- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 17 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
یکى از فرق اسلامى که امروز در سوریه و برخى کشورهاى اسلامى دیگر وجود دارد، فرقه نصیریه یا علویان است. در این مقاله قصد داریم به سیرى از دیدگاه هاى مختلف درباره این فرقه بپردازیم. اطلاعات صحیح درباره این فرقه بسیار کم است. تحقیقات درباره آن نیز در دهه هاى اخیر شروع شده است. در ایران، حتى در حد گزارشى هم، این مباحث طرح نشده است. بنابراین، هر بخش این موضوع، تحقیق دقیق و عمیق را طلب مى کند، اما به دلیل کمبود اطلاعات لازم است ابتدا مقالاتى گزارشگونه نوشته شود و سپس تحقیقات ویژه در قسمتهاى مختلف دنبال شود.
در مقدمه لازم است به این نکته اشاره کنیم که در بررسى بسیارى از فرقه ها در جهان اسلام، آنچه شرط انصاف است رعایت نمى شود.۱ با آن همه تأکید که اسلام در باب صداقت و امانت فرموده است، گویا این صداقت و امانت فقط باید درباره افراد رعایت شود، ولى اگر سخن از گروهها و فرقه هاى اسلامى در میان باشد، ضرورت رعایت صداقت و امانت از بین مى رود و هر کس هرچه را خواست به فرقه ها نسبت میدهد. گاه نظر غیر قابل قبول یک فردِ نزدیک به فرقه را به همان فرقه نسبت مى دهند و یا نظر تردیدآمیز فردى را که در فرقه پذیرفته نشده است، دیدگاه ضرورى آن فرقه میشمرند، یا دیدگاههاى مغرضانه دشمنان و مخالفان را دیدگاههاى مسلّم یک فرقه دیگر ذکر مى کنند. اینان کمتر حاضرند از خود سؤال کنند که اگر آنچه به یک جمعیت نسبت مى دهند، غلط یا اشتباه باشد یا مورد پذیرش نباشد، چه کسى پاسخگو خواهد بود. به هر حال، متأسفانه، این وضعیتى است که از گذشته وجود داشته و همچنان هم ادامه دارد.
یکى از فرقه هایى که این زهر به کامشان ریخته شده و شاید بیشترین ظلمها به آنها رفته است، فرقه علویان اثنا عشرى است که دوست و دشمن، خاورشناس و اسلام شناس، مسلمان و غیرمسلمان، هرچه خواستهاند به آنها نسبت دادهاند. ولى خوب بود با پژوهش در این فرقه که هنوز در صحنه۲ کشورهاى اسلامى فعال است، صحت و سقم این نسبتها بررسى میشد.
البته ممکن است گفته شود که شاید آنچه در گذشته به آنان نسبت داده شده، مربوط به پیشینیان این فرقه است که داراى عقایدى بوده اند، ولى امروزه علویان خود را از عقاید پیشینیان رها ساخته اند. بر فرض که چنین احتمالى درست هم باشد، نویسندگانى که در این زمینه تحقیق مى کنند، عقاید کسانى را که دیروز زندگى مى کردند، ذکر مى کنند و در نهایت علیه علویان امروز نتیجه گیرى مى کنند. از طرفى با توجه به غرضورزیهایى که در گذشته انجام شده، لازم است درباره آنچه در نوشته هاى پیشینیان است نیز تجدیدنظر شود و همه آنها دوباره بازنگرى شود.
ما در این نوشته، ابتدا دیدگاههاى ملل و نحل نویسان را درباره نصیریه و علویان پى مى گیریم و سپس به دیدگاه هاى نویسندگان جدید مى پردازیم و در آخر، دیدگاههاى برخى از نویسندگان علوى را یادآورى مى کنیم. به نظر مى رسد اگر خود این سه بخش بدون داورى با هم مقایسه شود، روشن مى گردد که در نوشته هاى راجع به علویان چقدر صداقت وجود داشته است.
