- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : محمد ارباب
- 0 نظر
در بخش های قبلی، اهداف قیام امام حسین (علیه السلام) در مراحل مدینه، مکه و مسیر مکه تا کربلا با نگاهی تاریخی مورد بررسی قرار گرفت؛ در این بخش از اهداف قیام امام حسین (علیه السلام) در مرحله کربلا سخن به میان آمده و در انتها نیز به نتیجه گیری کلی از این موضوع پرداخته خواهد شد.
آخرین مرحله از سفر کاروان حسینی نزول در کربلاست. در این مرحله است که با عهد شکنی کوفیان و میسر نشدن برای رفتن به جانب کوفه، امید برپایی حکومت رنگ می بازد و سخن از شهادت به وضوح به میان می آید و هر چه زمان به روز عاشورا نزدیک تر می شود، بحث شهادت در قیام امام حسین (علیه السلام) جدی تر می گردد.
شواهد این ادعا آنکه چون کاروان حسینی مجبور به توقف شد، امام (علیه السلام) از نام سرزمینی که در آن بودند، پرسید و با شنیدن نام کربلا فرمود: «پیامبر (صلى الله علیه وآله) راست گفت سرزمین کرب (اندوه) و بلاست»؛[۱] همچنین فرمود: «این روز کرب و بلاست[۲] و اینجا همان جایی است که خون های ما در آن ریخته و حرمت ما شکسته می شود».[۳]
آمده است امام حسین (علیه السلام) با نقبی به خاطرات دوران امیرالمومنین گفت: «پدرم به هنگام حرکتش به سوی صفین از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از آن پرسید؛ نامش را به او گفتند؛ پس فرمود: اینجا جایگاه فرود آمدن مرکب هایشان و اینجا جایگاه ریختن خون هایشان است. چون موضوع را پرسیدند، فرمود: کاروانی از خاندان محمد (صلى الله علیه و آله) اینجا فرود می آیند».[۴]
با اینکه از محتوای برخی گزارش ها چنین بر می آید که امام حسین (علیه السلام) در کربلا پس از مشاهده پیمان شکنی کوفیان، اندیشه بیعت نکردن با یزید را وانهاد، پذیرش این نوع گزارش ها با چالش هایی روبروست. آمده است: امام حسین (علیه السلام) در گفتگویی با عمر سعد به وی از سه پیشنهاد سخن گفته است: بازگشت، رفتن به نزد یزید و دست نهادن در دست او یا فرستاده شدن به یکی از مرزها.[۵]
این در حالی است که در همان روزگار مسئله سه پیشنهاد مورد شبهه و سوال بوده است؛ لذا عقبه بن سمعان که غلام رباب همسر امام (علیه السلام) بود و در کاروان حضرت حضور داشت، با رد مطرح شدن پیشنهاد رفتن به نزد یزید یا مرزها از سوی امام (علیه السلام)، بر این باور است که درخواست امام حسین (علیه السلام) تنها آن بود که: «امام (علیه السلام) را وانهند تا ببیند کار مردم به کجا می انجامد». بلاذری نیز پس از ذکر سه پیشنهاد می نویسد البته گفته شده است امام (علیه السلام) جز بازگشت به مدینه چیزی درخواست نکرد.[۶]
از طرفی باید دانست مسئله بیعت نکردن، خط قرمز امام حسین (علیه السلام) بود و مطرح ساختن بیعت با یزید، زیر پا نهادن تمام اهداف قیام امام حسین (علیه السلام) بود که حضرت در پی آن اهداف تلاش می کرد. درست است که امام حسین (علیه السلام) در پی منازعه و جنگ طلبی نبود، منتهی این سخن بدین معنا نیست که امام حسین (علیه السلام) برای جلوگیری از پدید آمدن درگیری، اندیشه های خود در باب خلافت یزید را وانهاده بود.
لذا وقتی عمر سعد گزارشی از دلیل آمدن و قیام امام حسین (علیه السلام) و گفتگوی خود با ایشان به ابن زیاد نگاشت و پاسخ آمد که حسین (علیه السلام) و یارانش باید با یزید بیعت کنند بعد درباره ایشان تصمیم می گیرم،[۷] امام حسین (علیه السلام) در مقابل این حکم سر خم ننمود و مسیر شهادت را برگزید.
