- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 40 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
چکیده
یکی از عناصر مهم و راهبردی اندیشه سیاسی امامخمینی که سایرمقولهها نسبت به آن شکل میگیرد، “حکومت” است که به عنوان دکترین عملی و قابل تحقق، در سراسر دوران فعالیت و حرکت سیاسی ایشان کاملاً مشهود بوده و آن را به طور جِد پیگیری میکردند.
امام علاوه بر دیدگاه فقهی و کلامی، حکومت را در حوزه تفکر سیاسی – اجتماعی مطرح نمود؛ یعنی این مقوله را با توجه به مقتضیات زمان و نیاز جامعه و بر اساس اندیشه سیاسی مورد توجه قرار داد. او به خوبی توانست هم مبانی تئوریک حکومت را تبیین نماید و هم تحقق عینی و عملی آن را در معرض تجربه و آزمایش قرار دهد.
الگوی حکومتی ایشان بر راهکارهایی استوار است که نظریهپردازان سیاست و اجتماع آنها را از لوازم نظام دموکراسی و توسعه سیاسی بهشمارآوردهاند.
این مقاله علاوه بر تبیین محورهایی که در مبحث حکومت مورد توجه امام بوده، مانند ضرورت وجود حکومت در جامعه، چگونگی تشکیل حکومت، شکل و نوع آن، ساختار و نهادهای مختلف حکومت، به نسبت جمهوری اسلامی و توسعه سیاسی در اندیشه ایشان پرداخته است.
روش تحقیق
روش کار در این بررسی، پژوهش کتابخانهای بوده که طی آن برای جمعآوری اطلاعات به منابع مربوط مراجعه شده و مطالب مورد نیاز از آنها استخراج گردیده و مورد استفاده قرارگرفته است. پس از جمع آوری دادهها بر مبنای موضوع انتخابی، از روش تحلیل متن کهعملی فکری است و بر تجزیه و تحلیل عقلی استوار میباشد، استفاده شده است. علاوه بر تأملات و استنباطات ذهنی، به منظور عینیتیابی بیشتر، به بیانات مختلفامامخمینی (ره) که در متونی چون صحیفه نور، ولایت فقیه، وصیتنامه و…آمده، استناد شدهاست.
مقدمه
یکی از مقولههای مهم که در دین اسلام مطرح شده و توجه خاصی بدان مبذول گردیده، بنیاد گذاشتن “حکومت” است، زیرا اجرای بسیاری از برنامههای اسلام جز در پرتو تشکیل حکومت اسلامی میسر نخواهد بود.
برای تحقق احکام و اهداف خداوند در زمین و اجرای قوانین و حدود الهی، چه احکام جزایی و قضایی نظیر دیات، قصاص، حدود، تعزیرات، و چه جمع آوری صدقات و خمس و زکات نیز مبارزه با مظاهر پلیدی و ستم و براندازی حکومتهای طاغوتی و غیر الهی ورهانیدن بشر از زنجیر بردگی و اسارت و نجات او از بدبختی و شقاوت و استبداد، همچنین سرنگونی بتها و الههها و استقرار آیین حق و حاکمیت الله (توحید) بر زمین، همچنین تشکیل قشون و سپاه نیرومند برای حفظ و نگهداری دین اسلام و حدود و ثغور آن از گزند دشمنان و اجرای قسط و عدالت اجتماعی میان انسانها، به طور خلاصه جهت تنظیم وتدوین اصول سیاست داخلی و خارجی اسلام و اجرای اصول و اهداف سیاست اسلامی، حکومت نه تنها لازم است، بلکه یکی از هدفهای اساسی اسلام و حتی از مهمترین و ضروریترین مقولهها در آیین توحیدی به شمار میرود.
مکتب سیاسی اسلام، نهاد دولت را در جامعه به عنوان سازمان سیاسی به رسمیت میشناسد. اساس حکومت را لازم و غیر قابل اجتناب میداند و فلسفه وجودی آن را نیاز جامعه به مدیریت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی میداند.
تشکیل حکومت اسلامی لازم است تا در آن استعدادهای نهفته افراد شکوفا شده و از قوه به فعلیت برسد و موانع بازدارنده کمال انسانی برچیده شود. زمینه رشد و کمال مؤمنان و افراد شایسته فراهم شود. پرستش و عبودیت خداوند توسط انسانها، آنگونه که باید، صورت پذیرد. فاسقان و ستمگران و فاسدان و زورمداران میدان فسق و بیدادگری کاسته وبلکه نابود گردند. مستکبران، پست و خوار شوند. حکام ستمکار و زورمدار و نظامهای ظالمانه و مستبدانه سرنگون گردند. مستضعفان و محرومان رشد یابند و عزیز شوند. قسط وعدالت اجتماعی، مساوات و برادری در جامعه و میان انسانها برقرار شود. تفرقه جای خود را به وحدت و اخوت دهد. کینه و نفرت به مهر و محبت، دورنگی و دو دلی به صفا، خدعه و نیرنگ و ریا به امنیت و خلوص تبدیل گردد. جلوههای حق آشکار و مظاهر باطل برچیده شود و امکان بهرهگیری معقول و مناسب از زمین برای انسانها، به طور عادلانه وبهدور از اسراف، فراهم شود.
اگر قرآن کریم یکی از جنبههای ارسال رسولان با بینات و دلایل روشن و فرو فرستادن”کتب”، “میزان” و “حدید” را برقراری قسط و عدالت اجتماعی در جامعه با کمک انسانها (ناس) ذکر میکند و یا اینکه یکی از اهداف رسالت انبیا را، حکمیت به حق و قضاوت به عدل میان انسانها بر میشمارد، لازمه این حکم، داوری و اجرای آن به حق در جامعه و بر کندن حکومت طواغیت و اجرای عدالت اجتماعی، نیز تشکیل حکومت الهی به زمامداری عادلان میباشد تا این امور تحقق عینی یابد.
از طرفی، با عنایت به اینکه انسان موجودی اجتماعی است، حیات اجتماع به وجود قانون صحیح و کامل و جامع بستگی دارد. اگر چنین نباشد زندگی انسانی در جامعهای فاقدقانون و نظم اجتماعی و بدون کنترل و نظارت و هماهنگی، بسیار دشوار خواهد بود و با بروز هرج و مرج، بنیانهای جامعه گسیخته خواهد شد. قانون هر چند “جامع” و “مانع” باشد، احتیاج به مجری کاردان و با تدبیر و دستگاه اجرایی توانمند دارد و هدایت کل نظام اجتماعی نیازمند رهبری امین و با کفایت است.
بنابراین مجری و رهبر در شکلی از حکومت و نظام اجتماعی میتواند ا ِعمال قدرت وحاکمیت نموده و با توجه به اختیارات و وظایف قانونی خود، قوانین و احکام را در جامعه اجرا کند، نیز متخلف و متجاوز را، توسط قوه قضاییه، تنبیه و مجازات نماید، و از هرج ومرج و آنارشیسم جلوگیری و امنیت عمومی را به منظور زندگی بهتر انسانهاایجاد کند.
رهبر خوب و شایسته و قانون صحیح، در نظام حکومتی میتواند مفید واقع شود وجامعه را به صلاح و انسانها را به کمال هدایت نماید و گرنه هیچ فردی بدون قدرت واختیار قانونی و بدون وجود قانون و نظام حکومتی نمیتواند اقدامی جهت برقراری امنیت، توازن اجتماعی، نظم، دفع فساد و هرج و مرج، اجرای احکام و مقررات قانونی نماید. از اینرو مسأله حکومت و رهبری، امری پذیرفته شده و ضروری است و زندگی اجتماعی بدون وجود آن استوار نمییابد.
حضرت علی (ع) هنگامی که سخن خوارج را “لا حُکمَ اِلّا لِلَّه” (حکمی نیست مگر از جانب خدا) شنید، فرمود:
سخن حقی است که از آن اراده باطل میشود…مردم چارهای ندارند جز اینکه زمامدار داشته باشند، نیکو کار یا بدکار. مؤمن در امارت و حکومت او (حاکم نیکوکار) به طاعت مشغول است وکافر بهره خود را مییابد. با قدرت او بودجه عمومی جمعآوری میگردد و با دشمن پیکار میشود، نیز امنیت راهها تضمین میگردد و حق ضعیف از قوی گرفته میشود تا خوبان به راحتی زندگی کنند و مردم از شر فاجران آسوده گردند.[۲]
در سخن حضرت، به چند امر مهم از امور حکومتی اشاره شده است:
۱. جلوگیری از هرج و مرج،
۲. وصول بودجه عمومی،
۳. جنگیدن با دشمن،
۴. تضمین امنیت داخلی،
۵. فعالیت دستگاه دادگستری،
۶. گسترش معنویت.
این موارد از ضروریترین نیازهای هر اجتماعی است که باید به وسیله حکومت برآورده شود. بنابراین نیاز به حکومت از بدیهیترین اموری است که عقل فطری بدان حکم میکند. این امر به گروهی از انسانها یا زمانی خاص بستگی نداشته، بلکه در همه زمانها نیاز به زمامدار و تشکیلاتی که جامعه را اداره نماید، وجود دارد.
پیشینه موضوع (ضرورت حکومت در آرای متفکران اسلامی)
نیاز به حکومت و رهبری از دیرباز میان نظریه پردازان و اندیشوران اسلامی مطرح بوده است و از دیدگاه کلامی، فلسفی و فقهی بدان پرداختهاند. با طرح اندیشه خلافت دینی میان مسلمانان پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، و در هم آمیخته شدن قدرت سیاسی و قدرت دینی، مقوله زمامداری اسلامی یا امامت جامعه در حوزه اندیشه سیاسی اسلام مطرح شد و ضمن پدیدار شدن فرقههای مختلف سیاسی، زمامداری عرفی، مشروعیت اقتدار زمامداران، سازگاری این نوع فرمانرواییها با شریعت اسلامی و نکات مربوط به نحوه ادارهحکومت و جامعه و ویژگیهای زمامدار مورد بحث و کنکاش فقیهان نظریه پرداز، فلاسفه و ادبای اسلامی قرار گرفت، نیز رساله و کتابها در این باره تدوین شد و آرا و نظریههای گوناگونی مطرح گردید.
علاوه بر دیدگاه کلی تشیع و تسنن به عنوان دو مذهب عمده اسلام، و فرقههایی چون خوارج، زیدیه، مرجئه، قدریه و معتزله که هر کدام آرایی در این خصوص دارند، چهرههای شاخصی مانند: قاضی ابویوسف، عبدالله بن مقفع، جاحظ،ابن قتیبه، باقلانی، بغدادی، ماوردی،جوینی، غزالی، فخرالدین رازی، ابن جماعه، ابن تیمیه، ابن خلدون، فضل الله بن روزبهان خنجی، فارابی و برخی از فقهای نامور شیعه، در تبیین و توجیه این مسأله کوشیدندو هر کدام به طرح نظریههایی پرداختند. هر یک از صاحبان آرا و اندیشه، زمینهها، مبانی وپیشفرضهایی را پایه استدلال خویش قرار داده و اساس آرای خود را در این باب، بر آن بنیاد گذاشتند.
به رغم همه فراز و نشیبی که تفکر سیاسی نزد عالمان دینی داشته، لیکن از متون دینیوسیاسی که توسط آنان نوشته شده، فهمیده میشود وجود “سلطان عادل” بهعنوان جانشین پیامبر پذیرفته شده، حتی این تفکر غالب، سازنده ذهنیت تودههای مردم بودهاست.