دیدگاه هاى ملل و نحل نویسان قدیم درباره نصیریه
از نخستین کسانى که به معرفى فرقه نصیریه پرداخته، سعدبن عبدالله اشعرى قمى است. وى در کتاب المقالات و الفرق آنها را اینگونه معرفى مى کند:
عدهاى از قائلان به امامت علیبن محمد به نبوت فردى به نام محمدبن نصیر غیرى معتقد شدند. او ادعا مى کرد که نبى و رسول است و علیبن محمد عسگرى او را فرستاده است. وى قائل به تناسخ بود و در حق ابوالحسن غلو نمود و قائل به ربوبیت او شد. او محرمات را مباح مى دانست و نکاح مردان با مردان را جایز مى شمرد و تصور مى کرد این کار از روى فروتنى است.۳
با کمى تفاوت، همین مطالب در فرق الشیعه نوبختى آمده است. برخى از عبارات نوبختى نیز صحیح تر به نظر مى رسد؛ از آن جمله در المقالات و الفرق به دنبال اسم امام هادى (علیهالسلام)، «عسگری» آمده است. اما عسگرى از القاب امام یازدهم است و بهدرستى در کتاب نوبختى نیامده است.۴
ابوالحسن اشعرى، بنیانگذار فرقه اشاعره، در یک سطر چنین آورده است که فرقه اى از رافضه که به آنها نمیریه گفته مى شود، اصحاب غیریاند که معتقدند خداوند در نمیرى حلول کرده است.۵
بغدادى، نویسنده الفرق بین الفرق مى نویسد:
شریعیه و نمیریه از حلولیهاند که گفتند روح خدا در پنج کس اندر آمد که پیغمبر و على و فاطمه و حسن و حسین باشند و آن پنج تن خدایاناند.۶
آورده اند که شریعى روزى دعوى نمود که خداى در وى حلول کرده است. پس از او مردى از پیروانش که نمیر نام داشت و مى پنداشت که خداى به کالبد وى اندر آمده است، جانشین او شد.۷
شهرستانى ضمن ذکر نصیریه و اسحاقیه در کنار هم مى نویسد: نصیریه بیشتر معتقدند که جزء الهى (در امام علی) وجود دارد و اسحاقیه معتقدند که امام على (علیهالسلام) در نبوت با پیامبر شریک بود.۸
صاحب الفصل معتقد است:
یکى از فرق سبئیه گروهى هستند که ادعاى الوهیت امام على مى کنند و در زمان ما بر منطقه خبه الاردن در شام، مخصوصاً شهر طبریه، غلبه یافته اند. از گفتههاى ایشان است لعن ]حضرت[ فاطمه، دختر پیامبر، و ]امام[ حسن و ]امام[ حسین، فرزندان على ـ رضى اللَّه عنه ـ و یقین به اینکه آنها شیاطینى به صورت انساناند. این گروه معتقدند عبدالرحمنبن ملجم مرادى، افضل اهل زمین و بزرگوارترین آنها در آخرت است؛ چون او روح لاهوت را از تاریکى جسد رها ساخت.۹
در تبصره العوام آمده است:
در مقالت اصحاب اهل دوم از فرق اسلام که ایشان را شیعه خوانند؛ بدان که در این زمان از قومى که خود را شیعه خوانند چهار فرقت بیشتر نماند… چهارم نصیریان. و فرقت اول از نصیریان… سبأئیهاند و فرقت دوم کاملیه اند… فرقت سوم بیانیهاند… فرقت هشتم شریعیه اند و ایشان گویند خداى تعالى بر نبى و على و فاطمه و حسن و حسین فرود آمد و ایشان الهاند. و نُمیرى گوید: خداى تعالى در وى فرود آمد ـ یعنى به على ـ و او الهاست۱۰… جمله فرق که ایشان دعوى شیعیتگرى کنند، در زمان ما چهار فرقت بیش نباشند؛ اول نصیریان و بیان کفر ایشان کردیم.۱۱
استفتایى از ابن تیمیه نقل شده است که او در آن نظر خود را درباره نصیریه بیان داشته است. متن استفتا و فتوا چنین است:
نظریات علما و پیشوایان دین که خداوند از ایشان خشنود باد و آنان را در اظهار حق مبین و فرو نشاندن آتش فتنه هاى مخالفین توفیق دهاد، درباره نصیریه چیست؟ کسانى که به حلال بودن شراب، تناسخ ارواح، قدم عالم، انکار وجود رستاخیز و قیامت و بهشت و دوزخ در غیر این دنیا معتقدند، و مى گویند نمازهاى پنجگانه عبارت از پنج اسم یعنى نامهاى على، حسن و حسین و محسن و فاطمه است و ذکر نام این پنج تن، آنان را از غسل جنابت و وضو و سایر شرایط و واجبات نماز بى نیاز مى سازد. روزه نیز نزد آنان عبارت از نام سى مرد و سى زن است که در کتب خویش از آنان نام مى برند و اینجا جاى ذکر اسامى آنان نیست. به عقیده این گروه، خالق آسمانها و زمین، على بن ابى طالب – رضى اللَّه عنه ـ است و هم او در آسمان و زمین امام است… .
متن فتواى ابن تیمیه هم این است:
جماعتى که از آنان یاد شد و نصیریه نام دارند و نیز سایر فرقه هاى قرامطه باطنیه، از یهودیان و مسیحیان و بلکه از بسیارى از مشرکان کافرترند و ضررى که متوجه امت محمد (صلیالله علیه و آله) مى سازند، از ضرر کافران محارب از قبیل کافران ترک و فرنگ و همانند آنان بیشتر است؛ زیرا این گروه در نزد مسلمانان ناآگاه به تشیع و موالات اهل بیت تظاهر مى کنند، در حالى که در حقیقت نه به خدا ایمان دارند و نه به رسول او، نه به کتاب او، نه به امرى و نه به نهیاى، نه به ثوابى و نه به مجازاتى، نه به بهشتى و نه به دوزخى، و نه به هیچ کدام از پیامبران پیش از محمد (صلیالله علیه و آله) و نه به دینى از ادیان پیشین؛ بلکه در برخورد با کلام خدا و سخن رسول او که نزد همه مسلمانانش شناخته شده است، آن را بر طبق آنچه بدان عقیده دارند تأویل مى کنند.۱۲
اینها بخشى از عبارات ملل و نحلنویسان تا دوره ابن تیمیه است که به عقاید نصیریه غیریه و شریعیه پرداخته اند. در برخى از نوشته ها، نظیر اشعرى قمى و نوبختى، اسم «نصیر» و «غیر» به عنوان بنیانگذار آمده است، اما برخى نیز نظیر ابوالحسن اشعرى به هیچ وجه به بنیانگذار اشاره نکردهاند. این امر که نمیر و نصیر یکى هستند یا شریعیه در اصل نمیریه بوده و مطالبى از این قبیل، از نوشته هاى ملل و نحلنویسان به دست نمى آید.
