- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 14 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
وسواس از اختلالات عصبی انسانهاست که نمونه های آن در بین مردان و زنان، کودکان و نوجوانان، جوانان و بزرگسالان و حتی سالمندان، به صورت ها و انواع مختلف دیده می شود، ولی برخی از نمونه های آن در بین گروههای مختلف سنی و جنسی بیشتر است.
به طور کلی وسواس، یکی از شایعترین انواع تیک هایی است که باعث بروز مشکلات شدید در خانواده می شود. این تحقیق کوتاه، خلاصه ای در معرفی و درمان وسواس می باشد.۱ وسواس بیماری ویژه ای است که ویژگی بارز آن وسوسه انگیزی است.
در اصطلاح اهل لغت حدیث نفس است یعنی کلامی که در باطن انسان است و نیرویی بی ریشه ولی قوی که به امر و نهی انسان، واداشتن او به ارتکاب عملی و یا بازداشتن او از انجام امری می پردازد. در برخی از آیات قرآن وسواس به معنی افکار بیهوده و مضری آمده که در ذهن خطور می کند.۲
معنای اصطلاحی وسواس
یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر که با نوعی احساس اجبار و ناچاری ذهنی و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده از غیر عادی و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است.۳ روانشناسان وسواس را نوعی بیماری از سری نوروزهای شدید می دانند که تعادل روانی و رفتاری را از بیمار سلب و او را در سازگاری با محیط دچار اشکال می سازد و این عدم تعادل و اختلال دارای صورتی آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعی غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفی می کنند و آن را حالتی می دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده ای خاص، که اغلب وهم آمیز و اشتباه است آدمی را در بند خود می گیرد، آنچنان که حتی اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامی دارد که حتی رفتاری را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگی کار یا افکار خودآگاه است اما نمی تواند از قید آن رهایی یابد.
تظاهرات رفتاری
بطور کلی اعمال وسواسی به منظور کنترل یا تعدیل یک عقیده یا انگیزه وسواسی است – حداقل برای این منظور شروع می شود که یا به علت ترس بیمار از نتایج وسواس یا بعلت ترس از ناتوانی در کنترل آنها بوجود می آید. این اعمال وسواسی دفاعی برای در برگرفتن، خنثی کردن یا رد نتایج تهدید کننده یا فکر یا انگیزه وسواسی بوجود آمده، یا حاکی از میل به اطمینان از این موضوع است که فکر یا اعمال او در گذشته به اتفاق وحشتناکی منجر نشده است.
برخی اعمال وسواسی، مربوط به احساس گناه بیمار از این امر است که شاید رفتاری از او سر زده که موجب آزار و صدمه دیگری شده و یا اقدامی برای اطمینان از این است که در واقع امر بدی روی نداده است.
معهذا گاهگاهی رفتار وسواسی بیمار بصورت اعمال کلیشه ای و تکراری واضح در می آید. مثلا کندن لباس قبل از رفتن به رختخواب به فرمی ثابت و لا یتغیر در می آید، لباس باید روی یک صندلی یا جا رختی مشخصی قرار گیرد، مراحل شستشو، دفع ادرار و مسواک زدن، تماما باید بطور سریال انجام گیرد، اشیاء، میز و صندلی، بالش ها و ملافه ها تماما بطور متقارن باید قرار گیرند، هرگونه انحراف سبب اضطراب بیمار شده و قبل از بخواب رفتن باید بیمار مطمئن شود که همه چیز درست انجام گرفته است و اغلب پس از بیدار شدن هم، همان اعمال باید صورت گیرد.۴
صورت های وسواس
وسواس به صورتهای مختلف بروز می کند و در بیمار مبتلای به آن این موارد ملاحظه می شود:
۱- اجتناب: رفتار وسواسی بصورت پرهیز و اجتناب از اشیاء، امور و برخوردها پدید می آید. مهمترین و بیشترین جلوه این اجتناب را که بصورت پرهیز از آلودگی است در شستشوی افراطی و مکرر میبینیم.