با طرح اندیشه خلافت در نظام سیاسی اسلام ِتسنن، خلفای مسلمان و حکام تعیین شده توسط آنان، از اندیشه اسلامی جهت تبیین مشروعیت اقتدار خویش بهره گرفتند و لزوم اطاعت از خلیفه به عنوان “اولیالامر” و والیان و زمامداران ایالات به عنوان نمایندگان قانونی او، در جامعه ترویج شد و از ارکان اندیشه سیاسی اسلام محسوب گشت. برای نمونه ابومنصور بغدادی (م۴۲۹ ه-‘) میگوید:
مسلمانان برای مراقبت و اجرای قواعد شرعی و حدود، فرماندهی قوای مسلح، رسیدگی به امور ایتام و تقسیم فیء، به داشتن رئیس یا امامی نیازمندند.[۳]
ابوالحسن علی بن محمد ماوردی( ۴۵۰ – ۳۶۴ه-‘ق) مینویسد:
طبیعت افراد سلیم ایجاب میکند خود را به رئیسی (زعیم) بسپارند تا او از تعدی و تجاوز آنان به یکدیگر جلوگیری کرده و به اختلافات و دعاوی مردم رسیدگی کند. جامعهای که سرپرست نداشته باشد، دستخوش هرج و مرج گردیده و اعضای آن مانند وحشیانی که به حال خود رها شدهاند، پیوسته در کشمکش و ستیز با یکدیگر به سر خواهند برد. [۴]
به نظر ابوحامد محمد غزالی:
افراد در طبیعت، به لحاظ اختلافاتی که از موقعیت اجتماعی و عقاید و تمایلاتشان ناشی میشود، در کشمکش و ستیزند. اگر به حال خود رها شوند، در فساد و تباهی غرق خواهند شد. تنها چیزی که میتواند مانع این مورد شده و اختلافات مردم را حل و فصل نموده وآشوبها را سرکوب نماید، قدرت نیرومند و شایسته اطاعت است. [۵]
این قدرت نیرومند را خواجه نظام الملک طوسی، حاکم یا سلطان میداند که برایجلوگیری از فساد و آشوب و ایجاد امنیت و آسایش مردم، وجود او لازم است. وی در این باره مینویسد:
ایزد تعالی، در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و ستوده آراسته گرداند، و مصالح جهان و آرام بندگان را بدو باز بندد، و در ِفساد و آشوب و فتنه را بدو بسته گرداند، و هیبت و حشمت او اندر دلها و چشم خلایق بگستراند، تا مردم اندر عدل او روزگار میگذراند [= بگذرانند] و ایمن همی باشند. [۶]
این اندیشه سیاسی در تفکر شیعی در قالب “نظریه (نظام) امامت” به شکل تبعیتازاماممعصوم ِ”مفترض الطاعه” و سپس اطاعت از نایب امام در عصر غیبت نمودیافت.
آموزه اساسی تشیع، نظریه امامت و پذیرش امام است. شیعه امامیه به وجود امام در هرزمان اعتقاد دارد و سر سلسله این امامان را حضرت علی (ع) میبیند. به اعتقاد آنان،نصپیامبر (ص) به فرمان خداوند، در انتخاب امامعلی (ع) برای جانشینی وجود دارد.مهمترین نص، حدیث غدیر خم است. بر اساس حدیث منزلت، پیامبر (ص) نسبتعلی (ع) را با خود مانند هارون به موسی دانست، با این تفاوت که پس از ویپیامبرینخواهد آمد. دیگر احادیث و تفاسیری که از برخی از آیات میشود، همگی حکایت از این نص دارد.
علاوه بر نص، شیعه اعتقاد دارد نصب امام به لحاظ “عقلی” قابلیت استدلال و تأیید دارد.از دیدگاه شیعه بُعد معنوی و تواناییهای ذاتی امام، عصمت و عدالت، ویراشایستهزمامداری مسلمانان میکند و او دارای وظایف و مسؤولیتهای سیاسی بسیارگسترده میباشد.
متفکران و شارحان بر اساس تأملات یا استنباطهای به عمل آمده از احادیث یا سیره پیامبر (ص) و امامعلی (ع)، همچنین امام حسن (ع) یا دیگر ائمه که به طور رسمی وعملی قدرت سیاسی جامعه را در اختیار نداشتند، وظایف کلامی – سیاسی امام را تعیین و تدوین کردهاند که اهمآنها عبارتند از:
ریاست عالیه دولت و نیروهای نظامی، تفسیر شریعت وبیان حکم مستحدثات، اجرای احکام و حدود، نظارت بر ثروتهای عمومی، برقراری قسط و عدل، پاسداری از مرزهای اسلامی، استفاده از امکانات و وسایل لازم برای تبلیغ اسلام در خارج از مرزها و در صورت لزوم جهاد که شرح و بسط آن در “فقه سیاسی” آمده است.
کار امام به گفته شیخ مفید عبارت است از:
نیابت پیامبر در تنفیذ (اجرای) احکام شریعت، اقامه حدود، حفظ شریعت، وتأدیبمردم. [۷]
نزد ابن مطهر حلی، امامت ریاست عامه امور دین ودنیاست.[۸] او در کتاب الفین بارها بر لزوم وجود رهبر (رئیس) برای تفسیر و حفظ شریعت، جلوگیری از تعدی افراد به یکدیگر، باز داشتن ظالمان و کمک به مظلومانتأکید میورزد:
بدون رهبر، هرج و مرج به وجود میآید و قرآن وشرع مراعات نمیشود. چارهای نیست جز آن که اماممعصومی توسط خداوند تعیین شود، تا احکام شریعت را بازگوید. نیز لازم است امام، ولایت را به قضات،فرماندهان لشکر و والیان تفویض کند. همچنینوجود امام برای امر به معروف و نهی از منکر ضروری است. [۹]
امام حافظ شریعت است. جنگ و جهاد به فرمان و فراخوانی او انجام میگیرد. او مجری حدود شرعیاست. [۱۰]
عالمان شیعی مانند شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی علم الهدی، محقق حلی، علامه حلی، محمد بن مکی عاملی(شهید اوّل)، شیخ علی کرکی عاملی (محقق ثانی)، شهید ثانی، محمد باقر مجلسی و بهاءالدین محمد عاملی (شیخ بهایی) مسأله را از نظر نظام امامت بحث کرده و در باره ویژگیهای امام، وظایف و اختیارات او سخن راندهاند و با ارائه ادلههای کلامی و دیدگاههای فقهی، برای اثبات امامت کوشیدهاند.
برخی از منظر اختیارات “مجتهد جامع الشرایط” و اصل نیابت عام امامزمان (عج) مباحثی را مطرح کردهاند، به ویژه در دورههای تاریخی مانند حکومت بویهیان (آل بویه) و صفویان.
دوره اخیر، به دلیل آن که علمای دینی مناصبی را عهدهدار بودند، مانند همکاری با حکومت،وجوب یا عدم وجوب برگزاری نماز جمعه، پرداخت خمس و زکات، امر به معروف ونهی از منکر، جهاد، پذیرش هدیه از سلطان و حدود اختیارات مجتهد جامعالشرایط، دیدگاههای مخالف و موافقی مطرح گردید.
در آثار عالمان اشاره روشنی به تشکیلات و سازمان سیاسی دولت نشده و دیدگاه مشخص و منسجمی از نظر اندیشه سیاسی در باره حکومت ارائه نگردیده است. حتی آن دسته از عالمان دینی که در دوره معاصر در دفاع از مشروطه نظریاتی ابراز داشتهاند مثل آیهالله نایینی در تنبیه الامه و تنزیه المله و یا به مبارزه سیاسی علیه نظامهای موجود پرداختهاندمانند آیهالله کاشانی وآیهالله سید حسن مدرس، از باب مزیت نظام مشروطه بر استبداد و فواید این نظام، مسأله حکومت را مطرح نموده، اما استراتژی مشخصی در زمینه تشکیل حکومت نداشتهاند.
حکومت اسلامی در اندیشه امام خمینی
میان نظریهپردازان مسلمان به ویژه عالمان شیعی که در باب حکومت دیدگاههایی را مطرح کردهاند، برجستگی اندیشه امامخمینی در این است که علاوه بر دیدگاه فقهی وکلامی،حکومت را در حوزه تفکر سیاسی اجتماعی مطرح کرد؛ یعنی این مقوله را با توجهبه مقتضیات زمان و نیاز جامعه و بر اساس اندیشه سیاسی، مورد توجه قرار داد. ایشانبا توجه به اندیشهها و نظریههای گوناگون در باره حکومت و نظامهای سیاسی شکل یافته، توانست حکومت اسلامی را به عنوان یک نظام سیاسی و اجتماعی تبیین نماید. ایشانتوانست هم مبانی تئوریک حکومت را تبیین نماید و هم تحقق عینی و عملی آن را درمعرض تجربه و آزمایش قرار دهد. امام در مبحث حکومت، محورهای زیر را مورد توجه قرار داد:
۱. ضرورت و وجود اصل حکومت در جامعه،
۲. چگونگی تشکیل حکومت،
۳. شکل و نوع حکومت،
۴. ساختار و نهادهای مختلف حکومت.
با این مقدمه میتوان به بررسی حکومت از دیدگاه امامخمینی به عنوان یکی از عناصر مهم و راهبردی اندیشه سیاسی ایشان، که سایر مقولهها در دایره آن شکل میگیرد، پرداخت.
ضرورت حکومت اسلامی
با بررسی و کنکاش در آرا و افکار سیاسی حضرت امامخمینی، یک اصل مسلّم و ملموس و عنصری فوقالعاده مهم جلب نظر میکند که بنیان تفکر و اساس اندیشه سیاسی ایشان راتشکیل میدهد. این اصل که ریشه در جهانبینی مذهبی و شناخت عمیق منطقی واصولیآن بزرگوار از اسلام ناب محمدی (ص) دارد، “ضرورت و امکان تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت امام زمان” است که به عنوان دکترین عملی و قابل تحقّق، در سراسردوران فعالیت و جنبش سیاسی ایشان مشهود بوده و آن را به طور جدّی تعقیب میکردند.
بر پایه چنین اندیشهای بود که حرکت عظیم مردمی را در کشور ایران سامان بخشیدند ودر پرتو آن، بساط نظام استبدادیرا برچیدند و نظام جمهوری اسلامی را بنیان نهادند.درطول یک دهه رهبری امت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مقوله حکومت ازامور مهمی بود که سخت به آن اهتمام داشتند. عنایت و توجه برای استوار بخشیحکومتاسلامی وتداوم حاکمیت آن، در گستره اندیشه سیاسیشان کاملاً چشمگیر ونمایان بود.
امام تکیه بر ادلّه و براهین محکم تشکیل حکومت را یکی از ضروریات حتمی اسلامی واساس دین میدانند و منکر آن را انکار کننده “جامعیت احکام وجاودانگی دین مبین اسلام”میشمارند.
احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست. تا ابد باقی و لازمالاجراست. تنها برای زمان رسول اکرم (ص) نیامده تا پس از آن نیز متروک شود. این حرف که قوانین اسلام تعطیلپذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانی است، بر خلاف اعتقادی اسلام است.[۱۱]
در تفکّر ایشان، تشکیل حکومت اسلامی برای امور زیر لازم و ضروری است:
اداره امور مسلمانان، اجرای حدود و قوانین و احکام و دستورهای عالیه شریعت اسلام، مبارزه با تسلّط و حاکمیت طاغوت، جلوگیری از هرج و مرج و عنانگسیختگی، پیشگیری از فساد اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی، تحت رهبری و ولایت “ولیفقیه” – که شرایط آن در کتاب و سنّت ملحوظ است – با پشتیبانی و دخالت مردم.
