- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 24 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده
قرآن بهعنوان معجزۀ جاودان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) حاوی دستورالعملهای کامل در خصوص زندگی مادی و معنوی انسان میباشد؛ بنابراین نباید کوچکترین نقص و زیادتی در آن ایجاد شود.
دیدگاههایی که دربارۀ تحریف قرآن (نقصان و زیاده) وجود دارد، ناشی از عدم اطلاع از ماهیت قرآن و عدم شناخت اصول حدیث و علوم مرتبط با آن است. این تحقیق با روش توصیفیـتحلیلی، دلایل عدم تحریف قرآن را ارائه کرده و با اشاره به نظرات بزرگان دین در ذیل هر کدام از این ادله، به تحلیل دادهها پرداخته و با ارائۀ دلایل و استدلالهای قوی و متقن (دلایل حلی و نقضی) شبهات مربوط به تحریف قرآن را پاسخ گفته است.
از مهمترین دستاوردهای پژوهش حاضر میتوان به رفع اتهام از تشیع دربارۀ قول به تحریف قرآنکریم، پرداختن به ادلۀ عدم وقوع تحریف در قرآن (به صورت منظم و تقریباً جامع) بیان دیدگاه جوامع روایی شیعه دربارۀ عدم وقوع تحریف اشاره کرد.
مقدمه
مذهب شیعه برخلاف دیگر مذاهب اسلامی، فهم و تفسیر «دین» را از اهلبیت(علیهم السلام) میگیرد. منابع استنباط و فهم آموزهها و احکام دینی در نزد شیعیان، قرآنکریم، سنت و سیره معصومان(علیهم السلام) و عقل است. ازاینرو، از دیدگاه کلامی شیعه، هر آموزه و هر حکمی تا زمانی که با منابع اصیل دین منطبق و مطابق نباشد، پذیرفتنی نیست.
اگر راهیافتن مقوله تحریف در قرآن ممکن گردد، ازیکسو اعتبار این کتاب مخدوش میشود و از دیگر سو هنگامی که باب تحریف باز گردد، بستن آن به آسانی ممکن نخواهد شد. در میان شیعیان، اهلسنت و دیگر مذاهب اسلامی، قریب به اتفاق مسلمانان، با صراحت هرچه تمام، به مصونماندن قرآن از هرگونه تحریف معتقد بوده و هستند.
دربارۀ امکان یا عدم امکان وقوع تحریف در قرآنکریم، کتابها و مقالات گوناگونی نوشته شده که هر کدام به یک یا دو شاخه بحث پرداختهاند؛ مثلاً بعضی فقط به جنبۀ قرآنی آن یا فقط به جنبۀ روایی آن پرداختهاند و برخی، هم به جنبۀ قرآنی آن نظر داشتهاند و هم به جنبۀ روایی آن. نیز برخی به جنبۀ روایی و دیدگاه علما اشاره کردهاند. در این تحقیق سعی شده است به همۀ این ابعاد ـ هر چند مختصر ـ پرداخته شود و نتیجهگیری نهایی، بر برآیند مجموع مطالب و ادله مبتنی باشد.
بنابراین، زوایای گوناگون بحث را با بررسی و تحلیل شبهات تحریف و پاسخهای استدلالی آن بیان خواهیم کرد.
تحریف و عدم وقوع آن در قرآن
برای روشن شدن مباحث اصلی، ابتدا باید معنای «تحریف» مورد بررسی قرار گیرد و سپس به طرح امکان وقوعی آن در قرآنکریم پرداخته شود.
مفهومشناسی تحریف
واژۀ «تحریف» را میتوان از دو منظر مورد بررسی قرار داد:
بررسی لغوی: واژه«تحریف» از ماده«حرف» به معنای «تغییر جایگاه حروف کلمه» و نیز به معنای«گوشه، کنار و طرف» میباشد (جوهری، ۱۴۱۰ق، ذیل ماده«حرف»؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴ق، ذیل ماده«حرف»). [۱]
در کتاب «علوم قرآنی» اینگونه به معنای لغوی تحریف کلمه و کلام اشاره شده است:
«تحریف کلام، کناره زدن از مسیر طبیعی آن است. مسیر طبیعی الفاظ و عبارتها، همان اِفاده معانی حقیقی و مراد واقعی آنهاست و در صورت انحراف از آن معانی، تحریف تحقق مییابد.» (معرفت، ۱۳۸۷، ص۳۷۰).
درواقع، میتوان گفت تحریف در لغت عبارت است از: جابهجا شدن حرفی از یک کلمه با حرفی دیگر از همان کلمه و یا تغییر دادن معنای اصلی کلام با معنایی شبیه معنای اصلی که در نهایت به تغییر معنای کلمه یا کلام منجر خواهد شد.
بررسی اصطلاحی: «تحریف» در اصطلاح در معانی مختلفی آمده است که در اینجا به هفت معنای آن از کتاب علوم قرآنی اشاره خواهد شد:
الف) تحریف در دلالت کلام
یعنی تفسیر و تأویل ناروا، بهگونهای که لغت با تفسیر همآهنگ نباشد و وضع و قرینهای بر آن دلالت نداشته، بلکه صرفاً طبق دلخواه تفسیر و تأویل گردیده باشد. اینگونه تأویل غیر مستند را «تأویل باطل» و «تفسیر بهرأی» میشمرند.
ب) ثبت آیه یا سوره در مصحف برخلاف ترتیب نزول؛
ج) اختلاف قرائت که برخلاف قرائت مشهور باشد؛
د) اختلاف در لهجه؛
ه) تبدیل کلمات؛ یعنی لفظی را از قرآن برداشتن و مرداف آن را جایگزین کردن؛
و) افزودن بر قرآن؛
ز) کاستن از قرآن.
بیشترین بحث در مورد مقوله تحریف در همینجاست: آیا از قرآن چیزی کم شده است یا خیر؟ (ر.ک: معرفت، ۱۳۸۷، ص۳۷۱ و ۳۷۲).
ابنمنظور نیز، در بیان معنای اصطلاحی «تحریف» اینگونه آورده است:
«والتحریف فی القرآن و الکلمه: تغییر الحرفِ عن معناه و الکلمه عن معناها» (ابنمنظور، ۱۴۱۴ق، ذیل ماده«حرف»)؛ «تحریف دربارۀ قرآن عبارت است از: تغییر دادن حرف و کلمه از معنای اصلی خود به معنای دیگری.»
بنابراین، قدر مسلّم از معنای اصطلاحی «تحریف» این است که تحریف عبارت است از: افزودن لفظ یا عبارت و یا عباراتی به قرآنکریم و یا کاستن آنها از متن قرآنی.
اقسام تحریف
تحریف بر دو قسم کلی است و قسم دوم آن نیز، بر دو قسم دیگر که در ادامه به هر کدام اشاره میشود:
تحریف معنوی
صاحبنظران در تبیین معنای «تحریف معنوی» چنین گفتهاند:
در «تحریف معنوی»، تحریفکننده بدون کمترین دخل و تصرف در ساختار الفاظ و عبارتهای قرآن، آنها را براساس پیشفرضهای باطل خود و به منظور تقویت آنها تفسیر و در حقیقت، نگرش خود را بر قرآن تحمیل میکند؛ نه نگارش خویش را و معنایی مخالف مراد جدی خداوند به دست میدهد. ازآنجاکه تحریفکننده، معنای آیه را از بستر صحیح و شایسته آن خارج ساخته، آن را در مفهومی کناره تفسیر میکند؛ به کارش تحریف اطلاق شده است. تحریف معنوی را اصطلاحاً «تفسیر به رأی» گویند.