۲- تکرار و مداومت: بیمار عمل بی حاصل و بیهوده ای را تکرار و در آن مداومت می نماید. چنان که گویی نیرویی از درون او را مجبور می کند عملی را مکررا انجام دهد. و این تکرار به او آرامش می دهد و از این دید رفتارش می تواند نوعی واکنش دفاعی بحساب آید. او در این کار خود را مجبور احساس می کند و نمی تواند از آن دست بردارد.
۳- تردید: بی تصمیمی و دو دل بودن، تردید در امور، از دیگر صورتهای وسواس است. او قادر نیست که خوب تصمیم بگیرد. ممکن است او در آن واحد امری را قبول داشته و یا نداشته باشد، باور بکند یا نکند، کاری را انجام بدهد و یا ندهد، و این یک امر دائمی است. دست به چیزی می زند، برایش این تردید پدید می آید که نجس شده یا نشده است، اگر چه آن شی ء پرده خشک و آویزان اتاق باشد. و برای نجات از این تردید شروع به آب کشیدن می کند. گاهی تردید در کارهایش آنچنان شدید است که نمی تواند جدا از بین دو مساله یکی را برگزیند و یا در دو سوی قطب یک امر به یک سو متمایل شود.
۴- شک در عبادت: جلوه ای دیگر از تردید شک در عبادات است، مثلا می خواهد نماز بخواند اقامه می خواند و تکبیره الاحرام می گوید. بعدا برای او این وسوسه پیش می آید که آیا تکبیره الاحرام را درست گفته است یا نه؟ آیا نیت اقتدایش به امام مسجد درست بوده یا نه ؟
۵- ترس: از علائم مهم وسواس ترس است و البته ترسی بی ریشه و اساس که نکند چنین و چنان شود؟ مبادا فلان حالت پدید آید؟
۶- دقت و نظم افراطی: از دیگر نشانه ها نظم و دقت افراطی است. شخص سعی دارد همه چیز دقیقا براساس ترتیب خاصی باشد تا هیچ چیز غلط و پیش بینی نشده ای پدید نیاید و هیچ گونه بی حسابی در کار نباشد. در ایجاد نظم و ترتیب نیز احساس خستگی نمی کنند.
۷- اجبار و الزام: فرد وسواسی در خود احساس الزام و اجبار می کند و ناگزیر است همه اعمال و آداب خود را بصورت جبر انجام دهد.
۸- احساس بن بست: در فرد وسواسی گاهی این احساس پدید می آید که در حل فلان مساله و دشواری در بن بست بوده و قادر به رفع و مهار آن نیست. او برای نجات از این بن بست خود را به امری سرگرم کرده و بطور مکرر آن را انجام می دهد ؛ با این تصور که اگر دست از این رفتار بردارد به رفتاری ناپسند دست خواهد زد که برای او و دیگران ناگواراست.
۹- عناد و لجاجت: گاهی بیمار برای کاهش اضطراب و ناراحتی خود رفتار پیچیده ای را از خود بروز می دهد که توام با عناد و پرخاشگری است و در مواردی ممکن است با خودآزاری همراه باشد. او در این رفتار و پرخاشگری لجاجت و اصرار فوق العاده ای دارد.
علائم دیگر
در مواردی وسواس بصورت، خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدی، آتش زدن جایی، درآوردن جامه خود، بیقراری، بهانه گیری، بی خوابی، بدخوابی، بی اشتهایی،… متجلی می شود آنچنانکه به اطرافیانش این احساس دست می دهد که نکند دیوانه شده باشد.
انواع وسواس
وسواس هایی که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تاثیر قرار داده و احاطه شان می کند معمولا بصورتهای زیر است:
۱- وسواس فکری
موضوع آن فکر و اندیشه ای است که بیمار را در برگرفته و آتشی از وسوسه های نگران کننده و اضطراب آور در درونش برپا می سازد.
صور وسواس فکری: این وسواس به صورتهای مختلف خود را نشان می دهد که برخی از نمونه های آن بشرح زیر است:
اندیشه درباره بدن: بدین گونه که بخشی مهم از اشتغالات ذهنی و فکری بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه می کند و در صدد به دست آوردن دارویی جدید برای سلامت بدن است.
رفتار حال یا گذشته: مثلا در این رابطه می اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملی می شود آیا درست می اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا؟
در رابطه با اعتقادات: زمانی فکر وسواسی زمینه را برای تضادها و مغایرت های اعتقادی فراهم می سازد. مسایلی در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را بخود مشغول می دارد.