حفظ و نگهداری حکومت از اهم واجبات است، زیرا با تشکیل “حکومت اسلامی” و در پرتو آن است که اهداف اسلام تحقق مییابد و ضروریات این دین جاوید به مرحله عملدرمیآید.
حضرت امام برای اثبات ضرورت تشکیل حکومت، به ادله و استدلالهای عقلی، شواهد قرآنی و روایی، سیره عملی حکومتی پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) استناد میکند.نیز موضوع را از جهت ضرورت تشکیل حکومت در عصر غیبت با توجه به دو عنصر زمان و مکان، و از ناحیه اندیشه سیاسی، و اینکه اگر حکومت نباشد، جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد، بحث کرده است.
ایشان در کتاب ارزشمند ولایتفقیه، از جنبههای مختلف، لزوم تشکیل حکومت را اثبات کرده و میفرماید:
طبق ضرورت عقل و ضرورت احکام اسلام و رویه رسول اکرم (ص) و حضرت امیرالمؤمنین (ع) و مفاد آیات و روایات، تشکیل حکومت لازم است. [۱۲]
از جمله دلایلی که در باره لزوم تشکیل حکومت ارائه میدهند – صرف نظر از توضیحات مربوط به هر کدام – میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. لزوم وجود مؤسسههای اجرایی و مجری در رأس تشکیلات اجرایی و اداری ونظامات اجتماعی، به منظور اجرای احکام و قوانین.
۲. سنت و رویه پیغمبر اکرم مبنی بر تشکیل حکومت و پرداختن به اجرای قوانین وبرقراری نظامات اسلام.
۳. ضرورت استمرار اجرای احکام.
۴. جلوگیری از هرج و مرج و فساد اجتماعی و عنان گسیختگی و انتظام بخشیدن به امورکشور.
۵. رویه امیرالمؤمنین علی (ع) مبنی بر تشکیل حکومت.
۶. ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام شرع) که هم از نظر جامعیت و فراگیری و هم از جهت تنوع مقررات و قوانین، برای شکلگیری دولت تشریع شده است. اجرای احکام مستلزم تشکیل حکومت است. احکامی از قبیل خمس، جزیه، خراج، احقاق حقوق و احکام جزایی(دیات، حدود و قصاص).
۷. لزوم وحدت و حفظ و نجات وطن اسلامی از تصرف و نفوذ استعمارگران.
۸. لزوم پیروزی انقلاب سیاسی اسلامی و مبارزه با حکومتهای جائر و طاغوتی.
۹. لزوم نجات مردم مظلوم و محروم، احقاق حق و طرد ظلم و ظالم.
۱۰. اخبار وارده در زمینه تشکیل حکومت و دلایلی که بر لزوم آن اقامه کردهاند.
ایشان در کتاب ولایت فقیه پس از اقامه دلایل متعدد عقلی و نقلی در باره لزوم تشکیل حکومت، با طرح سؤالی متذکر میشوند:
از غیبت صغری تاکنون که هزار و چند سال میگذرد و ممکن است صدهزار سال دیگر بگذرد ومصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود و هر که هر کاری خواست بکند؟! هرج و مرج است؟ قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن بیست و سه سال زحمت طاقت فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال و پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟! [۱۳]
به دنبال این سؤال به نتیجهگیری میپردازند:
اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است. هیچکس نمیتواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضی وطن اسلامی دفاعکنیم، یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود [یا بگوید] قانون کیفریاسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است [۱۴]
ایشان بر این نکته تأکید مینماید:
باید به ضرورت تشکیل حکومت معتقد باشیم و باید کوشش کنیم که دستگاه اجرای احکام واداره امور برقرار شود. مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی، لازمه اعتقاد به ولایت است.
در باره اهمیت حکومت، که در واقع ترسیم جایگاه حکومت در اسلام است، معتقدند:
حکومت شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدّم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. [۱۵]
ویژگیهای حکومت
در باره چگونگی و بیان ویژگی حکومت مورد نظر حضرت امامخمینی باید گفت چنین حکومتی مبتنی بر اصول و ارزشهای اسلام است؛ یعنی مشروعیت و قانونیت خود را از اسلام – که در رأس آن، خدا قرار دارد – به دست میآورد.
اساس ساختار چنین حکومتی و چارچوب قوانین آن بر مبنای اصول عالیه شرع اسلام قرار دارد. حدود قدرت سیاسی، تعیین خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی، قوانین ومقررات قضایی و حقوقی، مبانی نظام فرهنگی و اقتصادی و سایر اجزای شکل دهنده چنین حکومتی – حداقل در جنبه طرح و تبیین تئوریک آن – برگرفته ازآموزههاودستورهای قرآن و سنت پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام با عنایت به دو عنصر زمان و مکان است.
در یک نوع از تقسیم بندی، چنین حکومتی، حکومتی دینی نام دارد که به موجب آن، حاکمیت الله در زمین تجلّی مییابد و حاکمیت، منحصر به خداست و قوانین الهی در جامعه اجرا میشود. از این رو با اجرای چنین قوانینی که بر محور عدل و عدالت استواری یافتهاند، جامعه عدل، مستقر میشود و عدالت اجتماعی تحقق مییابد. ایشان معتقدند:
در اسلام یک حکومت است و آن حکومت خدا، یک قانون است و آن قانون خدا و همه موظفند به آن قانون عمل کنند. [۱۶]
ایشان برای مشروعیت نظام حکومتی، آن را به شرع مقدس مربوط مینماید:
واضح است که حکومت به جمیع شؤون آن و ارگانهایی که دارد، تا از قِبَل شرع مقدس وخداوند تبارک و تعالی شرعیت پیدا نکند، اکثر کارهای مربوط به قوه مقننه و قضاییه و اجراییهبدون مجوز شرعی خواهد بود و دست ارگانها که باید به واسطه شرعیت آن باز باشد بسته میشود و اگر بدون شرعیت الهی کارها را انجام دهند، دولت به جمیع شؤون، طاغوتی و مجرم خواهد بود. [۱۷]
اما در بُعد اجتماعی، این حکومت بر اراده و حمایت مردم استوار است و در خدمت آنان میباشد، نه حاکم و فرمانروا بر مردم، به گونهای که شیوه حکومتهای خودکامه است. اتکا بر مردم و آرای آنان، در نظر گرفتن حقوق ملت و تأمین امنیت و آسایش عمومی، مسألهای است که حکومت اسلامی را از سایر حکومتها متمایز میسازد، زیرا “از وجوه تمایز حکومت اسلامی با حکومت طاغوت، داشتن پایگاه مردمی است.” [۱۸]
امام در باره نقش مردم در حکومت اسلامی میفرماید: میزان رأی ملت است [۱۹] و ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد، ما هم از آنها تبعیت میکنیم. [۲۰] ما هر چه داریم، از این ملت است. البته ملت اسلامی که با فریاد اللهاکبر این کار را انجام دادند. [۲۱]
حکومتهایی از نوع دیکتاتوری (Dictatorship)، استبدادی (Despotism)، حکومت مطلقه (Absolutism)، سلطنتی یا پادشاهی (Monarchy مونارشی)، آریستوکراسی (Aristocracy) یا اشرافیگری، الیگارشی یا حکومت متنفذین (Oligarchy)، دنیامدار [۲۴۵]وسکولاریستی (Secularism) حتی بی حکومتی و آنارشیسم (Anarchism) – هرج و مرجطلبی – از دید امام مردود است.
این نوع حکومتها به دلیل روح خودکامگی و استبداد مطلقه فردی یا گروهی و جدایی از مردم و تهی بودن از معنویات و بُعد الهی، ناقص و مردود و مطرودند، زیرا چنین حکومتهایی را خواست و امیال سرکردگان و حاکمان پدید میآورد که خواستی مادی و نفسانی است. اینان در جهت حاکمیت و ا ِعمال فرمانروایی بر مردم هستند، نه در پی خدمت کردن به آنان. هدف قدرتمداران و حاکمان از دستیابی به قدرت و حکومت، ارضای تمایلات نفسانی و حس جاهطلبی و بسط اقتدار خویش در جامعه است. به عبارتی حاکمیت این گونه افراد یا حکومتها از نوع حاکمیت “طاغوت” در برابر حاکمیت “الله” است، از اینرو چنین حکومتهایی هر کدام به دلایل خود و نواقصی که دارند، در اندیشه سیاسی امام غیر قابل پذیرش میباشند.
جهت این نوع حکومتها به سوی استحکام و افزایش قدرت و حاکمیت و غلبه شخص یا گروه حاکم است. انحصار قدرت در اختیار کسانی که از معنویت و عوامل کنترل کنندهغرایز حیوانی و قدرتطلبی و خودکامگی تهی هستند، بسی زیانبار، مخرّب وفسادآور است.
این قدرت جهت سرکوبی، خفقان، فشار بر توده مردم، جور و ظلم و فساد در زمین ورواج نابرابری و بیعدالتی به کار میرود. اما در اسلام جهت حکومت خدا و حاکمیتاللهدر زمین است که از اهداف آن تحقّق عدالت اجتماعی میان انسانهاست. در این دیدگاه،مردم از ارکان اصلی تحقّق حکومت به شمار میروند و حکومت در خدمت مردماست، نه برای تسلّط بر آنان.
در چنین حکومتی “نه مردم از حکومت میترسند، برای اینکه حکومت ظالم نیست که از آن بترسند و نه حکومت فرمانفرمایی میخواهد بکند. حکومت هم میخواهد خدمت بکند. مسأله، مسأله خدمتگزاری دولت به ملت است، نه فرمانفرمایی دولت به ملت.” [۲۲]
امامخمینی هدف از انقلاب را تحقق حکومت عادلانه که خود را خدمتگزار ملت بداند ذکر میکند:
باید ما دنبال کنیم تا اینکه نهضت را به آخر برسانیم و یک حکومت عادل در اینجا باشد… یک حکومتی باشد که خودش را از ملت بداند و خدمتگزار بداند، نه خودش را آقای ملت بداند. [۲۳]
جمهوری اسلامی یعنی اینکه رژیم به احکام اسلامی و به خواست مردم عمل کند. [۲۴]
وی به زمامداران میفرماید:
ملتفت باشید که شمایی که الآن به حکومت رسیدید، حکومت نیست، خدمتگزار هستید. اسلام حکومت به آن معنا ندارد. اسلام خدمتگزار دارد. [۲۵]
پشتیبانی در حکومت اسلامی دو طرفه است؛ یعنی هم دولت خدمتگزار مردم است و هم مردم مکلفند از دولت منتخب خود حمایت و پشتیبانی کنند:
بدون پشتیبانی مردم نمیشود کارکرد و پشتیبانی هم به این نیست که مردم اللهاکبر بگویند. این پشتیبانی نیست. پشتیبانی به این است که همکاری کنند. [۲۶]
اگر ملت پشتیبان یک دولتی شد، دولت سقوط نمیکند. [۲۷]
…و ملت وظیفه دارد که در جمهوری اسلامی پشتیبانی از دولتها بکند که به خدمت ملت هستند. اگر دولتی را دیدید که خلاف میکند، ملت باید به او تودهنی بزند.” [۲۸]
امام معتقد است که بدون پشتیبانی وسیع مردم، جمهوری اسلامی استقرار نمییافت و این مردم بودند که با قیام و پایداری خویش، حکومت پهلوی را ساقط کردند و نظاماسلامیرا مستقر ساختند. از اینرو باید رضایت آنها جلب شود و منافع و مصلحت مردم تأمین گردد.