در وقوع تحریف معنوی (تفسیر به رأی قرآن) هیچگونه تردیدی نیست و شواهد آن بدین شرح است:
۱. هشدار مکرّر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) دربارۀ خطر تفسیر به رأی: «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار؛ هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، میبایست خود را برای آتش مهیا سازد»؛
۲. وجود شمار فراوانی از مدعیان تفسیر که قرآن را براساس خواستههای نفسانی خود تفسیر میکردند که گاه همچون قَتاده از سوی ائمه(علیهم السلام) ملامت شدهاند؛
۳. اختلاف مسلمانان به هفتاد و سه فرقه که بیشتر آنان بنیاد عقاید خود را آیات قرآن میدانند؛
۴. سفارش حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) به عبداللهبنعباس مبنی بر اینکه برای گفتوگو با خوارج، به جای استناد به قرآن به سنّت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) استناد کند: «لاتخاصمهم بالقرآن؛ فإنّ القرآن حمّال ذو وجوه؛ تقول و یقولون و لکن حاجّهم بالسّنّه؛ فإنّهم لن یجدوا عنها محیصاً؛ با آنان با قرآن جدال مکن؛ زیرا قرآن وجوهی را برمیتابد؛ تو میگویی و آنان در پاسخ چیزی دیگر میگویند [و نمیتوانی نتیجه بگیری]، لکن با آنان با سنت احتجاج کن که دیگر از سنت [به دلیل شفاف و صریح بودن] گریزی نخواهند داشت.»
تفسیر به رأی، به رغم مذموم بودن و زیانهایش، نمیتواند به اعتبار و حجیت قرآن صدمهای وارد کند؛ زیرا امری بیرون از هویت قرآن به شمار میآید و هماره اساطین نامآور و فنآور قرآن حکیم در پاسداشت معارف برین وَحْیانی آن آمادهاند و آن را مرزبانی کرده و میکنند (ر.ک: جوادی آملی، ۱۳۸۹،ص۱۸ـ ۲۱).
تحریف لفظی
همانگونه که گفته شد، تحریف لفظی خود، بر دو قسم است: «تحریف به زیاده» و «تحریف به نقیصه»؛ در تبیین معنای تعریف لفظی چنین گفتهاند:
«تحریف لفظی، دخل و تصرف در ساختار الفاظ و عبارتهای قرآن است که دو گونه آن بیشتر مطرح است:
۱. تحریف لفظی به فزونی؛ یعنی آیه یا سورهای را از پیش خود ساخته، بر قرآن افزوده باشد و این فزونیها، بیآنکه قابل تشخیص باشد، در قرآن کنونی راه یافته باشد.
۲. تحریف لفظی به کاستی؛ یعنی بخشی از کلمات، آیات یا سورههای قرآن، بیآنکه قابل تشخیص باشد، از آن حذف گردد؛ بنابراین تحریف سه قسم دارد: «تحریف معنوی»، «تحریف لفظی به فزونی» و «تحریف لفظی به کاستی».
دربارۀ عدم تحریف لفظی به فزونی، عالمان شیعه و سنّی اتفاقنظر دارند؛ به بیان روشنتر، مسلمانان و اندیشوران شیعه و سنی، همگی راهیافت هرگونه گفتار غیرقرآنی را در مصحف کنونی مردود میدانند. وانگهی هیچ شاهد تاریخی یا روایی بر وقوع این نوع تحریف در قرآن وجود ندارد.
تحقق تحریف لفظی به فزونی، تحدّی و اعجاز قرآن را در هم میشکند و در نتیجه قرآن را که اساسیترین و سند منحصر حجیت اسلام در همۀ دورههاست، از اعتبار میاندازد؛ زیرا قرآن تنها معجزۀ زنده و جاوید اسلام است که میتواند حقانیت و جاودانگی اسلام را نمود داده، آن را حفظ کند و بهرغم گذشتن قرنها از رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) همچنان بهعنوان سندِ متقن و اعتبار قطعی اسلام نقشآفرینی کند. چنین تأثیری، بر اعجاز قرآن متکی است و اعجاز قرآن نیز از تحدّی و هماوردطلبی آن مایه میگیرد. اینگونه که قرآن، جهانیان را به آوردن کتابی مانند همۀ قرآن یا ده یا حتی یک سوره شبیه آن، به هماوردی دعوت کرده است و چون آنان تاکنون پاسخی جز ناتوانی به این درخواست ندادهاند (و هماره نیز چنین خواهد بود) اعجاز قرآن اثبات میشود.
اکنون، اگر کسی ادعا کند، در مصحف کنونی، بخشهای غیر قرآنی و سخنان ساخته بشری راه یافته و در میان آیات و سورههای اصلی آن پنهان شده است، بدان معناست که بشر توانسته است، گفتاری همسان با قرآن ارائه کند که به علت همسطحی با سایر آیات از نظر ساختار و محتوا، قابل تمییز و تشخیص نیست و درنتیجه، تحدّی قرآن فروپاشیده و اعجاز آن درهم شکسته شده است. به لحاظ چنین محذوری، هیچ صاحب اندیشه آشنا به مبانی و معارف قرآن، هرگز احتمال تحریف لفظی قرآن به فزونی را معقول ندانسته، آن را نمیپذیرد.
از میان اقسام سهگانه تحریف، «تحریف لفظی» از نوع «کاستی» مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است. سؤال مشخص آن است که به راستی آیا بخشی از قرآن فرود آمده بر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) توسط دستهای پلید و تحریف کننده، از مصحف کنونی حذف شده است؟!
در پاسخ باید گفت این نوع تحریف نیز از نگاه مسلمانان و دانشوران شیعه و سنّی مردود است و تنها گروهی اندک از اهل سنت که به آنان «حشویه» گفته میشود و شماری اندک از عالمان شیعی همچون محدّث نوری، وقوع چنین تحریفی را در قرآن پذیرفتهاند. البته طبق نقل برخی شاگردان موثق ایشان، مرحوم نوری از این رأی آفِل و فائل عدول کردهاند و آنچه آنان را به این لغزش کشانده، روایاتی است که در منابع حدیثی فریقین آمده است. لیکن با بررسی این روایات، درمییابیم که همۀ روایات مورد ادعا دچار ضعف سندیاند یا معنایی غیر از تحریف (کاستن از قرآن) را به دست میدهند (همان با اندکی تصرف).
دلایل عدم وقوع تحریف در قرآنکریم
تشیع برای محفوظ ماندن قرآنکریم از تحریف، ادلهای ارائه کرده مبنی بر اینکه قرآنکریم در طول تاریخ از هرگونه دستبردی مصون و محفوظ بوده و تا قیامت نیز اینگونه خواهد بود. در ذیل به بخشی از این دلایل اشاره میشود:
شواهد تاریخی
حساسیت به حفظ، قرائت، ضبط و ثبت قرآنکریم از اول مورد توجه پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بوده و آن حضرت همیشه به مسلمانان تأکید میکردند تا این موارد را رعایت کنند و مسلمانان هم، به دلیل این همه تأکید رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، خود را موظف میدانسته که قرآن را ثبت و ضبط کنند و به همین دلیل، نسخههای متعددی از قرآنکریم تهیه میکردند. این مسئله به حدی رواج یافت که گروهی بهعنوان حافظان قرآن پدید آمدند و این افراد در میان جوامع اسلامی دارای ارج و منزلت خاصی بودند. بیتردید این همه تأکید پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بر ضرورت حفظ آن از تحریف مبتنی بوده است. از طرفی، اهتمام به اعراب و نقطهگذاری قرآنکریم در قرون بعدی، از جمله اقدامات مهم در حفظ و حراست قرآن از تحریف صورت گرفته است؛ به طوری که دانشمندان علوم اسلامی در همۀ تاریخ، از قرآن بهعنوان یک منبع و مأخذ معارف دینی و احکام شریعت بهره بردهاند (ر.ک: معرفت، ۱۳۸۷، ص۳۷۲ و ۳۷۳).
