- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- 0 نظر
مرحوم آیت الله حاج شیخ علی صافی گلپایگانی ره (برادر مرجع تقلید عالیقدر شیعه مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی ره) مجموعه اشعار زیبایی را درباره امام حسن مجتبی (علیه السلام) سروده اند که بخش اول این مجموعه را تقدیم کردیم. در این نوشتار، بخش دوم آن به عموم شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) تقدیم می گردد:
یاسمن
امروز از امام حسن گویمت سخن
باشد حسن چو روزِ حسن، یادی از حسن
امروز روز نیمه ماه مبارک است
میلاد حجّت دوم و مفخر زمن
امروز روز مولد مسعود مجتبی است
کز مقدمش نشاط گرفته است جان و تن
امروز بد که گلبن زهرا به گل نشست
به به از این گلی که خدا داده زین چمن
گل چیست ، کاین گل ار به گلستان کند گذر
گل می رود ز دیدنش از یاد خویشتن
سبط رسول و بعد على جانشین او
کرد از قدوم انور خود روشن انجمن
در برج آسمان ولایت دوم امام
در بوستان حضرت زهرا چو یاسمن
در علم و در عمل به نبی کرده اقتدا
در زهد و در ورع چو علی گشته گام زن
در حلم و صبر برده سبق او ز خاص و عام
چون کشته نفس و رانده ز خود دست اهرمن
درباره حسین و حسن گفته مصطفی (ص)
چه قائم وچه قاعد، امامند این دو تن
این می کند به صلح بنای ستم خراب
و آن با قیام سازدش از بیخ ریشه کن
واضح نمود مکر معاویه را حسن
کاین ناکس است امّ شرور و ابو الفتن
هر آنچه بد وظیفه او کرد و دم نزد
تسلیم شد به امر خداوند ذوالمنن
همچون پدر به امر خدا پایدار ماند
هر چند دید آن همه اندوه و آن محن
میدان به صلح بهر معاویه گشت باز
گسترد دام فتنه و شر را به فوت و فن
کرد آنچه کرد ظلم و ستم های بی حساب
در ملک دین به خلق چه در سر، چه در علن
کشت آن همه صحابه و مردان نامدار
هر کس به دوستی علی بود ممتحن
نی حرمت خدای نگهداشت نی رسول
چون در سرش نبود به جز دین بهم زدن
اما حسن نمود به کردار خود عیان
هم حق باب امجد و هم حق خویشتن
آل علی به صلح حسن گشت سرفراز
اما معاویه شده منفور مرد و زن
در مولد امام دوم من به افتخار
آورده ام به محضر یاران در عدن
با آن امید کاین بشود مورد قبول
تا بهره ای ز منبع فیضش رسد به من
دارد (علی صافی) از آن حضرت انتظار
کو را شود شفیع و بهشتش شود وطن[۱]
مولود صیام
باز یاران روز میلاد حسن
روی بر ما کرده بروجه حسن
باز عالم را صفای دیگر است
باز گردیده جوان چرخ کهن
پا به این دنیا به امر حق نهاد
سبط پیغمبر امام ممتحن
نیمه ماه صیام است و سزاست
گویم اندر مدح آن حضرت سخن
دوستان را گو در این عید سعید
روشن از یادش نمایند انجمن
بندگان را از کرم اعطا نمود
نعمتى والا خدای ذوالمنن
گلبن زهرا گلی آورده است
حبّذا بر این گل و بر این چمن
مجتبی آمد به این دنیا که شد
جلوه گر فیض خدایی در عَلَن
آن که می باشد حسن در خلق و خلق
هست سر تا پا حسن اندر حسن
معترف بر شان او دشمن چو دوست
ذکر فضل اوست شهد هر دهن
اسوه خلق خدا از خاص و عام
پیشوای راستین مرد و زن
پیش گام جمله در علم و عمل
علم را کرده به حلم او مقترن
با ولایش کس نلغزد در صراط
تا به گردن دارد از حبلش رسن
راه او راه خداوند کریم
زنده با عشقش بود این جان و تن
دوستش بگرفته راه کردگار
دشمنش رفته به دام اهرمن
دشمنانش را جهنم شد جزا
دوستانش را بهشت آمد ثمن
ای ولی حق نگاهی کن به ما
بین ذلیلیم و گرفتار فتن
ای عزیز مصطفی دستم بگیر
دور بنما از «على» رنج و محن[۲]
گوهر بحر عفاف
مژده به یاران که باز نامده نوروز
