریت و مدار آزادی است؛ لذا مُحرمی که آهنگ زیارت آن را دارد، حق ندارد صید حرم را اسیر کند یا در اسیر شدنش کمک کند یا آن را برَماند یا صیاد را به آن راهنمایی کند؛ زیرا تمام این کارها با روحیه آزادیخواهی مخالف است و تا انسان آزاد نشود، صلاحیت طواف کوی آزادی را ندارد.
احرام این نقش را دارد که روح را از هر بندی رها و از قید هر شهوت و غضبی آزاد و مغز را از هر فکر باطلی پاک و دل را از هر خیال خامی نجات میبخشد. احرام و لبیک گفتن، به معنای پاسخ دادن به ندای وحی و اجابت دعوت الهی است؛ لذا مُحرمان راستین حج و زائران حقیقی کعبه، هنگام تلبیه آنچنان به هراس عقلی بیمناک میشدند که رنگ آنان زرد شده و میگفتند: میترسیم به ما گفته شود: «لا لَبّیک وَ لا سَعْدَیک»، یعنی «بهدرستی به ندای حج پاسخ ندادی»!
نیایش در حج و مواقف آن
گرچه تمام حالات زندگی برای نیایش است، ولی دوران پربار حج و حضور در مواقف حرم، شکوه بیشتری برای دعا و تأثیر فراوانتری برای نیایش به درگاه پروردگار جهان دارد. برای اصل نیایش، قرآن کریم آنچنان ارج و حرمتی قائل است که از تأثیر آن و از سرعت و قاطعیت اجابت آن در یک آیه کوتاه، هفت بار از خدای متعالی یاد میکند: «وإذا سألکَ عبادی عنّی فَإنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إذا دَعانِ فَلیسْتَجیبُوا لی وَ لیؤْمنُوا بی لَعلّهُمْ یرشُدُون».[۵۰]
طبق آیه فوق، آنچنان قرب الهی محقق است که در پاسخ سؤال از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیازی به دستور جواب نبوده و خداوند مستقیماً و شخصاً جواب سؤال را به عهده گرفته و به پیامبرش نفرموده: تو در جواب سائل چنین بگو؛ بلکه خود شخصاً اعلام حضور و مبادرت به پاسخ فرموده است. قرب خداوند در قرآن با مراحل متعددی تبیین شده است که با طی هر مرحله میتوان به مرحله بعد رسید و پیمودن هر مرحله، به نیایشْ فروغ تازهتری میبخشد و به دعا جذبه ویژه عطا میکند.
به عنوان نمونه، برخی از مراحل قرب خداوند به بندگانش ذیلاً بیان میشود:
اول: زبان وحی این است که خداوند نسبت به بندگانش نزدیک است؛ «…فَإنّی قَریب».[۵۱]
دوم: بیان قرآن این است که خداوند نسبت به شخص محتضر و بیمار در حال مرگ، از حاضران کنار بسترش نزدیکتر است؛ لیکن پرستاران و اولیای حاضر در کنار او، این قرب خاص الهی را نمیبینند؛ «وَ نَحنُ أقْرَبُ إلیهِ مِنْکُمْ وَ لکِن لا تُبصِروُن».[۵۲]
سوم: قرآن کریم، خداوند را نسبت به انسان از رگ گردن و ورید حیاتی او نزدیکتر میداند؛ «…وَ نَحنُ أقرَبُ إلیهِ مِنْ حَبلِ الوَرید».[۵۳]
چهارم. قرآن کریم، خداوند متعالی را نسبت به انسان از خود انسان نزدیکتر میداند و «اللّه» را نزدیکتر از حقیقت انسان به خود انسان میداند که تصوّر صحیح این مرحله و نیز ادراک درست بیان امیرالمؤمنین که: «مع کل شیءٍ لا بمقارنهٍ و غیر کل شیءٍ لا بمزایلهٍ».[۵۴] در پرتو آیه کریمه «وَ اعْلَمُوا أنّ اللّهَ یحولُ بَینَ المَرءِ وَ قلْبِهِ» [۵۵] میسور است. این درک، تنها برای موحّدان خالص و راستین حاصل میشود.
خلاصه آنکه در قرب الهی، تردیدی نیست و نقش نیایش در وصول به رحمت بیکران الهی نیز با بیان معصوم، به خوبی روشن است که: «الدّعاءُ کَهْفُ الاجابَهِ کَما انّ السّحابَ کَهْفُ المَطَر».[۵۶]
چون دعا از ضمیر صاف، مورد قبول است و احرام و آهنگ کعبه آزاد و پاک، در تصفیه ضمیر تأثیر بسزایی دارد، نیایش در حج و دعا در مواقف آن بهترین اثرها را به همراه خواهد داشت؛ لذا برای هر برنامه از مناسک حج، دستور ویژه راجع به نیایش داده شده است و عمده آن دعای عرفه در صحرای باز عرفات و زیر گنبد مینای حجاز و همراه با توده مردم گرد آمده از چهار سوی جهان و عشاق مَشْعَر و مشتاقان کوی مناست و بهترین نیایش که جنبه سیاسی عبادی حج و زیارت را به خوبی تبیین میکند، همان دعای عرفه عارف معروف در بین اهل معرفت، سید شاهدان کوی شهود و شهادت، سالار جانبازان میدان نبرد توحید علیه طاغوت و سرور پاکان و آزادگان، حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام) میباشد.