اما به نظر مسئله فراتر از این می نماید و عبیدالله مسئله ای فراتر از بیعت را از امام (علیه السلام) طلب کرده بود؛ زیرا در گزارش ها آمده است در مجلسی که نامه عمر بن سعد به ابن زیاد رسید، شمر بن ذی الجوشن نیز حضور داشت و او پیشنهاد داد حسین (علیه السلام) و یارانش باید بر حکم امیر عبیدالله گردن نهند، آنگاه اگر عبیدالله کیفر داد، مختار است و اگر بخشید حق خود را در کشتن وانهاده است. عبیدالله که امام حسین (علیه السلام) را در چنگال خود می دید این رای را پذیرفت و دستور داد همین نظر در جواب عمر سعد نگاشته شود.[۸]
شاهد دیگری بر مسئله خوانده شدن امام حسین (علیه السلام) به تسلیم در برابر حکم عبیدالله، آنکه «زحــر بــن قیس» که خود در ردیف لشکریان عمر بن سعد در کربلا بود، به هنگام رسانیدن کاروان اسرای حسینی به شام در نزد یزید، از فراخوانده شدن امام حسین (علیه السلام) به حکم امیر و پذیرفته نشدن آن توسط امام خبر می دهد.[۹]
این مسئله بر امام حسین (علیه السلام) سخت گران بود؛ زیرا پذیرش حکم امیر بدان معنا بود که نواده پیامبر (صلی الله علیه و آله)، فرزند امیرالمومنین (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) سرنوشت خود را به دست فرزند مرجانه بسپارد تا او و نواده ابوسفیان سرانجام امام حسین (علیه السلام) را رقم زنند و چه بسا اینان به جبران حوادث فتح مکه و زدودن ننگ «طلقـاء» نامیده شدنشان[۱۰] و ننگ خاندان کسی که فرزند پدرش خوانده می شد، بر می آمدند و این ذلتی بود که امام حسین (علیه السلام) هرگز بدان تن در نمی داد؛ لذا در روز عاشورا فرمود:
«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِى ابن الدَّعِى قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَهِ وَ الدلّهِ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الدَّلَّه»[۱۱] و این چنین امام حسین (علیه السلام) باعزت در خون خود غوطه ور شد.
در مرحله کربلا نیز مشخص می شود امام (علیه السلام) ضمن اشاره به سرنوشت شهادت خویش با سخن گفتن از نامه کوفیان و پیشنهاد بازگشت، قصد دارد خود را از کمند لشکریان عمر سعد برهاند؛ اما به هیچ روی سخن از بیعت پذیرفتنی نیست و چون میان ذلت و شهادت مخیر می گردد، شهادت با عزت را بر سازش با ذلت مقدم می دارد.
حاصل سخن در باب هدف قیام امام حسین (ع) از نگاه گزارش های تاریخی
سخن از هدف قیام امام حسین (علیه السلام) مسئله ای نیست که فقط از منظر گزارش های تاریخی بتوان بدان دست یافت و باید با تحقیقی میان رشته ای در علوم قرآنی، علوم حدیث، کلام و تاریخ به تبیین آن همت گماشت؛
برای مثال شناخت هدف از نصب امام پس از ختم رسالت، وظایف امام، نقش مردم در مسئله حکومت یابی امام از جمله مسائل بنیادی نوع نگاه امامان به مسئله حکومت است که باید بر اساس آموزه های وحیانی و حدیث، نگاه اسلام به حکومت و میزان توجه امامان به آن فهم کرده و سپس رفتارهای بروز یافته از امامان در مسئله حکومت که بیشتر جنبه تاریخی دارد، در مقایسه با آن مبانی بررسی و تحلیل شود. اما در این سطور از منظر گزاره ها و گفتمان تاریخی که هدف این نوشتار است، ملاحظاتی در بحث هدف قیام امام حسین (علیه السلام) بیان می شود.
