- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
مفسران از نظر روش و اسلوب و سلیقۀ بحث در استنباط معانی آیات قرآن و شکل ارائه اختلافات بسیاری دارند. هر یک از آنان قرآن را از زاویهای و دیدگاهی و معلوماتی از پیش مورد مطالعه قرار داده، به گونهای که تفاسیر هر یک با هم مختلف و برداشتها از یکدیگر متفاوت و جهات آنها متمایز گشتهاند. گروهی از مفسران تنها از نقطهنظر آثار و منقولات رسیده از معصومان (ع) و یا صحابی و تابعین پیامبر (ص) به فهم و درک آیات قرآن روی آوردهاند و برای اجتهاد و درک مفسر جایگاهی قائل نیستند. لذا تمام اهتمامشان به نقل مأثورات و تکیه بر آن چیزی است که روایت شده است و بس. برخی دیگر، بر خلاف دستۀ پیش، آیات قرآن را تنها از زاویۀ عقل و کاوشهای خردورزانه تفسیر میکنند و معیارهای عقلی و احیاناً دریافتهای حسی را ملاک برداشت از پیام قرآن قرار دادهاند.
در ادامه، برخی از این اقسام معرفی میشوند.
تفسیر قرآن به قرآن
آنجا که مفسر از خود قرآن برای فهم آیهای کمک بگیرد، تفسیر قرآن به قرآن نامیده میشود. خداوند در سورۀ قیامت به این امر اشاره میکند: فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ (ترجمه: پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن! سپس بیان (و توضیح) آن (نیز) بر عهده ماست!)[ قیامت–۱۸ و ۱۹] همچنین دربارۀ قرآن میگوید: تبیان و بیان گر هر چیزی است: وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ (ترجمه: و این کتاب را که روشنگر هر چیزى است … بر تو نازل کردیم.)[ نحل–۸۹] چگونه ممکن است قرآن برای هر چیزی تبیان باشد، اما در آنجا که مردم از فهم خود قرآن سؤال میکنند در تمام قرآن پاسخ آن وجود نداشته باشد.[۱] به همین دلیل از دیر باز اصل «القرآن یفسّر بعضه بعضا»[۲] به صورت عام و قانونی برای تفسیر پذیرفته شده و در کلمات ائمۀ اطهار با تعبیرهایی چون «القرآن ینطق بعضه بعضاً و یشهد بعضه علی بعض»[۳] آمده و در جملهای دیگر مسألۀ تصدیق برخی از قرآن نسبت به برخی دیگر مطرح شده است «و انّ الکتاب یصدق بعضه بعضاً».[۴] از این روی، میتوان گفت نخستین منبع تفسیر قرآن، خود قرآن و بهترین روش، بلکه منحصرترین روش[۵] تفسیر قرآن به قرآن است که بارها پیامبر برای تبیین آیهای از آیۀ دیگر کمک گرفته و ائمۀ اهل بیت و صحابه و تابعین این روش را به کار میگرفتهاند.[۶]
تفسیر مأثور (نقلی)
منبع دوم برای بهرهگیری مفسر، استفاده از سنت، یعنی اخبار نبوی و اهل بیت اوست. البته، در علوم قرآن این اصطلاح اعم از مراجعه به معصوم است و آثار منقول از صحابه، تابعین، و تابع تابعین را نیز شامل میشود. نمونۀ این دسته از تفاسیر در میان تفاسیر شیعی تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیر عیاشی، نورالثقلین، و البرهان است. در میان تفاسیر اهل سنت نیز میتوان از تفسیر طبری و الدر المنثور نام برد.
دربارۀ تفسیر مأثور توجه به نکات ذیل دارای اهمیت است:
روایات تفسیری آن چنان آلوده به روایات جعلی و دروغین و آثار تزویری و اسرائیلیات است که بازشناسی سره از ناسرۀ آن کاری است بس دشوار.
روایات تفسیری شامل همۀ آیات قرآن نمیشود و برای بسیاری از آیات، روایتی از پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)نداریم و از این روی این ادعا که جز روش مأثور نباید راهی برگزینیم و در تفسیر تنها باید به مأثورات بسنده کنیم، به دور از واقعبینی است.