زیرا حضرتش در این دعا، هم دستور کفرستیزی و راه طاغوتزدایی و رسم سلحشوری و سنّت سرکوبی جنایتکاران را ارائه میکند و هم ستایش حکومت اسلامی و تقدیر دولت مکتبی و ظهور ولایت الهی را نشان میدهد و هم تجلّی هستی ذات اقدس خداوند و ظهور گسترده و همه جانبه آن ذات مقدس و خفاء هرچه غیر اوست در پرتو نور او و پیبردن به او از خود او و به غیر او بها ندادن و غیر او را به او شناختن و ذاتش را عین شهود و مستغنی از استشهاد دانستن را تفهیم میکند.
نموداری از این ابعاد گوناگون دعای عرفه ذیلاً بیان میشود:
«و هُو للدعواتِ سامع و للکرباتِ دافع و للدرجاتِ رافع و للجبابرهِ قامع، فلا إلهَ غیرهُ و لا شیء یعدلُهُ وَ لیس کَمثلهِ شیء».[۵۷]
در این فراز، قدرت لا یزال الهی در کوبیدن جبّاران و اینکه خداوند هر کفر پیشه و ستمگری را ریشهکن میکند، مطرح شده است؛ «فقُطِعَ دابرُ القَومِ الذینَ ظَلَمُوا و الحَمدُ للّهِ ربّ العالَمین».[۵۸]
«…لَمْ تُخرجنی لِرأفَتِکَ بی وَ لُطفِکَ لی وَ إحسانِکَ إلی فی دَولهِ اَئمّهِ الکفرِ الّذینَ نَقَضُوا عَهدَکَ وَ کذّبوا رُسُلکَ لکنّکَ أخرَجْتَنی لِلّذی سَبَقَ لی مِنَ الهُدی الّذی لَهُ یسّرْتَنی و فیهِ أنْشأتَنی».[۵۹]
در این فراز، عنایت خداوندی نسبت به دولت الهی و تولّد در زمان حکومت اسلامی و نجات از پیشتازان کفر و الحاد و حکمرانان خود سر و خون آشام تبیین شده است.
«الهی تردّدی فی الآثارِ یوجبُ بُعدَ المَزارِ؛ فاجْمَعنی عَلیکَ بِخدمَهٍ تُوصِلنی إلیکَ. کَیفَ یستدَلُّ عَلَیکَ بِما هُوَ فی وُجُوده مُفتقرٌ إلیکَ؟! أیکُونُ لغیرکَ مِنَ الظّهورِ ما لیسَ لکَ حَتّی یکُون هُوَ المُظهِر لکَ؟! مَتی غِبْتَ حَتّی تحتاجَ إلی دَلیلٍ یدلّ عَلیکَ وَ متی بَعُدْتَ حتی تَکونَ الآثارُ هی الّتی تُوصِلُ إلیکَ؟ عَمِیتْ عَین لا تَراکَ عَلیها رَقیباً وَ خَسرتْ صَفْقَهُ عَبدٍ لَمْ تَجْعَل له مِن حُبّکَ نَصیباً! إلهی! أمرْتَ بالرجوعِ إلی الآثارِ، فَارجِعنی إلیکَ بِکسوهِ الأنوارِ وَ هدایهِ الاسْتبصْارِ؛ حَتّی أرجعَ إلیکَ مِنها کَما دَخَلْتُ إلیکَ مِنها مَصونَ السرِّ عَن النّظرِ اِلیها وَ مَرفُوعَ الهِمّهِ عنِ الإعتمادِ عَلَیها. انّکَ علی کُلِّ شیءٍ قَدیر».[۶۰]
در این فرازها عالیترین مراحل توحید که غیر از اوحدی از عرفای الهی، کسی را به آن راهی نیست، بیان شد و اینکه پیبردن به خداوند از راه آثار و آیات او، همانند پیبردن به آفتاب در فضای روشن روز توسط شمع کم نور است؛ زیرا ذات اقدس خداوندی از هر ظاهری آشکارتر و از هر روشنی نورانیتر است و هرگز غائب نشده و نمیشود تا نیازی به استظهار داشته باشد و هر عارفی قبل از هر چیز، اول او را مشاهده میکند و بعداً آثار او را و آنکه خدا را رقیب و ناظر نمیبیند، نابیناست.
خلاصه آنکه این دعا برهان صدیقین را به حکمای متألّه اسلامی تعلیم داد و عرفا را نیز به شهود ذات تشویق کرد و متعبدان را هشدار داد و سالکان را بیدار نمود که در وادی ایمن دوست، قدم گذاشتهاند و راهی را میپیمایند که همان عین هدف است؛ زیرا از خدا به خدا رسیدن، یعنی از مقصد به مقصود نائل آمدن.