من کراراً به آقایان عرض کردهام و حالا هم باز تکرار میکنم که خدمتگزار باشید به این ملتی که آن دستهای خیانتکار را قطع کرد و این امانت را به شما سپرد. شما الآن امانت بزرگی از دست این ملت تحویل گرفتید و مقتضای امانتداری این است که آن را به طورشایسته حفظ کنید. [۲۹]
از تفاوتهای عمده حکومت اسلامی با دیگر حکومتها که امامخمینی بدان اشاره میکنند، موارد زیر قابل ذکر است:
۱. از جنبه فکری و اعتقادی، چنین حکومتی دین مدارانه و مذهبی است و حاکمیت اصلیاز ناحیه خداست.
۲. از اهداف عمده آن تحقق عدالت و قسط است.
۳. هدایت جامعه و انسانها به سوی معنویات و صلاح، به لحاظ دارا بودن معنویت.
۴. قوانین خود را از شرع مقدس میگیرد.
۵. دارای پایگاه مردمی است و بر مردم متکی است و جهتگیری آن، خدمت به مردم، به خصوص محرومان و مستضعفان است.
۶. حکومت وسیله برای احقاق حق و انجام امور معروف و دفع باطل و جلوگیری از مناهی و منکرات است.
۷. رهبری چنین حکومتی را ولی فقیه بر عهده دارد.
ایشان در بیان این وجه تمایز میفرماید: “اسلام مثل حکومتهای دیگر نیست. فرقهای زیاد بین حکومت اسلام و بین اسلام و ما بین رژیمهای دیگر هست. یکی از فرقهایش این است که حکومت اسلام یک حکومت عادل است…وبالاتر از این، آن چیزهایی است که انسان را رو به معنویات میبرد… مکتبهای دیگر یک مکتب ناقص هستند که خودشان خیال میکنند خیلی کامل است لکن حدودش تا همین دیدی است که دارند. بیشتر از این نیست. مکتب اسلام دیدش تا آخر است.[۳۰]
ایشان معتقدند حکومت اسلامی هیچ یک از انواع حکومتهای موجود نیست. نه استبدادی است و نه مطلقه. از یک دیدگاه، این نوع حکومت را “مشروطه” میدانند اما “مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرطهستند که در قرآن کریم و سنّت رسول اکرم (ص) معین گشته است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. از این جهت، حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم است.”[۳۱]
مشروطه به صورت متعارف و موجود آن در برخی از کشورها حتی ایران قبل از انقلاب که “مشروطه سلطنتی” جاری بود، مورد نظر امام نیست. ایشان حکومت اسلامی را، سلطنتی و شاهنشاهی و امپراتوری نمیدانند، زیرا “رژیم سلطنتی از اوّل رژیم غلطی بوده که بی منطق بوده است…”.[۳۲]
در سخنی دیگر مخالفت خود را با رژیم سلطنتی به دلیل عدم مقبولیت مردمی آن چنین اعلام میکند:
“اما من مخالف اصل سلطنت و رژیم شاهنشاهی ایران هستم، به دلیل آن که اساساًسلطنت نوع حکومتی است که متکی به آرای ملت نیست بلکه شخصی به زور سر نیزه بر سر کار میآید و سپس با همین سر نیزه مقام زمامداری را در خاندان خود به صورت یک حق قانونی بر مبنای توارث بر مردم تحمیل میکند. طبیعی است زمامداری که با سر نیزه یا توارث روی کار آمده و متکی به آرای ملت نیست، هرگز خود را موظف به وضع و یا اجرای قوانینی که به نفع مردم باشد نمیداند”.[۳۳]
امام معتقدند در این نوع حکومتها، حکّام بر جان و مال مردم مسلط هستند و خودسرانه در آن دخل و تصرف میکنند. [۳۴]
طریق دستیابی به این وضع جدید در تفکر سیاسی امامخمینی بر “استراتژی مبارزه”خاص وی مبتنی بود که از دو مرحله: سلبی (نفی) و اثباتی (ایجاب) تشکیل میشد؛یعنی طرح براندازی نظام طاغوتی و برقراری حاکمیت جدید که جمهوری اسلامیمیباشد.
استراتژی مبارزه در قالب حرکت اجتماعی و انقلابی همهجانبه مبتنی بر توده مردم، اتحاد و وحدت کلمه، طرح آرمانها و ایدههای بزرگ مانند استقلال، آزادی، نوع نظام مطلوب آینده (جمهوری اسلامی) طراحی شده بود.
رهبر فقید، که به نحوی شایسته، با اهداف مبارزه مکتبی آشنا بود، در پی آن بود تا مردم رابا اصول مبارزه، نیز چگونگی برنامهها و ساختار جامعه آینده آشنا نماید و آنان را دربسیجعمومی و حرکت همگانی، به میدان مبارزه و نبرد با استبداد فرا خواند تا با آگاهیوبینش در راه نیل به اهداف خویش، از هیچ اقدام عملی فروگذاری نکنند. تکیه براصل همگانی نمودن مبارزه و ایجاد حرکتی مردمی تا در پرتو آن، “انقلاب” مردمی تحقق یابد وپایههای جامعهای سالم بنیاد نهاده شود. از این رو در فرصتهای مناسب، ازطرفی بهافشای ماهیت رژیم استبدادی پرداخت و از طرف دیگر، چهره جامعه مطلوب ومورد نظراسلام را ترسیم کرد و مردم را برای رسیدن به چنین وضعیتی به مبارزه وقیامواداشت.
شکل حکومت
امامخمینی در میان انواع حکومتها، شیوه “جمهوری” را بر میگزیند، زیرا در این نوع حکومت، هم مردم در تعیین زمامدار دخالت دارند و هم اینکه مدت زمامداری فرد، محدود است و از طریق آرای مردم در انتخابات (رفراندوم) عمومی صورت میگیرد. ازاینرو نه حالت سلطنت موروثی دارد و نه تسلط وقدرت فردی خودکامه و استبدادی را میتوان به کار گرفت.
جمهوری یک مطلب صحیحی است برای اینکه هر مملکتی وقتی قرار دادند، خود این چهار سال، پنج سال، بعد از چهار سال و پنج سال باز ثانیاً باید قرار بدهند. دیگر برای نسلهای آتیه، ارثی نیست. [۳۵]
اما برای مملکت اسلامی، این نوع جمهوری، “اسلامی” است. پس از سقوط رژیم شاهنشاهی، فرمود که به جمهوری اسلامی رأی میدهم، نه یک کلمه زیاد ونه یک کلمه کم.[۳۶] طبیعتاً نوع جمهوری دموکراتیک یا جمهوری خلق را برای جامعه مسلمان قابلقبول نمیدانند.
اما شکل حکومت ما جمهوری اسلامی است. جمهوری به معنای اینکه متکی بر آرای اکثریت است و اسلامی برای اینکه متکی به قانون اسلام استو دیگر حکومتها این طور نیستند که تکیه بر قانون اسلامی داشته باشند. [۳۷]
در این سخن، امام همزمان به هر دو پایه مشروعیت نظام (اسلامیت و جمهوریت) اشاره نموده و تمایز آن را از حکومتهای دیگر بیان داشتهاند که تکیه بر قانون اسلام است.
در سخنی دیگر در زمینه آرای مردم در نظام اسلامی میفرماید:
ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم و آن حکومتی است متکی به آرای عمومی.شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد. [۳۸]
آنچه مهم است ضوابطی است که در این حکومت باید حاکم باشد که مهمترین آنها عبارت است از اینکه اوّلاً متکی به آرای ملت باشد، به گونهای که تمامی آحاد ملت در انتخاب فرد یا افرادی که باید مسؤولیت و زمام امور را در دست بگیرند، شرکت داشته باشند و دیگر اینکه در مورد این افراد نیز خط مشی سیاسی و اقتصادی و سایر شؤون اجتماعی و کلیه قواعد و موازین اسلامی مراعات شود… خطوط اصلی در قانون اساسی این حکومت را اصول مسلّم اسلام که در قرآن و سنت بیان شده است، تشکیل میدهد. [۳۹]
در چنین نظامی، قوای ثلاثه تشکیل دهنده حکومت یعنی قوّه مقننه، مجریه و قضاییه وجود دارند که هر کدام، وظایف قانونی خود را که اصول کلی آن در “قانون اساسی” مدوّن است و قانون هم به رفراندوم عمومی گذاشته میشود، به عهده دارند. [۴۱]
زمامداری (امامت) حکومت
در زمینه مدیریت و رهبری این نظام حکومتی، اصل “ولایت فقیه” را مطرح نمود که محور نظام اسلامی است و در قانون اساسی نیز بدان تصریح شده است؛ یعنی در رأس چنین نظام حکومتی، ولی فقیه قرار میگیرد که هم دارای اختیارات قانونی حکومتی است وهم از ناحیه ولایت مطلقه فقیه (از ناحیه شرع) اعمال حاکمیت مینماید. چنین زمامداریپس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر میبایست از شرط: علم به قانون وعدالت،۴۱ برخوردار باشد. با توجه به اینکه در حکومت اسلامی، قانون الهی است، حکّام فقها هستند. [۴۲]
امام در توضیح صفات ضروری رهبری در حکومت اسلامی میفرماید: زمامدار بایستی از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصی آلودهنباشد. [۴۳]
در خصوص صفت دیگر میفرماید:
مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. از این جهت حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی بر مردم است. [۴۴]
امامخمینی با غیر مشروع و غیر قبول اعلان کردن پایههای رژیم سلطنتی، تصدی حکومت توسط فقها را در همه جلوههای سیاسی و نهادهای اجتماعی، یک تکلیف شرعی وواجب عینی میداند و ولایت فقیه را در اموری چون تصدی مطلق حکومت، اجرای اسلام و برقراری نظام عادلانه اسلامی انجام وظیفه میداند.