روش اجتهادی
یکی دیگر از منابع فهم قرآن و پرده برداری از معانی آیات، عقل و تلاش و اجتهاد مفسر است. عقل و کاوشهای خردورزانه در تعالیم اسلامی جایگاه بس بلندی دارد و عموم قرآن پژوهان به این مهم اشاره کرده و جایگاه آن را در تفسیر بازگو کردهاند.[۷]امام علی(ع) دربارۀ اهمیت عقل در فهم آموزههای دین میفرماید: الدین لایصلحه الا العقل (ترجمه: چیزی جز عقل دین را اصلاح نمیکند)[۸]
علامه طباطبائی (م۱۴۰۲ق) در استدلال به این منبع تفسیری و اهمیت آن مینویسد: اگر کتاب الاهی را تفحص کامل کرده، در آیاتش دقت شود، شاید بیش از ۳۰۰ آیه وجود دارد که مردم را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده یا به پیامبر(ص) استدلال را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی آموخته است. خداوند در قرآن حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند، حتی برای قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاکهای آن را درک نمیکند علت آورده است.[۹]
دربارۀ این روش تفسیری چون و چراهای بسیار است. گروهی به موافقت و گروهی به مخالفت برخاستهاند. عنصر اجتهاد و بهره گیری از عقل در تاریخ تفسیر همواره دو سویه داشته است. سویهای از آن محکوم و مطرود شناخته شده است و از آن تعبیر به تفسیر به رأی شده است و سویهای از آن محترم شمرده شده، بدان ارج نهاده شده است و از آن تعبیر به تفسیر اجتهادی و ژرف نگری در معانی بلند قرآن شده است. به همین دلیل از قرن چهارم به بعد این روش گسترش یافت و مفسران بسیاری به این شیوه روی آوردند، تا جایی که عملاً روش مأثور متروک و مهجور گردید و اگر در دورهای از تاریخ تفسیر گرایش به اخباری گری و سلفی گری رشد نمیکرد، این شیوه کاملاً حاکم میماند.
بدون شک، یکی از عوامل این امر، روش اهل بیت پیامبر علیهمالسلام در تفسیر قرآن است. اهل بیت پیامبر با تفسیر خود عملاً نشان دادند که چگونه میتوان در آیات الاهی تدبر کرد. ژرف نگری در کلمات بیهمتای الاهی نمود و قواعد فهم صحیح را در تفسیر به کار برد و خود را در قالب الفاظ محبوس نکرد. آنان با استناد به واژگان، قواعد ادبی، استناد به سیاق جمله، استظهار از آیات دیگر و چیدن چند آیۀ هم مضمون در کنار هم و بالاخره بهره گیری از نکات عقلی، پایههای صحیح تفسیر اجتهادی را نشان دادند.[۱۰]
با نگاهی به روایات مأثور از اهل بیت(ع) این شیوهها مشاهده میگردد و عملاً راه و روش تفسیر اجتهادی به دست میآید. به همین دلیل شخصیت عظیمی چون شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) در مقدمۀ تفسیر تبیان مینویسد: گر چه ظاهر اخبار اصحاب ما دلالت دارد که تفسیر قرآن جز با خبر صحیح پیامبر(ص) جایز نیست و تفسیر به رأی ناصواب است، ولی آن چه ما میگوییم (تفسیر اجتهادی) نمیتواند در کلام خدا و پیامبرش دوگانگی باشد، از طرفی بگوید قرآن به زبان عربی و آشکار نازل شده و در مقابل بگوید نمیتوان از ظاهر قرآن چیزی فهمید.[۱۱]
البته عوامل دیگری در حرکت تفسیر و گرایش به اجتهاد و عقل در تفسیر مؤثر بوده است. یکی از آنها، دگرگونی بزرگ در جهان اسلام با بنا شدن تمدنی عظیم و گسترش سرزمینهای اسلامی بود. این دگرگونیها، علوم و معارف اسلامی را دستخوش تحول کرد. حدیث، فقه، اصول، تفسیر، تاریخ و ادبیات، همه و همه تحث تأثیر تحولات فرهنگی و سیاسی قرار میگیرند. مسلماً یکی از عوامل این دگرگونیها ارتباط جهان اسلام با جوامع و تمدنهای دیگر بوده است. امواج گوناگون عقل بشری و میراث فرهنگها و تمدنهای یونانی و ایرانی و هندی با معارف اسلامی در سراسر سرزمینهای اسلامی تلاقی میکنند و طوفانهای جدال و برخورد آرا را فراهم میسازند. مهمترین این برخوردها با یهود و نصارا از اهل کتاب و فلسفۀ ثنویت است. عموماً خاصیت برخورد و تضارب آرا و طرح عقاید گوناگون، تحول آفرینی و آفاق گستری است که این خاصیت به دانش تفسیر سرایت میکند و تحول چشمگیری به وجود میآورد و روش تفسیر اجتهادی را به عنوان روشی عام و فراگیر میان دانشمندان مقبول میسازد.