ویژگیهای کعبه وحج، مرهون ولایت وامامت تکوینی معصومان(علیهم السلام)
گرچه کعبه قبله و مطاف جهانیان است و تمام مسلمانان زندگی و مرگشان به سمت آن میباشد و آهنگ به سوی آن، همان هجرت به سوی خداست که اگر مرگی در این هجرت اتفاق افتد، پاداش مهاجر و اجر او را خدا شخصاً تعهد فرموده است: «…وَ مَن یخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجراً إلی اللّهِ وَ رسُولهِ ثُمّ یدْرِکُهُ المَوتُ فَقَد وَقعَ اَجْرُهُ عَلی اللّه» [۶۱] و نیز گرچه برای مکه ویژگیهای فقهی و سیاسی ثابتی است که دیگر مکانها و شهرها فاقد آن میباشد، و همچنین گرچه برای حج و مواقف آن ابعاد خاص سیاسی عبادی مطرح است که دیگر عبادتها این خصوصیات را ندارند، ولی همه این مزایا و تمام این ویژگیها مرهون ولایت و امامت است، یعنی هم رهبریهای ملکوتی، اعمال و نیات و ادعیه و مشاهده آیات بینات و پیبردن به اسرار معنوی حج و مانند آن در پرتو ولایت تکوینی امام معصوم(علیهالسلام) است که حج او اِمام حجها بوده و پیشاپیش اعمال امّت به سوی بارگاه قبول الهی صعود میکند و آنگاه اعمال دیگران به دنبال آن صاعد میشود: «إلیهِ یصْعَدُ الکلم الطّیبُ والعملُ الصّالحُ یرفَعُه».[۶۲]
ولایت تکوینی معصومین(علیهمالسلام) و هدایت اعمال و مشاهده تمام رفتارهای درونی و بیرونی امّت و گواهی به همه آنها در قیامت، یک مقام واقعی است که نه نیازی به نصب اعتباری دارد و نه قابل غصب است؛ بلکه فیض خاص الهی است که: «…یجتبی إلیهِ مَنْ یشاء… » [۶۳]؛ «…وَ أوْحینا اِلَیهم فِعلَ الخَیراتِ و إقامَ الصّلاهِ و إیتاءَ الزّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدین» [۶۴]؛ «و کَذلکَ نُری إبراهیمَ مَلکُوت السّمواتِ وَ الأرضَ وَ لیکونَ مِنَ المُوقنین».[۶۵] هرکس را شایسته بداند، به آن مقام ملکوتی نائل میکند.
تحقیق درباره ولایت تکوینی، والاتر از بحثی است که اکنون به آن اشتغال داریم: «وَ هُوَ بِحَیثُ النّجمِ مِن أیدی المُتناولین و وصف الواصفین؛ فأین الإختیار من هذا؟ و أینَ العُقُولُ عن هذا؟»،[۶۶] و همچنین رهبریهای سیاسی حج و مواقف آن و جهت دادن به اجتماع انبوه جهانیان بر محور بنایی پاک و آزاد و بهرهبرداری از افکار اقطار عالم و سیراب نمودن تشنگان استقلال و نجات از استعباد و استکبار جهانی، در پرتو امامت امام معصوم(علیهالسلام) بالاصاله و در غیبت او در شعاع نائبان آن معصوم(علیهالسلام) بالنیابه میباشد.
راز گردهمایی مردم هر منطقه در تمام نمازهای شبانه روزی به عنوان نماز جماعت و در تمام هفتهها به نام نماز جمعه، آن است که از اجتماعهای کوچک موضعی جماعت، به اجتماع متوسط مقطعی جمعه رسیده و از آنجا به اجتماع جهانی حج در محدوده حرم نائل آمده، تا با وحدت رهبری و اتحاد خط فکری، ارکان توحید مستحکم شده و بنای شرک و طغیان و استکبار از جهان زدوده شود و مردم مظلوم از پرستش اربابان ابر قدرت رها شده و دست ستمپیشگان از سر محرومان کوتاه و پای غارتگران از خاک مظلومان قطع گردد.
بی حاصل بودن حجّ بی ولایت و امامت
حج بدون «ولایت» و آهنگ کعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قربانی بدون «فداکاری در راه امامت» و رمی جمره بدون «طرد شیطان استکبار درونی و بیرونی» و سعی بین صفا و مروه بدون «کوشش در شناخت و اطاعت امام»، بیحاصل بوده و سودی نخواهد داشت، زیرا اگرچه یکی از مبانی اسلام «حج» است: «بُنی الإسلامُ عَلی خَمسٍ، عَلی الصلاهِ و الزّکوهِ و الصّومِ و الحجّ و الولایه» [۶۷]، لیکن هیچ یک از نماز و روزه و زکات و حج، همانند ولایت، رکن استوار اسلام نیستند.
لذا در جوامع روایی آمده که: هیچ دعوتی از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولایت و امامت نمیباشد «وَ لَمْ یناد بشیء کمَا نُودی بالولایه»،[۶۸] زیرا انسان کامل که خود اسلام ممثّل است، میتواند به تمام ابعاد اسلامی آشنا باشد و آشنایی دهد و مردم را به روح توحید که همان فریاد و قیام علیه طاغوت است، جهت بخشد.
ذیلاً نموداری از اهمیت امامت و کیفیت ارتباط کعبه با ولایت و نحوه پیوند عرفات و مشعر و منا و زمزم و صفا و… با امام را از زبان معصومان و نیز از فرهنگ وحی آسمانی میآوریم:
«لا اُقسمُ بِهذا البلدِ ٭ و أنتَ حِلّ بِهذَا البَلَد» [۶۹]؛ همانطور که سوگند به زمان و زمانههای حساس و تاریخی، نظیر «عصر وحی» و «رسالت» در قرآن مطرح است: «والعصرِ ٭ إنّ الإنسان لفی خسرٍ» [۷۰]، به سرزمینهای مهم و تاریخی نیز در قرآن سوگند یاد شده است؛ مانند آیه کریمه فوق که در این آیه به سرزمین مکه و بلد امن سوگند یاد شده است. سوگندهای قرآن نظیر سوگندهای بشری نیست؛ زیرا سوگندهای بشری در برابر بینه و دلیل است و اما سوگند قرآن به متن بینه و دلیل میباشد؛ یعنی مردم را به عین دلیل، هدایت میکند. از این جهت، سوگند به سرزمین مکه را با قیدی همراه کرده و آن اینکه پیامبر خدا در آن سرزمین باشد.
