- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
از جمله افتخارات ما ایرانیان حضور امامزادگان متعدد در نواحی مختلف ایران است که از جمله آنها می توان به امامزادگان عظیم الشأنی همچون حضرت معصومه (س) در قم و حضرت احمد بن موسی (ع) در شیراز اشاره کرد.
یکی دیگر از امامزادگان جلیل القدر ایران، حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) است که در مشهد اردهال در نزدیکی کاشان به شهادت رسیده و در همانجا به خاک سپرده می شود. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به زندگی و نحو شهادت این امامزاده بزرگوار.
نسب حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع)
علاّمه مجلسى در بحار الانوار، به نقل از اعلام الورى طبرسى و مناقب ابن شهرآشوب و…، براى امام باقر (ع)، ۷ فرزند؛ ۵ پسر و ۲ دختر بدین شرح ذکر کرده است:
۱. جعفر (امام صادق (ع))؛
۲. عبداللّه؛
۳. عبیداللّه؛
۴. ابراهیم؛
۵. على؛
۶. زینب؛
۷. امّ سلمه.[۱]
شیخ مفید می نویسد که علی و زینب، فرزندان امام محمد باقر (ع) هستند و مادرشان ام ولد بوده است.[۲]
ماجرای حضور سلطان علی بن محمد باقر (ع) در ایران
حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) به درخواست مردم کاشان به ایران هجرت کرده و نواحی مرکزی ایران را به قدوم مبارک خویش منور می سازد. حضور سلطان علی بن محمد باقر (ع) در کاشان خیل مشتاقان و محبان اهل بیت (ع) را به سوی این شهر روانه می کند و هر روز تعداد زیادی از مردم برای دیدن فرزند امام باقر (ع) راهی این شهر می شوند.
جمعیت زیاد ملاقات کنندگان و افزایش محبوبیت حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) سبب نگرانی حاکم سرزمین کاشان و نواحی اطراف آن می شود و همین امر سبب دشمنی آنان با ایشان و در نهایت به شهادت رساندن وی و تعدادی از یارانش در مشهد اردهال می گردد. در ادامه ماجرای حضور سلطان علی بن محمد باقر (ع) در ایران تا پایان شهادت آن حضرت را به تفصیل بیان می کنیم.
درخواست مردم کاشان از امام باقر (ع)
جمعى از شیعیان و دوستان اهل بیت (ع) در فین و چهل حصاران (کاشان) گردهم آمدند و پس از گفت و گو و مشورت، نامه اى براى امام باقر (ع) نوشتند و از آن حضرت درخواست کردند تا براى ارشاد و راهنمایى دینى آنان، نماینده اى از سوى خود به آن نواحى اعزام فرماید.
براى رساندن نامه به آن حضرت، از میان آن جمع، شش نفر، به نام هاى: سعید و على فرزندان قوام الدّین، محمّد طاهر فرزند حسین، یحیى و عامر فرزندان ناصر، و قوام الدّین فینى، حاضر شدند نامه را همراه هدایایى که مشتاقان و دوستان امام براى پیشواى خود تهیّه کرده بودند، نزد ایشان ببرند.
رویای عامر درباره شهادت سلطان علی بن محمد باقر (ع)
قاصدان از چهل حصاران عازم مدینه شدند. در اوّلین منزل، بین راه قریه «باری کرسف» (نام قدیم مشهد اردهال)[۳]، کنار چشمه آبى فرود آمدند و ساعتى را به استراحت پرداختند. در این هنگام، یکى از قاصدان (عامر) به خواب رفت. وى در عالم رؤیا رسول خدا (ص) را دید که او را مورد خطاب قرار داده، مى فرماید: عامر! تو از سوى دوستان و شیعیان ما براى بردن یکى از فرزندانم، به نزد نورِ دیده ام محمّد عازم هستى. پس از آنکه او را ملاقات نمودى، او فرزندش على را که شبیه من است، براى ارشاد و راهنمایى دینى مردم آن سامان، همراه شما به فین و چهل حصاران خواهد فرستاد. او پس از مدّتى به دست دشمنان شهید خواهد شد و محلّ دفنش – آن حضرت در این هنگام، اشاره به دامنه کوهى کردند که نهر آبى از کنار آن جارى بود – آنجا خواهد بود.