با اینکه برخی هدف قیام امام حسین (علیه السلام) را بر پایه شهادت و برپایی حکومت تحلیل کرده اند، به نظر می رسد استنادات مطرح شده بیشتر جنبه برداشت پژوهش گرایانه دارند تا مستند بودن به سخنی از امام حسین (علیه السلام) که در آن از هدف قیام سخنی به میان بوده باشد؛ ضمن آنکه وقتی سخن از یک هدف است، باید بتوان تمام مسیر حرکت قیام امام حسین (علیه السلام) و گفتارها و رفتارهای ایشان را بر اساس آن تحلیل نمود.
این در حالی است که نظریه شهادت و حکومت تنها بخشی از این رفتارها و گفتارها را تبیین می کند و نمی توان بر اساس آنها قیام امام حسین (علیه السلام) را از مدینه تا کربلا در یک کلیت به هم پیوسته تحلیل کرد؛ برای مثال در نگاه تاریخی نظریه برپایی حکومت و شهادت، به هنگام تصمیم امام حسین (علیه السلام) مبنی بر پاسخ به درخواست کوفیان و خروج به جانب عراق معنا می یابد و سخن گفتن از این دو نظریه تا قبل از این مرحله از حرکت امام (علیه السلام) در مطابقت نظریه با وضعیت عینی و آنچه در صحنه عمل اتفاق افتاده است هم خوانی لازم را پیدا نخواهد کرد؛
زیرا هر چند کسی بر این مبنا باشد که امام حسین (علیه السلام) از قبل با هماهنگی و وعده های کوفیان سر از بیعت تافت و هدف برپایی حکومت را نتیجه گیری کند یا بخواهد از مطرح ساختن بحث نامه های سر به مهر و رویای امام، هدف شهادت را مطرح سازد، تبیین تاریخی در مستندسازی این نتیجه ها یاریگر محقق نخواهد بود و باید از شیوه ای جز گفتمان تاریخی سود جست، همچنین مستندهای هر دو نظر
نظر به گونه ای است که هیچ کدام توان کنار نهادن مستندهای یکدیگر را ندارند.
به نظر می رسد هدف قیام امام حسین (علیه السلام) همان گونه که ابن اعثم در وصیت نامه منسوب آورده است و گزارشی که ابن شهر آشوب از گفتگوی میان امام حسین (علیه السلام) و ابن عباس نقل کرده است، اراده بر امر به معروف و نهی از منکر بوده است تا به وسیله آن بدعت ها و کژ رفتاری هایی که در امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رواج یافته بود اصلاح شود.
لذا امام حسین (علیه السلام) در مرحله نخست با اعتراض به شایسته نبودن یزید بر امارت مسلمانان از بیعت با وی سر باز می زند و چون اصرار والی مدینه بر بیعت خواهی را مشاهده می کند، به جانب مکه روان می گردد.
در مکه با درخواست کوفیان افق تازه و روزنه امیدی در اصلاح جامعه چهره می نماید. کوفیان امام حسین (علیه السلام) را به شهر خویش فراخوانده بودند تا بر شهرشان والی گردد و امور ایشان را سرپرستی کند و کوفیان را بر دشمنانشان پیروز سازد و آموزه ها و معالم اسلامی را اعاده نماید.
امام (علیه السلام) نیز که چنین دیدند، با رعایت جوانب احتیاطی سعی می کند از این فرصت استفاده کند؛ اما امویان که اعتراض امام (علیه السلام) و درخواست کوفیان را مشاهده می کنند، در پی دستیابی بر امام حسین (علیه السلام) و قتل ایشان هستند.
امام حسین (علیه السلام) در مکه جان خویش را در خطر می بیند و با توجه به امید بهره گیری احتمالی از پتانسیل شیعیان کوفه در مقابله با یزید و اصلاح حکومت، مسیر عراق را در پیش می گیرد؛ اما پای نهادن در این مسیر می توانست خطرهایی در پی داشته باشد که به کشته شدن امام (علیه السلام) هم منجر شود. امام (علیه السلام) با آگاهی از این خطرها و تذکر بدان ها در حوادث مسیر، به سوی کوفه می رود؛ حتی زمانی که از شهادت مسلم آگاه می شود، چون امید دارد با رسیدن به کوفه شیعیان بر محور ایشان گرد آیند، خطر پیمودن مسیر را به جان می خرد.