یعنی خداوند به سرزمینی سوگند یاد میکند و به مکهای قسم میخورد که پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در آن باشد؛ و گرنه مکه بدون پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و کعبه بدون رهبر آسمانی، یک سرزمین معمولی و یک خانه عادی است که رفته رفته به صورت بتکده کامل در آمده و مرکز بتپرستی و در اسارت بتپرستان و گرفتار شهوترانان خواهد شد؛ تا جایی که کلیددار کعبه، «ابوغُبشان» سرقفلی تولیت کعبه را در شب نشینی مستانه طائف، به دو مشک شراب میفروشد و سرپرستی کعبه بین مستان با بهای شرابِ سرمستان طائف خرید و فروش میشود.
قداست کعبه بر محور ولایت
گرچه کعبه از قداست خاص برخوردار است و از دیر زمان از گزند تهاجم اصحاب فیل و مانند آن مصون مانده است، ولی وقتی «ابن زبیر» به بست کعبه متحصّن شد و به آن خانه منزّه و پاک پناهنده شد، حکومت جبّار وقت به دست منحوس «حجّاج ثقفی» کعبه را با منجنیق ویران کرد و پناهگاه ابن زبیر را منهدم ساخت و او را دستگیر نمود؛ اما هیچگونه فرمان حمایت کعبه از طرف صاحب خانه صادر نشد و هرگز طیر ابابیلی به سراغ حجّاج نیامد و همچنین احجار کوه «ابوقُبیس» حجر الاَسود را گرامی نداشتند و خلاصه دستی از غیب بیرون نیامد و کاری نکرد و مدّعی همچنان با یورش و تاخت و تاز، جایگاه قبله را ویران کرد و مطاف را منهدم ساخت و حجر الاَسود را چون احجار عادی به دور انداخت و ارکان چهارگانه کعبه را در هم فرو ریخت.
اینجاست که بلندای مقام ولایت و فروغ اختر امامت و روح شاهباز رهبری امّت و قلّه رفیع سیاست عارفان مکتب و خلاصه ارزش «أرکانُ البلاد و ساسَهُ العِباد» [۷۱] معلوم میشود.
عارف، حکیم، فقیه و مفسّر نامدار اسلام، مرحوم فیض کاشانی از محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی از کتاب قیم من لا یحضره الفقیه نقل میکند که آنچه در اصحاب فیل جاری شد، بر سر حجّاج نیامد؛ زیرا هدف مستقیم حجّاج، ویرانی کعبه نبود؛ بلکه منظورش دستگیری ابنزبیر بود و آن مرد (ابن زبیر) ضد حقّ، یعنی مخالف حضرت سجاد(علیهالسلام) امام چهارم شیعیان جهان بود. وقتی که این مرد ضدّ حق به کعبه متحصن شد، خداوند اراده فرمود برای مردم بیان کند که به این ضدّ حق پناه نخواهد داد؛ لذا مهلت داد تا کعبه را بر سر آن ضد حقّ ویران کنند.
برخوردار نبودن مخلف ولایت از امنیت خاصّ حرم
از این جریان به خوبی روشن میشود که ضدیت با ولایت و امامت، آنچنان مطرود است که کسی که ضد مقام رهبری امام معصوم(علیهالسلام) است و او را تنها میگذارد و یاری نمیکند، بلکه در قبال او موضع میگیرد و خودْ داعیه خام رهبری را در سر میپروراند، اگر به کعبه هم پناه ببرد، از امان خاص الهی برخوردار نخواهد بود. از این جهت است که ملاقات امام(علیهالسلام) و ادراک محضر ولی اللّه، به عنوان متمّم حج و مکمّل زیارت کعبه در دستورهای اسلامی مطرح است: «… عَنْ أبی جَعفرٍ(علیهالسلام) قال: «تَمامُ الحجِّ لقاءُ الإمام».[۷۲]
جریان شهادت و قیام خونبار سرور آزادگان جهان، علیه استکبار و هرگونه طغیانگری از رویدادهای بنام جوامع انسانی است که هاضمه تاریخ، توان فرسایش آن را ندارد. این سانحه سنگین و صحنه سهمگین، به دو بخش تقسیم شده است که مجموع آن دو بخش، رسالت قیام علیه طغیان و فساد و استکبار و الحاد را در آن زمانه و در تمام زمانها تبیین مینماید. بخش اول، شهادت حضرت حسین بن علی(علیهالسلام) و دیگر یاران رزمنده آن حضرت در سرزمین کربلاست و بخش دوم، پیام این شهادت و خون توسط حضرت سجاد(علیهالسلام) و زینب کبرا و دیگر بازماندگان نستوه آن حضرت در طرد حکومت طاغوت زمان در کوفه و شام است. وقتی که کاروان اسرای کربلا به شام وارد شد و در مسجد جامع دمشق، مقرّ فرمانروایی اموی، مجلسی ترتیب یافت، بر اثر خون گرانقدر شهدای کربلا حکومت وقت مجبور شد که به حضرتسجاد(علیهالسلام) اجازه سخن بدهد و در نتیجه، زمام سخن به دست اهلش افتاد: «وَ إنّا لأمراءُ الکلامِ وَ فینا تَنَشّبتْ عُرُوقه».[۷۳]
آنگاه حضرتش بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر گرامی اسلام، شروع به معرفی خود و معرفی وارثان به حق پیام آوران الهی نمود و در خلال تعریف چنین فرمود: «…أنا بنُ مکّهَ ومِنی! أنا بنُ زَمزمَ وَ صفا! » [۷۴]؛ یعنی فرزند راستین «مکّه» کسی است که پاسدار روح قبله و مرزبان جان مطاف باشد. فرزند واقعی «مِنا» کسی است که به منظور حفظ رهآورد وحی، از ایثار و نثار خون دریغ نکند و با فداکاری و قربانی دادن، پیوند خود را با سرزمین قربانی محکم نماید و مولود واقعی زمزم که در اثر فیض و گوارایی معنویاش مورد علاقه پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بود و مادام که آن حضرت در مدینه بود، آن آب را به عنوان هدیه طلب مینمود و میپذیرفت[۷۵]، کسی است که با نثار بهترین و شایستهترین خون به پای نهال اسلام آن را بارور کند و همچنین فرزند راستین «صفا» کسی است که در حرمِ قلب او هیچ رجس و رجزی راه نداشته باشد و بر اساس آیه تطهیر[۷۶]، از هر رجسی منزّه و از تیرگی و آلودگی پاک باشد.