حتمی بودن تواتر قرآنکریم
مرحوم معرفت دربارۀ ضرورت تواتر قرآن اینگونه آورده است: «یکی از دلایل مهم دفع شبهه تحریف، مسئلۀ ضرورت تواتر قرآن است. شرط پذیرفتن قرآن، چه در کل و چه در بعض؛ متواتر بودن آن است. قرآن در هر حرف و هر کلمه و حتی در حرکات و سکنات نیز باید متواتر باشد؛ یعنی همگان (جمهور مسلمین) آن را دست به دست و سینه به سینه، به طور همگانی نقل کرده باشند. ازاینرو، آنچه در زمینه تحریف گفتهاند که فلان کلمه یا فلان جمله از قرآن بوده؛ چون با نقل آحاد روایت شده؛ قابل قبول نیست و طبق اصل”لزوم تواتر قرآن” مردود شمرده میشود و این اصل، یکی از مسایل ضروری اسلام و مورد اتفاق علماست و اساساً خبر واحد در مسایل اصولی و کلامی فاقد اعتبار است و صرفاً در مسایل فرعی و عملی اعتبار دارد.» (همان، ص۳۷۴).
معجزه بودن قرآنکریم
یکی دیگر از دلایل مهم و قاطع نفی تحریف از قرآنکریم، مسئلۀ «اعجاز قرآنکریم» است. از نظر علما، مقوله اعجاز یکی از بزرگترین و روشنترین ادلۀ رد شبهه تحریف میباشد؛ زیرا لازمۀ افزودن به قرآنکریم، تحدی است، بدان معنا که هیچکس را یارای هماوردی با قرآنکریم نیست و هیچ بشری نمیتواند همانند آن، حتی همانند یک آیۀ قرآن بیاورد که از جهت فصاحت، بلاغت، بیان و محتوا عین قرآن باشد. و نیز لازمۀ کاستن از قرآنکریم، به هم خوردن نظم اولی کلام قرآن و خارج شدن از اسلوب بلاغی و فصاحتی خاص این کتاب است. تبدیل و تغییر کلمات قرآن نیز به این نحو است که هر گونه تغییر و تبدیل در نظم و جملهبندی کلمات قرآن، موجب میشود صورت قرآن تبدیل یابد و از قالب وحی بودن خارج شود. بنابراین، گمان زیادت یا نقصان و یا تغییر و تبدیل در کلمات قرآن با مقوله اعجاز در نظم موجود در آن منافات دارد (ر.ک: همان، ص۳۷۵ و ۳۷۶).
تضمین خداوند متعال
مرحوم معرفت، «ضمانت الهی» را دلیلی روشنی بر رد شبهه تحریف دانسته و اینگونه میگوید:
«یکی از روشنترین دلایل بر سلامت قرآن و رد شبهه تحریف، ضمانتی است که خداوند عهدهدار شده تا قرآن را پیوسته مورد عنایت خود قرار دهد و از گزند آفات مصون بدارد: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » این آیۀ سلامت قرآن را تا ابد کاملاً تضمین میکند.
مقتضای «قاعدۀ لطف» نیز چنین است؛ زیرا قرآن سند زنده اسلام و دلیل استوار صحت نبوت است و بایستی همواره از گزند آفات مصون و محفوظ بماند. هرگونه احتمال دستبرد به قرآن، یعنی تزلزل پایه و اساس اسلام که برخلاف ضرورت عقل و دین است… .» (همان، ص۳۷۷).
عرضه کردن روایات بر قرآنکریم
از دیگر دلایل رد شبهه تحریف، روایاتی است که از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که در آنها آمده است اگر دربارۀ روایتی مردد شدید که آیا از جانب معصوم صادر شده یا خیر؛ آن را به قرآنکریم عرضه کنید؛ اگر با معارف و آموزههای قرآنی موافق باشد، به آن عمل کنید؛ در غیر این صورت، آن را رها سازید. بنابراین، معیار بودن قرآن برای صحت روایات، دلیل محکمی است بر عدم امکان تحریف قرآن در طول تاریخ و چون در قرآنکریم به صراحت به حفظ و نگهبانی قرآن اشاره شده است؛ لذا هرگونه روایت منافی با این فرمایش قرآن، از درجه اعتبار ساقط است (ر.ک: همان، ص۳۷۸).
روایات اهلبیت(علیهم السلام) و دیدگاه علمای شیعه بر عدم تحریف قرآن
با مراجعه به روایات امامان معصوم(علیهم السلام)، به روشنی در مییابیم که حضرات، هرگونه تحریف و تغییر و تبدیل در قرآنکریم را نفی فرمودهاند که تعداد این روایات بسیار زیاد است. علمای شیعه نیز، در طول تاریخ بر عدم امکان تحریف قرآنکریم از ابتدا تا کنون و تا انتهای دنیا اتفاق دیدگاه دارند (ر.ک: همان، ص۳۸۷ و ۳۸۹).
با توجه به ادلۀ مذکور، به روشنی معلوم میشود که هرگونه تحریفی از نوع زیاده، نقصان و تبدیل و تغییر کلمات در قرآنکریم امکان نداشته و هر ادعایی در این زمینه، مردود و غیرقابل اثبات است.
ریشههای شبهه تحریف قرآن و ترفندهای القای آن
شبهه افکنان، در القای شبهه تحریف قرآن و نسبت دادن آن به شیعیان، به روشهای مختلفی متوسل میشوند که یکی از این روشها استناد به منابع شیعی (اقوال و کتابهای علمای شیعه) است، آنان برخی دیدگاههای افراد خاص یا برخی روایات نادر نقل شده در منابع را بدون تحلیل و بررسی همۀ جوانب آن، تلقی به قبول کرده و آن را به همۀ شیعیان نسبت میدهند. استناد به کتاب فصلالخطاب محدث نوری یا روایت کتاب کافی از جمله موارد شبهه افکنان بود، که بدان پرداخته میشود.
کتاب«فصلالخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب»
استناد شبهه تحریف قرآن به تشیع و شدت گرفتن مباحث آن، از نوشته شدن کتاب«فصلالخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب» به وسیله میرزاحسین نوری طبرسی میباشد.
چاپ و نشر کتاب«فصلالخطاب» موجب گردید، افراد مختلفی با عقاید و مذاهب گوناگون، چه از شیعیان و چه از غیرشیعیان، به نقد و بررسی آن پرداختند. قریب به اتفاق شیعیان همواره به مصونماندن قرآن از هرگونه تحریفی باور داشته و دارند. از آنجا که اعتقاد به تحریف قرآن، هم حجیت قرآن و هم دیگر اعتقادات و احکام اسلامی را که همه ریشه در قرآن دارند، سست و ویران میکند؛ موضعگیریهای سخت و قاطعی در برابر کتاب مذکور پدید آمد. بسیاری از علما و مفسران شیعه دربارۀ عدم تحریف قرآن، کتاب نوشته و دیدگاه محدث نوری را به نقد کشیدهاند؛ اما متأسفانه نگارش کتاب«فصلالخطاب» باعث شد که دشمنان و مخالفان شیعه، آن را دستاویزی برای اتهامزنی علیه شیعیان قرار دهند. مخالفان، نه تنها محدث نوری، بلکه همۀ شیعیان را مورد شماتت قرار داده و به کفر و ارتداد متهم میکنند. ازاینرو، با اشاره به برخی ادله و دیدگاههای مخالفان، به بررسی و نقد آنها خواهیم پرداخت.