از سوى دیگر، عقاید نسبت داده شده نیز بسیار متفاوت و گاهى در حد تناقضاند. در یک جا گفته شده خدا در روح «غیر» حلول کرده و گاهى گفته شده در روح پنج تن حلول نموده است. گاهى حضرت زهرا در اوج قرار گرفته و گاهى بدترین توهینها به آن حضرت روا داشته شده است. به هرحال، عبارتها چنان متفاوت است که به آسانى نمیتوان آنها را به دیدگاه قابل قبولى برگرداند.
نویسندگان جدید و نصیریه و علویان
نویسنده کتاب الفرق و الجماعات الاسلامیه، درباره نصیریه از چند منبع مطالبى نقل مى کند که بیشتر همان مطالب فرق الشیعه نوبختى است. وى در صفحه ۱۱۸ کتاب خود از فرقه نمیریه و در صفحه ۱۲۳ از فرقه نصیریه سخن میگوید و نصیریه و علویون را یکى مى داند و بنیانگذار نصیریه و نمیریه را یکى مى شمارد. وى در ضمن بحث از نمیریه، بنیانگذار این فرقه را محمدبن نصیر نمیرى مى داند و در دومى هم از محمدبن نصیر بصرى نمیرى نام میبرد که کلمه بصرى در دومى اضافه است. وى در ادامه درباره نصیریه مى نویسد: «سخنانى درباره این فرقه وجود دارد که امام على را خدا مى دانند و گفته اند که ظهور نورانى آن حضرت با جسد جسمانى بوده است؛ نظیر جبرئیل که به صورت بعضى از افراد در مى آمد.» پس از این، نویسنده اظهار مى دارد که نمیخواهد از هیچ فرقه اى دفاع کند، ولى در پیش آنها بوده و در پاسخ به سؤالاتى که از آنها کرده است، هرگز چنین چیزى نگفته اند. به عقیده وى، برخى از جاهلان این طایفه که اندیشه این گروه را نمى شناسند، سخنانى مى گویند که با افکار طایفه منافات دارد. در پایان، نویسنده آورده است که این گروه در کشورهایى نظیر ترکیه، ایران، فلسطین و… زندگى مى کنند.۱۳
در کنار این اظهارنظر، نویسنده تاریخ المذاهب الاسلامیه درباره آنها اینگونه اظهارنظر مى کند که براى این گروه جز اسمى از اسلام باقى نمانده است و اینان معتقد به الوهیت حضرت على هستند.۱۴
در دایره المعارف مصاحب آمده است:
نصیریه، اصحاب نصیر نمیرى بودند که در حق امام علیبن محمد النقى غلو کرد و خود را پیامبر خواند. شرح عقاید این فرقه که هنوز بقایاى ایشان در جبال سوریه ساکن هستند، به تفصیل در کتب ملل و نحل آمده است. این فرقه را نمیریه نیز خوانده اند.۱۵
معین در فرهنگ خویش چنین اظهارنظر مى کند:
نصیریه یا علویه یا علویین: متکلمان شیعه و سنى درباره نصیریه و عقاید آنان مطالب متناقض نوشته اند. از نوشته بعضى از قدما و متکلمان چنین بر مى آید که این فرقه از پیروان عبداللهبن سبا هستند و بعضى آنان را از فرق زیدیه به شمار مى آورند. بعضى نوشته اند فرقه اى از غلاه هستند و معتقدند که حق تعالى در ذات امیرالمؤمنین على (علیهالسلام) حلول کرده و گویند ظهور روحانى در جسمانى، مطلبى است غیر قابل انکار؛ مانند ظهور جبرئیل به صورت دحیه کلبی؛ و چون على و اولادش از سایر معصومان برترند و وابسته به اسرار ربانى و مؤید به تأیید الهى مى باشند، حق به صورت على ظهور کرد. بعضى نوشته اند نصیریه، تابع محمدبن نصیر نمیرى اند و او امام على النقى را رب و خود را مُرسَل از طرف او خواند. بعضى گویند نام فرقه اى است که به نبوت محمدبن نصیر معتقد هستند. امروز گروهى از نصیریه در شمال سوریه سکونت دارند. بعد از کشتارى که ترکها از علویین کردند، نام علویین به نصیریه بدل شد و بعد از ۴۱۲ سال، یعنى پس از پایان جنگ جهانى (۱۹۱۸)، دوباره این فرقه نام علویین به خود نهادند.۱۶
از نکات مثبت در نوشته معین، توجه او به تناقضات نوشته هاى متکلمان شیعه و سنى است و نیز توجهى که به کشتار آنها نموده و اینکه نام آنها در دوره اى از تاریخ به نصیریه و سپس به علوى برگشته است. اگر همین دو نکته در تحقیقات درباره علویها مورد تأمل قرار گیرد، این پژوهشها یا به نتایج دلخواه علویان خواهد رسید یا لااقل به توقف مى انجامد و از تکرار تهمتهاى ناروا بدان جلوگیرى مى شود.