احترام حرم و مواقف آن بر اثر حرمت ولایت
این انسان کامل، همان امام(علیهالسلام) است که بدون او حرمتی برای حرم و مواقف آن نخواهد بود؛ زیرا نه در عرفات، «معرفت» و نه در مشعر، «شعور» و نه در منا، «ذبح عظیم و قربانی با تقوا» و نه در زمزم، «نشانه حیات» و نه در صفا، «علامت نزهت و صافی» و نه در رمی جمرات، «رمی شیطان و رجم طاغوت» و نه در حج و زیارات، «آیات بینات الهی» ظهور نخواهد کرد.
بدون امامت، هیچ کدام از آن مواقف به حساب شعائر اللّه شمرده نمیشود و نظم خاص اختران آسمانی به ویژه مسیر منظم ماه برای شناخت موسم حج و انجام دستورات آن نخواهد بود: «یسْئلونکَ عَنِ الأهلّهِ قُلْ هی مَواقیتُ للنّاس وَ الحجّ… » [۷۷] و زائران به عنوان «…امّینَ البَیتِ الحَرام… » [۷۸] از احترام ویژه بهرهمند نبوده و قصد کعبه جنبه شعار الهی نخواهد داشت و ماه ذیحجّه از اوج حرمت خاصِ «الشهر الحرام» نازل شده و در ردیف دیگر ماههای عادی قرار میگیرد و دهه فجر، هرگز فروغ خاصی نخواهد داشت تا مورد سوگند خداوند واقع شود و «شفع» و «وتر» آن نیز بهای مخصوصی پیدا نمیکنند: «و الفَجرِ ٭ و لیالٍ عشرٍ ٭ و الشّفعِ و الوترِ ٭ و اللّیلِ إذا یسرِ ٭ هل فی ذلک قسم لذی حِجر» [۷۹] و «ترویه» و «عرفه» ویژگیهای خود را از دست میدهند و طواف کنندگان گرد کعبه، همانند فرشتگانی که در حریم عرش خداوند به طواف مشغولاند، نخواهند بود و قدمگذاران کعبه و مطاف، به قدمگاه پیامبران الهی در زمین، قدم نخواهند نهاد: «…و وقفوا مواقفَ أنبیائه و تشبّهوا بملائکتهِ المطیفینَ بِعرشه… ».[۸۰]
خلاصه، زائران محروم از شناخت امامت و ولایت، هرگز «وَفْد» و مهمانان الهی نبوده و از ضیافت معنوی خدا برخوردار نمیباشند؛ لذا نه برای زیارتشان ارج و حرمتی است و نه لازم است دیگران هرچه زودتر بعد از مراجعه آنان از سفر حج به زیارتشان بروند و از وفد و مهمانانی اینچنین بهره بگیرند؛ زیرا آن دستوری که میگوید: هنوز گرد و غبار سفر حج از زائران کعبه زدوده نشده، به زیارتشان بروید و تا هنوز به گناهی آلوده نشدهاند، آنها را ملاقات نمایید و میگوید: ثواب مُعانقه و ملاقات با زائری که گرد و غبار سفر حج را به همراه دارد، همانند استلام حجر الاَسود و تماس و بوسیدن آن سنگ مقدس است، شامل همه زائران نمیشود و خلاصه، تکریم چنان زائری لازم نیست.[۸۱]
راز مهمان الهی نبودن غافلان از امامت
چون زائری که امام معصوم(علیهالسلام) را نمیشناسد و امامت را کنار میگذارد و سرپرستی امور مسلمانان جهان را به یاوه میگیرد و رهبری توده مردم را از حج و زیارت و دیگر فرازهای عبادی جدا میداند و آن را یک امر عادی و در اختیار هر فرد قرار میدهد و کرامتی برای هدایت خلق خدا و تدبیر امور آنان قائل نیست، در حقیقت، انسان را نشناخته و خود نیز به حریم ارزشمند انسانیت قدم نگذاشته است، لذا از امام محمد باقر(علیهالسلام) رسیده است: «أتری هؤلاء الذین یلبّونَ و اللّهُ لأصواتهم أبغض إلی اللّه من أصواتَ الحمیر».[۸۲]
چنین زائری که با این دید به زیارت کعبه رفته و با همان دید بازگشته، چگونه در مدار توحید طواف کرده و چطور هرگونه شرک و طغیان را زدوده است؛ در حالی که مجرای فیض خدا را نشناخته و مهمترین عامل تکامل انسانی را نادیده گرفته و بهترین سرچشمه زلال و حیات بخش را از دست داده و تشنه کام مانده است؟!
هرکس امام زمان خود و ولی عصر خویش را نشناسد، مرگ او، مرگ جاهلیت است: قال رسول اللّه(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «مَن ماتَ و لم یعرف إمام زمانه ماتَ میتهً جاهلیه».[۸۳]
و از آنجا که مرگ در روند زندگی است و هر طور که زندگی اداره شود، به همان سبک مرگ واقع میشود: «کما تعیشون تموتونَ وکما تموتون تُبعثون»، پیوند مرگ و زندگی روشن خواهد شد و چون مرگ کسی که امام زمان خویش را نمیشناسد، مردن جاهلی است، پس زندگی او نیز یک زندگی جاهلی بوده و تمام شئون و سنن حیاتی او همانند جاهلیت سپری میشود. قهراً حجّ وزیارت اینگونه افراد نیز یک حج جاهلی بوده و از حجّ توحیدی سهمی نخواهند داشت.