تفسیر ترتیبی
شیوه رایج در تفسیر قرآن از عهد تدوین تفسیر تاکنون تفسیر قرآن به ترتیب مصحف و تدوین قرآن، یعنى از سوره فاتحه تا سوره ناس، آیه به آیه و سوره به سوره، بوده است. به این شیوه از تفسیر تفسیر ترتیبى گویند. نزدیک به همه تفاسیر پیشین، به جز پاره اى احکام القرآن هاى شیعى، به همین شیوه به تفسیر پرداخته اند.
از تفسیر ترتیبى با عناوین دیگرى نیز یاد شده است؛ شهید صدر از آن با عنوان «تفسیر تجزیئى» یاد کرده است. در مقابل آن نیز بر تفسیر موضوعى عنوان «تفسیر توحیدى» اطلاق کرده است. مراد از تفسیر تجزیئى آن است که مفسر آیات قرآن را با همان ترتیب پیوسته اى که در مصحف شریف آمده اند تفسیر کند. در تفسیر تجزیئى مفسر با تجزیه آیه به چند جمله به تفسیر کلمه به کلمه و جمله به جمله آن مى پردازد اما در مقابل، در تفسیر توحیدى (موضوعى) مفسر همه آیات مربوط به موضوعى اعتقادى، اجتماعى، معرفتى یا … را گردآورى کرده، آن ها را به عنوان یک واحد و یک کل در نظر گرفته، حقایق و اشارات موجود در آن ها درباره موضوع خاص را استخراج مى کند.
تفسیر موضوعی
بدون تردید، کلمۀ تفسیر موضوعی اصطلاحی است نو که اگر چه اصل آن از قبل معمول بوده است اما با این نام شناخته نمیشد. در مقام تعریف، تفسیر موضوعی روشی است برای تبیین یک موضوع با ملاحظۀ آیات هم موضوع و هم مضمون و نه هماهنگ با ترتیب و نظم موجود در قرآن. در این روش، مفسر آیات مختلف دربارۀ یک موضوع را در کنار یکدیگر قرار میدهد و با جمع بندی و تحلیل آنها، دیدگاه قرآن را در آن باره تبیین میکند.[۱۲] در تفسیر ترتیبی، فهم مدلول آیات قرآن یکی پس از دیگری به ترتیب مصحف است و در تفسیر موضوعی در جستجوی فهم و نظر قرآن حول یک سؤال یا موضوع است.
تفسیر تطبیقی
معنای تفسیر تطبیقی در فارسی و عربی با یکدیگر تفاوت دارد. مراد از تفسیر تطبیقی در زبان عربی، تطبیق آیات قرآن با مسائل روزمره و اجرای آن در زندگی انسانهاست، اما در زبان فارسی مقصود از تفسیر تطبیقی بررسی مقایسهای آیات قرآن و یا بررسی مقایسهای نظرات تفسیری است.