عهدهدار شدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست، بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است…پس نَفْس حاکم شدن و فرمانروایی وسیلهای بیش نیست… موضوع ولایت فقیه، مأموریت و انجام وظیفه است. [۴۵]
از دیدگاه امام، ولایت فقیه، ولایت رسول الله است و سابقه وجود آن به زمان پیامبر اکرمبر میگردد:
قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. همان ولایت رسول اللهاست. [۴۶]
همان ولایتی که برای رسول اکرم (ص) و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدی اداره هست، برای فقیه هم هست. پس از ثبوت این مطلب لازم است که فقها اجتماعاً یا انفراداً برای اجرای حدود و حفظ ثغور، نظام حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد، واجب عینی است وگرنه واجب کفایی است. در صورتی هم که ممکن نباشد، ولایت ساقط نمیشود، زیرا از جانب خدا منصوبند… این طور نیست که حالا کهنمیتوانیم حکومت عمومی و سراسری تشکیل بدهیم، کنار بنشینیم، بلکه تمامی امور که مسلمین محتاجند و از وظایفی است که حکومت اسلامی باید عهدهدار باشد، هر مقدار که میتوانیم باید انجام دهیم. [۴۷]
امامخمینی پس از تشکیل حکومت اسلامی، از طریق بهکارگیری ولایت درانتخاب فقهای شورای نگهبان برای نظارت بر مصوبات قوه مقننه [۴۸] و تنفیذ حکم رئیس جمهوری در قوه مجریه و انتخاب رئیس قوه قضاییه، مشروعیت نظام سیاسی را با مبانی مقبولیت آن که به انتخابات و آرای اکثریت مربوط است پیوند میزند:
بر هیچ یک از آنان که از انقلاب اسلامی ایران اطلاع دارند، پوشیده نیست که انگیزه اینانقلاب و رمز پیروزی آن اسلامی بوده و ملت ما در سراسر کشور از مرکز تادورافتادهترین شهرها و قُرا و قصبات با اهدای خون و فریاد اللهاکبر جمهوری اسلامی راخواستار شدند ودر رفراندوم بیسابقه و اعجابآور با اکثریت قریب به اتفاق بهجمهوری اسلامی رأیدادند. [۴۹]
امام اصل ولایت فقیه را به عنوان ضامن اسلامیت و سلامت حکومت و حاکمیت قانون در جامعه و مانع از استبداد و دیکتاتوری ذکر میکند و آن را اصلی مترقی که فواید و اثرات زیادی دارد، معرفی میکند:
شما از ولایت فقیه نترسید. فقیه نمیخواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیهی بخواهد زورگویی کند، این فقیه دیگر ولایت ندارد…دیکتاتوری درکار نیست. میخواهیم جلوی دیکتاتوری را بگیریم. ولایت فقیه، ولایت بر امور است که نگذارد این امور از مجاری خودشبیرون برود. نظارت کند بر مجلس، بر رئیس جمهور که نبادا یک پای خطایی بردارد…نظارت کند بر همه دستگاهها، بر ارتش که نبادا یک کار خلافی بکند. جلوی دیکتاتوری را ما میخواهیم بگیریم. نمیخواهیم دیکتاتوری باشد. میخواهیم ضد دیکتاتوری باشد، ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است، نه دیکتاتوری. [۵۰]
آنقدر به ولایت فقیه اثر مترقی بار است که در سایر این مواردی که شما ملاحظه میکنید، معلوم نیست مثل آنجا باشد. یک نفر آدمی که همه جهات اخلاقیاش و دیانتیاش وملی بودنش و علم و عملش ثابت است پیش ملت و خود ملت این را تعیین میکنند، این نظارت میکند بر اینکه نبادا خیانت بشود.[۵۱]
ازاینرو مخالفت با ولایت فقیه را، تکذیب ائمه و اسلام میداند. [۵۲]
حکومت و قدرت پیشنهادی امامخمینی مبتنی بر عقل و شرع است. دولت عقل و شرع است.
توانایی امام در انطباق مبانی مشروعیت و مرزهای مقبولیت ِیک نظام سیاسی بود که مشروعیت آن بر اساس ارزشهای دینی و مقبولیت و کارآمدی آن نظام سیاسی مبتنی بر عقل تأمین و تضمین میشد. امام از طریق ضرورت عقلی حکومت انسانهای صالح، به این نتیجه رسید که جمع هر دو شرط جز در فقیه و مجتهد ممکن نیست.
حاکم و فقیه اوّلاً باید احکام اسلام را بداند؛ یعنی قانوندان باشد و ثانیاً عدالت داشته، از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد. عقل همین اقتضا را دارد، زیرا حکومت اسلامی حکومت قانون است، نه خودسری و نه حکومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند، لایق حکومت نیست، چون اگر تقلید کند، قدرت حکومت شکسته میشود و اگر نکند، میتواند حاکم و مجری قانون اسلام باشد. و این مسلّم است که “الفقهاء حکّامٌ علی السلاطین”. سلاطین اگر تابع اسلام باشند، باید به تبعیت فقها درآیند و احکام راازفقهابپرسند و اجرا کنند. در این صورت حکام حقیقی همان فقها هستند. پس بایستی حاکمیت رسماً به فقها تعلق بگیرد، نه به کسانی که به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند. [۵۳]
“حکومت اسلام، حکومت قانون است. دراین طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانون. همان، فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامی، حکومت تام دارد. همه افراد از رسول اکرم (ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند. همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم (ص) بیان شده است…”. [۵۴]
اسلام دین قانون است، قانون. پیغمبر هم خلاف نمیتوانست بکند. نمیکردند! حکم، قانوناست. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد. برای هیچ کس حکومت نیست؛ نه فقیه و نه غیر فقیه. همه تحت قانون عمل میکنند. مجری قانون هستند همه، هم فقیه و هم غیر فقیه، همه مجری قانونند. [۵۵]
در سخنی دیگر میفرماید:
آن فقیهی که برای امت تعیین شده است و امام امت قرار داده شده است، آن است که میخواهد این دیکتاتوریها را بشکند و همه را به زیر بیرق اسلام و حکومت قانون بیاورد. اسلام، حکومتش حکومت قانون است؛ یعنی قانون الهی. قانون، قرآن و سنت است، وحکومت، تابع قانون است؛ یعنی خود پیغمبر هم تابع قانون (بود)، خود امیرالمؤمنین هم تابع قانون (بود). تخلف از قانون یک قدم نمیکردند و نمیتوانستند بکنند. [۵۶]
از دیدگاه امام “اطاعت از حکومت اسلامی، وظیفه اسلامی و وجدانی است [۵۷] و پس از تشکیل و استقرار حکومت، حفظ آن “یکی از واجبات شرعیه و عقلیه است که نظام باید محفوظ باشد”.[۵۸] امام قیام بر ضد حکومت اسلامی را در حکم کفر میداند.
قیام بر ضد حکومت اسلام، خلاف ضروری اسلام است، خلاف اسلام است. بالضروره حکومتالان حکومت اسلامی است. قیام کردن بر خلاف حکومت اسلامی، جزایش جزایبزرگی است… قیام بر ضد حکومت اسلامی در حکم کفر است. بالاتر از همه معاصیاست.[۵۹]
این حکومت اگر چه در اقلیمی خاص استقرار مییابد، اما، مرز جغرافیایی، آن را محدود نمیسازد، بهطوری که میتواند “امّالقرایی” برای تمامی مسلمانان محسوب شود.
در شمای زیر تا حدودی شکل حکومتی که جامعه آرمانی دینی در شکل جمهوری است ترسیم شده است. امام خمینی پس از طرح مبانی نظری حکومت اسلامی، ارگانها و نهادهای مختلف یک نظام سیاسی را پذیرفته و تحقق نهادها را بر عهده مردم و مقتضیات جامعهمحوّل مینماید. ایشان وجود نهادها را لازمه استقرار عینی حکومت اسلامی و دوام و بقای آن میداند.
تمام نهادهای مدنی موجود در نظام سیاسی، در بیانات امامخمینی مورد تأکید قرار گرفته است. محورهای عمدهای که صاحبان آرا و اندیشه در توسعه سیاسی مطرح نمودهاند، مورد پذیرش امام خمینی است و جمهوری اسلامی مورد نظر ایشان، بر شاخصهای توسعه سیاسی استقرار یافته و به تحقق و تثبیت آنها کمک مینماید. شاخصهایی چون عقلانیت،دموکراسی، آزادی، حاکمیت قانون، انتخابات، مجلس و قوه قانونگذاری، آرای مردم، مشارکت و نظارت مردم بر امور، استقلال و تفکیک قوا، احزاب سیاسی، برابری و… از مواردی هستند که در اندیشه امام جایگاه ویژهای داشته و در نظام سیاسی طراحی شده توسط ایشان مورد تأکید قرار گرفتهاند.
امامخمینی با پذیرش عنصر اصلی و کلیدی دموکراسی یعنی اتکا به مردم (اکثریت) همراه با التزام عملی حکومت به دیانت اسلام، الگوی جدیدی از نظم سیاسی ارائه دادهاند. نظم سیاسی که هم به آرای مردم متکی است و هم مبنای عمل، مقررات، قوانین، جهتگیریها و اهداف آن اسلام است. بر این اساس در دیدگاه امام مشروعیت با مفهوم دو عنصر یعنی شرعیت و حقانیت، همچنین مقبولیت و مورد تبعیت واقع شدن، دو پایه و مبنا دارد: التزام به اسلام و تأیید و خواست مردم.
از نظر امام چون مردم مسلمان هستند آرا، انتخاب، خواست و اراده آنان به طور طبیعی بر اسلام تعلق خواهد گرفت و تناقضی بین خواست و اراده مردم مسلمان که “مبتنی بر اسلام است” با نظام سیاسی وجود نخواهد داشت. [۶۰]
“جمهوری اسلامی یعنی اینکه رژیم به احکام اسلامی و به خواست مردم عمل کند”. [۶۱]
در سخنی دیگر به این دو مبنا در حکومت مورد نظر خود چنین اشاره نموده است:
در جمهوری اسلامی، زمامداران مردم نمیتوانند با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزی کنند ویا در زندگی روزانه امتیازی برای خود قایل شوند. باید ضوابط اسلامی را در جامعه ودرهمهسطوح به دقت رعایت کنند و حتی پاسدار آن باشند. دقیقاً به آرای عمومی درهمهجا احترام بگذارند. هیچگونه تسلط و یا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم نبایدبپذیرند.” [۶۲]
در باره ضرورت قوه مجریه در حکومت میفرماید:
در همه کشورهای دنیا این طور است که جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشرراتأمین نمیکند. پس از تشریع قانون باید قوه مجریهای به وجود آید. در یک تشریع یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد، نقص وارد است. به همین جهت اسلام همانطور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. ضرورت اجرای احکام و ضرورت قوه مجریه و اهمیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام عادلانهای که مایه خوشبختی بشر است سبب شده که تعیین جانشین مترادف با تمام رسالت باشد. [۶۳]
۴. جمهوری اسلامی و توسعه سیاسی
ذکر سخنان امام در باره شاخصهای توسعه سیاسی وضرورت وجود آنها در نظام اسلامی، نسبت جمهوری اسلامی با توسعه سیاسی را مشخص میکند:
دموکراسی
ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم…ما حق نداریم. خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است. پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. [۶۴]
رژیمی که به جای رژیم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژیم عادلانهای است که شبیه آنرژیم در دموکراسی غرب نیست وپیدا نخواهد شد. ممکن است دموکراسی مطلوب ما با دموکراسیهایی که در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموکراسی که مامیخواهیمبهوجود آوریم، درغرب وجود ندارد. دموکراسی اسلام کاملتر از دموکراسی غرب است. [۶۵]
مجلس قانونگذاری
مجلس قانونگذاری در اندیشه امامخمینی جایگاه ویژهای دارد و در رأس همه امور تلقی شده و یکی از ارکان مهم نظام اسلامی را تشکیل میدهد. اما این مجلس باید مطابق با آیین اسلام به قانونگذاری بپردازد و قوانین مصوب آن نباید مغایرت و مخالفتی با اسلام داشته باشد تشخیص این امر بر عهده شورای نگهبان است. علاوه بر این، نمایندگان مجلس باید واجد شرایط لازم از نظر تعهد دینی باشند که هم در بیانات امامخمینی و هم در قانون انتخابات به این ویژگیها اشاره شده است. بدین ترتیب امام ضمن پذیرش حق نمایندگی برای مردم و پذیرش مجلس قانونگذاری، آن را به دو شرط مشروط مینماید: مغایر نبودن قوانین مصوب مجلس با اسلام، تعهد دینی و اسلامی نمایندگان.
