- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
سبک زندگی از نگاه جلال آل احمد
کتاب غربزدگی به جز مقدمه و پیش درآمدش، ١١ فصل دارد که از مجموع ٢٢٧ صفحه متن غربزدگی تنها حدود ٩۰ صفحه آن به طرح تاریخی مسئله غربزدگی که اساس آن است اختصاص دارد و بقیه وصفی است از وضع زمان به عنوان دنباله اجتناب ناپذیر آن سیر تاریخی. اما به هر حال، اغلب مطالب کتاب، تاریخ قرن ١٩ و٢۰ ایران را بررسی کرده و نقش و اثر بریتانیا و آمریکا را در آن جستجو می کند.
بنابراین برای آوردن دلیل نویسنده برای ترجیح بعد غرب و تجدد در هویت ایرانی با همان ٩۰ صفحه اول سروکار داریم که نوآوری های اوست و به قول خود او ” طرحی تازست ” از تاریخ و آن بقیه حرف هایی است عیان.
مشکل نوشتن انتقاد بر این کتاب، این است که، آدم نمی داند از کجا باید شروع کند! چون تقریبا همه مطالب همه جا آمده و با وجود این که کتاب فصلبندی شده است، نظمی را که باید، در آن نمی توان یافت. از این جهت، نقدی که تابع سیر کتاب باشد، همان گونه پراکنده خواهد بود که البته این خود، سبک نویسندگی اوست.
نقد و بررسی کتاب غربزدگی
بیش از چهار دهه از طرح ” غربزدگی ” جلال آل احمد می گذرد. این عنوان از ابتدا مخالفان و موافقان بسیاری داشت. دفاع آل احمد از کلیت تشیّع به ویژه ستایش او از شیخ فضل الله نوری سبب شد تا جامعه روشنفکری ما هیچگاه به طرح مسئله ” غربزدگی ” روی خوش نشان ندهد.
البته برخی از آنان تا آنجا که آل احمد از منظر سیاست و اقتصاد مسئله شرق و غرب را مطرح می کرد با او مخالفت چندانی نداشتند. اما مشکل از آنجایی شروع شد که آل احمد می خواست ریشه های غربزدگی را نشان دهد. و نیز راهی برای گریز از غربزدگی.
اگر آل احمد برای مبارزه با غرب از مفاهیم اسلامی مدد نمی جست شاید همدلی شبه روشنفکران را نیز بر می انگیخت. اما او روشنفکری پراگماتیست بود. برای او تعریف و تمجید روشنفکران و منتقدان چندان مهم نبود. او می دانست در جامعه ای زندگی می کند که صورت غالب مردم آن در ساحت اسطوره به سر می برند و با زبان روشنفکری سخن گفتن، هیچ حاصلی در پی نخواهد داشت.
در واقع اصل مطلبی که آل احمد مطرح می کند این است که: او طرح ” غربزدگی ” را مخالفت با غرب – به دلیل غرب بودن! – و یا مقاومت در برابر تکنولوژی و ماشین، که از غرب می آید نمی داند، چرا که هیچ دروازه ای از جهان را به روی ماشین بسته نمی بیند و تکنولوژی را ابزار دقیق کار و زندگی قرن بیستم می داند.
اما گله وی از انتقال بی رویه ماشین و مصنوعات غربی به شرق مصرف کننده است و دیگر این که اختیار تمامی این معاملات و مبادلات نیز بر عهده غرب است. که همه چیز را در این رابطه و معامله تعیین می کند و حتی مانع از فراگیری و آموزش جوامع عقب مانده می شود.
از تعریف و تمجید که بگذریم به مشکلاتی در نگاه آل احمد می رسیم:
١-اولین مشکل آل احمد در کارش تعاریف اوست از غرب و شرق: اگر مقصود از ” غرب ” تمام ممالکی هستند که به صنعت دست یافتهاند و این تعریف مثلا شامل ژاپن و سوئد هم می شود، آیا مجموعه این کشورها با راه و رسم ها و ایدئولوژی های مختلف خود بر روی کشورهای دسته دوم تاثیر یکسانی دارند که آن را می توانیم ” غربزدگی ” بخوانیم؟
آیا اثر سیاسی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی انگلستان و آمریکا و فرانسه بر روی ما – مجموعه اقوام و مللی که به شکلی از اشکال مقهور آن قدرت ها شده اند – همان بوده است که ژاپن و سوئد و… داشتهاند؟
پاسخ روشن است. اگر بخواهیم روابط دو گروه کشورهای صنعتی و غیر صنعتی را بر مبنای اقتصاد توضیح دهیم (که باید بدهیم) باید گفت که محتوی رابطه اقتصادی میان این دو گروه لزوما رابطه غالب و مغلوب نیست. بسا که رابطه کشور صنعتی قدرتمندی با یک کشور کم رشد معین رابطه ای عادلانه باشد و با کشو دیگری بر عکس.
بنابراین آنچه که ” غربزدگی ” خوانده می شود عوارض فرهنگی و اخلاقی تسلط اقتصادی و سیاسی است که ملت های سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را از بسیاری جهات به صورت زواید و تئابعی از متغیر قدرت های جهانی در آورده و الاّ هر گونه رابطه ملتی صنعتی با ملت های غیر صنعتی را نمی توان رابطه استعماری دانست.