تفسیر علمی
در این روش تفسیری، مفسر میکوشد بین آیات قرآن و یافتههای علم تجربی ارتباطی بیابد و به شرح آن بپردازد. از این روش، با دیدگاه مخالف و موافق، تعاریف مختلفی شده و در اغلب آنها به سخنان امام محمد غزالی (متوفی ۵۰۵) و نقد ابوالقاسم شاطِبی (متوفی ۵۹۰) استناد گردیده است. این دو اندیشمند پیشگام، به رغم اینکه تفسیر مستقلی بر قرآن ننگاشتهاند، در بحث از علوم ضروری برای فهم قرآن، به این موضوع پرداختهاند که آیا میتوان در تفسیر قرآن از علومی بهره گرفت که در زمان نزول قرآن برای مردم ناشناخته بوده است. غزالی موافق بهره گیری از این علوم است و به پیروی از آرای وی، زرکشی (متوفی ۷۹۴) و سیوطی (متوفی ۹۱۱) آرایی در تأیید تفسیر علمی ابراز داشتهاند. همچنین از میان تفاسیر قدیمی، التفسیرالکبیر فخر رازی (متوفی ۶۰۶) را نمونهای عملی از این روش دانستهاند. شاطبی نخستین مخالف این دیدگاه بوده است.
تفسیر عصری
شیوهای نو در ارائۀ مباحث جهان بینی و اعتقادی و احکام است که مفسر با توجه به آگاهیهایی که کسب کرده و نیازهایی که در عصر خود درک نموده است، پیام قرآن را شرح میدهد. در ارائۀ مطالب به مسألۀ شرایط روحی مخاطبان و پرسشهایی که آنان دارند توجه میکند و از این روی، مطالب خود را مناسب و سازگار با دانشهای نوین ارائه میدهد و همواره برای عقاید و اخلاقیات در جستجوی لباس نو و استدلال مناسب است.
مفسر عصری ضمن پاسخ گویی به شبهات و اشکالات عصر، همواره نظریات پیشین را مورد بررسی قرار میدهد وعقایدی را که قابل دفاع نمیداند یا موهوم میداند کنار میزند.
گرایش به تفسیر عصری آنگاه آشکار شد که گروهی از پژوهشگران قرآنی و تفسیرپژوهان متوجه این امر شدند که در چند دهۀ اخیر تفسیر به شکلی چشمگیر نو شده و مباحث جدید اجتماعی و علمی به تفسیر قرآن راه یافته که در گذشته سابقه نداشته است.[۱۳]
تفسیر تاریخی
از تفسیر تاریخی دو حرکت متفاوت برداشت میشود. برخی از مفسران، فعالیت تفسیری خود را بر مسائل تاریخی و بیان حوادث و وقایع و تفسیر و تحلیل تاریخ ملتها و عوامل تعالی و تکامل و سقوط و انحطاط متمرکز میکنند.[۱۴] در گذشتههای دور این دسته از تفاسیر در شکل محدود عمدتاً بر محور نقل قصههای قرآن میچرخید و افرادی چون ثعالبی نیشابوری (۳۵۰ – ۴۲۹ق) در تفسیر الکشف و البیان[۱۵]و ابوالفتوح رازی (میان سالهای ۴۸۰ – ۵۳۵) در تفسیر روض الجنان و مانند آنها را به خود مشغول کرده بود. البته این دسته از تفاسیر به شدت آلوده به نقل اسرائیلیات هستند و از روایات جعلی استفاده کردهاند.[۱۶]
برداشتی دیگر از تفاسیر تاریخی، تفسیرهایی است که با گرایش تاریخی به تبیین و توضیح واژهها، کلمات و پیامهای قرآن میپردازند. در روند تفسیر پابه پای نزول وحی، حوادث مربوط به آیات را پیگیری میکنند و در نزول هر آیه و سوره به دنبال شناخت اسباب وشأن نزول و دیگر حوادث، معرفت احکام همچون آگاهی از موقعیت، فرهنگ، عقاید و آداب و رسوم مردمی هستند که قرآن در خطاب به آنان سخن گفته است. به همین دلیل، تفسیر این گروه عمدتاً به ترتیب نزول نگارش یافته است.