عامر، گریه کنان به رسول خدا (ص) عرض مى کند: اگر قضیّه این گونه خواهد بود، پس من چنین کارى نمى کنم و خود را در معرض مؤاخذه پروردگار قرار نمى دهم! رسول خدا (ص) به او فرمود: براى شما مشکلى نخواهد بود.
عامر، از خواب بیدار مى شود و در حالى که وحشت و اضطراب او را فراگرفته است، با کسى سخنى نمى گوید. بر مرکبش سوار مى شود و به محلّى که رسول خدا (ص) در عالم خواب به او نشان داده بود، مى رود. چون به آنجا مى رسد، آن مکان را بوسیده، بدنش را بدان مى ساید. سپس با خود مى گوید: چه خوب است از این سفر بازگردم! از آنجا که به او گفته شده بود بر تو حرجى نیست، تصمیم مى گیرد تا با دیگر همراهان، به حضور امام شرفیاب شود و مأموریّت را به انجام برساند.
ملاقات اهالی کاشان با امام باقر (ع)
عامر و همراهانش پس از طىّ راه طولانى وارد مدینه شدند. آنان به خانه امام باقر (ع) رفتند. درِ خانه را کوفتند. غلام آن حضرت، درِ خانه را به روى آنان گشود و نامه و هدایا را دریافت نمود و میهمانان تازه رسیده را به میهمان سراى امام برد و از آنان به طور شایسته اى پذیرایى کرد.
صبحگاه، قاصدان در مسجد حاضر شدند. امام باقر (ع) نیز به مسجد آمد. آنان با دیدن امام خوشحال و مسرور شدند و اشک شوق از دیدگانشان جارى گشت. آنان نسبت به امام عرض ارادت کردند و در محضرش نشستند. امام خطاب به آنان فرمود: نامه دوستانمان را خواندم و در جواب درخواست آنان، نور دیده ام على را براى آن نواحى تعیین نمودم.
هجرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) به ایران
حضرت سلطان علی بن محمد با پدر و برادران و نزدیکان وداع و خداحافظى کرد و همراه قاصدان، مدینه را به سوى ایران ترک کرد. در بین راه آثارى شگفت از حضرت نمایان گشت که همراهان را نسبت به وى مشتاق تر و دلداده تر ساخت.
آنان به حوالى چهل حصاران رسیدند. عامر در نامه اى، خبر ورود فرزند امام، سلطان علی بن محمد باقر (ع)، و همراهانش را نوشت و توسط پیکى به نزد دوستان و شیعیان فین و چهل حصاران فرستاد و از آنان خواست، تا خود را براى مراسم استقبال آماده سازند. نامه به اهالى رسید و همه از ورود سلطان علی بن محمد باقر (ع) ، آگاه و خوشحال شدند و براى دیدار و استقبال او سر از پا نمى شناختند.
هزاران نفر براى استقبال به باری کرسف آمدند و شب را در آنجا ماندند و روز بعد براى دیدار فرزند امام به خاوه رفتند. آنان در خاوه با فرزند امام دیدار نمودند و احساسات پرشور خود را ابراز کردند. حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع)، یک ماه در خاوه و نواحى آن اقامت نمود. مشتاقان از هر سوى به دیدارش مى شتافتند و از محضرش بهره ها مى بردند.
اقامت سلطان علی بن محمد باقر (ع) در کاشان
پس از یک ماه، سلطان علی بن محمد باقر (ع) براى دیدار با دوستان و شیعیان، عازم فین و چهل حصاران شد و در آنجا استقرار یافت. فرزند امام هر روز با پیروان و علاقمندان اهل بیت (ع) دیدار و ملاقات داشت و روزهاى جمعه، نماز جمعه اقامه مى کرد. وى تابستان ها که هوا گرم بود، به خاوه مى رفت و در آنجا به ارشاد و راهنمایىِ مردم مى پرداخت.
خاوه اى ها از سر شوق و محبّتى که به سلطان على بن محمد باقر (ع) و خاندان او داشتند، برخى از روى رغبت و میل، مقدارى از املاک و باغ و بوستان هاى خود را به او بخشیدند و برخى دیگر، عواید زیادى از املاک و مزارع خود را در اختیار او نهادند تا در موارد نیاز مصرف نماید.