پایان حج و وداع با کعبه
همانطور که مبدأ جهان هستی، خداوند بوده و پایان آن همان ذات اقدس خداوند است: «هو الأوّلُ والاخر» [۸۴]، همچنین آغاز تمام موجودات جهان آفرینش از خدا و انجام و خاتمه کار همه آنها به سوی خداوند است؛ «إنّا للّه وإنّا إلیهِ راجعون» [۸۵]؛ بنابر این، لازم است هر کاری که انسان موحّد انجام میدهد، ابتدای آن به نام خدا و انتهای آن نیز به یاد او باشد و هیچ کاری را بدون نام خدا شروع نکند و از هیچ عملی، بدون یاد حق خارج نشود و معنای نام و یاد خدا در آغاز و انجام هر کار، حضور اعتقاد توحیدی او در متن عمل و توجّه به شهود خداوندی در صحنه کار است.
بنابراین اصل، قرآن کریم دستور میدهد: «و قُل ربّ أدخلنی مُدخل صدقٍ و أخرجنی مُخرج صدقٍ واجعل لی من لدنکَ سُلطاناً نصیراً» [۸۶]؛ «بگو: پروردگارا! مرا صادقانه داخل و صادقانه خارج کن و از نزد خودت برای من نیروی قاهر و مسلّط و کمک قرار ده»؛ یعنی ورودم به دنیا و خروجم از آن و همچنین ورودم به جهان برزخ و خروجم از آن به قیامت و نیز ورودم در هر کار و خروجم از آن، بر محور راستی و بر پایه درستی باشد. حج و زیارت کعبه نیز از همین اصل قرآنی برخوردار میباشد؛ زیرا لازم است ورود در آن با احرام و لبّیک گفتن بر اساس توحید و صدق نیت بوده و خروج از آن در پایان حج و وداع کعبه نیز بر پایه توحید و صدق ارادت باشد.
لذا از حضرت ابیالحسن(علیهالسلام) نقل شده است که هنگام تودیع کعبه میفرمود: «اللّهم إنّی أنقلبُ علی لا إله إلاّ أنت» [۸۷]؛ پروردگارا! من بر اساس توحید و نفی هرگونه طاغوت و معبود دروغین، به کارم پایان داده و از حج و زیارت کعبه بر میگردم.
همچنین بر همان محور کلی است که از حضرت امام محمد باقر(علیهالسلام) رسیده است: «الدخولُ فیها دخُولُ فی رحمه اللّهِ و الخروجُ منها خروج من الذنوب» [۸۸]؛ «ورود در درون کعبه، ورود در فضای رحمت پروردگار و خروج از آن بیرون آمدن ازگناهان است».
نورانیت جان، نشانه قبولی حجّ
چون زائر با انجام مناسک حج و زیارت از هر پلیدی پاک میشود و مادامی که به گناه آلوده نگردد، یک انسان نورانی خواهد بود، چنان که از حضرت امام صادق(علیهالسلام) رسیده است که: «الحاجُ لایزالُ علیه نورُالحجّ ما لَمیلمّ بذنب» [۸۹]، اگر حج کننده این نورانیت را در خود مشاهده کرد، بداند حجّ او مقبول؛ و گرنه مردود است.
بیان اسرار حجّ در خطبه پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)در حجه الوداع
خطبه پیامبر گرامی اسلام در حجه الوداع
حج و زیارت کعبه، نظیر عبادتهای دیگر، یک سلسله برنامههای فقهی و احکام ظاهری دارد و یک سلسله اسرار و رموز معنوی و چون خاتم انبیا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) انسان کاملی است که هم از کمالات ظاهری برخوردار و هم از مقامات معنوی بهرهمند میباشد؛ لذا درباره تعلیم دستورات فقهی و احکام عملی حج به دیگران فرمود: «خُذوا عنّی مناسککم» [۹۰]؛ چنانکه در باره تعلیم احکام نماز فرمود: «…صلّوا کما رأیتمونی أُصلّی… »[۹۱]. درباره تعلیم اسرار حج و بیان سرّ بعضی از زوایای آن در خطبه حجه الوداع نیز مطالبی فرمودند که نموداری از آن ذیلاً بیان میشود:
۱. تهذیب نفس و تزکیه روح در ابعاد توحید و پیوند با امام و اتحاد و اتفاق و حفظ هماهنگی عامه مردم با ایمان: «ثلاث لا یغلُ علیهنّ قلبُ امرءٍ مسلمٍ: إخلاصُ العملِ للّهِ و النصیحهُ لائمّه الحقّ و اللزوم لجماعهِ المؤمنین» [۹۲]؛ یعنی هرگز دل یک مسلمان در مورد سه اصل خیانت نمیکند:
الف. تمام کارها را خالصاً للّه انجام دادن و توحید را در تمام کارها حاکم کردن.
ب. با زمامداران حق، ناصحانه برخورد کردن و پیوند با امام راستین را محفوظ داشتن و مسائل را با مقام رهبری در میان گذاشتن و جریان را درست گزارش دادن و رهنمود کامل گرفتن و خالصانه به کار بستن.