اندیشه افراطی: زمانی وسواس در مورد امری بصورت افراط در قبول یا رد آن است با اینکه بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولی بصورتی است که گویی اندیشه مزاحمی بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط می سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد می کند بدون اینکه آن مساله کوچکترین ارتباطی با زندگی او داشته باشد؛ مثلا در رابطه با دارویی عقیده ای افراطی پیدا می کند بگونه ای که طول عمر، بقای زندگی و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو می داند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه ای دست نیابد.
۲- وسواس عملی
وسواس گاهی عملی است و آن عبارت از رشته اعمال و رفتاری است که نه تنها جنبه منطقی ندارند بلکه کاملا بیهوده به نظر میرسند.
جلوه های وسواس عملی
وسواس عملی به شکلهای گوناگون خود را بروز می دهد که ما به نمونه ها و مواردی از آن اشاره میکنیم:
شستشوی مکرر: مردم بر حسب عادت تنها همین امر را وسواس می دانند و این بیماری در نزد زنان رایجتر است.
رفتار منحرفانه: جلوه آن در مواردی بصورت دزدی است و این امر حتی در افرادی دیده می شود که هیچ گونه نیاز مادی ندارند.
دقت وسواسی: نمونهاش را در منظم کردن دگمه لباس و… میبینیم و وضعیت فرد بگونه ای است که گویی از این امر احساس آرامش میکند.
شمردن: شمردن و شمارشها در مواردی میتواند از همین قبیل بحساب آید مثل شمردن نردهها با اصرار بر این که اشتباهی در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن: گاهی وسواس ها بصورت راه رفتن اجباری است. شخص از این سو به آن سو راه می رود و اصرار دارد که تعداد قدمها معین و طبق ضابطه باشد. مثلا فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
۳- وسواس ترس
آن را وسواس وقفه ای هم می خوانند و در آن بیمار آنچنان است که گویی از انجام دادن امری و یا تن دادن به کاری ترس دارد و نیرویی او را از اقدام به امری اگرچه ضروری باشد باز می دارد و در حقیقت ترمزی برای اعمال و رفتار اوست. صورتهای ترس وسواسی عبارت است از: ترس از آلودگی – ترس از مرگ – ترس از دفع – ترس از محیط محدود – ترس از امری خلاف اخلاق – ترس از تحقق آرزو.
۴- وسواس الزام
برخی از محققان احساس الزام و اجبار را از آثار و محصولات وسواس ذکر می کنند ؛ نه نوعی از آن. در این نوع وسواس نمی تواند خود را از انجام عمل و یا فکری بیرون آورد و در صورت رهایی از آن فکر و خودداری از آن عمل موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
وسواس در چه کسانی بروز می کند؟
گفتیم که صورت خفیف وسواس در بسیاری از افراد وجود دارد ولی چون صورت مرضی مهم و غیر قابل تحمل ندارد بصورت عادی دیده می شود و افراد جامعه آن را می پذیرند. دشواری به هنگامی است که این حالت در بیماران اوج گیرد و آنها را به وسوسه و تردیدی مشهود بکشاند که در آن صورت کار و زندگی او و دیگران را به بن بست کشانده و حیات شخصی و اجتماعی او را دچار مخمصه خواهد کرد.
الف) در رابطه با سن: تجارب حیات عادی افراد نشان میدهد که وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجا رشد می کند. اگر در آن ایام شرایط برای درمان مساعد باشد بهبودهای نسبی و دوره ای پدید می آید وگرنه بیماری سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایی که خود بیمار به ستوه می آید.
ب) در رابطه باهوش: بررسیهای علمی نشان داده اند که وضع هوشی آنها در سطحی متوسط و حتی بالاتر از حد متوسط است. وسواسی هایی که دارای هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند بسیار کمند بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کم هوشی شان شود.
ج) در رابطه با اعتقاد: در این زمینه به دو گروه از بیماران بر میخوریم:
۱- بیمارانی که به علت ضعف در عقیده و ایمان و یا اعراض از مذهب به این بیماری دچار شده اند و امر خدا را کوچک شمرده اند که در این دسته از افراد وسواس فکری زیادتر است چون به جایی وصل نیستند نمی توانند شک و تردید خود را سرو سامان بخشند.