مجلس تنها مرجعی است که برای یک ملت است. مجلس قوه مجتمع یک ملت است در یک گروه. تمام قوای یک ملت در یک گروه مجتمع است و مجلس از همه مقاماتی که در یک کشوری هست بالاتر است. [۶۷]
“مجلس شورای اسلامی که در رأس تمام نهادهای نظام جمهوری اسلامی است، از ویژگیهای خاص برخوردار است که مهمترین آنها اسلامی – ملی بودن آن است. اسلامیاست که تمام تلاش در راه تصویب قوانین غیر مخالف با احکام مقدس اسلام است… و ملی است که از متن ملت جوشیده است و دست شرق وغرب و وابستگان به آنان ازسرنوشت آن کوتاه است…بر آرایتوده متعهد به اسلام و اصیل و زحمتکش و محروم استواراست.”۶۷
در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر اساس اصل تفکیک قوا، در فصل ششم، قوه مقننه (قانونگذاری) پیشبینی شده واختیارات وسیعی به مجلس شورای اسلامی داده شده است. در باره این مجلس آمده است: “مجلس شورای اسلامی از نمایندگان ملت که به طور مستقیم و با رأی مخفی انتخاب میشوند تشکیلمیگردد. [۶۸]
با همه اختیاراتی که مجلس شورای اسلامی در قانون اساسی دارد، بر طبق اصل هفتاد ودوم “نمیتواند قوانینی وضع کند که با اصول واحکام مذهب رسمی کشور یا قانون اساسی مغایرت داشته باشد. تشخیص این امر به ترتیبی که در اصل نود و ششم آمده، بر عهده شورای نگهبان است”.[۶۹]
از این رو امامخمینی به صراحت بر ضرورت اسلامی بودن قوانین مصوب مجلس قانونگذار تأکید مینماید. در پیامی که به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان قانون اساسی فرستادند، به ملت، حضرات علمای عظام و سایر وکلاچنین تذکر میدهد:
قانون اساسی و سایر قوانین در این جمهوری باید صددرصد بر اساس اسلام باشد و اگر یکماده هم بر خلاف احکام اسلام باشد، تخلف از جمهوری و آرای اکثریت قریب به اتفاقملت است. بر این اساس هر رأی یا طرحی که از طرف یک یا چند نماینده به مجلس دادهشود که مخالف اسلام باشد، مردود و مخالف مسیر ملت و جمهوری اسلامی است و اصولاًنمایندگانی که بر این اساس انتخاب شده باشند، وکالت آنان محدود به حدود جمهوری اسلامیاست واظهار نظر و رسیدگی به پیشنهادهای مخالف اسلام یا مخالف نظام جمهوری،خروج از حدود وکالت آنهاست.[۷۰]
حاکمیت قانون
جمهوری اسلامی مورد نظر امامخمینی حکومت قانون است و تفاوت آن با حکومتهای استبدادی که رأی و نظر یک فرد یا گروه ِحاکم مبنای عمل است، حاکمیت قانون است. از این رو امام بر حاکمیت قانون تأکید خاص دارد و حکومتهایی که به قانون اعتنا و التزام ندارند، از نظر ایشان مطرود است. بنابراین یکی دیگر از شاخصهایتوسعهسیاسی که حاکمیت قانون است، اساس جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد. در این زمینه میفرماید:
ما میخواهیم یک حکومتی داشته باشیم کهاین حکومت قانون را ملاحظه بکند. حکومت قانونی باشد. آن حکومتی که تمام قوانین بشری را، تمام قوانین عالمی را زیر پا بگذارد و هر جوری دلش بخواهد با یک ملتی عمل بکند، ما با او مخالفت داریم. مامیخواهیم یک حکومتی باشد مثل حکومت اسلام که غیر از قانون هیچ چیز حکومت نکند؛ هیچ. قانون فقط حکومت بکند… آن هم قانون عدل، آن هم قانون صحیح، آن هم قانونی که برای رشد بشر است، برای صلاح بشر است.[۷۱]
اگر به قانون خاضع بشویم و اگر قانون را محترم بشمریم، هیچ اختلافی پیش نخواهد آمد. اختلافات از راه قانون شکنیها پیش میآید. اگر قانون حکومت کند در یک کشوری، چنانچه از صدر عالم تاکنون تمام انبیا برای برقرار کردن قانون آمدهاند و اسلام برای برقراری قانونآمده است…تمام برای قانون خاضع بودهاند، تسلیم قانون بودهاند… قانون برایهمهاست… و برای تهذیب همه ملت است و برای آرامش خاطر همه ملت است و برای مصالح همه ملت است.[۷۲]
آزادی
امامخمینی، آزادی را به عنوان حق اولیه بشر میپذیرند و در طول دوران مبارزه سیاسی آن را یکی از اهداف مبارزه خود محسوب میداشتند. معتقدند پیامبر اسلام بنیانگذار آزادی بوده، اما آزادی مورد نظر ایشان با مفهوم آزادی غربی متفاوت است. ایشان ضمن قبول وحمایت از مهمترین انواع آزادی مانند سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، افکار و…، محدودیتها و شروطی برای آنها قایل است. این محدودیتها ناظر بر مصالح جامعه، مردم و حفظ ثبات نظام اجتماعی – سیاسی و برگرفته از التزام حکومت و جامعه به دین اسلام میباشد. در باره اصل پذیرش آزادی میفرماید:
در اسلام اختناق نیست. در اسلام آزادی است برای همه طبقات، برای زن، برای مرد، برای سفید، برای سیاه، برای همه. [۷۳]
و اما طرز حکومتی که ما پیشنهاد میکنیم، حکومت جمهوری اسلامی است و اساسش بر آزادی و استقلال کشور و عدل و تعدیل تمام دستگاههای دولتی است. [۷۴]
سیاست ما همیشه بر مبنای حفظ آزادی، استقلال و حفظ منافع مردم است که این اصل را هرگز فدای چیزی نمیکنیم. [۷۵]
امام برای آزادی حدودی را قایل است. ایشان آزادی را در چارچوب قوانین کشور میپذیرند و آن را محدود به قانون میدانند.
در هر مملکتی آزادی در حدود قانون است. در حقوق قوانین آن مملکت است. مردم آزاد نیستند که قانون را بشکنند. معنی آزادی این نیست که هر کس بر خلافقوانین،برخلاف قانون اساسی یک ملت، بر خلاف قوانین ملت هم هر چه دلخواهش میخواهد بگوید. [۷۶]
باید حدود آزادی آن چیزی باشد که ملت میخواهد، نه آنی که به خلاف ملت آدم آزاداست.[۷۷]
ما آزادی مطلق خواهیم داد و میدهیم و دادهایم، لکن نه برای توطئه… توطئه باید در هم شکسته شود.[۷۸]
آزادی غیر از توطئه است. آزادی آزادی بیان است. هر چه میخواهند بگویند، توطئهنکنند.[۷۹]
آزادی که به هرج و مرج بینجامد و به زیردستان ظلم شود، بر خلاف نظام اسلامی و ملی است. فرد زیر هیچ یک از قواعد غیر اسلامی و غیر ملی نباید باشد.[۸۰]
اگر آزادی به توطئه، فساد و خلاف مصالح ملت منجر شود، مورد پذیرش امام نیست و با آن مبارزه مینماید. به نظر ایشان “آزادی باید منطقی و طبق قانون باشد”[۸۱] و مردم “در حدود قوانین، در حدود کارهای عقلایی”[۸۲] آزاد میباشند.
آزادی مورد نظر امام محدودیتهایی را در راستای رعایت دستورها و تعالیم دینی اسلام پیدا میکند؛ یعنی آزادی این نیست که مردم بتوانند در ملاء عام فساد کرده و مرتکب فحشا،بیبندوباری، شرب خمر، قمار، توهین به مقدسات مذهبی، دروغپردازی، تهمت و… گردند. امام با صراحت اعلام میکند که آزادی بدون اسلام را نمیخواهد و آزادی در چارچوب اسلام، مطلوب ایشان است.
ما آزادی که اسلام در آن نباشد نمیخواهیم. ما استقلالی که اسلام در آن نباشد نمیخواهیم، ما اسلام میخواهیم. آزادی در پناه اسلام است. استقلالی که در پناه اسلام است ما میخواهیم. ما آزادی و استقلال بی اسلام به چه دردمان میخورد؟ وقتی اسلام نباشد، وقتی پیغمبر اسلام مطرح نباشد، وقتی قرآن اسلام مطرح نباشد، هزار تا آزادی باشد ممالک دیگر هم آزادی دارند، ما آن را نمی خواهیم.[۸۳]
شما بی بند و باری را آزادی میدانید. شما فساد اخلاق را آزادی میدانید. شما فحشا را آزادی میدانید…البته آزادی که منتهی بشود به تباهی ملت، به تباهی کشور، آن آزادی را نمیتوانیم بدهیم. [۸۴]
امام معتقد است که اسلام تأمین کننده آزادی سالم است:
اسلام است که برای ما آزادی، یک آزادی سالم، آزادی صحیح تأمین میکند.[۸۵] آزادی که در اسلام است، در حدود قوانین اسلام است، آن چیزی که خدا فرموده است نباید بشود، شما آزاد نیستید که الزام کنید. [۸۶]
امام به آزادی بیان و عقیده و افکار معتقدند و درعین پذیرش، شرایطی را برای آن قایل اند.
در مملکت ما آزادی اندیشه هست، آزادی قلم هست، آزادی بیان هست ولی آزادی توطئه وآزادی فساد کاری نیست. شما اگر توقع دارید که ما بگذاریم بر ما توطئه کنند و مملکت ما را به هرج و مرج بکشند، به فساد بکشند و مقصودشان از آزادی این است، در هیچ جای دنیا همچو آزادی نیست.[۸۷]
در باره آزادی زنان و نقش آنان در جامعه با دید مثبت نظر میدهد، ضمن آن که بر رعایت موازین دینی در پوشش و اختلاط با مردان و رعایت پاکدامنی تأکید مینماید: زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازینی آزادند.[۸۸]
اسلام با آزادی زن نه تنها موافق است، بلکه خود پایهگذار آزادی زن درتمام ابعاد وجودی زن است. [۸۹]
زنان در جامعه اسلامی آزادند و از رفتن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسین به هیچ وجه جلوگیری نمیشود. از چیزی که جلوگیری میشود، فساد اخلاقی است که زن و مردم نسبت به آن مساوی هستند و برای هر دو حرام است. [۹۰]
اصل نهم قانون اساسی ضمن تأکید بر آزادی، حدود آن را در ارتباط با استقلال کشور به صراحت تعیین نموده است:
در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و نظامیوتمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نامحفظاستقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین ومقررات، سلب کند. [۹۱]
مشارکت و نظارت مردم
یکی از شاخصهای توسعه سیاسی، مشارکت مردم در امور سیاسی و اقتصادی، همچنین نظارت آنان در مسائل اجتماعی و سیاسی است که لازمه اتکای حکومت به مردماست. یکی از مهمترین مفاهیم مرتبط با دموکراسی و مشروعیت نظام سیاسی، خواستو تأیید مردم است. دموکراسی بدون اتکای نظام سیاسی بر مشارکت مردم ونظارتآنان تحقق نمییابد. جمهوری اسلامی مورد نظر امام، نظامی است مردمی کهبهنقشاکثریت در مشروعیت آن قایل است. از این رو به مشارکت و نظام مردم اذعاندارد.
امامخمینی به عنوان طراح و رهبر این نظام و مدافع مردمی بودن حکومت، ضمن پذیرش مشارکت و نظارت مردم، آن را تضمین کننده امنیت و آرامش جامعه میداند و برای نهادینه کردن این دو مقوله در امور سیاسی و اجتماعی، همچنین استقرار ابزارهای ایفای نقش مردم، شاخصهای عملی دموکراسی یا نهادهایی را که از طریق آنها مردم در سیاست و حکومت، رأی و نظر و مشارکت خود را اعمال میکنند میپذیرند. شاخصهایی چون حق رأی، حق نمایندگی، دستگاه قانونگذاری و انتخاب رئیس جمهور.
