- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
شجاعت و شهامت، یکی از فضیلت های مهم انسانی و اسلامی به شمار می رود. شجاعت و شهامت، برخورداری از قوت قلب در برابر خطرها و تهدیدها است. مسلمانان با ایمان که دارای ویژگی مهم شجاعت و شهامت می باشند، با در نظر گرفتن جایگاه و ارزش اهداف الهی و اندیشه و بررسى جوانب امور، وارد عمل شده و از حق و حقیقت دفاع می کنند.
شجاعت و شهامت، کلید پیروزی و مایه سر بلندی انسان هاست. نه تنها در میدان های نبرد که در میدان های سیاسی و اجتماعی نیز نقشی کلیدی دارد.
تاریخ، نمونه های زیادی از شجاعت و شهامت زنان با ایمان را در خود جای داده که مطالعه و بررسی زندگانی و عملکرد آنها، می تواند به همگان درس ایمان، شجاعت و شهامت دهد. در ادامه به چند داستان خواندنی از شجاعت و شهامت زنان مومن و باایمان اشاره می کنیم:
شجاعت و شهامت صفیه عمه پیامبر (ص)
در سال پنجم هجرت و در بهبوحه جنگ خندق، صفیه دختر عبدالمطلب، عمه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم) با حسان بن ثابت (شاعر معروف) و عده اى دیگر از مسلمانان در قلعه امن در مدینه به سر می بردند تا از ناحیه دشمن، گزند و آسیبى به آنها نرسد. پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم) همراه با سایر مسلمانان در کنار خندق، مراقب دشمن بودند.
در این رویداد مهم تاریخی، صفیه از خود شجاعت و شهامت به یاد ماندنی از خود نشان داد. او می گوید: در اثنای جنگ خندق، دیدم یک نفر یهودى در اطراف قلعه ما پرسه می زند و گویا براى شناسایی آمده است. ترسیدیم که او نزد مشرکان برگردد و آنان را از محل مخفى ما با خبر کند. به حسان بن ثابت گفتم: خوب است بروی و این مرد یهودى را به هلاکت برسانى. حسان که از دیدن آن مرد یهودی ترسیده بود گفت: اى دختر عبدالمطلب! می دانى که من اهل این کار نیستم!
وقتی دیدم حسان کاری نمی کند، خود کمر همت بستم و از قلعه بیرون آمدم و با ستون چوبى (خیمه) به وی حمله ور شدم و او را کشتم. سپس به قلعه باز گشتم و ماجرا را برای حسان تعریف کردم و به او گفتم: برو و لباس و اشیاء گرانقیمت همراه این یهودى را براى خود بردار. حسان گفت: من نیازى به آنها ندارم![۱]
شجاعت و شهامت همسر میثم تمار
میثم تمار از یاران با وفای امام علی (علیه السلام) به دستور ابن زیاد، ده روز قبل از ورود امام حسین (علیه السلام) به کربلا، به دار آویخته شد و به شهادت رسید. او همسری داشت که در راه اسلام، از نظر شجاعت و شهامت، نمونه بود. پس از شهادت حضرت مسلم و هانی و حنظله بن مره، به دستور ابن زیاد، جنازه های این شهیدان را بدون غسل و کفن، در میدان کناسه کوفه انداختند و کسی جرات نداشت آنها را از زمین برداشته و به خاک بسپارد.
همسر دلاور میثم تمار، تصمیم گرفت آنها را به خاک بسپارد. هنگامی که پاسی از شب گذشت و چشم ها به خواب رفت، این بانوی مسلمان با شجاعت و شهامت، جنازه ها را به خانه خود منتقل نمود و نصف شب آنها را دور از چشم دژخیمان ابن زیاد، کنار مسجد کوفه برد و آنها را به خاک سپرد. از این جریان هیچ کس جز همسر هانی بن عروه که همسایه اش بود، مطلع نشد.
هزاران آفرین بر این شیر زن قهرمان که به راستی صلاحیت آن را داشت تا همسر میثم باشد، آری از فردی مانند میثم، انتظار آن هست که همسری این چنین داشته باشد. این است نقش مدیریت شوهری برازنده در رشد و تعالی همسری رشید و مسئول.[۲]
شجاعت و شهامت شیرزن نزد دشمن سرسخت على (ع)
روزی حره دختر حلیمه سعدیه (خواهر رضاعی پیامبر ص) که بانویی مومن، با شجاعت و شهامت بود، بر حجاج بن یوسف وارد شد. حجاج از طرز ورود و بی اعتنایی حره، فهمید که او بانوی عادی نیست. اندکی تامل کرد سپس پرسید: حره دختر حلیمه، تو هستی؟ پاسخ داد: ای غیر مومن! درست فهمیدی!