۲- بیمارانی که به علت علاقه افراطی به مذهب و آمیخته بودن این علاقه با جهل و وهم به وسواس فکری و بخصوص وسواس عملی دچار میشوند.
د) در رابطه با شخصیت و محیط: تجارب نشان دادهاند آنهایی که در زندگی شخصی حساس ترند امکان ابتلایشان به بیماری وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانی که والدینشان معمولا محکومشان می کنند این بیماری بیشتر دیده میشود.
پارهای از تحقیقات نشان دادهاند که شخصیت والدین و حتی صفات ژنتیکی، روابط همگن خویی و محیطی در این امور مؤثرند به همین نظر وسواس در بین دوقلوهای یکسان بیشتر دیده میشود تا در دیگران، اگر چه ریشه های اساسی و کلی این امر کاملا مشهود نیست.
مساله شخصیت را اگر با دامنه ای وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که این امر حتی در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس، بر خلاف بیماری هیستری است که اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده می شود، در جوامع بظاهر متمدن و پیشرفته و حتی در بین افراد هوشمند هم بمیزانی قابل توجه دیده می شود.۵
ریشه های خانوادگی وسواس
در مورد ریشه و سبب این بیماری مطالب بسیاری ذکر شده که اهم آنها عبارتند از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقی، وضع هوشی، عوامل اجتماعی، عوامل خانوادگی، عوامل اتفاقی، رقابت ها، منع ها و… که ما ذیلا به مواردی از آن اشاره می کنیم.
الف) وراثت: تحقیقات برخی از صاحبنظران نشان داده است که حدود چهل درصد وسواسیها، این بیماری را از والدین خود به ارث برده اند، اگرچه گروهی دیگر از محققان جنبه ارثی بودن آن را محتمل دانسته و قایل شده اند، انتقال زمینه های عصبی می تواند ریشه و عاملی در این راه باشد.
ب) تربیت: در این مورد مباحثی قابل ذکرند که اهم آنها عبارتند از:
۱- دوران کودکی
اعتقاد گروهی از محققان این است که پنجاه درصد وسواس های افراد در سنین جوانی و پس از آن از دوران کودکی پایه گذاری شده و تاریخچه زندگی آنها حاکی از دوران کودکی ویژه ای است که در آن کشمکش ها و مقاومت ها و سرسختی های فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته های بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
۲- شیوه تربیت
در پیدایش گسترش وسواس برای شیوه تربیت والدین نقش فوق العاده ای را باید قایل شد. بررسیها نشان می دهد مادران حساس و کمال جو بصورتی ناخودآگاه زمینه را برای وسواسی شدن فرزندان فراهم می کنند و مخصوصا والدینی که رفتار طفل را بر اساس ضابطه خود به صورت دقیق می خواهند و انعطاف پذیری کمتری دارند در این رابطه مقصرند.
تربیت خشک و مقرراتی در پیدایش و گسترش این بیماری زیاد مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن کودک به صورت ناگهانی، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است.
۳- تحقیر کودک
عده ای از بیماران وسواسی کسانی هستند که دائما این عبارت به گوششان خورده است که: آدم بی عرضه ای هستی، لیاقت نداری، در خور آدم نیستی، بدرد زندگی نمی خوری… و از بابت عدم لیاقت خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد رکوفت شنیده و تنبیه شده اند. این گونه برخوردها بعدا زمینه را برای ناراحتی عصبی و یا وسواس آنها فراهم کرده است.
۴- ناامنی ها
پاره ای از تحقیقات نشان داده اند برخی از آنها که دوران حیات کودکی آشفته ای داشته و با ترس و نا امنی همساز بوده اند بعدها به چنین بیماری دچار شده اند. آنها در مرحله کودکی وحشت از آن داشته اند که نکند کار و رفتارشان مورد تایید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران کودکی برای راضی کردن مربیان خود می کوشیدند و سعی داشتهاند که دقتی افراطی درباره کارهای خود روا دارند و در همه مسائل، با باریک بینی و موشکافی وارد شوند.