در المنجد آمده است که نصیریه یا علویان که در جبل علویین و شمال سوریه ساکناند، منسوب به محمدبن نصیرند و بزرگترین متکلم آنها المُصیبى است.۱۷
محمدرضا حکیمى، از روحانیون لبنان، در کتاب نهایه الفرق نهایه الملوک مى نویسد:
اینها اصحاب محمدبن نصیر نمیریاند و او از غلات بود و ادعا مى کرد که از طرف امام عسکرى به نبوت مبعوث شده است. او قائل به تناسخ بود و در حق امام عسکرى غلو نمود و قائل به ربوبیت آن حضرت شد و معتقد به اباحه محرمات و جواز نکاح مردان با مردان بود.۱۸
نویسنده کتاب العلویون النصیریون مى نویسد:
نصیریان معتقدند که على، محمد و سلمان، سه ذات الهى را تشکیل مى دهند؛ و از دیگر اعتقادات اینان، تناسخ است.۱۹
شیبى، نویسنده معروف عراقى، در موارد مختلف در کتاب الصله بین التصوف و التشیع به این گروه پرداخته و معتقد است آنها فرقه اى هستند که امام على را خدا مى دانند۲۰ و مسیحیت و اسلام را جمع نموده اند.۲۱
عبدالرحمن بدوى در کتاب مذاهب الاسلامیین معتقد است که نصیریه طایفه اى از غلات شیعهاند که به الوهیت علیبن ابیطالب عقیده دارند.۲۲
مشکور، نصیریه را اینگونه معرفى مى کند:
نصیریه که آنان را انصاریه و علویه نیز مى گویند، منسوب به ابن نصیر نامى هستند و در قرن پنجم هجرى از شیعه امامیه منشعب شدند و بعدها در شمال غربى سوریه جاى گرفتند. تعالیم نصیریه عبارت است از التقاط عناصر شیعه و مسیحیت و معتقدات مردم پیش از اسلام. به عقیده ایشان خدا ذات یگانه اى است که مرکب از سه اصل لا یتجزى به نامهاى معنا و اسم و باب است. این تثلیث به نوبت در وجود انبیا مجسم و متجلى گشته است. آخرین تجسم با ظهور اسلام مصادف شد و آن ذات یگانه در تثلیث لا یتجزائى در وجود على و محمد و سلمان فارسى تجسم یافت. بدین سبب، تثلیت مزبور را با حروف «عمس» معرفى نمودند که اشاره به حرف اول سه اسم على و محمد و سلمان است. نصیریه معتقد به تناسخاند و مانند دروز که به دو دسته روحانى تقسیم مى شوند، به دو طبقه عامه و خاصه منقسم مى گردند؛ خاصه از خود کتب مقدس دارند و مضمون آنها را تأویل مى کنند، ولى براى عامه مکشوف نمى سازند.۲۳
آخرین نویسنده اى که به نقل دیدگاه او مى پردازیم، یحیى امین در معجم الفرق اسلامیه است. گویا او خواسته است بین نصیریه و نمیریه و علویان فرق بگذارد که هم سخن ملل و نحل نویسان توجیه شود و هم وضعیت فعلى علویان از تهمتها مبرا گردد. البته نویسنده تصریح ندارد که منظورش از تفکیک، چنین چیزى بوده است، ولى اگر به طور طبیعى این سه بخش در کنار هم قرار گیرند، چنین نتیجه اى گرفته مى شود.
او درباره نمیریه مى نویسد:
اینان فرقه اى از غلات و پیرو فردى به اسم نمیرى بودند. بعضى گفته اند که او ادعا کرد روح خداوند در پنج نفر ـ بین پیامبر، على، فاطمه، حسن و حسین، که خدایان پنجگانه هستند ـ حلول کرده است. برخى گفته اند که او ادعا کرد خداوند در او حلول کرده است.
این نویسنده درباره نصیریه نیز مى نویسد: «فرقه اى از غلات بودند که از بین رفتند.» سپس دیدگاههاى آنان را بیان مى کند. سخنان این نویسنده نظیر سخنان نوبختى اشعرى قمى است.