۱. بزرگنمایی و تعمیم نظریه محدث نوری به همۀ شیعیان
نسبت دهندگان تحریف به شیعه، با استفاده از عباراتی همچون «کتاب ضخیم» و «هزاران روایت»، سعی دارد به خواننده چنین القا کند که طبرسی، تنها به بخش کوچکی از روایات مربوط به بحث تحریف قرآن از دیدگاه شیعه اشاره کرده است، این در حالی است که روایات مربوط به تحریف قرآن بیش از آنچه محدث نوری اشاره کرده، نیست و اگر روایات ضعیف و یا تکراری را از مجموعه جمعآوری شده، کم کنیم حجم آن به مراتب، کمتر از آنچه میباشد خواهد شد و هرگز قابلیت کتاب ضخیم را نخواهد داشت. شاید فصلالخطاب نامیدن کتاب نیز از همین باب است که روایات مربوط به تحریف بیش از این نیست؛ ضمن اینکه علمای شیعه نیز به تک تک آنها پاسخ دادهاند.
۲. منحصرکردن استدلالها به کتاب فصلالخطاب
ایرادگر شبهه، تمام دلایل خود را برای نسبت دادن تحریف به شیعه و اینکه همۀ شیعیان اعتقاد به تحریف دارند به گفتهها و نظرات محدث نوری مستند کرده است؛ درحالیکه پژوهشگر منصف، برای اثبات گفتۀ خود باید دلایل را از منابع گوناگون گردآوری کند؛ چراکه در مورد چنین مطلب مهمی هرگز نباید به گفته یک شخص بسنده کرد بلکه همۀ دیدگاهها و دلایل را بررسی و سپس در مورد آن نظر داد؛ درحالیکه ایرادگر شبهه هم موثقبودن روایات تحریف را به طبرسی نسبت میدهد و هم اجماع اکثر شیعه را در مورد تحریف قرآن از او میپذیرد و این چنین ابراز نظر کردنی از محقق بیغرض و منصف دور است.
۳. نسبت اعتقاد به تحریف به همۀ عالمان شیعه
همعقیده دانستن شیخطوسی، شیخصدوق و سیدمرتضی با محدث نوری در مورد تحریف قرآن؛ آنهم فقط به صرف بررسی یک نظریه، امری نامعقول و به دور از انصاف و امانتداری علمی است و لازم است محقق، شخصاً با مراجعه به کتابهای این عالمان، مسئله را بررسی کند.
۴. تقیهای بودن اعتقاد شیعیان به عدم تحریف قرآن
تحریف یا عدمتحریف قرآن، بیش از آنکه بحثی روایی باشد، بحثی عقلی و از زمرۀ علوم قرآنی است. براساس اعتقاد هر مسلمانی، تحریف لفظی قرآنکریم محال است؛ زیرا اگر تحریف قرآن روی داده باشد، مهمترین مبانی و مدارک اعتقادی و فقهی اسلام زیر سؤال خواهد رفت؛ چنانکه خود ایرادگر شبهه به این قاعدۀ عقلی اذعان کرده است و میگوید: «وقتی که تحریف قرآن جایز شمرده شود؛ پس چگونه عملکردن به قواعد و احکام آن جایز باشد؟!».
ازاینرو اگر مسلمانی به تحریف قرآن باور داشته باشد، در واقع، تیشه به ریشۀ عقاید خود زده؛ زیرا حجیت قرآن را خدشهدار کرده است، بنابراین، به هر آیهای که بخواهد با استناد به آن، حکمی را استنباط کند، این اشکال وارد خواهد شد که چه تضمینی است این آیه تحریف نشده است؟ پس لازمۀ اعتقاد به تحریف قرآن، بیاعتبار بودن همۀ آیات آن خواهد بود. حال آیا منطقی و طبیعی است که چنین قاعدهای از تیررس دید عالمان شیعه دور مانده باشد و آنان برخلاف حکم قطعی عقل عملی، به تحریف قرآن معتقد شده باشند؟! این در حالی است که با مراجعه به کتابهای عالمان شیعه، روشن میشود که کتابها و مقالات آنها از دلایل قرآنی لبریز است. ازاینرو به روشنی معلوم میشود که دست کم در این مورد مهم تقیهای در کار نبوده و اکثر قریب به اتفاق شیعیان اعتقاد راسخ دارند که قرآن از هرگونه تحریف لفظی مصون مانده است.
۱. بررسی سندی و محتوایی روایات تحریف
با قاطعیت میتوان ادعا کرد که همۀ روایاتی را که مرحوم محدث نوری طبرسی بهعنوان دلیل تحریف ذکر کرده، یا سنداً ضعیف است یا از نظر محتوا قابل تأویل.
بزرگانی چون آیتالله معرفت، ضمن بررسی دقیق روایات نقل شده در کتاب فصلالخطاب و تقسیم روایات مورد استناد محدث نورى به هفت دسته، میفرماید:
«روایاتى که محدث نورى دربارۀ تحریف آورده، بیش از هزار و صد (١١٢٢) حدیث است؛ اعم از روایاتى که از نگاه او به صورت عام دلالت بر تحریف دارد، ( ۶١ روایت) و روایاتى که به دلالت خاص و به صورت صریح بر تحریف دلالت دارد، که ١٠۶١ روایت است. اما عمدۀ این روایتها را از منابعى نقل کرده که اعتبار چندانى ندارند؛ یعنى از کتابها و نگاشتههایى است که جملگى یا مجهولاند یا بریده و یا جعلى و بىاساس! اگر روایتهایى را که او از این کتابهاى بىاساس نقل کرده (بیش از هشتصد روایت) از آنها کسر کنیم؛ نزدیک به سیصد حدیث باقى مىماند که آنچه باقی مانده است بسیارى از اینها به موضوع اختلاف قرائات قرآنی باز مىگردد؛ به ویژه روایاتى که از مجمعالبیان طبرسى نقل کرده و ١٠٧ مورد است.» (معرفت، ١٣٧٩، ص۲۳۱).
بنابراین آنچه در کتاب مرحوم محدث نوری آمده است چه روایات عام و چه روایات خاص از نظر قرآنپژوهان شیعه از حیث سند و دلالت مخدوش بود و قابل اعتنا نمیباشد (ر.ک: معرفت، صیانه القرآن من التحریف).
روایات کتاب«کافی»
استناد به برخی از روایات موجود در کتاب«کافی» مرحوم کلینی از جمله ادله نسبتدهندگان تحریف به شیعه است.
تحریف دارای اقسامی است که مهمترین آنها عبارتاند از: «تحریف به زیاده» و «تحریف به نقیصه»؛ شبههکننده با مطرح کردن برخی روایات موجود در کتاب کافی، درصدد اثبات تحریف به زیاده در بین شیعیان است.
نکتۀ قابل توجه در پاسخ به این ادعا آن است که شیعیان هیچ کدام از کتابهای حدیثی خود را بهطور کامل و بدون بررسی سندی و دلالی احادیث، صحیح مطلق نمیدانند و به هیچ روایتی استناد نمیکنند مگر اینکه آن را از لحاظ سند و دلالت مورد بررسی قرار دهند. در صورتی که روایتی از حیث سند و دلالت مقبول باشد، به آن عمل میکنند و در غیر این صورت، روایت را رد یا دربارۀ آن توقف میکنند. باتوجه به آنچه گفته شد در مورد روایات موجود در کتاب کافی باید گفت:
اولاً مرحوم کلینی(رحمه الله) هرگز ادعا نکرده است که همۀ روایات ثبتشده در کافی صحیح و حجت است. وی در مقدمه کتاب تصریح میکند که نباید سره و ناسره بودن روایات منقول از حضرات معصومان(علیهم السلام) را با رأی و نظر شخصی بررسی کنیم، بلکه باید با توجه به فرمان آن بزرگواران، مبنی بر عرضه روایت بر قرآن و دیگر معیارهای صحت روایت؛ به صحت یا عدم صحت روایات حکم کنیم. مرحوم کلینی اضافه میکند که حتی این معیارها در برخی از موارد کاربرد ندارد و فهم روایت آنچنان دشوار میشود که راهی نمیماند، جز اینکه فهم و درک آن را به خود حضرات امامان معصوم(علیهم السلام) واگذاریم (کلینی، ۱۳۶۵، ج۱، ص۲۷)[۲].