نو شده ایام ما ز طالع فیروز
مولد سبط نبی حسن بود امروز
کرد تجلی بدان جمال دل افروز
سبط نخستین وصی حیدر کرار
ماه بزرگ صیام و ماه عبادت
کانهمه دارد مقام و جاه و جلالت
داد مزیت به این جلال و شرافت
مولد این سرو بوستان ولایت
جلوه در این مه نمود آن گل بی خار
تازه نهال محمدی ثمری داد
باغ رسالت زلطف خویش بری داد
برج ولایت زفیض خود قمری داد
بحر عفاف از قضای حق گهری داد
کرد منور جمال او همه اقطار
پانزده ماه، ماه تازه در آمد
شیر خدا را گلی به باغ بر آمد
لطف خدا چون که شامل پدر آمد
از کرم او نصیب این پسر آمد
از قدمش ملک دین گرفته بروبار
مولد فرزند با شرافت زهراست
آن که ولی خدای قادر یکتاست
آن که غرض ز آفرینش همه اشیاست
چارم آل عبا و اسمی از اسماست
کآدم از این ره گشوده بد گره از کار
آن که به اسم و به خلق و خلق حسن بود
فیض خداوند و افتخار زمن بود
ملجا درماندگان چه مرد و چه زن بود
دادرس خستگان رنج و محن بود
یار ستمدیدگان و مردم بی یار
روز و شبش را نمود صرف عبادت
عمر بسر برد در ریاضت و طاعت
به به از آن حلم و آن صقا و قناعت
دوست و دشمن نموده اند روایت
ز آن همه اخلاق نیک و خوبی رفتار
پای پیاده به مکه رفت مکرر
کرده عطا مال خود به سائل و مضطر
نیمی از اموال خود سه مرتبه بنگر
کرد تصدق به حبّ خالق اکبر
به به از این جود و این محبت سرشار
معدن حلم و حیا واصل سخا بود
در همه عمرش تعلقش به خدا بود
سلسله جنبان اهل زهد و تقی بود
راهبر راستین خلق خدا بود
یار ضعیفان و مستمند و گرفتار
روی به مسجد چو کرد بهر عبادت
بود به راز و نیاز و عرض انابت
گرم مناجات شد مقام ولایت
دیده گریان و خواستار عنایت
با همه قرب مقام در بر دادار
من که گرفتار رنج و درد و بلایم
بر در احسان حضرت تو گدایم
دل به شما داده و به راه شمایم
من (على صافی) و اسیر عنایم
کن نظری بر من ضعیف گرفتار[۳]
شادباش
سرور ار غم و غصه برد از دل ما
نشانی است از عشق با آل طه
لبالب لبم در و گوهر بریزد
به اخلاص در محضر فخر بطحا
اگر مرغ طبعم ببینی غزل خوان
بود شاد باشی ز من نزد مولا
من ار باز کردم زبان را دوباره
کنم عرض تبریک تقدیم زهرا
بود سالروز امام مکرم
که شادند مردم ز اعلا و ادنا
حسن کو حسن بود در خُلق و خلقش
حسن بود در اسم و هم در مسما
ضیاء دل و نور چشم پیمبر
علی را به حق جانشینی است والا
ره او ره مه مستقیم خداوند
که راه نجات است امروز و فردا
توانم کجا حق مدحش ادا کرد
که من فی المثل قطره ام اوست دریا
امام دوم همچو روزی بیامد
به دنیا و شد نور او عالم آرا
مهی در مه روزه گردید طالع
که برده است شأن مه روزه بالا
اگر بود آن ماه ماه معظم
مقامش از این ماه گردید عظمی
مهی کوبه ماه صیام آمد و هست
پناه خلایق زپیر و ز برنا
حبیب خدا را گلی با طراوت
شه اولیا را نهالی است زیبا
سریر ولایت از او جست زینت
مقام امامت از او یافت معنا
ندیده است چشم ملک هیچ کس را
که باشد ورا مادری به ز زهرا
مسلّم به علم است و ممتاز در حلم
بر این معترف هم احبا هم اعدا
جهان شد ز نور جمالش منوّر
قدم چون که بگذاشت در دار دنیا
تأمل مکن دست در دامنش زن
که دستت بگیرد به دنیا و عقبا
به حق جلالش بخوان خالق خود
بگیر از خدا آنچه داری تمنا
از این ره «علی» رفته سوی خدایش
گشوده بر او در خداوند یکتا[۴]
اشعار فوق به صنعت موشح سروده شده است که اگر از اول هر بیت حرفی را برگزینیم جمله (سلام به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام) به دست می آید.