حجاج گفت: مدت ها در انتظار دیدار تو بودم. به من خبر رسیده که تو علی (ع) را از اصحاب پیامبر (ص) بهتر می دانی و بر ابوبکر و عمر و عثمان، ترجیح می دهی!
حره گفت: به شما دروغ گفته اند؛ زیرا من علی (ع) را بر افرادی که از آنان (خلفای ثلاثه) افضل می باشند، برتر می دانم.
حجاج گفت: منظورت را روشن تر بیان کن. کیست که از اصحاب پیامبر بهتر باشد؟!
حره با شجاعت و شهامت پاسخ داد: بهتر از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) افراد بسیاری هستند مانند آدم، نوح، لوط، ابراهیم، موسی، داود، سلیمان و عیسی.
حجاج گفت: وای بر تو! به این بسنده نکردی که علی (ع) را از اصحاب برتر بدانی، پا را فراتر گذاشته و او را در ردیف پیامبران بزرگ بلکه بالاتر و بهتر از آنان دانستی! اگر دلیل و برهان قاطعی بر این ادعا نیاوری، گردنت را می زنم!
حره، با بردباری و شجاعت و شهامت پاسخ داد: من او را برتر نمی دانم بلکه خداوند در قرآن او را برتر دانسته است؛ آنجا که درباره آدم می فرماید: وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی؛[۳] آدم عصیان (ترک اولی) پروردگار کرد و گمراه شد. و درباره علی (ع) و افراد خانواده آن حضرت می فرماید: وَ کانَ سَعْیُکُم مَشْکوراً؛[۴] سعى و کار شما، مورد ستایش است.
خداوند آدم را در بهشت آزاد گذارد او را با همسرش از یک درخت ممنوع کرد و فرمود: وَ لَا تَقْرَبُا هذِهِ الشَّجَرَهَ؛[۵] نزدیک این درخت نشوید. ولی آدم با همسرش به آن درخت گندم نزدیک شدند و از آن خوردند؛ اما علی (علیه السلام) با وجودی که تمام نعمت ها بر او حلال بود، از نان گندم نخورد.
حجاج گفت: آفرین بر تو ای حره! قبول کردم؛ ولی دلیل تو به برتری علی (ع) بر نوح و لوط چیست؟
حره گفت: قرآن می گوید: ضَرَبَ اللهُ مَثلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا أَمْرَئَهً نوحٍ وَ أَمْرَثَهَ لُوطٍ کَانَنَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا فَخَاتَنَا هُما فَلَمْ یُعْنِیَا عَنْهُما مِنَ اللهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ؛[۶] خداوند زن نوح و زن لوط را به عنوان مَثل کافران آورد که همسران دو پیامبر بودند و به آن دو بزرگوار، خیانت کردند. حضرت نوح و لوط گرچه پیامبر هستند باعث رفع عذاب از آنها نخواهند شد و در روز قیامت به آن دو زن خطاب می شود: به همراه آنان که در میان آتشند داخل آتش شوید.
ولی علی بن ابیطالب (علیه السلام) را همسری است که خشنودی او، خشنودی خدا است و خشم او، خشم خداست. اگر فاطمه (سلام الله علیها) از کسی راضی نباشد، خدا از آن کس راضی نخواهد شد.
حجاج گفت: آفرین بر تو ای حره! قبول کردم، اما دلیل تو بر فضیلت على (ع) بر ابراهیم چیست؟
حره گفت: خداوند در قرآن کریم از گفته ابراهیم چنین حکایت می کند:
وَ اذ ْقَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أ َوَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قلبی؛ [۷] هنگامی که ابراهیم مرده ای را دید که درندگان صحرایی و هوایی و حیوانات دریایی از آن می خورند، با دیدن چنین منظره ای و تصور این که اجزاء بدن مرده جزء بدن خورندگان می شود، چگونه در قیامت زنده می شود؟
و خواست این مشکل (شبهه آکل و ماکول که در علم کلام مطرح می باشد) برایش روشن تر گردد گفت: پروردگارا! به من بنمایان که چگونه مردگان را زنده می کنی؟ خطاب رسید آیا ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد: ایمان آورده ام ولی می خواهم دلم سرشار از اطمینان و یقین گردد.