از جهات دیگری که در این دسته از تفاسیر مشاهده میشود، بررسی تاریخی واژهها، نوع استعمال، بررسی ریشۀ کلمات و سیر تطور دلالت کلام و همچنین بررسی مثلها، تشبیهات و استعارات قرآن است.[۱۷]
نمونۀ این تفاسیر، تفسیر الحدیث محمد عزّه دروزه (۱۳۰۵ – ۱۴۰۴ق)، بیان المعانی عبدالقادر ملاحویش آل غازی (زنده در ۱۳۸۴ق) و پا به پای وحی مهدی بازرگان (۱۲۸۶ – ۱۳۷۳ش) است که همگی به ترتیب نزول قرآن نگارش یافته، صبغه و تأکید آنان بر مسائل تاریخی در فهم قرآن است.
تفسیر فقهی
در این گرایش تفسیرى، مفسر، آیات الاحکام یعنى آیات بیانگر احکام شرعى متعلق به اعمال مکلفان را تفسیر و تبیین مى کند. تفسیر فقهى در میان دیگر گرایش هاى تفسیر قرآن، اهمیت و ضرورت ویژه اى دارد، زیرا قرآن کریم از دیدگاه همه مذاهب اسلامى مهمترین منبع تشریع احکام و قوانین اسلامى است و اعتبار و حجیت سنت که عمده احکام شرعى از آن استنباط و استخراج مىشود نیز به قرآن باز مىگردد.
برخى از تفاسیر فقهى شیعه عبارت اند از:
۱. فقه القرآن اثر قطب الدین راوندی (م. ۵۷۳ق)؛
۲. کنز العرفان فى فقه القرآن اثر فاضل مقداد سیورى (م. ۸۲۶ق)؛
۳. زبده البیان اثر مقدس اردبیلی (م. ۹۹۳ق)؛
۴. مسالک الافهام الى آیات الاحکام اثر فاضل جواد الکاظمى (م. ۹۶۰ق).
تفسیر فلسفی
گرایشی از تفسیر است که معلومات فلسفی و قواعد عقلانی بعضی مکتبهای معروف فلاسفۀ اسلامی را در تفسیر قرآن راه میدهدو برای ادراک مقاصد اساسی قرآن از مظاهر وجود و خالق هستی سخن میگوید و اصول علم فلسفی را در زمینۀ مبدأ و معاد (آغازشناسی هستی و فرجام شناسی) و مسائل مختلف و حقایق جهان مورد بحث و تطبیق قرار میدهد.
نمونۀ تفسیر مکتب مشائی، تفسیر سوره توحید، فلق، ناس و برخی مباحث فلسفی دینی ابوعلی سینا (م ۴۲۸ق) است.[۱۸]
نمونۀ تفسیر اشراقی، در آثار شهاب الدین یحیی سهروردی، شیخ اشراق (۵۴۹ – ۵۸۷ق) به ویژه در کتاب تلویحات قابل جستجو است.
و سرانجام نمونۀ تفسیر مکتب حکمت متعالیه را در تفسیر القرآن العظیم ملاصدرا و مفاتیح الغیب او و نیز تفاسیر شاگردان این مکتب میتوان پی جویی کرد.
تفاوت این سه مکتب مبنایی است، اما آن چه جامع نگرش و روش آنهاست، همان طرح آرای فلسفی و قواعد عقلانی در زمینۀ مسائل عام و کلی هستی و مظاهر آن در تطبیق با آیات قرآنی است.
تفسیر کلامی
در گرایش کلامى، مفسر از آیات قرآن براى دفاع از باورهاى مذهبى خویش یا پاسخ به شبهات مخالفان استفاده مى کند و در این راه از استدلال هاى عقلى و کلامى نیز بهره مى گیرد. تفسیر کلامى از شاخه هاى تفسیر عقلى و اجتهادى است.
تفسیر عرفانی
تفسیر عرفانى بر این مبنا استوار است که قرآن افزون بر ظواهر داراى بواطنى است که از راه تصور یا از طریق کشف و شهود عرفانى مىتوان به آن دست یافت. مفسران و قرآن پژوهان در تعریف این روش تفسیرى دیدگاه یکسانى ندارند.