ایشان در مقدمه کتاب خود، با تشویق به پژوهش و بررسی روایات کتاب، صراحتاً اعلام میکند که مدعی نیست هر روایتی که آن را ثبت کرده، صحیح است و به بررسی آن نیاز نباشد (همان).
دوم آنکه، با فرض عدم توجه به نظر مرحوم کلینی، آیا بر مبنای اصولی و قواعد حدیثشناسی شیعه،[۳] میتوان روایتی را پذیرفت که شمار آیات قرآن را ۱۷ هزار آیه میداند؟ به بیان دیگر نخست باید این حدیث از نظر دلالت (محتوا) مورد بررسی قرار گیرد که آیا قرائن حجیت را داراست یا نه؟ اگر دارای قرائن حجیت باشد، صحیح است و اگر از قرائن حجیت تهی باشد، غیرصحیح.
بررسی روایت مذکور نشان میدهد این روایت با نص قرآن و سنت قطعی موافق نیست. چراکه در قرآنکریم آمده است: «همانا ما قرآن را نازل کردیم و یقیناً خود نگهدار آنیم!» (حجر: ۹). بیتردید این آیه بر عدم تحریف قرآن به تمامی اقسام آن دلالت یقینی دارد. علامۀ طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «…خداوند فرموده است: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »؛ از آن دو اطلاق (ذکر و حفظ) این معنا استفاده مىشود که گفتیم قرآنکریم از هر زیاده و نقصان و تغییر لفظى و یا ترتیبى که ذکر بودن آن را از بین ببرد، محفوظ خواهد بود. پس، از آنچه گذشت، این معنا به دست آمد که قرآنى که خداى تعالى بر پیامبر گرامیاش(صلی الله علیه وآله) نازل و آن را به وصف ذکر توصیف کرده، به همان نحو که نازل شده، محفوظ به حفظ الهى خواهد بود و خدا نخواهد گذاشت که دستخوش زیاده و نقص و تغییر گردد… .» (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج۱۲، ص۱۰۶).
در آموزههای حدیثی نیز روایات فراوانی دربارۀ ثواب خواندن همین قرآن موجود و رجوع و تدبر در آن وارد شده و حجم زیادی از این روایات در همین کتاب «الکافی» گردآوری شده است (کلینی، ۱۳۶۵، ج۲ و ۳، باب الدعاء عند قرائه القرآن، باب ثواب قرائه القرآن، باب قرائه القرآن فی المصحف، باب فضل حامل القرآن، کتاب فضل القرآن، باب قرائه القرآن و…).
اگر قرآن موجود، قرآنی تحریف شده است، معقول نیست که امامان معصوم(علیهم السلام) ما را به خواندن و حفظ کردن قرآنی که در آن زیاده و نقصان صورت گرفته و نیز بهره بردن از چنین قرآنی، تشویق کنند! پس، این روایت، با روایات فراوانی از خود کتاب «الکافی» در تعارض است! روشن است اگر میان روایت پیشگفته و روایات فراوان دیگر، تعارض باشد، روایت مذکور از حجیت ساقط شده و به کناری نهاده خواهد شد.
از موارد دیگری که نزد همۀ محدثان، بهویژه نزد قدما از ملاکهای ضعف (غیرصحیح بودن) روایت به حساب میآید؛ این است که حدیث از متفردات (منفردات) راوی باشد؛ به این معنا که هیچ راوی دیگری، روایت مذکور را با آن متن و یا با آن مضمون در کتاب دیگری نقل نکرده باشد. به عبارت دیگر، به جز همین روایت، هیچ روایت دیگری با این متن یا مضمون در کتابهای حدیثی نقل نشده باشد. ازآنجا که روایت مورد بحث هم متفرد به راوی خاص و هم متفرد به کتابی خاص (کافی) است؛ ضعیف تلقی میگردد و از اعتبار ساقط است و هرگز نمیتوان به آن استناد کرد.
در کتابهای حدیث شیعه روایاتی وجود دارد که اهلبیت(علیهم السلام)، یکی از راههای تشخیص درستی یا نادرستی حدیث را مطابقت یا عدم مطابقت با قرآن معرفی کردهاند و از این روایات با عنوان «روایات عرضه بر قرآن» یاد میشود (ر.ک: حرعاملی، ۱۴۰۹ق، ج۲۷، ص۱۰۶) حال اگر واقعاً قرآن تحریف شده بود، هرگز ائمه(علیهم السلام)، شیعیان را به عرضۀ روایات بر قرآن امر نمیکردند؛ چه اینکه درستی یا نادرستی حدیثی مشکوک را نمیتوان با قرآن مشکوک سنجید؛ زیرا زمانی قرآن میتواند معیاری برای سنجش درستی یا نادرستی حدیث تلقی گردد که خود از هرگونه تحریفی مصون بوده باشد.
«از روایاتى که در آنها آمده است: احادیث ما را بر قرآن عرضه بدارید، آنچه موافق قرآن بود، بگیرید و عمل کنید و آنچه مخالف قرآن بوده باطل است و ما آن را نگفته ایم؛ به خوبى استفاده مىشود که از نظر ائمه معصومین(علیهم السلام)، قرآن موجود در دست مسلمانان همان قرآنى است که بر رسولخدا(صلی الله علیه وآله) نازل شده و هیچگونه تحریفى در آن واقع نشده است، وگرنه صحیح نبود، آن را مرجع تشخیص روایات صحیح از غیر صحیح براى مسلمانان قرار دهند» (طاهرى، ۱۳۸۵، ص۱۳۰).
یکی از موضوعات مهم در این زمینه (علوم قرآنی)، انقسام وحی به «وحی قرآنی» و «وحی بیانی» است. معنای وحی قرآنی، همان وحی اصطلاحی است که لفظ و معنا با هم از جانب خداوند متعال به نبی وحی شده و در قالب آیات و سورهها بر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) نازل شده است. بر اساس نص قرآنکریم، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)، علاوه بر ابلاغ آیات قرآن، وظیفۀ تبیین آیات را بر عهده دارد (نحل:۴۴).
بنابراین پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) مکلف است تفسیر و توضیح آیات را نیز از فرشتۀ وحی بشنود و برای مردم بازگوید. ازاینرو، ایشان همواره پس از تلاوت آیات نازلشده، معانی، مصادیق، متفرعات، عام و خاص، محکم و متشابه آیات را هم برای کاتبان وحی بازگو میکرد و آنها همه را در ذیل آیات مینوشتند. آنچه در تفسیر و تبیین آیات مطرح میشد که معنا از خداوند و الفاظ از پیامبر بود «وحی بیانی» نام دارد (ر.ک: عسکری، ۱۳۷۴، ج۱، ص۲۶۰)[۴].
با توجه به این تقسیمبندی میتوان چنین نتیجه گرفت که برخی روایاتی که آیات قرآن را بیش از آن مقدار مشخص شده معرفی میکنند؛ در حقیقت، ناظر به قسم دوم وحی یعنی، «وحی بیانی» میباشند.