وى درباره علویان نیز مى نویسد:
بعضى ادعا کرده اند که اینان منسوب به نصیریهاند، ولى خود آنها مى گویند که شیعه اثناعشریاند، به فقه امام صادق (علیهالسلام) عمل مى کنند و بین آنها و شیعه بعضى تفاوتهاى مذهبى وجود دارد. اینان، در دوستى امام على و نه در شخص آن حضرت، غلو مى کنند و معتقدند که پیامبر به اهل بیتش وصیت نمود. اینان معتقد به قدسیت ائمه اثناعشرند و در نگاه اینان منظور از حدیث «علما امتى کانبیاء بنى اسرائیل»،۲۴ ائمه اثناعشر است. این گروه معتقد به طهارت (عصمت) ائمهاند و سلمان را هم به آنها اضافه مى کنند. دلیل این اندیشه هم روایت «سلمان منا اهل البیت» است. اینان معتقدند بنیانگذاران علویان، ابوذر، حجربن عدى، سلمان فارسى، مقداد، بلال حبشى و عماربن یاسر هستند.۲۵
تا اینجا به نقل دیدگاههاى عده اى از معاصران درباره نصیریه و علویان پرداختیم. در بین این نویسندگان، تنها دیدگاه دو نفر با بقیه متفاوت بود: سعید رشید زمیزم، و یحیى امین. این دو، گروه را از غلات معرفى نکردند، قائل به الوهیت امام على ندانستند و ننوشتند که علویان به حلول خداوند در پنج تن معتقدند. تنها دلیل دیدگاه متفاوت این دو با بقیه این است که دیگران مسموعات خود از غیر علویان را نوشتهاند، ولى این دو مطالب خود را از علویان نقل کردهاند.
اگر اینگونه به دیدگاههاى فرقه ها پرداخته شود، بسیارى از اختلافات از جهان اسلام رخت برخواهد بست و زمینه بسیارى از تکفیرها و تفسیقها و تهمتها از بین خواهد رفت. متأسفانه در کتاب فرق و مذاهب کلامى که سال پیش با ویراستارى جدید منتشر شده است، فقط با تکیه بر دو منبع ملل و نحل شهرستانى و تاریخ اندیشه هاى کلامى در اسلام، ترجمه مذاهب الاسلامیین عبدالرحمن بدوى، مطالب بى اساس درباره علویان تکرار شده است.
در این کتاب آمده است که این گروه معتقدند:
۱. علیبن ابیطالب خداست یا الوهیت در او حلول کرده است؛
۲. سلمان فارسى فرستاده على (علیهالسلام) است؛
۳. کلمه سرّ عبارت است از سه حرف ع (علی)، م (محمد) و س (سلمان)؛
۴. ابن ملجم، لاهوت را از بند ناسوت رها کرد و از این رو کسانى که به او لعنت مى فرستند، بر خطا هستند؛
۵. شراب از نور است و بر این اساس، درخت مو را بزرگ مى دارند و کندن آن را گناه مى شمارند.۲۶
علویان از دیدگاه علویان
علویان تمام نسبتهایى را که به آنها داده شده به نقد میکشند و رد مى کنند و خود را شیعیان اثناعشرى مى دانند و با تمام دیدگاههاى تشیع اثناعشرى موافقاند. در این زمینه کتابهاى فراوانى نوشته اند. یکى از این نویسندگان، شیخ على عزیز ابراهیم است که کتابهاى متعددى درباره علویان نوشته و با اندیشمندان شیعى، نظیر آیت الله سیدمحسن حکیم، امام موسى صدر و شیخ محمد مهدى شمسالدین، مراوده داشته و پیامهاى آنها را در مقدمه کتابش، العلویون بین الغلو و الفلسفه و التصوف و التشیع چاپ کرده است. وى در مقدمه کتاب العلویون فى دائره الضوء مى نویسد که خوانندگان در این کتاب با دلیل و برهان حقایق زیر را خواهند یافت:
۱. علویان، مسلمانان شیعه و موحدند که خداوند را از هر شباهتى با مخلوقات منزه مى دانند؛
۲. آنان به نبوت سید پیامبران، حضرت محمد (صلیالله علیه و آله)، و امامت امامان دوازده گانه از اهل بیت طاهر پیامبر اعتراف دارند؛
۳. آنها عربهاى خالصاند که چیزى داخل نسبت آنها نشده است تا از عرب خالص بودن خارج شده باشند؛
۴. علت غلوى که عارض آنان شده، عزلت و گوشه گیرى و محرومیت و جهل بوده است؛
۵. آنان بهجاى اسلام به عنوان دین و عربیت به عنوان نسب و تشییع به عنوان مذهب، هیچ چیز دیگرى را به عنوان بدیل نمى پذیرند؛
۶. بیشتر علویها نه حلول و نه تناسخ را قبول ندارند و صوفیان آنها هم قائل به تجلیاند (نه حلول)؛
۷. خیر قضا و قدر از ناحیه خداوند است و شر آن از ناحیه نفوس. آنها نه جبر را مى پذیرند و نه تفویض را؛
۸. اهل بیت، فرع حقیقت محمدیه و انسانهایى ویژه و معصوماند؛
۹. طریقه صوفیه (خنبلاتیه خصیبیه) دین نیست؛
۱۰. اسم حقیقى اینان علویون است و اسم نصیریه از ناحیه دشمنان به آنها اطلاق شده است. در کتاب من وحى الحقیقه المسلمون العلویون آمده است: «شهرستانى با اینکه شرط کرده بود درباره همه مذاهب از کتابهاى خودشان نقل مطلب کند، ولى درباره علویها بدون استناد به کتابهاى آنها مطالبى را به آنها نسبت داده است.» نویسنده در ادامه، ۲۲ کتاب از نویسندگان گوناگون را نام مى برد که منبع همه آنها ملل و نحل شهرستانى است. وى همچنین به نقد تعدادى از کتابها که درباره علویان مطالبى نوشته اند، منجمله کتاب مذاهب الاسلامیین عبدالرحمن بدوى پرداخته است.۲۷
نویسنده کتاب النبأ الیقین نیز به بیان اعتقادات علویین مى پردازد و اظهار مى دارد که اختلافى بین علویها و بقیه برادران مسلمانشان در جوهر دین نیست و اصول دین در نزد آنها همان اصول پنجگانه نزد همه امامیان است که عبارت از توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد است.۲۸
یکى از کتابهایى که به گونهاى مناسب به بیان اعتقادات علویان پرداخته، کتاب اصول الدین عند الشیعه العلویین است. در این کتاب، اصول اعتقادى از بحث توحید و اقسام آن تا بحث عدل و نبوت و امامت و معاد، دقیقاً نظیر اندیشه هاى دیگر متکلمان اثناعشرى مورد بحث قرار گرفته است.