عارف در تفسیر عرفانى بر مبناى تعالیم عرفانى یا ذوق وجدانى حاصل از شهود باطنى به تأویل ظواهر آیات قرآن مىپردازد. وجه تمایز این نوع تفسیر از دیگر روش هاى تفسیرى یکى به کار بردن «زبان اشارت» و مصطلحات ویژهاى است که تجربه عرفانى آن را اقتضا مىکند و دیگرى منبع قرار دادن کشف و شهود است که در سایر روشهاى تفسیرى این منبع جایگاهى ندارد.
تفسیر ادبی
یکی از گونههای تفسیر، گرایش به مباحث ادبی و تأکید بر واژگان شناسی و پژوهشهای لفظی برای کشف معانی قرآن است. این پژوهشها با به کار گیری علوم ادبی همچون صرف، نحو، لغت و علم بلاغت انجام میگیرد.
تفسیر ادبی، در حقیقت گام نخست برای درک و دریافت کلام عربی است. از آنجا که قرآن با زبان عربی سخن گفته است، بنا بر این باید قواعد آن را شناخت.[۱۹]
گروهی از مفسران همواره گرایش و شیوۀ تفسیری آنان مبتنی بر مباحث ادبی بوده است. به عنوان نمونه ابوحیان اندلسی (۶۵۴ – ۷۴۵ق)، از ادیبان مشهور، تفسیر ادبی مهم و گستردهای نگاشته است.[۲۰] از دیگر مفسران صاحب این گرایش، زمخشری (م ۵۳۸ق) صاحب تفسیر کشاف، و طبرسی(م ۵۴۳ق) صاحب تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع است. نمونهای دیگر از این تفسیر را میتوان در روش واژگان شناسی و تفسیر بلاغی دید.[۲۱]
البته گرایشی دیگر را نیز در تفسیر تفسیر ادبی میگویند، و آن این که با نثر و بیان ادبی و پردازشهای هنری به نکات تربیتی هدایتی قرآن توجه بشود. مانند تفسیر فی ظلال القرآن از سید قطب.[۲۲]
تفسیر رمزی
تفسیر رمزی کهگاه از آن به تفسیر باطنی تعبیر میشود، یکی از گرایشهای تفسیری است که اساس و مبنای درک مقاصد قرآن را بر مطالبی بیرون از قرآن میداند و آیات قرآن را رمز آن و اشاره به آن میداند، بدون آن که لفظ و قواعد ادبی و ظاهر کلمات بر آن معانی دلالت داشته باشند و یا شاهدی متقن بر آن سخن از قرینۀ کلام یافت شود.
این روش معمولاً برای تأیید مبانی اعتقادی و زیربنای فکریِ مذهبی خاص استفاده میشود و تحت عنوان تفسیر معارف عرضه میشود که خارج از ظواهر لفظی است و مفسرانش معتقدند قرآن در این قسمتها رازگویی کرده است.[۲۳]
باید بین این نوع گرایش رمزی با تفسیر اشاری و تفسیر عرفانی فرق بگذاریم، زیرا در تفسیر رمزی اولاً سابقۀ تأویلی پیش از اسلام هم وجود دارد و ثانیاً رموز و اشارات تأویلی بیش از آن که مبتنی بر کلام باشد، مبتنی بر آموزش از معلم است و دارای سنت و ناموس است.[۲۴]
آشکارترین نمونههای این تفسیر را در باطنیگری اسماعیلیه میتوان دید. گروهی از اینان منکر ظواهر قرآن و شرع بوده، نسبت باطن به ظاهر را همچون نسبت مغز به پوست دانستهاند.[۲۵]
تفسیر اهل بیت
امامان شیعه مطالبی در تفسیر قرآن گفتهاند که در آثار اصحاب و شاگردانشان به صورت مدوّن یا ضمن مباحث دیگر درج شده است. بر اساس آیه ۴۴ سوره نحل، تبیین قرآن وظیفه پیامبر اکرم و پس از رحلت ایشان، طبق حدیث متواتر ثقلین، بر عهده اهل بیت آن حضرت است. به اعتقاد شیعیان، پیامبر بر مرجعیت دینی و علمی اهل بیت خود تصریح کرده و تمسک به آنان را لازم شمرده است.[۲۶] از نظر شیعه، سخن امامان حکم سخن پیامبر را دارد و به شرط رعایت موازین و ملاکهای گزینش حدیث و استواری متن آن، احادیث ائمه دارای همان منزلت احادیث پیامبر است.[۲۷] به مقتضای مضمون روایتی که شیخ مفید[۲۸] از امام باقر آورده، ریشه گفتههای ایشان به پیامبر و در نهایت به خداوند میرسد. در بیان امام صادق نیز میراث علمی ائمه بر بر گرفته از پیامبر است.[۲۹]
پی نوشت:
- المیزان، ج۱ / ۱۱.