ولی حضرت علی (علیه السلام) درباره یقین، جمله ای فرموده که دوست و دشمن او این سخن را از او نقل کرده اند که اگر همه پرده های غیب برداشته شود، بر یقین من، چیزی اضافه نمی گردد.[۸]
حجاج گفت: آفرین بر تو ای حره! بسیار خوب اما دلیل تو بر بهتر بودن على (ع) بر موسی (ع) چیست؟
حره گفت: موسی هنگامی که در مصر دشمن یکی از پیروانش را کشت و صحنه های ظلم را می دید و دفاع از مظلوم می نمود، به او خبر دادند که طرفداران فرعون تصمیم دارند که وی را به قتل برسانند، فَخَرَجَ مِنْها خائفاً یَتَرقَّبُ؛[۹] موسی از مصر خارج شد و به سوی مدین رفت در حالی که خوف داشت که به او برسند و او را بکشند.
ولی حضرت علی (علیه السلام) در لیله المبیت شجاعت و شهامت به خرج داد و به جای پیامبر (ص) در بستر او خوابید در حالی که خطر جانی بسیار جدی برای او داشت. خداوند در قرآن مجید، فداکاری و شجاعت و شهامت او را چنین تقدیر کرد:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاهِ اللهِ؛[۱۰] پاره ای از مردم هستند که جان خود را برای طلب رضای خدا می فروشند.
حجاج گفت: آفرین به تو ای حره! اما دلیل تو بر افضلیت علی (علیه السلام) بر داود (ع) چیست؟
حره گفت: خداوند به داود (ع) فرمود: یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِى الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ؛[۱۱] ای داود! ما تو را خلیفه زمین قرار دادیم؛ بین مردم، به حق داوری کن.
ولی داود در مورد حادثه ای، قضاوتی نمود اما پسرش سلیمان، قضاوت دیگر و خداوند قضاوت سلیمان را پذیرفت. چنانکه در آیه ۷۹ سوره انبیاء آمده است ولی پیامبر (ص) در شان علی (ع) فرمود: أفضلُکُم وَ أَعْلَمُکُم و أَقْضاکُمْ عَلِیٌّ؛ علی، برترین و داناترین و درست ترین قاضی در قضاوت می باشد.
حجاج گفت: آفرین بر تو ای حره! اینک بگو دلیل تو به برتری علی (ع) بر سلیمان (ع) چیست؟
حره گفت: خداوند در قرآن از قول سلیمان (ع) نقل می کند که به خدا عرض کرد: رَبِّ هَبْ مِلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی؛ پروردگارا! ملک و سلطنتی به من عنایت فرما که سزاوار احدی پس از من نباشد.
ولی علی (علیه السلام) درباره دنیا می فرماید: از من دور شو! غیر مرا فریب بده؛ من نیازی به تو ندارم؛ من تو را سه طلاقه ای که رجوعی در آن نیست نموده ام.[۱۲]
حجاج گفت: بسیار خوب گفتی ای حره! به چه دلیل علی (ع) را بر عیسی بن مریم (ع) ترجیح می دهی؟
حره گفت: خداوند در قرآن می فرماید:
و إِذْ قَالَ الله یا عیسى بنِ مَریَمَا أَنْتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّى الْهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ سُبْحانَکَ ما یَکونُ لِى أن أقول ما لَیْسَ لِى بِحَقِّ إِنْ کُنْتُ قلتُهُ فَقَدْ عَلِمَتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلامُ الغُیُوبِ؛[۱۳]
خداوند (در روز قیامت) خطاب به عیسی نموده و می فرماید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا ـ جز خدای بی همتاـ اخذ کنید؟ عیسی عرض کرد: منزهی تو، جایز نیست که به غیر حق بگویم اگر چنین گفتم تو عالم هستی و به باطن من آگاهی داری ولی من به تو آگاه نیستم، تو دانای به تمام غیب ها هستی.
بر این اساس، قضاوت بر معتقدین به این که عیسی (ع) و مادرش، دو خدا هستند به روز قیامت واگذار شد ولی گروهی قائل به خدایی علی (علیه السلام) شدند و درباره آن حضرت غلو کردند. امام علی (علیه السلام) آنان را مجازات می فرمود و تنبیه می کرد.