شهادت امام باقر (ع) پدر سلطان علی بن محمد باقر (ع)
حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) ، بعد از یکسال اقامت در چهل حصاران و نواحى آن، نامه اى به پدر و برادر نوشت و آنان را از احوال خود و اوضاع منطقه آگاه نمود. برادر بزرگوارش امام صادق (ع) در جواب، براى او نوشت:
«پدرم توسّط هشام بن عبدالملک شهید گردید. بخشش ها و تملیک ها و تمام عواید حاصله از آن املاک و باغ ها را صرف نیازمندان، مستمندان، از کار افتادگان و واماندگان نمایید و خود در آن مداخله نکنید. رفتار شما با مردم به نیکویى و مهربانى باشد، امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید.»
حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) با دریافت جواب نامه اش، از شهادت پدر مطّلع و متأثّر گردید و بدین مناسبت، چند روزى را به سوگوارى و عزادارى شهادت پدر اختصاص داد و به سفارش هاى امام صادق (ع) توجّه نمود.
نفوذ و محبوبیت گسترده سلطان علی بن محمد باقر (ع)
سه سال از حضور این امامزاده بزرگوار در منطقه گذشت. در این مدّت، عدّه زیادى از شیعیان و دوستان اهل بیت (ع)، گرد او جمع شده بودند. نفوذ روزافزون آن جناب به حدّى بود که هر جمعه شمار افراد نمازگزار به هزاران نفر بالغ مى گردید. آنان گوش به فرمان و نیروهایى جان بر کف و آماده و مطیعِ حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) بودند.
وحشت حاکم از نفوذ سلطان علی بن محمد باقر (ع) در میان مردم
نفوذ سلطان علی بن محمد باقر (ع) و افزایش پیروان، باعث خوف و وحشت حاکم وقت منطقه، «حارث»، ملقّب به زرّین کفش باری کرسفى، گردید. او از ترس، به والى قم، «ارزق»، پیغام فرستاد که اطرافیان حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) بسیار و رو به افزایش اند و همگى مطیع و فرمانبر او هستند.
نقشه قتل سلطان علی بن محمد باقر (ع)
ارزق از خبر حارث غضبناک شد و نامه اى به زرّین کفش نوشت و از او خواست تا با حکّام و عمّال خود متّحد شوند و آن حضرت را بکشند و سرش را براى او بفرستند.
زرّین کفش با رفتارى فریبکارانه و زبانى دوستانه، سلطان على بن محمد (ع) را به باری کرسف دعوت کرد. آن جناب دعوت را پذیرفت و با گروهى از پیروان خود به آنجا رفت. اهالى دهکده از او خواستند که در دهِ آنان بماند؛ امّا آن جناب نپذیرفت. او و همراهانش در بیرونِ ده، در دامنه کوهى که نهر آب از کنار آن مى گذشت – و هم اکنون زیارتگاه است – خیمه هاى خود را برپا کردند.
برگزاری نماز جمعه توسط سلطان علی بن محمد باقر (ع) در باری کرسف
اهالى ده و اطراف و کسانى که از چهل حصاران و نواحى آن مى آمدند، در خیمه گاه به حضور حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) مى رسیدند. روز جمعه فرا رسید، آن جناب در ده باری کرسف نماز جمعه را اقامه نمود و در موقع خواندن خطبه، حاضران را از وقایع آینده مطلع ساخت.
پس از اداى نماز، نمازگزاران متفرّق شدند. جناب سلطان على بن محمد باقر (ع) برخى از یاران را فراخواند تا نزدش بمانند. یاران در خیمه، گرد او جمع شدند. حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) در جمع یاران چنین گفت:
«از اوضاع و احوال موجود و اخبارى که مى رسد، چنین بر مى آید که دشمنان ما قصد دارند در این مکان، مرا بکشند و محاسنم را به خون سرم خضاب کنند. من، شما را به پیروى از آیین محمّدى و شریعت او و راه اوصیایش توصیه مى کنم و مرا در محلّ خیمه گاه دفن کنید.»
پس از این سخنان، غم و اندوه فراوان، یاران را فراگرفت و اشک از دیدگانشان جارى شد. آنان شب را نزد جناب سلطان على بن محمد باقر (ع) ماندند.