۵- منع ها
گاهی وسواس فردی بزرگسال نشات گرفته از منع های شدید دوران کودکی و حتی نوجوانی و جوانی است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیریهای بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد معلوم نیست عاقبت خوش و میمونی داشته باشد.
۶- خانواده افراد وسواسی
بررسیها نشان دادهاند:
– اغلب وسواسی ها والدین لجوج داشته اند که در وظیفه خواهی از فرزندان سماجت بسیار نشان می دادهاند.
– ایرادگیر و عیبجو بودهاند اگر مختصر لغزشی از فرزندان خود می دیدند، آن را به رخ فرزندان میکشیدند.
– خسیس و ممسک بودهاند به طوری که کودک برای دستیابی به هدفی ناگزیر به شیوه ای اصرارآمیز بوده است و بالاخره افرادی کم گذشت، طعنه زن، ملامتگر، بودهاند و کودک سعی می کرده خود را در حضور آنها دائما جمع و جور کند تا سرزنش نشود.۶
درمان
برای درمان میتوان از راه و رسم ها و وسایل و ابزاری استفاده کرد که یکی از آنها تغییر محیطی است که بیمار در آن زندگی میکند:
۱- تغییر آب و هوا
دور ساختن بیمار از محیط خانواده و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگی در یک منطقه خوش آب و هوا برای تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثری آرامش بخش دارد و این امری است که اولیای بیمار می توانند به آن اقدام کنند.
۲- تغییر شرایط زندگی
از شیوه های درمان این است که زندگی بیمار را در محیطی دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطی کشاند که در آن مساله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بنای اصلی شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد بررسیهای تجربی نشان می دهند که در مواردی با تغییر شرایط زندگی و حتی تغییر خانه و محل کار و زندگی بهبود کامل حاصل میشود.
۳- ایجاد اشتغال و سرگرمی
تطهیرهای مکرر و دوباره کاری ها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصتی کافی برای انجام آن در خود احساس می کند و وقت و زمانی فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضروری است در حدود امکان سرگرمی او زیادتر گردد تا وقت اضافی نداشته باشد. اشتغالات یکی پس از دیگری او را وادار خواهد کرد که نسبت به برخی از امور بی اعتماد گردد، از جمله وسواس.
۴- زندگی در جمع
فرد وسواسی را باید از گوشه گیری و تنهایی بیرون کشاند. زندگی در میان جمع خود می تواند عاملی و سببی برای رفع این حالت باشد. ترتیب دادن مسافرتهای دستجمعی که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدی را در زندگی پذیرا شوند، در تخفیف و حتی درمان این بیماری مخصوصا در افرا کمرو مؤثر است.
۵- شیوه های اخلاقی
رودربایستی ها و ملاحظات فیمابین که هر انسانی بنحوی با آن مواجه است تا حدود زیادی سبب تخفیف این بیماری می شود. طرح سؤالات انتقادی توام با لطف و شیرینی، به ویژه از سوی کسانی که محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگی بیمار بسیار موثر است و می تواند موجب پیدایش تخفیف هایی در این رابطه شوند و البته باید سعی بر این باشد که انتقاد به ملامت منجر نشود روح بیمار را نیازارد.
احیای غرور بیمار در مواردی بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خواری ناشی از پذیرش رفتارهای ناموزون وسواسی است و به بیمار قدرت میدهد.
باید گاهی غرور فرد را با انتقادی ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که می تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بی معنی است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
۶- تنگ کردن وقت
بیش از این هم گفته ایم که گاهی تن دادن به تردیدها ناشی از این است که بیمار خود را در فراخی وقت و فرصت ببیند و برای درمان ضروری است که در مواردی وقت را بر فرد وسواسی تنگ کنند.
در چنین مواردی لازم است با استفاده از متون و شیوه هایی او را به کاری مشغول دارید به امر و وظیفه ای او را وادار نمایید تا حدی که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است سریعا انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه ای در مواردی می تواند بصورت جدی در درمان مؤثر باشد.