گرچه حجاج از وجدان و انصاف و عواطف انسانی، فرسخ ها دور بود؛ ولی شجاعت و شهامت حره و پاسخ های مستدل او را پسندید و با بخشیدن جوایز زیادی، وی تحسین و آزاد کرد.[۱۴]
شجاعت و شهامت مادری عاشورایی
در رویداد عاشورا، مادر وَهْب بن عبد اللّه بن جَناب کلْبی به او گفت: برخیز ای پسرم و فرزند دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری ده. او گفت: ای مادر! چنین می کنم و به یاری خدا کوتاهی نخواهم کرد.
سپس به میدان آمد و با شجاعت و شهامت به سپاه دشمن حمله کرد و پیوسته جنگید تا گروهی از آنان را کشت. سپس به سوی مادر و همسرش باز گشت و نزدیک آنها ایستاد و گفت: ای مادر! آیا از من، راضی شدی؟
مادرش گفت: راضی نمی شوم، مگر آن که پیش روی فرزند دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند می دهم که مرا به (مرگ) خود، سوگوار نکنی!
مادرش به او گفت: به سخنش، گوش مده و باز گرد و پیش روی فرزند دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبارزه کن تا فردا، شفیع تو نزد پروردگارت باشد.
او نیز (برای نبرد) جلو رفت و پیوسته جنگید تا دست راستش قطع شد؛ اما توجهی نکرد و باز جنگید تا دست چپش نیز قطع شد و سپس، کشته شد.
مادرش به سوی او آمد تا خون را از چهره اش پاک کند که شمر بن ذی الجوشن، او را دید و به یکی از غلامانش فرمان داد تا با عمود خیمه، به او بزند. او نیز چنین کرد و وی نیز به شهادت رسید. او نخستین زنی بود که در نبرد همراه با امام حسین (علیه السلام)، به شهادت رسید.
در نقلی دیگر آمده که وَهْب بن عبد اللّه، نخست مسیحی بود که همراه با مادرش، به دست امام حسین (علیه السلام) اسلام آورده بود. وی در مبارزه، بیست و چهار تن پیاده و دوازده تن سواره سپاه دشمن را کشت و سپس، اسیر شد. او را نزد عمر بن سعد آوردند.
او به وَهْب گفت: حمله ات، خیلی سخت بود! سپس، فرمان داد تا گردنش را بزنند و سرش را به سوی لشکر امام حسین (علیه السلام) بیندازند.
مادرش، سر وی را برگرفت و آن را بوسید سپس عمودی به دست گرفت و با شجاعت و شهامت به دشمن حمله کرد و دو تن را کشت. امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: ای مادر وهب! باز گرد که جهاد، از دوش زنان، برداشته شده است.[۱۵]
عملکرد زنان کربلایی بیانگر آن است که زنان دارای شجاعت و شهامت، کانون ایمان و پیروز میدان مبارزه با هواهای نفسانی وتعلقات دنیوی بودند لذا ترس در جانشان راهی نداشت به طوری که همسران و فرزندانشان در برابر دیدگانشان به خون می غلتیدند ولی آنان هرگز سستی از خود نشان ندادند.
شجاعت و شهامت مادر نوزادی شیرخوار
هفتاد سال قبل از میلاد رسول اکرم (ص) در نجران، پادشاهی ظالم بر مردم حکومت می کرد. او که از گسترش آیین خدا پرستی می ترسید، دستور داد خندق هایی مملو از آتش آماده کنند و هر که را از ایمان خود برگشت آزاد و هر که امتناع ورزید را در آتش اندازند.
یکی از افراد با ایمان، زنی بود که سه پسر داشت. او از خود شجاعت و شهامت نشان داد و از پذیرش کفر امتناع ورزید، ماموران دو پسرش را در مقابل چشمانش به آتش انداختند.
وی نوزاد پسر شیرخواری در آغوش داشت. ماموران شیرخوار را از آغوش مادر جدا کردند تا در آتش اندازند. مادر که داغ دو جوان دیده بود، با دیدن این صحنه، احساسات و عواطف مادری اش برانگیخته شد و در دل گفت خوب است از اعتقاد خود برگردم تا بچه شیر خوارم را به آتش نسوزانند.