وجود روایت دال بر تحریف در منابع اهلسنت
روایات دال بر تحریف قرآن فقط در برخی منابع روایی شیعیان مطرح نبوده، بلکه مثل این روایات با وسعت بیشتری در منابع اهلسنت هم وجود دارد. در برخی از کتابهای حدیثی اهلسنت که از آنها به «صحیح» نام میبرند، احادیث فراوانی وجود دارد که بر تحریف قرآن به زیاده یا نقصان دلالت میکند که به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم:
۱. ابنعباس نقل میکند که عمر گفته است: «هر آینه ترسیدم اگر مدتی بر مردم بگذرد، کسی بگوید که ما این آیه را در کتاب خدا نیافتیم! و لذا به سبب ترک یکی از واجبات الهی به گمراهی بیفتند؛ درحالیکه سنگسار کردن حکمی است که باید دربارۀ زناکار اجرا شود؛ به همین سبب، این آیه را خواندم [و به قرآن اضافه کردم]: اگر پیرمرد و پیرزن زنا کردند، حتماً هر دو را سنگسار کنید…!» (إبنماجه، ۱۴۱۸ق، ج۸، ص۶۲ و۲۶۵۰)[۵].
۲. عایشه مىگوید: «آیۀ رجم زانی و آیۀ شیر دادن به مرد بزرگسال ده بار نازل شد و در ضمنِ صحیفهاى زیر رختخوابم قرار داشت و چون ما به کفن و دفن رسولخدا(صلی الله علیه وآله) مشغول شدیم، بره یا بزغالهاى وارد اتاق شد و آن را خورد!» (همان، ج۶، ص۷۲ و ۱۹۳۴) . [۶]
۳. عمر از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) چنین نقل میکند: «قرآن دارای یک میلیون و بیست و هفت هزار حرف است. پس هرکس که آن را با صبوری و برای رضای خداوند بخواند، در ازای هر حرف حورالعینی به او داده خواهد شد» (طبرانی، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۳۶۱؛ سیوطی، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۹۰ و سیوطی، ۱۴۰۴ق، ج۸، ص۶۹۹). [۷]
این در حالی است که قرآن موجود، بنابر آنچه بزرگان اهلسنت مانند امام قرطبی و دیگران میگویند، بیش از ۳۴۰ هزار و ۷۴۰ حرف نیست.
در جمعبندی پیرامون این روایات باید گفت: اگر ذکر چنین روایاتی در کتابهای حدیثی شیعه، دلیل اعتقاد همۀ شیعیان به تحریف قرآن و یا کفر نویسنده است؛ چرا در کتابهای حدیثی اهلسنت چنین روایاتی وجود دارد؟ آیا میتوان همۀ اهل سنت را به چنین اعتقادی متهم کرد؟! آیا وجود چنین روایاتی در کتابهای مهم اهلسنت دلیل کفر نویسندگان آن است؟! شیعیان هرگز به صحت روایات کتابهای حدیثی خود به طور مطلق قائل نبوده و همیشه روایات را پس از بررسی سندی و دلالی میپذیرند،حال آنکه اهلسنت تمامی روایات صحاح سته را مطلقاً صحیح میدانند؟!
نتیجه آنکه تشیع با پیروی از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) امامان معصوم(علیهم السلام) و علمای خود، هرگونه تحریفی را از قرآنکریم نفی کرده و همیشه در پی اثبات عدم تحریف قرآن برآمده و هیچگاه اعتقاد عدم تحریف از روی تقیه نبوده است.
رد ادعای تقیه
مراجعه به کتابهای عالمان شیعه، گویای آن است که کتابها و مقالات آنها از دلایل قرآنی، لبریز است. ازاینرو، به روشنی معلوم میشود که دست کم در این مورد مهم، تقیهای در کار نبوده و قریب به اتفاق شیعیان، اعتقاد راسخ دارند که قرآن از هرگونه تحریف لفظی مصون مانده است.
به بیانی دیگر تقیه دو گونه است: تقیه خوفى و تقیه مداراتی؛ «تقیه خوفی» در جایی مصداق مییابد که اظهار اعتقاد قلبى، خطر یا ضرری را نسبت به جان، آبرو یا مال خود شخص، مؤمنان، بستگان، اسلام یا مذهب متوجه سازد و «تقیه مداراتی» در جایى است که خطر یا ضرر در امور یاد شده وجود ندارد؛ ولى انسان با تقیه کردن، بهتر مىتواند مسئولیت دینى خود را در هدایت و ارشاد دیگران و تقویت وحدت و اخوت اسلامى انجام دهد.
بر این اساس، تقیه در جایی محقق شده و توجیه مییابد که مقتضای آن وجود داشته باشد؛ اما در جایی که نه خوف ضرر وجود دارد و نه نیازی به مداراکردن معنی ندارد که انسان به تقیه روی آورد. لذا صحیح نیست که نسلهای متوالی شیعیان بخواهند عقیده خود را ـ آن هم برای همیشهـ پنهان کنند.
اگر واقعاً عالمان بزرگی چون شیخطوسی و شیخصدوق در مورد تحریف قرآن تقیه کرده باشند، پس چرا نه تنها در هیچ یک از کتابهایشان به این مطلب اشاره نکردهاند، بلکه برای اعتقاد به عدم تحریف قرآن دلیلهای فراوانی آوردهاند؟! درحالیکه با توجه به تعریف تقیه، شخص باید ابتدا حقیقت را بداند و سپس برای تحصیل مصلحتی عقلایی آن را پنهان کند. ازآنجا که شیعیان از فقیهانی چون شیخطوسی و شیخصدوق تقلید و تبعیت میکنند، از کجا بدانند که حقیقت چیست تا پس از آن برای مصالحی تقیه کنند؟! آیا دیگر به چنین عملی میتوان تقیه گفت؛ یا اینکه این تقیه تا چه زمانی باید ادامه یابد؟! مهمتر اینکه عالمان شیعه به دلایل عقلی عدم تحریف قرآن که خود بر آن پای فشردهاند، چه پاسخی میدهند؟! معجزه بودن آیات قرآن را چگونه توجیه میکنند؟! و دهها سؤال دیگر که هرگز جواب قانعکننده نخواهند داشت؛ زیرا نه میتوان در مقابل دلیل عقلی ایستاد و نه در مقابل اعجاز و تحدی قرآن، ادعای تحریف کرد. نبود پاسخ قانعکننده به چنین سؤالاتی، اثبات میکند که اکثر عالمان شیعه در مورد عدم تحریف قرآن نه تنها تقیه نکردهاند، بلکه واقعاً به عدم تحریف قرآن اعتقاد دارند و در این زمینه هرگز از باب تقیه یا مدارا با اهل سنت سخن نگفتهاند!
اذعان، تصریح و تأکید بزرگان از علمای شیعه در دورههای مختلف این حقیقت را روشن میسازد که علمای شیعه هیچگاه قائل به تحریف قرآن نبودهاند. در کتاب «صیانه القرآن من التحریف» نام بیست و دو نفر از علمای بزرگ شیعه از گذشته تا عصر حاضر آمده است که در کتابهای خود به عدم تحریف قرآن تصریح کردهاند.