٢-برداشت تاریخی آل احمد در این کتاب بسیار سرسری، شتابزده و در عین حال جسورانه است. بنابراین می بینیم که آل احمد در طرح تاریخی مسئله ما و غرب، دچار یک اشتباه تاریخی مهم می شود و آن این که مسئله را در تمام طول تاریخ رابطه ما و غرب، مانند جنگ های صلیبی، مسئله تنازع میان اسلام و مسیحیت می انگارد و گویا مسئله استعمار را چنین تلقی می کند که غایت آن این است که پاپ روم پشت پهلوان اسلام را به خاک برساند.
او سر رشته مسئله را از دوران صفویه می گیرد که در آن دوره تشیّع مذهبی رسمی شد و ما از ” کلیت اسلامی” که عثمانی ادعای سردمداری و خلافتش را داشت، بریدیم.
آل احمد در این استنباط غرب را کلّیت یکپارچه ای می انگارد که با ” کلیت اسلامی ” ما درافتاد و آن همه تقاضاها، جنگ ها و کشمکش ها را که در غرب، به ویژه میان پاپ و زمامداران کشورها، وجود داشت نادیده می گیرد.(پاره کردن تکفیر نامه پاپ توسط لوتر)
مسئله تنها این است که در یک سوی دنیا انقلاب صنعتی واقع شد و کفه تعادل قدرت ها را به کل بر هم زد و در واقع مسئله نه مسئله اسلام و مسیحیت، بلکه مسئله دنیای دست یافته به تکنولوژی در برابر دنیای واپس مانده، دنیای مولد کالا و سرمایه اضافی در برابر دنیای مفتوح آن اضافات است.
اگر این انقلاب صنعتی، مثلا در چین یا در هند رخ داده بود آن وقت ما شرق زده یا چین زده می شدیم(!) و حالا که در غرب ظهور کرده غرب زده شده ایم،
زیرا که از جمع جهات تحت تسلط فرهنگ و تمدنی از این طرح قرار گرفته ایم و در انتها به پاسخ پرسش آغازین خود می رسیم که چون عنصر تجدد و غرب در فرهنگ، دین و سیاست و اقتصاد ما نفوذ کرده است و ما ظواهر آن را که از دیدگاه آل احمد غربزدگی می نامد می بینیم دلیل اهمیت این عنصر از دیدگاه آل احمد در هویت ایرانی را می توان به خوبی درک کرد همان طور که خود گفته است:
“حرف اصلی این دفتر، در این است که ما نتوانسته ایم شخصیت” فرهنگی-تاریخی” خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریاش حفظ کنیم بلکه مضمحل شده ایم. حرف در این است که ما نتوانسته ایم موقعیت سنجیده و حساب شده ای در قبال این هیولای قرن جدید بگیریم. حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه تمدن غرب را در نیافته ایم و تنها به صورت و به ظاهر ادای غرب را در می آوریم – با مصرف کردن ماشین هایش – درست همچون آن خریم که در پوست شیر رفت و دیدیم که چه به روزگارش آمد.
نقش تجدد در هویت ایرانی
به نظر من، تجدد عنصری وارداتی بوده است و وقتی هم وارد شده، به هیچ عنوان بومی سازی نشده است، در نتیجه این بزرگترین مشکلی است که برای ما ساخته است. بدون مقدمه، بدون پیش زمینه با یک التقاط وحشتناک وارد شده است و دلایل آن را می توانم این گونه بیان کنم که:
١) تجدد به دلیل این که از طریق دربار وارد شده است و چون مردم خود را از جنس آنان نمی دیدند(فره ایزدی)، در نتیجه تجدد را مخصوص شاه و درباریان می دانستند.
٢)چون روحانیت در مقابل تجدد ایستاده است، در نتیجه عامه مردم نیز در مقابل تجدد می ایستند، زیرا عنصر هویت دینی در اینان، بسیار پر رنگ است.
٣)چون تجدد، پاسخی به نیاز ما نبوده است، بلکه پاسخی بوده که نیازساز ما شده است و به دلیل پر رنگ بودن عنصر هویت دینی در ایران، می بینیم که روحانیون خودشان را به تجدد تحمیل می کنند.
بنابراین من تجدد را عنصر هویتی ایران نمی دانم، زیرا تجدد، باید عناصرش (تکنولوژی و همراه با آن حقوق مدنی) با هم آمیخته شود تا معنای اصلی اش را بدهد.
این تجدد، به خاطر جذابیت ها و سرعتش، تنها ظاهرش به ما رسیده است و ما تازه داریم استفاده از وسایلی را که شاه خریداری کرده بود را یاد می گیریم! این یعنی این که ما هنوز در جزء اول تجدد که همان تکنولوژی است مانده ایم و شاید به ظاهر دارای حقوق مدنی ای چون حق رای نیز باشیم، اما مفاهیم آن در ما وجود ندارد و باز تاکید می کنم که این تجدد، تنها ظاهرش به ما رسیده است و نمی توان آن را عنصری هویتی تلقی کرد.
منابع
١-غربزدگی؛ جلال آل احمد؛ زیر نظر شمس آل احمد؛ چاپ سوم؛ ١٣٧۵؛ انتشارات فردوس؛ تهران
٢-مشکله هویت ایرانیان امروز (ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ)؛ فرهنگ رجایی؛ چاپ سوم؛ ١٣٨۵؛ نشر نی؛ تهران
٣-یادنامه جلال آل احمد؛ علی دهباشی؛ چاپ اول؛١٣٧٨؛ نشر به دید؛ تهران