در ادامه چون با لشکریان حر مواجهه می گردد و همت حاکمان اموی را در مقابله و درگیری مشاهده می کند، در آغاز تلاش دارد با اشاره به دعوت کوفیان و فراخوانی لشکریان حر به پشتیبانی از امام (علیه السلام) برای مقابله با امویان و اصلاح جامعه، از ابزار یاری کوفیان به منظور برپایی حکومت بهره گیرد؛ اما چون پاسخی بر یاری دریافت نمی کند، بر آن می شود تا بازگردد که با مقابله حر و لشکریانش مواجهه می شود.
امام (علیه السلام) در منزلی دیگر باز تلاش دارد تا با یادآوری وضعیت نابسامان جامعه اسلامی و ناشایستگی یزید و شایستگی حضرت (علیه السلام) بر زعامت، امید برپایی حکومت را زنده نگاه دارد که ندایی به یاری بر نمی خیزد. در این سخنرانی یا نگارش نامه که در منزلگاه بیضه انجام گرفت، چهره مسئله امر به معروف و نهی از منکر و تلاش برای فراخوانی مردمان به منظور اصلاح جامعه به وضوح رصدپذیر می باشد؛ آنجا که امام حسین (علیه السلام) گفت یا نگاشت:
ای مردم رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود هر کس حاکم ستمگری را ببیند که محرمات الهی را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند و بر خلاف سنت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می رود و میان بندگان خدا، با گناه و ستم عمل می کند، ولی با کردار یا گفتارش بر او نشورد، بر خدا فرض است او را به جایگاه همان ستمگر ببرد. بدانید که بنی امیه به اطاعت شیطان درآمده اند و اطاعت خدا را رها ساخته اند؛ تباهی آورده اند و حدود را معطل نهاده اند و ثروت ها را به خویش اختصاص داده اند؛ حرام خدا را حلال دانسته و حلال خدا را حرام شمرده اند و من شایسته ترین فرد هستم برای اینکه این چیزها را تغییر دهد.
سرانجام نظاره گر آن هستیم که چون ابزار برپایی حکومت از دست می رود، خون امام حسین (علیه السلام) بیداری مسلمانان و اصلاح جامعه را هدف می گیرد. اگر سخن امیرالمومنین علی (علیه السلام) را در نهج البلاغه در باب تمثیل برتری امر به معروف و نهی از منکر بر سایر اعمال و حتی جهاد[۱۲] ضمیمه قرار گیرد، به نظر دفاع از مسئله امر به معروف و نهی از منکر به عنوان هدف قیام امام حسین (علیه السلام) امری منطقی به حساب آید.
پی نوشت ها
[۱] . المعجم الکبیر، ج ۳، ص۱۰۶.
[۲] . الطبقات الکبرى؛ ج ۱۰، ص۴۶۴.
[۳]. همان.
[۴] . الاخبار الطوال؛ ص۲۵۳.
[۵] . انساب الاشراف، ج ۳، ص۱۵۲.
[۶] . همان.
[۷] . تاریخ الامم و الملوک؛ ج ۵، ص۴۱۱.
[۸]. انساب الاشراف، ج ۳، ص۱۸۲_۱۸۳.
[۹]. تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص۴۵۹.
[۱۰]. تاریخ الامم و الملوک؛ ج ۳، ص۶۱.
[۱۱] . اللهوف؛ ص۹۷.
[۱۲]. نهج البلاغه، ص۵۴۲ .
منابع
- ابن اعثم، احمد بن علی، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
- بلاذری ، احمد بن ین یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶م.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷.
- ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، تهران، جهان، ۱۳۴۸.
- دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، قم، رضی، ۱۳۶۸.
- ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸م.
برگرفته شده از کتاب تبیین جایگاه کوفیان در فرآیند نهضت امام حسین (علیه السلام)؛ حسین قاضی خانی. (با دخل و تصرف)