ج. اتحاد همه جانبه با مؤمنان را حفظ کردن و از اجتماع آنان جدا نشدن و صفوف به هم فشرده آنها را ترک نکردن و ملازم صحنه همیاری و هماهنگی آنان بودن و تار و پود جامعه اسلامی را با حضور در متن اجتماع مستحکم کردن.
برقراری امنیت همه جانبه مردم و حفظ مال و خون آنان از تهاجم؛ «فإنّ اللّهَ حرّمَ علیکم دِمائکم وَ أموالکُم… و لا تعثوا فی الأرض مُفسدینَ، فَمن کانت عِندهُ أمانه فلیؤدّها».[۹۳]
حفظ اصل مساوات و برابری فردی و نژادی؛ یعنی تمام افراد در برابر قانون اسلام، مساوی و برابرند و همچنین تمام اقوام و قبایل نیز در قبال اسلام یکسانند؛ «الناسُ فی الاسلامِ سواء… لا فضلَ لعربی علی عجمی و لا لعجمی علی عربی إلاّ بتقوی اللّه».[۹۴]
خونخواهیها و خونریزیهایی که در جاهلیت بر محور انتقام جابرانه و کینهتوزیهای خصمانه رایج بود، خاتمه داده شود و رباخواریهای گذشته که خون آشامی اقتصادی بود، پایان یافته تلقی گردد.
پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای اهمیت تحریم ربا و تخطئه خون آشامی جاهلی آن، ضمن آنکه تمام اسناد و مدارک بستانکاران ربوی را لغو و بیاثر دانست، فرمود: اولین ربایی که سند آن را زیر پا میگذارم و باطل بودن آن را اعلام میکنم، سند ربوی عمویم عباس بن عبدالمطلب است؛ «کلُّ دمٍ کانَ فی الجاهلیهِ موضوعٌ تحتَ قدمی… و کلُّ رباً کانَ فی الجاهلیهِ موضوعٌ تحتَ قدمی و أوّل رباً أضعهُ ربا العبّاس بن عبدالمطلب».[۹۵]
حقوق زنان را رعایت کردن و با آنان به نیکی رفتار نمودن و زحمات آنان را با خدمات متقابل و متعادل جبران کردن؛ «أُوصیکم بالنساء خیراً… و لَکمْ علیهنّ حقّ و لهنّ علیکُم حقٌ کسوتهنّ و رزقهنّ بالمعروف».[۹۶]
حقوق خدمتگزاران و کارگران و زیردستان را محترم شمردن و نیازمندیهای آنان را در خوراک و پوشاک، همانند خود برطرف نمودن؛ «فأوصیکم بمنْ ملکتْ أیمانُکم؛ فأطعموهم ممّا تأکلون و ألبسوهم ممّا تلبسون».[۹۷]
اصول برادری و فضائل اخلاقی را نسبت به برادران اسلامی رعایت کردن و حیثیت و آبروی آنان را محترم شمردن و به مال و خون آنان تعدی ننمودن؛ «انّ المسلم اخو المسلم لا یغشّهُ و لا یخونهُ و لا یغتابهُ و لا یحلُّ له دمهُ و لا شیئاً من مالهِ إلاّ بطیبِ نفسهِ».[۹۸]
قرآن کریم و عترت معصومین و اهلبیت وحی و رسالت را گرامی داشتن و از این دو وزنه وزین، الهام گرفتن و از آنها جدا نشدن؛ «قد خلّفتُ فیکم ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا: کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی».[۹۹]
همگان را در برابر قانون الهی مسئول دانستن و پاسداری کردن از احکام اسلام و تبلیغ نمودن آنچه در آن صحنه گذشت به غائبان، به عنوان رهتوشه حج و زیارت کعبه رساندن؛ «…إنّکم مسئولون؛ فلیبلّغ الشاهدُ منکم الغائبَ».[۱۰۰]
ولایت و امامت امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب(علیهالسلام) را مطرح نمودن و امت را با امام آشنا کردن و امام را به امّت شناساندن و اطاعت او را چون اطاعت پیامبر دانستن و در نتیجه، حیات جامعه را زندگی معقول و اسلامی کردن و از زندگی جاهلی نجات دادن: «من کنتُ مولاه فعلی مولاهُ. اللّهمّ والِ من والاهُ وعادِ مَنْ عاداه! ».[۱۰۱]
به امید آنکه توفیق حجّ و زیارت کعبه نصیب همه مسلمین گردد تا با انجام مناسک حج و معرفت به اسرار الهامبخش آن، کعبه عامل قیام همگانی مستضعفان جهان علیه مستکبران شود و توده مسلمانان از خطر شرک و طغیان رهایی یافته و با ظهور بقیه اللّهرواح من سواه فداه از کنار همین کعبه، ندای ملکوتی «بقیه اللّه خیر لکم إن کنتم مؤمنین» به جهانیان برسد و قلمرو انسانیت با عدل و داد آباد گردد. إنشاءاللّه.
پی نوشت:
[۱] . سوره آلعمران، آیه ۱۹.
[۲] . سوره روم، آیه ۳۰.
[۳] . سوره شوری، آیه ۱۳.
[۴] . سوره احزاب، آیه ۴.
[۵] . سوره آلعمران، آیات ۹۶ . ۹۷.
[۶] . سوره حج، آیه ۲۹.
[۷] . سوره آلعمران، آیه ۹۶.
[۸] . المیزان، ج ۳، ص ۴۰۲.
[۹] . سوره حج، آیات ۲۶ . ۲۷.
[۱۰] . سوره بقره، آیه ۱۲۵.
[۱۱] . سوره مائده، آیه ۹۷.
[۱۲] . سوره حدید، آیه ۲۵.
[۱۳] . وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۱.
[۱۴] . سوره حج، آیه ۲۵.