در همین فکر بود که ناگهان طفل شیر خوار، به قدرت پروردگار زبان به سخن گشود و گفت: مادرم! از دین خود دست برندار؛ نترس و خود را با من در آتش انداز که به خدا سوگند این عمل در راه خدا چیزی نیست. این معجزه و سخن نوزاد، مادر را منقلب و مصصم کرد و در حالی که کودک را در آغوش داشت، خود را در آتش افکند.[۱۶]
نتیجه گیری
شجاعت و شهامت، یکی از فضیلت های مهم انسانی و اسلامی است. تاریخ، نمونه های زیادی از شجاعت و شهامت زنان با ایمان را به نمایش گذاشته که مطالعه و بررسی هر یک از آنها، می تواند به همگان درس ایمان، شجاعت و شهامت دهد.
در داستان هایی که اشاره شد، به خوبی نمایان گشت که زنان با ایمان در طول تاریخ، با شجاعت و شهامت خود، نقشی سرنوشت ساز در مسائل مختلف اجتماعی جامعه اسلامی داشتند و پا به پای مردان با ایمان، از کیان و شرف و دین خود، دفاع کردند.
گردآوری و بازنویسی: حسین فاضلی
پی نوشت ها
[۱] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۰ ص ۲۴۵
[۲] . محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج ۵ ص ۷
[۳] . طه/۱۲۱
[۴] . دهر/۲۲؛ در شان نزول این آیه شریفه آمده است که افراد خانواده علی (ع) سه روز روزه گرفتند. روز اول هنگام افطار، غذای خود را به گرسنه مسکین و روز دوم به یتیم و روز سوم به اسیر درمانده دادند
[۵] . بقره/۳۵
[۶] . تحریم/۱۰
[۷] . بقره/۲۶۰
[۸] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۷ ص ۲۵۳
[۹] . قصص/۲۱
[۱۰] . بقره/۲۰۷؛ بسیاری از مفسران اهل سنت، شان نزول این آیه را درباره حضرت علی (ع) می دانند. ر ک: تفسیر فخر رازی، ج ۲ ص ۲۸۳، تفسیر نیشابوری، ج ۱ ص ۲۲۰ شرح نهج حدیدی، ج ۳ ص ۲۷۰
[۱۱] . ص/۳۵
[۱۲] . نهج البلاغه، حکمت ۷۷
[۱۳] . مائده/۱۱۶
[۱۴] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۳۴ – ۱۳۶
[۱۵] . یکی از یاران مشهور و شجاع امام حسین (علیه السلام) که به همراه همسرش ام وهب به کربلا آمده بود و همسرش نیز به شهادت رسید، عبد اللّه بن عُمَیر کلْبی است. برخی متون مربوط به وهب، مشابهت ها و مشترکاتی با متون مربوط به عبد اللّه بن عمیر دارند. همین باعث شده تا برخی محققان، معتقد شوند که وهب به بن وهب، وجود خارجی نداشته است و در واقع، همان عبد اللّه بن عمیر است. به هر حال، مشابهت ها، خلطها و تفاوت های فاحشی هم بین این دو ماجرا، وجود دارد. بنابراین، هر چند سخن برخی محققان، مبنی بر دو نفر بودن آنها امکان دارد؛ ولی دلایل، اطمینان آور نیست و دو نفر بودن آنها، بعید نیست، به ویژه بحث نصرانی بودن وهب که در برخی منابع آمده، با عبد اللّه بن عمیر که از یاران نامی امام حسین (علیه السلام) است، قابل جمع نیست. ر ک: محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین (علیه السلام)، ج ۶، ص ۳۸۲ و ۳۳۳
[۱۶] . محمدی، هزار و یک حکایت اخلاقی، ص ۶۴۱-۶۴۲ (با تغییرات در متن)
منابع
- قرآن کریم
- نهج البلاغه
- علامه مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بیروت؛ دار احیاء التراث العربی؛ چاپ دوم؛ ۱۴۰۳ ق
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه؛ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی؛ قم؛ چاپ اول؛ ۱۴۰۴ ق
- محمدی ری شهری، محمد؛ دانشنامه امام حسین (ع)؛ قم؛ موسسه فرهنگی دارالحدیث؛ چاپ سوم؛ ۱۳۸۸ ش
- محمدی اشتهاردی، محمد؛ داستان دوستان؛ قم؛ انتشارات بوستان کتاب؛ چاپ سوم؛ ۱۳۷۴ ش
- محمدی، محمد حسین؛ هزار و یک حکایت اخلاقی؛ قم؛ انتشارات نیلوفرانه؛ چاپ دهم؛ ۱۳۹۲ ش