جنگ سلطان علی بن محمد باقر (ع) با سپاه دشمن
صبح روز بعد همچنان یاران جناب سلطان علی بن محمد باقر (ع) نزد وی حضور داشتند. آن جناب از برخى همراهان خواست تا به خانه هایشان بازگردند. نیروهاى دشمن خیمه گاه را محاصره کردند و منتظرِ فرمان حمله شدند. آن حضرت به وسیله خادمش، از حضور دشمنان خبردار شد و امر نمود تا خیمه ها را جمع کنند و به سوى خاوه بازگردند.
زرّین کفش، از قصد امامزاده با خبر شد. او همراه چند نفر، به تعقیب حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) و همراهانش پرداختند. چون آن جناب متوجّه تعقیب دشمنان گردید، راه میان دو کوه را انتخاب کرد تا به خاوه برسد؛ اما دشمن با گماردن مأموران خود، راه را بسته بود.
سلطان علی بن محمد باقر (ع) از هر سو در بین راه با دشمن مواجه شدند که با پرتاب تیر حمله مى کردند. در این بین، یک تن از یاران امامزاده به بالاى کوه رفت و اهالى خاوه را براى یارى فرزند امام فرا خواند.
خاوه اى ها با شنیدن این خبر، گروهى از ورزیده ترین جوانان و مردان خود را مسلّح کرده، به فرماندهى خواجه جلال و پسرش نصیرالدّین فرستادند. با رسیدن افراد مسلّح از خاوه، دشمنان متفرّق شدند و آنان نیز خود را به سلطان على بن محمد باقر (ع) و یارانش رساندند. سران سپاه دشمن، با مشاهده این شجاعت و رشادت از خاوه اى ها، دست از حمله کشیدند. آنگاه حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع)، زرّین کفش را براى مذاکره با خود فراخواند.
گفتگوی سلطان علی بن محمد باقر (ع) با زرین کفش
پس از آن که امامزاده علی بن محمد زرین کفش را به مذاکره دعوت کرد، او به نزد جناب سلطان على بن محمد باقر (ع) آمد و گفت: براى چه مرا خوانده اید؟ حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) فرمود:
اى حارث! من به خواسته دوستان و شیعیان چهل حصاران و فین، به این نواحى آمده ام و براى ارشاد و راهنمایى دینى آنان دعوت شده ام. شما براى چه این همه نیرو فراهم آورده اید؟ آیا به عاقبت کارتان اندیشیده اید؟ آیا به سرنوشت کسانى که قبل از شما در کربلا با جدّم آن گونه رفتار کردند، فکر کرده اید؟
زرّین کفش پس از سخنان امامزاده گفت: این سخنان و مواعظ را کنار بگذارید و آماده نبرد باشید؛ زیرا ارقم، فرمانده سپاه قم، سوگند یاد کرده با کشتن شما، کار را یکسره سازد.
آنگاه اسبش را به طرف سپاه ارقم راند و خود را به او رسانید و گفته هاى خود با امامزاده را براى او بازگو کرد. ارقم پس از شنیدن سخنان حارث، نزد سلطان علی بن محمد باقر (ع) آمد و گفت: اى فرزند باقر! آیا گمان کرده اى که با نصیحت و موعظه به ما، جان سالم به در خواهى برد؟! من با خود عهد بسته ام، هرجا یکى از شماها را بیابم، سر از تنش جدا کنم!
جناب سلطان على بن محمد باقر (ع) فرمود: اى ارقم! ما را از کشته شدن در راه خدا هیچ بیمى نیست. در میان پدران و اجداد و خاندان ما «شهادت در راه خدا» سنّت بوده است. من بر خود نگران نیستم، فقط بر ریختن خون دیگران بیم دارم و نمى خواهم سبب کشته شدن آنان شوم. ارقم گفت: خون آنان را هم بر زمین خواهم ریخت.
از سرگیری جنگ میان دو سپاه
زرّین کفش از پیش، تمامى راه هاى ارتباطى میان بارى کرسف و آبادى هاى پیرامون آن منطقه را با گماردن مأموران مسلّح بسته بود تا هیچ گونه خبر و ارتباطى بین سلطان على بن محمد باقر (ع) و طرفداران برقرار نشود و اگر مأموران، پیک یا رسولى را از طرف امامزاده یا شیعیان و طرفداران او در فین و چهل حصاران مى یافتند، او را دستگیر کرده، مى کشتند. شاهزاده حسین و سلطان محمود، از بستگان جناب سلطان على بن محمد باقر (ع)، از جمله این رسولان بودند که در راه بین اردهال و فین، گرفتار و شهید شدند.