بزرگانی چون شیخصدوق (ت ٣٨١)، شیخمفید (ت ۴١٣)، شریفمرتضى (ت ۴٣۶)، شیخطوسی (ت۴۶٠)، فضلبنحسن طبرسی (ت ۵۴٨)، علامۀ حلی (ت ٧٢۶)، محقق اردبیلی (ت ٩٩٣)، شیخجعفر کاشف الغطاء (ت ١٢٢٨)، شیخمحمدحسین کاشفالغطاء (ت ١٣٧٣)، حارثی عاملی (ت ١٠٣١)، فیض کاشانی (ت ١٠٩٠)، حرّ عاملی (ت ١١٠۴)، محقق تبریزی (١٣٠٧)، حجت بلاغی (ت ١٣۵٢)، سیدمحسن اعرجی (ت ١٢٢٧)، محقّق کرکی، سیدشرفالدین عاملی (ت ١٣٨١)، سیدمحسن أمینعاملی (ت ١٣٧١)، علامۀ امینی، علامۀ طباطبایی (ت ١۴٠٢)، امام خمینی(رحمه الله)، آیتالله خوئی (معرفت، ۱۳۸۱ش، ۷۲-۵۵).
مرحوم طبرسی(رحمه الله) میگوید:
«مذهب صحیح امامیه این است که هیچگونه تغییرى در قرآن راه نیافته، همانطور که سیدمرتضى در جواب مسائل طرابلسیات بهطور مبسوط و کامل به اثبات آن پرداخته است. سیدمرتضی میگوید: بدانسان که ما به بودن شهرها و حوادث بزرگ عالم و کتابهاى معروف و اشعار عرب، علم و یقین داریم؛ همچنین به دست نخوردن قرآن یقین و علم داریم؛ با اینکه در این امور توجه و عنایت شدید به حفظ و نقل آنها به اندازه قرآن ابداً نبوده است؛ چه قرآن معجزۀ پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و مأخذ و سند احکام دینى اسلام است.» (طبرسی، ۱۳۷۲، ج۱، ص۲۷).
صاحب تفسیر جامع مینویسد:
«شیخطوسى فرمود: اما گفتوگو در زیادتى و نقصان قرآن از چیزهایى است که لایق مذهب امامیه نیست؛ زیرا زیاد کردن در آن، اجماع است بر باطل بودنش و هرگز زیاد نشده و همچنین است نقصان آن. سیدمرتضى علمالهدى فرموده است: علم به صحیح بودن قرآن، مانند علم افراد بشر است به شهرها و بلدان و مانند علم به حوادث بزرگ عالم و این علم به تواتر به ما رسیده است؛ زیرا قرآن معجزۀ پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و مأخذ دانش شرعیه و احکام دینیه است و مسلمین در حفظ و حراست آن کوشش کرده و در رفع اختلاف قرائت و اعراب حروف اهتمام نمودهاند. چگونه تغییر و تبدیل در آن جایز باشد، با آن مراقبت و دقتى که در ضبط قرآن شده است؟! قرآن در زمان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بر همین طریقى که فعلاً هست، جمع و مرتب شده و درس داده و حفظ میشد. جمعى از صحابه مانند ابنمسعود و ابىبنکعب کراراً در حضور پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) قرآن را ختم کردهاند. حال هرکس به خلاف این عقیده باشد، (از امامیه و حشویه)، بر او اعتنایى نشود.» (بروجردی، ۱۳۶۶، ج۱، ص۲۴).
براساس صراحت کلام عالمانی مانند طبرسی، سیدمرتضی و شیخطوسی، و با توجه به اینکه قرآن هم معجزه است و هم عدم تحریفش به حد تواتر به ما رسیده است؛ تحریف آن از منظر عقل امری محال خواهد بود و شیعیان همیشه بر این باور بودهاند که قرآن موجود همان است که بر رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) نازل شده است.
جمعبندی
۱. تشیع دلایل محکمی ارائه میکند که بهطور صریح و قاطع، امکان وقوع تحریف در قرآنکریم را رد میکند. مهمترین این ادله عبارتاند از: شواهد تاریخی، ضرورت تواتر قرآن، اعجاز قرآن، ضمانت الهی، عرضه روایات بر قرآنکریم و روایات اهلبیت(علیهم السلام) مبنی بر عدم وقوع تحریف در قرآنکریم.
۲. اعتقاد راسخ و مبتنی بر عقلانیت دینی شیعیان، آن است که قرآن موجود در دست مسلمانان هرگز دچار تحریف به کم یا زیاد نشده است.
۳. آیات قرآن، همانگونه که بر قلب پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) رحمت نازل شده و به امر آن بزرگوار مکتوب گشته، تاکنون باقی مانده است.
۴. تحریف دارای دو قسم کلی با عنوان «تحریف معنوی» و «تحریف لفظی» است. تحریف لفظی نیز، بر دو قسم «تحریف به زیاده» و «تحریف به نقیصه» میباشد. نکتۀ قابل توجه این است که تحریف لفظی در هیچیک از اقسامش دربارۀ قرآن صورت نگرفته است.
۵. روایاتی که در برخی از کتابهای روایی گردآوری شده و به ظاهر مؤید تحریف در قرآن است؛ یا از نظر سند و محتوا ضعیف و مردود است و یا از لحاظ محتوا لازمالتأویل.
۶. عالمان بزرگ شیعه در طول تاریخ، کتابهای فراوانی در دفاع از انگارۀ عدم تحریف قرآن نگاشته و با قاطعیت و جدیت مثالزدنی انگاره تحریف قرآن را باطل دانسته و پیرایۀ اتهام اعتقاد به تحریف قرآن را از دامان عقاید ناب شیعی زدودهاند.
۷. روایات موجود در کتاب شریف «الکافی» که دال بر تحریف قرآنکریم است، به تصریح خود مؤلف (مرحوم کلینی(رحمه الله)) در مقدمه، باید دربارۀ همۀ آنها بررسی دلالی صورت گیرد که طبعاً در صورت مخالفت با کتاب و سنت قطعی هرگز مورد پذیرش واقع نمیشوند.
۸. روایت دال بر تحریف قرآن فقط در منابع حدیثی شیعه وجود ندارد، بلکه در کتابهای معتبر اهلسنت، از قبیل سننابنماجه نیز یافت میشود.
۹. در تبیین روایات تحریف، باید بین مقوله وحی قرآنی و وحی بیانی، تفاوت قائل شد.
پینوشت:
۱. و تَحْرِیفُ القلم: قَطُّه مُحَرَّفاً. و قَلمٌ مُحَرَّفٌ: عُدِلَ بأَحد حَرفَیه عن الآخر؛… و تَحْرِیفُ الکلِم عن مواضِعِه: تغییره. و التحریف فی القرآن و الکلمه: تغییر الحرفِ عن معناه و الکلمه عن معناها و هی قریبه الشبه کما کانت الیهود تُغَیرُ مَعانی التوراه بالأَشباه، فوصَفَهم اللّه بفعلهم فقال تعالى: یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ (ابنمنظور: ۱۴۱۴ق، ذیل ماده«حرف»).
۲. یا اخی ارشدک الله إنه لایسع احداً تمییزُ شیء مما اختلف الروایه فیه عن العلماء(علیهم السلام) برأیه الا علی ما اطلقه العالم بقوله(علیه السلام):«إعرضوا علی کتاب الله فما وافق کتاب الله عز و جل فخذوه و ما خالف کتاب الله فردوه.» و فوله: «دعوا ما وافق القوم فإن الرشد فی خلافهم.» و قوله(علیه السلام):«خذوا بالمُجمع علیه فإن المُجمع علیه لاریب فیه.» و نحن لانعرف من جمیع ذلک الّا اقلَّه و لا نجد شیئاً احوط و لا أوسع من رد علم ذلک کله الی العالم(علیه السلام) و قبول ما وسع من الامر فیه بقوله:«بأیما اخذتم من باب التسلیم وسعکم.» (کلینی، ۱۳۶۵، ج۱، ص۲۷).