[۱۵] . سوره فاطر، آیه ۱۰.
[۱۶] . سوره بقره، آیه ۱۲۷.
[۱۷] . سوره حج، آیه ۲۹.
[۱۸] . سوره حج، آیه ۳۳.
[۱۹] . سوره حج، آیه ۲۶.
[۲۰] . سوره انفال، آیه ۳۵.
[۲۱] . احیاء العلوم، ج ۱، ص ۲۴۳.
[۲۲] . سوره حج، آیه ۲۵.
[۲۳] . وافی، ج ۱۲، ص ۵۳.
[۲۴] . همان، ص ۳۹.
[۲۵] . وافی، ج ۱۲، ص ۴۰؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۱.
[۲۶] . نهج البلاغه، نامه ۴۷.
[۲۷] . وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۲۴، ح ۱ و ۲.
[۲۸] . سوره فتح، آیه ۱۰.
[۲۹] . سوره نحل، آیه ۳۶.
[۳۰] . سوره توبه، آیه ۱۰۹.
[۳۱] . سوره بقره، آیه ۱۲۸.
[۳۲] . عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۱۵.
[۳۳] . کافی، ج ۴، ص ۵۴۲.
[۳۴] . سوره بقره، آیه ۱۹۷.
[۳۵] . سوره حج، آیه ۳۷.
[۳۶] . سوره فاطر، آیه ۱۰.
[۳۷] . سوره حج، آیه ۲۷.
[۳۸] . سوره مائده، آیه ۲۷.
[۳۹] . سوره بقره، آیه ۱۲۷.
[۴۰] . وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۷۶.
[۴۱] . سوره توبه، آیه ۳.
[۴۲] . سوره بقره، آیات ۱۹۸ . ۲۰۱.
[۴۳] . سوره احزاب، آیه ۴۱.
[۴۴] . سوره سبأ، آیه ۴۹.
[۴۵] . یعنی آن بُعد خاص که خانه مکعب شکل به نام کعبه در او قرار دارد، قبله است؛ نه عین آن بنا؛ زیرا وقتی آن بنا ویران شد، کعبه از بین رفت، ولی قبله محفوظ بود.
[۴۶] . وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۴۰۳.
[۴۷] . نهج البلاغه، خطبه ۱ (قاصعه).
[۴۸] . سوره مائده، آیه ۹۵.
[۴۹] . سوره مائده، آیه ۹۴.
[۵۰] . سوره بقره، آیه ۱۸۶.
[۵۱] . سوره بقره، آیه ۱۸۶.
[۵۲] . سوره واقعه، آیه ۸۵.
[۵۳] . سوره ق، آیه ۱۶.
[۵۴] . نهج البلاغه، خطبه ۱.
[۵۵] . سوره انفال، آیه ۲۴.
[۵۶] . عده الداعی ابن فهد.
[۵۷] . مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
[۵۸] . سوره انعام، آیه ۴۵.
[۵۹] . مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
[۶۰] . مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
[۶۱] . سوره نساء، آیه ۱۰۰.
[۶۲] . سوره فاطر، آیه ۱۰.
[۶۳] . سوره شوری، آیه ۱۳.
[۶۴] . سوره انبیاء، آیه ۷۳.
[۶۵] . سوره انعام، آیه ۷۵.
[۶۶] . عیون اَخبار الرضا(علیهالسلام)، ج ۱، ص ۱۹۷.
[۶۷] . وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۱۸۰.
[۶۸] . همان.
[۶۹] . سوره بلد، آیات ۱ . ۲.
[۷۰] . سوره عصر، آیات ۱ . ۲.
[۷۱] . زیارت جامعه.
[۷۲] . وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۲۴.
[۷۳] . نهج البلاغه، خطبه ۲۳۳.
[۷۴] . بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۳۸.
[۷۵] . وافی، ج ۱۲، ص ۷۹؛ «کان النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) لیستهدی من ماء زمزم و هو بالمدینه».
[۷۶] . سوره احزاب، آیه ۳۳.
[۷۷] . سوره بقره، آیه ۱۸۹.
[۷۸] . سوره مائده، آیه ۲.
[۷۹] . سوره فجر، آیات ۱ . ۵.
[۸۰] . نهج البلاغه، خطبه ۱.
[۸۱] . وافی، ج ۱۴، ص ۱۳۰۰، باب تعظیم القادم من الحج.
[۸۲] . وافی، ج ۱۴، ص ۱۳۱۰، کتاب الحج، باب النوادر.
[۸۳] . بحار الانوار، ج ۳۲، ص ۳۲۱.
[۸۴] . سوره حدید، آیه ۳.
[۸۵] . سوره بقره، آیه ۱۵۶.
[۸۶] . سوره اِسراء، آیه ۸۰.
[۸۷] . وافی، ج ۱۴، ص ۱۲۹۳، باب وداع البیت.
[۸۸] . همان، ص ۱۲۸۴، باب دخول الکعبه.
[۸۹] . همان، ج ۱۲، ص ۲۱۹، باب فضل الحج.
[۹۰] . عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۱۵.
[۹۱] . بحار الانوار، ج ۸۲، ص ۲۷۹.
[۹۲] . تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۰۳.
[۹۳] . تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۰۳ و ۵۰۴.
[۹۴] . همان.
[۹۵] . تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۰۴ و ۵۰۵.
[۹۶] . همان.
[۹۷] . تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۰۶.
[۹۸] . همان.
[۹۹] . همان، ص ۵۰۷.
[۱۰۰] . تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۵۰۸.
[۱۰۱] . همان.
منبع: سایت آیت الله جوادی آملی.