باید همه زنها و همه مردها در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی وارد باشند و ناظر باشند. هم به مجلس ناظر باشند، هم به کارهای دولت ناظر باشند. اظهار نظر بکنند. ملت باید الآن همهشان ناظر امور باشند. اظهار نظر بکنند در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی، در مسائلی که عمل میکند دولت. استفاده بکنند، اگر یک کار خلاف دیدند.[۹۲] آگاهی مردم و مشارکت و نظارت و همگامی آنها با حکومت منتخب خودشان، خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه میباشد. [۹۳]
ملت است که با رأی خودش رئیس جمهوری تعیین میکند، جمهوری اسلامی را رأی میدهد و با رأی خودش که متمرکز است در مجلس، دولت را تعیین خواهد کرد و همه امور دست خود ملت است. [۹۴]
هر ملتی باید سرنوشت خودش را، خودش تعیین کند.[۹۵]
ملت همه باید حاضر باشند در مسائل سیاسی. [۹۶]
مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی
وجود مطبوعات آزاد، از شاخصهای توسعه سیاسی است. مطبوعات عامل مهمی در انتشار بیان و اندیشه و از لوازم ضروری آزادی محسوب میشوند. امام خمینی در سخنان خود بر نقش مهم مطبوعات در تعلیم و تربیت و هدایت و رشد جامعه تأکید نموده و از آزادی مطبوعات طرفداری مینماید و حوزه عمل آنها را مشخص میسازد. مواردی چون تهمت، دروغ، شایعه، توهین به مقدسات، توطئه، اختلاف و هرج و مرج، حرکت بر خلافمسیر ملت و مصالح جامعه، فساد، تبلیغات سوء، خیانت به اسلام و مسلمانان از جمله محدودیتهایی است که امام در نظام اسلامی برای مطبوعات بر میشمارند. در غیر این موارد مطبوعات آزادی دارند.
روزنامههایی که مضر به حال ملت نباشد و روزنامههایی که نوشتهشان گمران کننده نباشد آزادند. [۹۷]
نقش نشریات در هر کشوری از همه چیزها بالاتر است. روزنامهها و مجلات میتوانند که یک کشوری را رشد بدهند و هدایت بدهند به راهی که صلاح کشور است و میتوانند که به عکس عمل بکنند. [۹۸]
به طور کلی در هر کشوری مطبوعات آن کشور و تلویزیون و رادیو آن کشور باید در مسیر آن ملت و در خدمت ملت باشد. مطبوعات باید ببینند که ملت چه میخواهد، مسیر ملت چیست. روشنگری از این طریق داشته باشد و مردم را هدایت کند. [۹۹]
روزنامه ها آزادند مطالب بنویسند، مسائل بنویسند، اما آزاد هستند که اهانت مثلاً به مقدسات مردم بکنند؟ [۱۰۰]
من ارباب جراید و رسانهها و گویندگان را نصیحت میکنم که دست از این شایعه افکنیها بردارند و مسائل بیهوده و مطالب دروغ را برای زیاد شدن تیراژ پخش نکنند، که اگر احساس توطئه و فساد شود، ملت با آنها به طوری دیگر عمل میکنند. [۱۰۱]
محدودیتهای مطبوعاتی در قانون اساسی پیشبینی شده است. در اصل بیست و چهارم آمده است: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مُخلّ به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میکند. [۱۰۲]
احزاب سیاسی و جناحها
از لوازم حکومت مردمی و مبتنی بر دموکراسی، پذیرش احزاب و جناحهای مختلف فکری است. احزاب مانند شوراها یکی از راهکارهایی است که مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی را ممکن و آسان مینماید. در جمهوری اسلامی وجود احزاب و جناحهای مختلف، نیز اصل شورا پذیرفته شده و امامخمینی با آن موافقند، اما در این مورد شرایط و محدودیتهایی را قائل هستند.
همه مردم آزادند، مگر حزبی که مخالف با مصلحت مملکت باشد. [۱۰۳] هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتی که مصالح مردم را به خطر نیندازد، آزادند و اسلام در تمامی این شؤون حد و مرز آن را تعیین کرده است. [۱۰۴] این طور نیست که حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد. میزان ایده حزب است. [۱۰۵] اگر در این نظام کسی یا گروهی خدای ناکرده بی جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران بر آید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آن که به رقیب یا رقبای خود ضربه بزند، به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. [۱۰۶]
اصل بیست و ششم قانون اساسی نیز ضمن تأکید بر آزادی احزاب، محدودیتهای فعالیت آنان را تعیین نموده است.
احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت. [۱۰۷]
برابری انسانها
برابری انسانها در خلقت و در مقابل قانون و در انتخابات، نیز برابری در داشتنفرصتهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و حذف امتیازات موروثی، نژادی و طبقاتی در جمهوری اسلامی و در دیدگاه امام پذیرفته شده است. تنها ملاک و معیار برابری، تقوا و پاکی از انحراف و خطا ذکر شده است.
از همین اصل اعتقادی توحید، ما الهام میگیریم که همه انسانها در پیشگاه خداوند یکساناند…اصل برابری انسانها واینکه تنها امتیاز فردی نسبت به فرد دیگر، بر معیار وقاعده تقوا و پاکی از انحراف و خطاست. بنابراین با هر چیزی که برابری را در جامعه بر هم میزند و امتیازات پوچ و بیمحتوا را در جامعه حاکم میسازد، باید مبارزه کرد. [۱۰۸]
اسلام دین برابری و برادری است… آن چیزی که در اسلام مطرح است، تقوا و صفا و برادری و برابری است.[۱۰۹]
اسلام طبقه ای را بر طبقه دیگر ترجیح نداده است… اسلام تمام طبقات را مساوی دانسته است. [۱۱۰]
من به همه اقشارملت،به تمام عرض میکنم که دراسلام هیچ امتیازی بین اشخاص غنی واشخاص غیرغنی و اشخاص سفید و سیاه، اشخاص مختلف، سنی، شیعه، عرب، عجم و ترک و غیر ترک به هیچ وجه امتیازی ندارند. قرآن کریم امتیاز را به عدالت و به تقوا دانسته است. کسی که تقوا دارد امتیاز دارد. کسی که روحیات خوب دارد امتیاز دارد، اما امتیاز به مادیات نیست، امتیاز به داراییها نیست. باید این امتیازات از بین برود و همه مردم مساوی هستند باهم وحقوق تمام اقشاربه آنهاداده میشود. همه باهم مساوی هستند. [۱۱۱]
در مورد اقلیتهای دینی آمده است:
در اسلام مابین اقشار ملتها هیچ فرقی نیست. در اسلام حقوق همه ملتها مراعات شده است. حقوق مسیحیین مراعات شده است. حقوق یهود و زردتشتی مراعات شده است. تمام افراد عالَم را بشر میداند و حق بشری برای آنها قایل است. [۱۱۲]
اقلیتهای مذهبی نه تنها آزادند، بلکه دولت اسلامی موظف است از حقوق آنها دفاع کند و دیگر اینکه هر ایرانی حق دارد که مانند همه افراد از حقوق اجتماعی برخوردار باشد. مسلمان یا مسیحی و یا یهودی و یا مذهب دیگر فرقی ندارد. [۱۱۳]
تمام اقلیتهای مذهبی در ایران برای اجرای آداب دینی واجتماعی خود آزادند وحکومت اسلامی خود را موظف میداند تا از حقوق و امنیت آنان دفاع کند و آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانی و محترم هستند. [۱۱۴]
این مملکت مال همه ما هست، مال همه ما، مال اقلیتهای مذهبی، مال مذهبیون ما، مال برادران اهل سنت ما، همه ما باهمهستیم… ما پیوستگی خودمان را به اقلیتهای مذهبی اعلاممیکنیم. ما برادری خودمان را به برادران اهل سنت اعلاممیکنیم. [۱۱۵]
در اصل بیستم قانون اساسی آمده است:
همه افراد ملت اعم از زن و مرد، یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. [۱۱۶]
نتیجه
در مجموع، تشکیل حکومت اسلامی، یکی از ابعاد مهم اندیشه سیاسی امامخمینی است.حضرت امام دین اسلام را دارای ماهیتی ظلم ستیز و برخوردار از ویژگی مبارزه میدانند واهمیت و پویایی و استمرار آن را در تشکیل حکومت ذکر میکنند و این موضوع را با صراحت اعلاممیدارند.
اهتمام به احکام سیاسی اسلام و کوشش در راه برقراری نظام سیاسی که تحقّق بخش اینگونه احکام است، یکی از ویژگیهای بارز اندیشه سیاسی امامخمینی است. حتی برخی، اعمال عبادی نظیر حج و نماز را دارای بار سیاسی میدانند.
بر مبنای همین تفکّر حرکت آفرین و تحرکزا و نشأت گرفته از روح اسلام ناب و اصیل بود که با نفی حکومت سلطنتی وطاغوتی پیشین و مبارزهای گسترده و فرا گیر علیه آن، با همّت وپشتیبانی مردم، توانستند نظام مقدّس جمهوری اسلامی را در ایران بنا نهند وپایههای نظام ستمشاهی را ویران سازند.
نظام جمهوری اسلامی که توسط امامخمینی، ارائه شد همه نهادهای مدنی نظام سیاسی را پذیرفته، این نظام بر شاخصهای عمده توسعه سیاسی استوار گشته است که مورد توافق صاحبان آرا و اندیشه و متفکران سیاسی اجتماعی میباشد. در نظریه امامخمینی شکلگیری جمهوری اسلامی مبتنی بر اراده مردم است و مشروعیت اقتدار آن علاوه بر دیانت اسلام (شرع)، از ناحیه مردم و تأیید و حمایت آنان است. ضمن آن که دوام و بقای این نظام منوط به مشارکت، نظارت، حضور و پشتیبانی مردم میباشد.
پی نوشت:
[۱] . عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز.
[۲] . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خ۴۰.
[۳] . ابو منصور بغدادی، اصول الدین، استانبول، ۱۹۲۸، ص۲۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۳۴.
[۴] . ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، الاحکام السلطانیه، چاپ دوم، مصر، ۱۹۶۶، ص۵.
[۵] . اماممحمد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، تحقیق دکتر عادل الحوا، ص۱۰۵- ۱۰۶.
|۲۶۵|
[۶] . خواجه نظام الملک طوسی، سیر الملوک (سیاستنامه)، به کوشش جعفر شعار، چاپ سوم، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۶۴، ص۵.
[۷] . شیخ محمد مفید، اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات، تصحیح عباس قلی وجدی با تعلیقات و مقدمه فضل الله زنجانی، تبریز، ۱۳۶۳، ص۷۳.
[۸] . ابن مطهر حلی، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد حلی، ص۶۲.
[۹] . ابن مطهر حلی، الالفین، تصحیح محمد مهدی السید حسن الموسوی خراسانی، نجف، ۱۳۸۸، ص۷-۱۰.
[۱۰] . همان، ص۲۰۴ و ۲۰۵. برای آگاهی از اندیشههای سیاسی میان مسلمانان به ویژه در تشیع بنگرید به: حاتم قادری، اندیشههای سیاسی در اسلام و ایران، تهران، سمت، ۱۳۷۸؛ آن.کی.اس.لمبتون، دولت و حکومت دراسلام، ترجمه عباس صالحی و محمد مهدی فقیهی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۷۴؛ مظفر نامدار، رهیافتی بر مبانی مکتبها و جنبشهای سیاسی شیعه در صد ساله اخیر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۶.