۷- زیرپاگذاردن موضوع وسواس
در مواردی برای درمان بیمار چاره ای نداریم جز این که به او القا کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتی با پیراهنی که آن را او نجس می داند و یا با دست و بدنی که او تطهیر نکرده می شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را وا داریم تا همان کاری را که از آن می ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورت است که در می یابد هیچ واقعه ای اتفاق نمی افتد.
شیوه های اصولی در درمان وسواس
الف) روانپزشکی
اگر رفتار و یا عمل وسواسی شدید شود نیاز به متخصص روانی و درمانگری است که در این زمینه اقدام کند. کسی که تعلیمات تخصصی و تحصیلی اش در روان پزشکی او به او اجازه می دهد که برای شناخت ریشه بیماری و درمان بیمار اقدام نماید.
علاوه بر اینکه در زمینه ریشه یابی ها کار و تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتی بعمل آورده و لااقل حدود ۳۰۰-۲۰۰ ساعتی هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایی تجویز کنند و یا شیوه های دیگری را برای درمان لازم می بینند بکار گیرند.
بیماران را گاهی لازم است که در مؤسسات روان پزشکی و گاهی هم در بیمارستان ها به طرق روانکاوی و روان درمانی درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بستری نمود. درمان بیماری برای برخی از افراد بسیار ساده و آسان و برای برخی دیگر بسیار سخت است ؛ بویژه که شرایط اقتصادی و اجتماعی بیمار هم در این امر مؤثر است.
ب) روان درمانی
این هم نوعی درمان است که توسط روانکاو یا روانشناس صورت می گیرد و آن یک همکاری آزاد بین بیمار و درمان کننده مبتنی بر اعمال متقابل است که بر اساس روابطی نسبتا طولانی و طبق هدف و برنامه ریزی مشخصی به پیش می رود.
درمان اختلال به صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدی که قادر به اصلاح زندگی روانی فرد باشد انجام می گیرد. در این درمان گاهی هم ممکن است دارو مورد استفاده قرار گیرد. البته اصل بر این است که بر اساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه برای یک تحول درونی فراهم شود.
اصولی در روان درمانی
در روان درمانی افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبه ها توجه نشود امکان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف – اصلاح محیط: و غرض محیط زندگی بیمار، توجه به امنیت آن، بررسی اصول حاکم بر جنبه های محبتی و انضباطی، نوع روابط و معاشرتها، فعالیتهای تفریحی، گردشها، تلاشهای جمعی، مشارکتها در امور،… است.
ب – ارتباط خوب و مناسب: در روان درمانی آنچه مهم است داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردی و همراهی، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق بجانبی برای بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خودداری از سرزنش و….
ج – روانکاوی و روان درمانی: که در آن تلاشی برای ریشه یابی، ایجاد زمینه برای دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود گشودن عقده ها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشا اختلال خود، القائات لازم و…
منابع
۱- قائمی امیری – علی: وسواس، انتشارات امیری، تهران، ۱۳۶۵
۲- سادوک – کاپلان: ترجمه دکتر نصرت الله پور افکاری، نوروزها و اختلالات شخصیت تهران، بی تا.
۳- گریسون – جاناتان ب ؛ گیل استکتی – ادناب، فوآ: ترجمه دکتر امیر هوشنگ مهریار، وسواس، انتشارات رشد، تهران ۱۳۷۳
پی نوشت ها
۱-قابل ذکر است در این مختصر از کتاب دکتر قائمی بعنوان منبع اصلی بدلیل انجام آن و پرداختن به همه جوانب نظری بوده در ضمن مطالعه و تحقیق در کتب دیگر نیز صورت گرفته است.
۲-ناس، ۵: “الذی یوسوس فی صدور الناس ”
۳-گریسون – جاناتان ب ؛ گیل استکتی – ادناب، فوآ: ترجمه دکتر امیر هوشنگ مهریار، وسواس، انتشارات رشد، تهران ۱۳۷۳، ص ۹
۴-کاپلان سادوک: نوروزها و اختلالات شخصیت، ترجمه پورافکاری – نصرت الله، ص ۴۵
۵-قائمی امیری – علی: وسواس، ص ۶۱
۶-همان، ص ۷۸
منبع: مجله مشکوه النور؛ شماره ۸؛ فاطمه اشرفی کنی و نعیمه سادات موسوی