مقدمه کتاب را محمدحسین فضلالله نوشته است. وى ضمن تمجید از کتاب که اندیشه هاى اعتقادى علویان را به خوبى مورد بحث قرار داده، به نکته اى اشاره مى کند که نویسندگان دیگر هم به آن توجه داشته اند و مثلاً شمسالدین در مقدمه اى که بر کتاب على عزیز ابراهیم، العلویون بین الغلو و… نوشته است، یکى از آنان است. فضل الله مى نویسد: «یکى از علل وقوع انحراف در دیدگاههاى علویون، دور افتادن آنها از مراکز فرهنگى و ظلم و ستمى است که به آنها روا داشته شده است.»
یکى از نویسندگانى که کتابش حکم کتاب مرجع را پیدا کرده، منیر شریف است که مباحث فراوانى درباره علویها طرح کرده و منجمله بیانیه حدود هشتاد نفر از علماى علوى را آورده که همان اعتقادات اثناعشرى در باب اصول و فروع دین است. در این بیانیه آمده است که ادله تشریع، قرآن و سنت و اجماع و عقل است و شهادت به ولایت امام على، منحصر به صحت اذان و اقامه نیست.۲۹
احمد على حسن در المسلمون العلویون فى مواجهه التجنى، ضمن نقد کتاب النصیریه او العلویون، نوشته سیدعبدالحسین مهدى العسکرى، در حدود صد صفحه به مباحثى چون نصیریه در مصادر شیعه، اهل سنت و مستشرقان پرداخته است.
هاشم عثمان در کتاب العلویون بین الاسطوره والحقیقه، نویسندگانى را که درباره نصیریه مطالبى نوشتهاند، به چند دسته تقسیم کرده است:
الف. نصیریه در نزد قدما
نویسنده از رساله اى نام میبرد که حمزهبن على، از مؤسسین مذهب دروزى، تحت عنوان الرساله الدامغه فى الرد على النصیرى نوشته بوده است. به اعتقاد عثمان هاشم، در بین ملل و نحلنویسان، اولین بار شهرستانى از نصیرى نام مى برد و نویسندگان قبلى اسمى از نصیریه نبرده اند.۳۰ وى در ادامه به دیدگاههاى برخى دیگر از قدما مى پردازد و سرانجام آنها را تحلیل و نقد مى کند.
ب. نصیریه نزد مورخان جدید
نویسنده در این بخش، از کتاب الباکوره السلیمانیه فى کشف اسرار الدیانه النصیریه نوشته سلیمان ارضى، که در سال ۱۸۶۲ چاپ شده است، شروع مى کند و به نقد و بررسى کتاب مى پردازد. وى حتى در وجود نویسنده اى به این نام هم تردید مى کند.
ج. نصیریه نزد مورخان معاصر
عثمان هاشم در بخش سوم به مورخان معاصر مى پردازد و آنان را به پنج دسته تقسیم مى کند:
۱. کسانى که نظریه شهرستانى را پذیرفته اند؛ نظیر على سامى النشار، در کتاب نشاه الفکر الفلسفى و کامل مصطفى شیبى در کتاب الصله بین التصوف و التشیع.
۲. کسانى که نصیریه را بخشى از اسماعیلیه مى دانند؛ نظیر کامل الغزى در کتاب الذهب فى تاریخ حلب و فیلیپ حتى در تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین، و عمر فروخ در تاریخ الفکر العربى و یا کسانى که تفسیریه و اسماعیلیه را با یکدیگر خلط کرده اند؛ نظیر ابو زهره در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه.