صفای چمن
مه صیام که لطف خداست بر تو و من
گرفته منزلت از مولد امام حسن
یکی گلی به گلستان این جهان آمد
که از طراوت او با صفاست گل به چمن
لبان خود بنمایم مزین از مدحش
دهان معطر از او می کنم به گاه سخن
از آن که خادم در گاه او بود جبریل
چسان به وادی قدرش خرد زند توسن
در آمد از صدف عصمت خدا گهری
که کرده گوهر از او روی خویش را روشن
حسن که هست به خُلق و به خلق هر دو نکو
به نام هم حسن است و زدیگران احسن
ضمیر من همه از عشق اوست نورانی
اگر چه هست زبانم به مدح او الکن
رسید مژده که نوری ز نو به گلشن تافت
فروغ تازه گرفت از وجود او گلشن
تجلّی دگری کرده باز در مجلا
از آن که نور علا نور شد شعاع افکن
میان خانه شیر خدا و فاطمه تافت
چنان که نور بتابد به وادی ایمن
جناب اوست که دوم امام و رهبر ماست
که شخص اوست به علم و به حلم مستحسن
تمام خصلت نیکو است در وجودش جمع
نموده بسته احسان خود چه مرد و چه زن
به راه حق همه اموال خود مکرر داد
به مستمند و ضعیف غریق رنج و محن
از آن عبادت و آن زهد و طاعت و تقوی
رواست پیروی از او به جان و دل کردن
عنان فکر کجا می رسد به منزلتش
نه قله ایست که آنرا توان نور دیدن
لسان ماست ز ادراک شانشان عاجز
محاط را نرسد بر محیط ره بردن
یکی خدا است که دانا و می شناسدشان
یکی دگر خودشان یعنی آن چهارده تن
همه جهان بشود گر زبان نمی رسدش
که در حدود مقامش دهند داد سخن
از این جهت بنمائیم اعتراف به عجز
نه ما که نیست ملک را مجال بال زدن
لجام عقل نسـازم رها در این وادی
که نیست فایده ای غیر حیرت افزودن
سر خلوص به درگاه او گذارده ام
به جان و دل به ولایش نهاده ام گردن
لذا به مدح و ثنایش نموده ام اقدام
که زاد و توشه شود بهر من پس از مردن
امید آن که ز نشر فضایل ایشان
شوند خلق از آن بهره ور چه مرد و چه زن
مرا خدا بدهد اجر بهر گفتن آن
به مستمع بدهد اجر بهر بشنیدن
مدار گردش گردون به دولت باری
پناه و ملجا بیچارگان به سر و علن
بهشت قسمت آن کس که دارد او را دوست
جهنم است نصیب مخالف و دشمن
اگر که خیر بخواهی بگیر راهش را
به دامن کرمش دست افتقار بزن
رضای حق طلبید و گذشت از همه چیز
تو هم بگیر به ملک رضای او مسکن
کرم نماید و او دست دوستان گیرد
رها کند همگی را ز بند شر وفتن
به دور عمر ستم هم زدشمن و هم دوست
کشید و پایه دین کرد محکم و متقن
اسیر دست اعادی جنازه اش گردید
خراب قبر شریفش نمود اهریمن
دل (علی) به عنایات او بود محکم
که هست حب وولایش برای او مأمن[۵]
اشعار فوق به صنعت موشح سروده شده است که اگر از اول هر بیت حرفی را برگزینم، جمله (میلاد حضرت مجتبی علیه السلام مبارک باد) به دست می آید.