درگیرى چند روز ادامه یافت. زبیر و عدّه اى از سپاه دشمن، در آغاز حمله، به دست یاران حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) کشته شدند. این امر باعث تضعیف روحیه بقیه سپاهیان دشمن گردید. زرّین کفش، با دیدن این اوضاع، با تطمیع و تهدید، عدّه اى از مردم منطقه را با خود همراه نمود و با تقویّت روحیه سپاهیان، به جناب سلطان على بن محمد باقر (ع) و یاران او حمله کرد.
در این حمله، خواجه نصیر، از یاران حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع)، شهید شد. در حمله دیگر، عامر و در حمله هاى بعد، یاران با وفاى فرزند امام، یکى پس از دیگرى شهید شدند.
شهادت حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع)
سلطان علی بن محمد باقر (ع) با باقى مانده یارانش، در حمله اى شدید، بسیارى از سپاه دشمن را کشت و بقیه را تار و مار کرد. تعداد بالای سپاه دشمن و خستگی چند روز جنگیدن، قوای بدنی سلطان علی بن محمد باقر (ع) را ضعیف کرده بود و بسیاری از یاران حضرت نیز به شهادت رسیده بودند. دو طرف به این نتیجه رسیدند که جنگ را مدتی متوقف کنند.
سلطان علی بن محمد باقر (ع) در راه کوهستان، به کنار سنگى بزرگ پناه برد و در آنجا به نماز و دعا و نیایش مشغول گشت. ارقم و یارانش از فرصت استفاده کردند و ناجوانمردانه با تیر و نیزه و خنجر به حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) حمله نمودند و او را در همان مکان شهید کردند.
مراسم غسل و تدفین حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) توسط اهالی کاشان
خبر شهادت حضرت سلطان على و یاران باوفایش به اهالى فین، چهل حصاران و سایر نواحى رسید. فینى ها پیاده و سواره با چوب و چماق، خود را به قتلگاه شهیدان اردهال رساندند.
پیکر پاک حضرت سلطان على را براى غسل، از قتلگاه به سوى نهرى، که اکنون به نهر شاهزاده حسین معروف است، حمل کردند و پس از غسل، تا مکان فعلى، که حضرت بدان وصیّت نموده بود، تشییع کردند و پس از نماز بر آن پیکر پاک، آن را به خاک سپردند.
اهالی کاشان پس از خاکسپارى حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع)، به خونخواهى شهیدان اردهال برخاستند و با همان چوب و چماق هاى خود، به تعقیب دشمنان و قاتلان پرداختند و زرّین کفش و اکثر مأمورانش را دستگیر کردند و به قتل رساندند.
پس از این ماجرا اهالی مشهد اردهال با خود عهد بستند که خود و نسل آنان هر سال، در دومین جمعه فصل پاییز، که مصادف با روز خاکسپارى حضرت سلطان على بن محمد باقر (ع) است، به زیارتش بیایند و این واقعه را با برگزارى «مراسم قالى شویان» زنده نگه دارند.
جمع بندی
حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) فرزند امام باقر (ع) از بزرگترین امامزادگان مدفون در ایران به شمار می رود. وی به درخواست مردم کاشان و به دستور پدر بزرگوار خود به قصد تبلیغ و ارشاد مردم کاشان و نواحی اطراف به ایران هجرت نمود. اشتیاق روزافزون مردم به سلطان علی بن محمد باقر (ع) سبب شد تا حاکمان وقت آن نواحی از ترس گسترش محبوبیت فرزند امام، وی را به شهادت برسانند.
پی نوشت ها
[۱] مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۶۵.
[۲] مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۹۴.
[۳] بارکرسف نام قدیم مشهد اردهال بوده است. اردهال در لغت به معنای مقدس است و مشهد اردهال یعنی سرزمین مقدس. این نام پس از شهادت حضرت سلطان علی بن محمد باقر (ع) و همراهنش بر این سرزمین نهاده شد.
منابع
۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۲. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۶ش.
منبع اقتباس: سلمانی، حبیب الله، شهید اردهال سلطان علی، فرهنگ کوثر، ش ۶۲، ۱۳۸۴، صص ۱۴۰ـ۱۳۰.