[۱۱] . امام روح الله الموسوی الخمینی، ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ ۱۳۵۷، ص۲۹.
[۱۲] . ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، ص۲۶- ۵۱.
[۱۳] . همان، ص۳۰.
[۱۴] . همان، ص۳۱.
[۱۵] . قسمتی از نامه امامخمینی به ریاست جمهوری وقت در سال ۶۶ که در آن، اختیارات حاکماسلامیرا روشن نموده است و در باب ولایت مطلقه، اختیارات وسیعی را برای حکومت اسلامیبر میشمارد.
[۱۶] . صحیفه نور (مجموعه بیانات امامخمینی)، ج۱۱ (سخنرانی ۵۸/۱۰/۸)، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ص۱۳۵.
[۱۷] . همان، ص۱۰۳.
[۱۸] . همان، ج۷ (سخنرانی ۵۸/۳/۳۱)، ص۱۷۳. در سخنی دیگر (تاریخ ۱۳۵۷/۱۲/۱۸) میفرماید: حکومت متکی بر ملت، ضعیف نخواهد شد. این حکومت به تعیین کسی است که متکی به ملت است. این حکومت به تعیین و تصویب ملت است، به پشتیبانی ملت است.(همان، ج۳، (چاپ جدید)، ص۴۱۳).
[۱۹] . همان، ج۵، ص۳۴.
[۲۰] . همان، ج۱۰، ص۱۸۱.
[۲۱] . همان، ج۱۳، ص۷۲.
[۲۲] . همان، ج۸(سخنرانی ۵۸/۴/۲۶)، ص۱۴۷. این مطلب بارها در سخنان امامخمینی (ره) آمده است، برای نمونه: الآن مملکت از خود شماست و دولت از خود شماست و دولت در خدمت شما هست و من در خدمت همه شما هستم. دولت در حکومت اسلامی در خدمت ملت است. باید خدمتگزار ملت باشد. (همان، چاپ جدید، ج۳، ص۴۵۸ و ۴۸۶)
[۲۳] . همان، ج۵، ص۴۰.
|۲۶۶|
[۲۴] . همان، ج۷، ص۲۰۱.
[۲۵] . همان، ج۱۳، ص۷۶ ۷۷.
[۲۶] . همان، ج۱۹، ص۳۶ ۳۷. .
[۲۷] امامخمینی، کلمات قصار (پندها و حکمتها)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۷۲،ص۱۲۱.
[۲۸] . صحیفهنور، ج۵، ص۲۳۷.
[۲۹] . همان، ج۱۸، ص۸۳.
[۳۰] . همان، ج۸ (بیانات ۵۸/۴/۱۳)، ص۳.
[۳۱] . ولایت فقیه، ص۵۲ – ۵۳.
[۳۲] . صحیفه نور، ج۸، ص۱۴۸.
[۳۳] . ولایت فقیه، ص۵۶.
[۳۴] . صحیفه نور، ج۴، ص۲۴.
[۳۵] . همان.
[۳۶] . همان، ج۸، ص۱۴۸.
[۳۷] . این سخن بارها در بیانات امامخمینی در آستانه رفراندوم جمهوری اسلامی آمده است، از جمله در تاریخ ۵۷/۱۲/۱۶ در جمع پزشکان قم میفرماید: دعوت کنید مردم را، دعوت کنید همه را به اینکه در این رفراندوم به جمهوری اسلامی، فقط جمهوری اسلامی، یک کلمه این ور، یک کلمه آنور نباید باشد، نه از آن اسقاط بشود نه به آن زیاد بشود. در تاریخ ۵۷/۱۲/۱۸ در جمع فرهنگیان و دانشآموزان قم: من رأی به جمهوری اسلامی میدهم و از شما تقاضا دارم که رأی به جمهوری اسلامی بدهید؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. جمهوری اسلامی. درتاریخ ۱۳۵۷/۱۲/۱۸: ملت ما خون داده است تا جمهوری اسلامی وجود پیدا کند، نه جمهوری دموکراتیک، یعنی جمهوری غربی…جمهوری مطلق باشد یا جمهوری دموکراتیک یا جمهوری اسلامی دموکراتیک. همه اینها غلط است، جمهوری اسلامی. من رأی خودم رابه جمهوری اسلامی میدهم… به حکومت اسلام، به جمهوری اسلامی، نه یک حرف زیاد و نه یک حرف کم. همچنین در بیانات ۵۷/۱۲/۲۸ (درجمع نمایندگان عشایرلرستان)،۵۸/۱/۳(پیام به مناسبت رفراندوم جمهوری اسلامی)، ۵۸/۱/۹ (میان اقشارمختلف مردم)،۵۸/۱/۹(دراجتماع مردم قم). در این موارد بنگرید به: همان، ج۳، ص۴۰۵، ۴۱۱، ۴۱۴، ۴۱۹، ۴۳۷، ۴۵۲، ۴۶۶، ۴۷۱ و ۴۷۸.
[۳۸] . همان، ج۴، ص۳۷.
[۳۹] . همان، ج۲، ص۲۶۰.
[۴۰] . همان، ج۴، ص۲۱۲.
[۴۱] . در ایران اصل پنجاه و هفتم در باره قوا آمده است: قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال میگردند. این قوا مستقل از یکدیگرند. (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، همراه با اصلاحات، چاپ سوم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۳، ص۳۷).
|۲۶۷|
[۴۲] . ولایت فقیه، ص۵۰- ۵۱.
[۴۳] . همان، ص۵۲.
[۴۴] . همان، ص۵۳.
[۴۵] . همان، ص۴۵- ۴۶.
[۴۶] . همان، ص۶۹ – ۷۰.
[۴۷] . صحیفه نور، ج۶، ص۹۵.
[۴۸] . ولایت فقیه، ص۶۶ ۶۷.
[۴۹] . اصل نود و یکم: به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرتمصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی به نام شورای نگهبان… تشکیل میشود. (قانون اساسی، ص۴۹).
[۵۰] . صحیفه نور، ج۵، ص۳۱۰. پیام به مناسبت گشایش مجلس خبرگان قانون اساسی در ۱۳۵۸/۵/۲۸.
[۵۱] . همان، ج۶، ص۹۷ و ص۲۵۳.
[۵۲] . همان، ص۲۳۴.
[۵۳] . همان، ج۵، ص۵۲۳.
[۵۴] . ولایت فقیه، ص۶۰.
[۵۵] . همان، ص۵۴.
[۵۶] . صحیفه نور، ج۶، ص۱۱۸- ۱۱۹. .
[۵۷] همان، ص۲۵۳. در سخنی میفرماید: در اسلام یک چیز حکم میکند و آن قانون است. (همان، ص۵۶۱).
[۵۸] . همان، ج۵، ص۴۸۰.
[۵۹] . همان، ج۶، ص۵۳۸.
[۶۰] . محمد حسن حسنی، نوسازی جامعه از دیدگاه امامخمینی، چاپ دوم، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۷۸، ص ۲۰۴- ۲۰۵.
[۶۱] . صحیفه نور، ج۷، ص۲۰۱.
[۶۲] . همان، ج۲، ص۲۸۰.
[۶۳] . ولایت فقیه، ص۲۰ به بعد.
[۶۴] . صحیفه نور، ج۱۰، ص۱۸۱.
[۶۵] . همان، ج۳، ص۱۳.
[۶۶] . همان، ج۱۲، ص۱۸.
[۶۷] . همان، ج۱۸، ص۲۷۳. در سخنی دیگر میفرماید: مجلس در رأس همه امور واقع است. (. همان، ج۱۷، ص۹۱).
[۶۸] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۳۹.
[۶۹] . همان، ص۴۳.
[۷۰] . صحیفه نور، ج۵، ص۳۱۰. .
[۷۱] انتخابات و مجلس در کلام و پیام امامخمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، ۱۳۷۰، ص۱۵.
[۷۲] . صحیفه نور، ج۱۴، ص۲۶۸ -۲۶۹.
|۲۶۸|
[۷۳] . همان، ج۵، ص۲۳۸.
[۷۴] . همان، ج۳، ص۵۸.
[۷۵] . همان، ص۴۹.
[۷۶] . همان، ج۷، ص۱۸.
[۷۷] . همان، ج۱۲، ص۹۱.
[۷۸] . همان، ج۶، ص۱۳۹.
[۷۹] . همان، ص۸۶.
[۸۰] . همان، ج۷، ص۴۲ – ۴۳.
[۸۱] . همان، ص۲۰۲.
[۸۲] . همان، ج۶، ص۱۹۲ و ج۷، ص۲۰۲.
[۸۳] . همان، ص۲۵۸.
[۸۴] . همان، ج۸، ص۲۷۲.
[۸۵] . همان، ج۷، ص۲۷.
[۸۶] . همان، ص۹۲- ۹۳.
[۸۷] . همان، ج۹، ص۸۶.
[۸۸] . همان، ج۲، ص۲۵۹.
[۸۹] . همان، ج۴، ص۱۹۲.
[۹۰] . همان، ص۳۹.
[۹۱] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۲۵.
[۹۲] . صحیفه نور، ج۱۳، ص۷۰.
[۹۳] . کلمات قصار، ص۱۲۱. نمونههای دیگر در صحیفه نور، ج۱۹، ص۳۵، ۳۷، ۱۰۸، ۱۲۳، ۱۹۵، ۲۳۹ و مجلدات دیگر.
[۹۴] . کلمات قصار، ص۱۳۲.
[۹۵] . همان، ص۱۲۰.
[۹۶] . همان، ص۱۲۲.
[۹۷] . صحیفه نور، ج۴، ص۲۶۰.
[۹۸] . همان، ج۱۴، ص۲۴۸.
[۹۹] . همان، ج۷، ص۱۸.
[۱۰۰] . همان، ص۱۹.
[۱۰۱] . همان، ج۸، ص۲۲۱. امام در وصیت نامه سیاسی – الهی خود در این باره میفرماید: اکنون وصیت من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس جمهوری و رؤسای جمهوری ما بعد و به شورای نگهبان و شورای قضایی و دولت در هر زمان آن است که نگذارند این دستگاههای خبری و مطبوعات و مجلهها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. صحیفه انقلاب، شیراز، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸، ص۷۳.
[۱۰۲] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۲۹.
[۱۰۳] . صحیفه نور، ج۴، ص۲۵۹.
|۲۶۹|
[۱۰۴] . همان، ج۲، ص۲۸۰.
[۱۰۵] . کلمات قصار، ص۱۲۸.
[۱۰۶] . صحیفه نور، ج۲۱، ص۴۸.
[۱۰۷] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۲۹.
[۱۰۸] . صحیفه نور، ج۴، ص۱۶۷.
[۱۰۹] . همان، ج۸، ص۱۰۲.
[۱۱۰] . همان، ج۶، ص۱۹۰.
[۱۱۱] . همان، ج۵، ص۲۳۷.
[۱۱۲] . همان، ص۲۴۱.
[۱۱۳] . همان، ج۳، ص۱۵۹.
[۱۱۴] . همان، ص۱۰۳.
[۱۱۵] . همان، ج۵، ص۳۷- ۳۸. .
[۱۱۶] قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ص۲۸. در اصل نوزدهم آمده است: مردم ایران از هر قوم و قبیلهکه باشند، از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.
جهانبخش ثواقب