شهید زهر
آه با دست یکی از اشقیا شد شهید کین امام مجتبی
کرد تحریک معاویه اثر شد به دست جعد این ظلم و جفا
آن که در دور حیات خویشتن روز و شب دید آن همه رنج وبلا
نه زبیگانه ستم تنها کشید که بلاها دید او از آشنا
در قبال آن همه ظلم و ستم کرد صبر و حلم از بهر خدا
بهر دنیا بعض از یاران او در صف اعداء او جستند جا
رفته با پای پیاده چند بار از مدینه تا حریم کبریا
با فقیران مال خود تقسیم کرد بود اینسان درگه جود و سخا
با تمام ابن مناقب خصم دون داد او را روز و شب رنج و بلا
عاقبت رفت از جهان ای آه آه شد شهید زهر و رفت از این سرا
در عزای نور چشم فاطمه با (علی) گردید هر یک هم نوا
تا خدا از لطف و فضل خویشتن
هم دهد اجر شما و هم مرا
محشر کبری
در جهان امروز اگر که محشر کبری بپا است
از برای سبط پیغمبر امام مجتبی است
آن که جایش سینه پاکیزه پیغمبر است
آن که او پرورده دست علی مرتضی است
آن که نور چشم زهرا و عزیز حیدر است
زیب دامان شریف حضرت خیر النسا است
آن که علم او گرفته نشأت از علم خدا
وارث علم رسول و حامل علم خدا است
آن که از بیت رسالت کرده کسب تربیت
آن که از شمع ولایت جان و جسمش پر ضیا است
آه کز دست ستمکاران ندید او روز خوش
آه که عمری نصیب او بلا روی بلا است
بر جنابش دوست چون دشمن ستم ها کرده است
دوست نادان فسادش بیش از خصم دغا است
من چه گویم از ستم های معاویه که کرد
ظلم هایی که همان در شأن اولاد زنا است
عاقبت با حیله او جعده ملعونه ریخت
زهر در کامش که عالم از غم او در عزاست
پیکر پاکش به امر آن زن مکاره گشت
تیر باران و از آن در غم رسول مصطفی است
این چنین کردند این امت (علی) با اهل بیت
اف بر این مردم که در آنها نه شرم و نی حیا است[۶]
اندوه و غم
جهان در غم به سوک مصطفی شد
عزادار از برای مجتبی
کسی که مقصد از خلق جهان است
به قرب خالق ارض و سما شد
ز رنج این جهان آسوده گردید
سر افرازانه در قرب خدا شد
جهان مرده را او زنده گرداند
شب مظلم صباحی جان فراشد
اساس شرک و کفر او از میان برد
به این توحید خالص رهنما شد
فساد و جور و بیدار از میان رفت
صلاح و عدل را فرمانروا شد
به دستش اختلافات از جهان رفت
بنای اتحاد از او بنا شد
خلایق را به سوی راه حق برد
که هر کس با حقیقت آشنا شد
به معراج و بقرب کبریا رفت
چه گویم از کجا او تا کجا شد
به جایی رفت آن حضرت که جبرئیل
زره وامانده و از او جدا شد
خلاصه آنچه بر آن بود مأمور
به دست پر توان او ادا شد
سراپا خیر بود و از جهان رفت
پس از او ملک دین غرق بلا شد
منافق دست ظلمش باز گردید
که نا حق جای حق فرمان روا شد
که ناکس رفت در جای پیمبر
ولی آل نبی حقش هبا شد
چنین روزی شهید زهر عدوان
امام مجتبی نور خدا شد
عزیز مرتضى سبط پیمبر
که نور دیده خیر النسا شد
حسن که بد حسن در خلق و در خُلق
حسن که چارم اهل کساشد
حسن که دست احسانش چو باران
روان بر مستمند و بینوا شد
حسن کز علم و حلمش دشمنانش
به تکریمش مثال آشنا شد
دریغا که ندانستند قدرش
چو باب خود قرین درها شد
نه تنها دشمنان کز بعض یاران
به بعضی از مصائب مبتلا شد
که تن بر صلح داد اما در این جا
به دست او حقیقت برملا شد
سزای آل سفیان لعن و نفرین
ولى آل على حقش ثنا شد
ولی افسوس آخر از شقاوت
حسن مسموم از زهر جفا شد
معاویه نمود اغوا زنی شوم
که بر او این جفا زان بی حیا شد
به زهر کین شهیدش کرد و مسموم
امام ما سوی دار بقا شد
(علی صافی گلپایگانی)
دلش پر خون چو جمع اولیا شد[۷]
پی نوشت ها
[۱] . تاریخ رمضان ۱۴۱۷
[۲] . تاریخ: ۱۳ رمضان ۱۴۱۰
[۳] . تاریخ رمضان ۱۴۱۵
[۴] . تاریخ رمضان ۱۴۱۶
[۵] . تاریخ : اول رمضان ۱۴۱۳
[۶] . تاریخ: ۶ صفر ۱۴۰۹
[۷] . تاریخ ۱۵ صفر ۱۴۱۸
منبع: صافی گلپایگانی، علی؛ راز دل؛ ص ۴۹۲-۵۱۲ قم؛ انتشارات ابتکار دانش؛ چاپ اول؛ ۱۳۸۵ ش