۳. کسانى که مطالب را از منابع متعدد گرفتهاند و بین اقوال جمع کرده اند؛ نظیر محمد کرد على در خطط الشام، و محمد عزه دروزه در العرب و العروبه، و عبدالرحمن بدوى در مذاهب الاسلامیین، و مصطفى شکعه در اسلام بلا مذاهب.
۴. نویسندگانى که ساحت نصیریها را از تمام آنچه به آنان نسبت داده اند، برى مى دانند؛ نویسندگانى چون منیر شریف در العلویون من هم و این هم، و عارف الصوص در کتاب من هو العلوى، و محمد على الزعبى صحبى محمصانى در فلسفه التشریع فى الاسلام.
۵. کسانى که تلاش کردهاند عقاید نصیریه را از لابهلاى برخى از مخطوطات به دست آورند؛ مانند عبدالحمید دجیلى و مصطفى غالب.
عثمان هاشم در بخشى از کتاب خود اظهار مى دارد که دیدگاه مورخان جدید، نظیر اقوال پیشینیان، از گفته هاى افراد مجهول گرفته شده و مؤیدى هم از کتب نصیریه ذکر نشده است. مثلاً شهرستانى که قول داده بود مذهب هر فرقه را از کتابهایشان معرفى کند، بدان پایبند نماند. فرید وجدى نیز در دایرهالمعارف از مقاله اى که در روزنامه الاهرام منتشر شده و از نویسنده اى با نام فاضلى از لازقیه مطلب نقل مى کند. اگر دیدگاههاى قدیم و جدید را ببینیم، مى توانیم بگوییم که نصیریه اسم فرقه خاص یا مذهب جدیدى نیست. این اسم یکى از اوصافى است که به دلایل ویژه به شیعه اثناعشرى داده شده است. نویسنده دلایل متعددى در تأیید نظر خویش مى آورد و در نهایت از دریچه آثار علویان به آنان میپردازد.
کتابنامه:
۱. سعدبن عبدالله ابى خلف الاشعرى القمى، المقالات و الفرق، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۰.
۲. ابى محمد حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، المطبعه الحیدریه، النجف، ۱۹۳۶م- ۱۳۵۵.
۳ . على ربانى گلپایگانى، فرق و مذاهب کلامى، مرکز جهانى علوم اسلامى، ۱۳۷۷.
۴ . شناخت مذاهب اسلامى، سازمان مدارس خارج از کشور، ۱۳۷۹.
۵. نعمتالله صفرى فروشانى، غالیان، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، ۱۳۷۸.
۶. ابىالحسن علىبن اسماعیل الاشعرى، مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، النشرات الاسلامیه یصدرها جمعیه المستشرقین الالمانیه.
۷. ابن عبدالرحمن المسلطى، التنبیه والرد على اهل الاهواء والبدع ، تقدیم و تحقیق دکتر محمد زینهم محمد غرب، مکتبه مدبولى، قاهره.
۸. عبدالقاهر بغدادى، الفرق بین الفرق، ترجمه محمد جواد مشکور، انتشارات اشراقى، ۱۳۹۸.
۹. عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، تصحیح محمد بن فتحالله بدران، انتشارات رضى، قم، ۱۳۶۴.
۱۰. ابى محمد علیبن احمد، معروف بن ابن حزم، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ۱۹۹۹م-۱۴۲۰.
۱۱. سید مرتضى ابن داعى حسنى رازى، تبصره العوام فى معرفه مقالات الانام، تصحیح عباس اقبال، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۴.
۱۲. عبدالرحمن بدوى، تاریخ اندیشه هاى کلامى در اسلام، ترجمه حسین صابرى، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس رضوى، ۱۳۷۴.
۱۳. سیعد رشید زمیزم، الفرق والجماعات الاسلامیه، مؤسسه البلاغ، بیروت، الطبعه الاولى، ۲۰۰۲م ـ ۱۴۲۲.
۱۴. محمد ابو زهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، دارالفکر العربى، قاهره، مصر.
۱۵. دایره المعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۰.
۱۶. فرهنگ معین.
۱۷. المنجد.
۱۸. محمدرضا حکیمى، نهایه الفرق نهایه الملوک، دار الفردوس، بیروت، ۱۹۹۰م – ۱۴۱۰.
۱۹. ابو موسى حریرى، العلویون النصیریون، دار الاجل، لبنان، ۱۹۸۷م.
۲۰. کمل مصطفى شیبى، الصله بین التصوف و التشیع، دار الانس، بیروت، ۱۹۸۲م.
۲۱. محمد جواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه هاى اسلام، کتابفروشى اشراقى، تهران، ۱۳۶۲.
۲۲. شریف یحیى الامین، معجم الفرق السلامیه، دار الاضواء، بیروت، ۱۹۸۶م – ۱۴۰۶.
۲۳. رضا برنجکار، آشنایى با فرق اسلامى، ۱۳۷۷.
۲۴. على عزیز ابراهیم، العلویون بین الغلو و الفلسفه و التصوف و التشیع، مؤسسه الاعلمى، بیروت، ۱۹۹۵م – ۱۴۱۵.