۳. قرائن حجیت حدیث در نزد قدما عبارت است از: وجود حدیث در چندین اصل از اصول اربعمأه؛ وجود حدیث در یک اصل به طرق متعدد؛ وجود حدیث در اصلی که گردآورنده آن از اصحاب اجماع (افرادی مثل زراره و محمدبنمسلم و …) است؛ وجود حدیث در کتابی که بر معصوم، عرضه شده و امام آن را ستایش کرده است؛ وجود حدیث در کتابهای مورد اعتماد شیعه؛موافقت حدیث با ادلۀ عقلیه، نص کتاب، سنت قطعیه و اجماع علمای شیعه (طوسی، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۴۳ و فیض کاشانی، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۲).
۴. و کقوله تعالى: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » (حجر: ۹) أطلق الذکر و أطلق الحفظ فالقرآن محفوظ بحفظ الله عن کل زیاده و نقیصه و تغییر فی اللفظ أو فی الترتیب یزیله عن الذکریه و یبطل کونه ذکرالله سبحانه بوجه. فقد تبین مما فصلناه آن القرآن الذی أنزله الله على نبیه(صلی الله علیه وآله) و وصفه بأنه ذکر محفوظ على ما أنزل مصون بصیانه إلهیه عن الزیاده و النقیصه و التغییر کما وعد الله نبیه فیه (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج۱۲، ص۱۰۶).
۵. ثالثاًـ ما أوحی الله الی رسله: ینقسم ما أوحی الله الی رسله إلی قسمین: أـ ما أوحی إلیهم لفظه و معناه و کان ذلک شأن کتبه التی أنزلها إلی رسله و آخرها القرآن الکریم. ب ـ ما أنزل الله المعنی و بلّغته رسله بلفظهم و هذا ما یسمی باالمصطلح الإسلامی سنه الرسول و من جملتها أحادیث الرسول(صلی الله علیه وآله) فی تفسیر آی القرآن و بیان مجملها و متشابهها (ر.ک: عسکری، ۱۳۷۴، ج۱، ص۲۶۰).
۶. حَدَّثَنَا أَبُو بَکرِبْنُأَبِى شَیبَهَ وَمُحَمَّدُبْنُالصَّبَّاحِ قَالاَ حَدَّثَنَا سُفْیانُبْنُعُیینَهَ عَنِ الزُّهْرِىِّ عَنْ عُبَیدِ اللَّهِبْنِعَبْدِ اللَّهِبْنِعُتْبَهَ عَنِ ابْنِعَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُمَرُبْنُالْخَطَّابِ لَقَدْ خَشِیتُ آن یطُولَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ حَتَّى یقُولَ قَائِلٌ مَا أَجِدُ الرَّجْمَ فِى کتَابِ اللَّهِ فَیضِلُّوا بِتَرْک فَرِیضَهٍ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ أَلاَ وَإِنَّ الرَّجْمَ حَقٌّ إِذَا أُحْصِنَ الرَّجُلُ وَقَامَتِ الْبَینَهُ أَوْ کانَ حَمْلٌ أَوِ اعْتِرَافٌ وَقَدْ قَرَأْتُهَا الشَّیخُ وَالشَّیخَهُ إِذَا زَنَیا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّهَ. رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ (إبنماجه، ۱۴۱۸ق، ج۸، ص۶۲ و۲۶۵۰).
۷. حَدَّثَنَا أَبُو سَلَمَهَ یحْیىبْنُخَلَفٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى عَنْ مُحَمَّدِبْنِإِسْحَقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِبْنِأَبِیبَکرٍ عَنْ عَمْرَهَ عَنْ عَائِشَهَ و عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِبْنِالْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَهَ قَالَتْ: لَقَدْ نَزَلَتْ آیهُ الرَّجْمِ وَ رَضَاعَهُ الْکبِیرِ عَشْرًا وَلَقَدْ کانَ فِی صَحِیفَهٍ تَحْتَ سَرِیرِی فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) وَ تَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَکلَهَا (همان، ج۶، ص۷۲ و ۱۹۳۴).
۸. حدثنا محمدبنعبیدبنآدمبنأبی إیاس العسقلانی حدثنی أبی عن جدی آدمبنأبی إیاس ثنا حفصبنمیسره عن زیدبنأسلم عن أبیه عن عمربنالخطاب قال قال(صلی الله علیه وآله) القرآن ألف ألف حرف و سبعه و عشرون ألف حرف فمن قرأه صابرا محتسبا کان له بکل حرف زوجه من الحور العین.» لایروى هذا الحدیث عن عمر رضی الله عنه إلا بهذا الإسناد تفرد به حفصبنمیسره (طبرانی، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۳۶۱؛ سیوطی، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۹۰؛ همان، ۱۴۰۴ق، ج۸، ص۶۹۹).
فهرست منابع:
قرآنکریم
۱. ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، بیروت: دارصادر، ۱۴۱۴ق.
۲. ابنماجه، محمدبنیزید القزوینی، سنن ابنماجه، قاهره: دارالفکر، ۱۴۱۸ق.
۳. بروجردى، سیدمحمدابراهیم، تفسیرجامع، تهران: صدر، ۱۳۶۶.
۴. جوادیآملی، عبدالله، نزاهت قرآن ازتحریف، قم: إسراء، ۱۳۸۹.
۵. جوهرى، اسماعیلبنحماد، الصحاح ـ تاج اللغه و صحاح العربیه، بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۴۱۰ق.
۶. حرعاملى، محمدبنالحسن، وسائل الشیعه فی تحصیل مسائل الشریعه، قم: مؤسسه آلالبیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۰۹ق.
۷. سیوطى، عبدالرحمنبنابىبکر، الدر المنثور فى التفسیر بالماثور، قم: کتابخانۀعمومى حضرت آیتاللهالعظمى مرعشىنجفى، ۱۴۰۴ق.
۸. ــــــــــ، الإتقان فی علوم القرآن، لبنان: دارالفکر، ۱۴۱۶ق.
۹. طوسی، محمدبنالحسن، العده فی الاصول الفقه، تحقیق: محمدرضا انصاری، قم: ستاره، ۱۴۱۷ق.
۱۰. طبرسى، فضلبنحسن، مجمعالبیانفىتفسیرالقرآن، تهران: ناصرخسرو، ۱۳۷۲.
۱۱. طباطبایى، محمدحسین، المیزانفىتفسیر القرآن، ترجمۀ سیدمحمدباقر موسوىهمدانى، قم: جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، ۱۳۷۴.
۱۲. طاهرىخرمآبادى، حسن، عدمتحریف قرآن، قم: بوستانکتاب، ۱۳۸۵.
۱۳. طبرانی، سلیمانبناحمد، المعجم الأوسط، قاهره: مکتبه ابنتیمیه، ۱۴۱۵ق.
۱۴. عسکری، مرتضی، القرآن الکریم و روایات المدرستین، قم: کلیهاصولالدین، ۱۳۷۴.
۱۵. فیضکاشانی، محمدمحسنبنشاه مرتضی، الوافی، اصفهان: کتابخانۀ امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، ۱۴۰۶ق.
۱۶. کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تهران: دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۶۵.
۱۷. معرفت، محمدهادی، صیانه القرآنمن التحریف، قم: مؤسسۀ فرهنگی التمهید، ۱۳۸۱.
۱۸. ــــــــــ، تحریف ناپذیری قرآن، ترجمۀ علینصیری، تهران: سمت، ١٣٧٩.
۱۹. ــــــــــ، علوم قرآنی، قم: یاران، ۱۳۸۷.
نویسنده: سیدجواد حسینی شیجانی.