- البرهان، ج۲ / ۳۱۵؛ الاتقان، ج۴ / ۲۰۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۱ / ۶؛ قانون تفسیر، ص۳۹۳؛ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص۲۹۹؛ التفسیر و المفسرون، ج۱ / ۳۷ – ۴۴.
- نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۳.
- نهج البلاغه، خطبۀ ۱۸.
- المیزان، ج۳ / ۸۷.
- تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامه الطباطبائی، ص۷۳.
- زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲ / ۱۴۸؛ خویی، البیان فی تفسیر القرآن، خویی، ص۳۹۷؛ المیزان، ج۳ / ۷۵ – ۸۵؛ التفسیر و المفسرون، ج۱ / ۵۷ و ۲۵۵؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ۴۰.
- غررالحکم، ج۱ / ۳۵۳.
- المیزان، ۵ / ۲۵۴ – ۲۵۶.
- نورالثقلین، ۱ / ۷۳۵، حدیث ۱۴۶.
- التبیان، ج۱ / ۴.
- تفسیر راهنما، ج۱ / ۳۹.
- شرقاوی، اتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث؛ بنت الشاطی، القرآن و التفسیر العصری؛ مصطفی محمود، القرآن محاوله لفهم عصری؛ جمعی از نویسندگان، القرآن نظره عصریه جدیده؛ عبدالمجید المحتسب، اتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث؛ محمدحسین الذهبی، دراسه عامه عن التفسیر و الوانه فی العصر الحدیث (التفسیر و المفسرون، ج۲ / ۴۹۵)؛ احمد شرباصی، قصه التفسیر، ص۱۰۸.
- صغیر، المبادی العامه لتفسیر القرآن الکریم، ص۱۱۸.
- التفسیر و المفسرون، ج۱ / ۲۲۷.
- ابوشبهه، الاسرائلیات و الموضوعات فی کتب التفاسیر، ص۱۲۲ – ۱۴۷.
- الاطرقچی، التشبیهات القرآنیه و البیئه العربیه؛ سید احمد خلیل، دراسات فی القرآن، ص۱۵.
- رسائل ابوعلی سینا، ص۳۱۱ – ۳۳۴.
- خولی، مناهج تجدید، ص۳۰۷.
- المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۱۷۸.
- المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۴۴ – ۴۵؛ بنت الشاطی، التفسیرالبیانی للقرآن الکریم؛ امین الخولی، مناهج تجدید فی النحو و البلاغه و التفسیر و الادب، ص۲۷۱.
- بکری شیخ امین، التعبیر الفنی فی القرآن، ص۱۳۳.
- تأویل الدعائم، ج۱ / ۱۹، مقدمۀ عارف تامر.
- پیشین، ص۲۰؛ سنگلجی، کلید فهم قرآن، ص۴۳.
- تأویل الدعائم، ج۱ / ۲۶؛ ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲ / ۲۴۳.
- رجوع کنید به خوئی، ص۳۹۷ـ ۳۹۸.
- طوسی، ۱۳۷۶ ش، ج۱، ص۸۶ ـ۸۷.
- ص ۴۲.
- رجوع کنید به کلینی، ج۱، ص۲۹۲ـ۲۹۳.