۲۵. على عزیز ابراهیم، العلویون فى دائره الضوء، الغدیر، بیروت، ۱۹۹۹م – ۱۴۱۹
۲۶. حسین محمد المظلوم، من وحى الحقیقه، جزء اول، طبع اول، ۱۹۹۹م ـ ۱۴۲۰.
۲۷. محمود الصالح، النبأ الیقین عن العلویین، مؤسسه البلاغ، الطبعه الثانیه، بیروت، ۱۹۸۷م ـ ۱۴۰۷.
۲۸. احمد عباس، اصول الدین عند الشیعه العلویین، دار المنتظر، بیروت، الطبعه الاولى، ۲۰۰۰م ـ ۱۴۲۱.
۲۹. منیر شریف، المسلمون العلویون من هم و این هم.
۳۰.احمد على حسن، المسلمون العلویون فى مواجهه التجنى، الدار العالمه، الطبعه الاولى، ۱۹۸۵م ـ ۱۴۰۵.
۳۱. هاشم عثمان، العلویون بین الاسطوره و الحقیقه، مؤسسه الاعلمى، بیروت، ۱۹۹۴م ـ ۱۴۱۴.
پی نوشت:
۱. به خواست خداوند، در مقالهاى مستقل، نکاتى را که لازم است در تحقیقات در باب فرقههاى اسلامى مورد توجه قرار گیرد، خواهیم آورد.
۲. برخى فرقهها فعلاً وجود ندارند و از خودشان هم نوشتهاى باقى نگذاشتهاند و چون مدافعى ندارند، بدترین دیدگاهها را به آنها نسبت میدهند. بر فرض که این روش درباره پیشینیان معمول باشد، در باب معاصران و درباره کسانى که خود حاضرند، کاربردى ندارد و باید دیدگاه آنان از خودشان پرسیده شود.
۳. المقالات و الفرق، ص ۱۰۰.
۴. فرق الشیعه، ص ۹۳.
۵. مقالات الاسلامیین، ص ۱۵.
۶. الفرق بین الفرق، (ترجمه مشکور)، ص ۱۸۴ ـ ۱۸۶.
۷. همان.
۸. ملل و نحل، شهرستانى، ص ۱۶۹.
۹. الفصل، ج ۳، ص ۱۲۳.
۱۰. تبصره الاسلام، ص ۱۷۱ ـ ۱۶۷ .
۱۱. همان، ص ۱۸۰.
۱۲. تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام، ج ۲، ص ۴۱۴.
۱۳. شاید اگر افرادى نظیر سید محسن امین، امام موسى صدر، محمد جواد مغنیه، محمد مهدى شمس الدین و… در ایران بودند، به همان نحو که تلاش میکردند تا علویان را اثناعشرى معرفى کنند و اگر انحرافاتى هم وجود دارد بر طرف سازند، با اهل حق در غرب کشور نیز همینگونه برخورد میکردند. نقل میشود که اهل حق در غرب ایران، ائمه اثناعشر را قبول دارند و البته انحرافاتى هم در بین آنها وجود دارد. به نظر میرسد همین وضعیت درباره علویان ترکیه هم وجود داشته باشد. به امید آنکه با تلاش و کوشش خالصانه عالمان، بخشهایى از تشیع اثناعشرى که به هر دلیلى از آن جدا شدهاند، به دامان آن برگردند و همه انحرافات و کجیها که بسیارى از آنها در اثر جهل است، بر طرف شود.
۱۴. تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص ۵۴.
۱۵. دایره المعارف فارسى، مصاحب، ص ۱۸۱۲.
۱۶. فرهنگ معین.
۱۷. اعلام المنجد.
۱۸. نهایه الفرق، ص ۱۱۰.
۱۹. العلویون النصیریون.
۲۰. الصله بین التصوف و التشیع، ج ۱، ص ۴۷ و ص ۴۹.
۲۱. همان.
۲۲. تاریخ اندیشههاى کلامى در اسلام، ترجمه مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص ۳۱۳.
۲۳. تاریخ شیعه و فرقههاى اسلام، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۶. آقاى مشکور، مطالب را از منبع موثق اسلام در ایران پطروشفسکى نقل کردهاند.
۲۴. در حدیث «علما، امتی»، گاهى عبارت «کانبیا» و گاهى «افضل من انبیا» نقل شده است.
۲۵. معجم الفرق الاسلامیه، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۴.
۲۶. فرق و مذاهب کلامى، ص ۳۱۸.
۲۷. من وحى الحقیقه، ص ۲۶۹ ـ ۳۶۹.
۲۸. النبأ الیقین.
۲۹. المسلمون العلویون من هم و این هم، ص ۹ ـ ۳۰.
۳۰. البته تحقیق نویسنده چندان دقیق نیست. حتى اگر نویسنده به لفظ «هم» اصرار داشته باشد، ابن حزم حدود یک قرن قبل از شهرستانى اسم نصیریه را برده است. عبارت ابن خرم چنین است: «و من السبقبه القائلین بالوهیه علی»، طائفه تدعى النصیریه الفصل، ج ۳، ص ۱۲۳
منبع :طلوع ، پاییز ۱۳۸۲، شماره ۷
قاسم جوادى