- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- 0 نظر
گرایش مهایانه، یکی از دو گرایش اصلی بودیسم به شمار می رود، که با سه آموزه «شونیتا»، «بدهی ستوه» «سرسپردگی و اخلاص» شناخته می شود. این گرایش خود بستری برای شکل گیری مکاتب متعددی بوده که یکی از مهم ترین آنها، «مادهیه میکه»، مکتب فلسفی ناگارجونه می باشد.
بستر شکل گیری گرایش مهایانه
از نخستین سده های پس از مرگ بودا، اختلاف بر سر مسائل اعتقادی که گاه چندان هم با اهمیت نبودند، به شکل گیری فرقه ها و مکتب های گوناگونی در میان پیـروان بودا منجر شد. چنین به نظر می رسد که نخستین جدایی در میان جامعه بوداییان در حدود سده چهارم ق.م و کمی پس از شورای وایشالی رخ داده باشد که در ضمن آن، دو گروه «مهاسنگهیکه ها» و «ستهویره واده ای ها» از یکدیگر جدا شدند.
پس از آن، در طول سده های بعد، از هر یک از این دو مکتب، گروه های کوچک تر متعددی به وجود آمدنـد کـه درباره جزییات اصول اعتقادی و اختلاف باورهای بسـیاری از آنهـا بـا یکدیگر اطلاعات کاملی در دست نیست و از برخی از آنها تنها نامی باقی مانده است. سنت های بودایی تعداد این فرقه ها یا مکاتب را که امروزه همه آنها بخشی از طریق بزرگ «تهره واده» (هینـه یانـه) در نظر گرفته می شوند، هجده تا می دانند، اما این عدد صرفا عددی سنتی اسـت و محققان در حال حاضر بیش از سی گروه مختلف را شناسایی کرده اند.
همزیستی و تکثرگرایی در فرقه های بودایی
آن گونه که از سنگ نبشته ها، سفرنامه های زائران چینی، همچون «شـون تسـنگ» و «ای چینگ»، و همچنین تاریخ نگاری های سینهالی بر می آید، هیچ یک از فرقه های متعدد بودایی در تمام مناطق هند حضور نداشته اند.
از سوی دیگر، هیچ منطقه خاصی نیز محل شکل گیری و حضور تنها یک گروه خاص نبود. در واقع، در هر منطقه گروه خاصی اکثریت پیروان را به خود اختصاص می داد و این گروه اکثریت، با دیگر فرقه ها، همزیستی مسالمت آمیزی داشت. هر فرقه دارای سازماندهی درونی و متون مقدس خود بود و راهبان فرقه های مختلف در یک صومعه با دوستی در کنار یکدیگر زندگی می کردند. به طور کلی، باور بر آن بود که برای رسیدن به رستگاری راه های گوناگونی وجود دارد که همه به هدف واحدی می رسند و از این رو، پیروان فرقه های مختلف در مقابل هم موضعی همراه با تساهل و مدارا داشـتند.[۱]
افزون بر این، اساسا دین بودایی بر خلاف ادیانی چون مسیحیت، بیش از آنکه دغدغه راست کیشی در باورهای دینی را داشته باشد، از آغاز خود، دینی در جستجوی عمل درست بوده و این بـه آن معناسـت کـه در جامعه بودایی، هماهنگی و یکدستی عمل و رفتار دینی مهم تر از هماهنگی اعتقادی به شمار می آمد.
به همین سبب، آنچـه در جامعه رهبانی بودایی موجب حفظ وحدت می شد، پایبندی به وینَیه (قانون های نظام رهبانی) واحد بود، نه باور به اصول اعتقادی کاملا یکسان. از همین روست که بنا بر شواهد تاریخی و روایت های سنتی بودایی، شورای دوم بودایی که در وایشالی تشکیل شد، به دنبال آن بود که اختلاف نظرها و تفاوت روش ها در میان راهبان را از میان ببرد و به ایـن گونه اختلاف ها پایان دهد. به این ترتیب، می توان تصور کرد که در مهروموم هـای میـان ١٠٠ ق.م تـا نخسـتین سده هـای میلادی، در صومعه های بودایی، راهبانی با باورهای گوناگون در کنار یکدیگر با آرامش می زیستند و از قانون های رهبانی یکسانی پیروی می کردند.
ماهیت باطنی گرایش مهایانه
محققان امروزه بـر آن تأکید دارند که، گرایش مهایانه در آغاز شکل گیری و در اصل خود، حرکتی فرقه ای نبود و تعالیم آن به جای آنکه به دنبال ایجاد اشتقاق در سنگهه بودایی باشـد، تعالیمی باطنی بود که توجه راهبانی با گرایش های گوناگون را به خـود جلب می کرد. شواهد تاریخی نشان می دهد که مفهوم یک وینیه منحصرا مهایانه ای، ظاهرا تنها در سده های ٨ – ٩ م در ژاپن و به دست سایچو، راهب تندای شـکل گرفـت.[۲]
به این ترتیب، در فاصله میـان ١٠٠ ق.م تـا ٧٠٠ م مکاتـب متنـوعی کـه گـاه اختلاف اعتقادی میان آنها بسیار اندک بود، یکی پـس از دیگری بـه ظهور می رسیدند، پیروانـی می یافتند، گسترده می شدند و سرانجام بهتدریج رو به افول می نهادند و به همین سبب، در سده هفتم میلادی که «شون تسنگ» سفرنامه خود را می نوشت، اکثر فرقه های کوچـک تـر از میان رفته بودند. در این بستر فکری و اجتماعی، همزمان با سده های آغـازین پس از میلاد بهتدریج گرایشی اعتقادی در درون جامعه بودایی شکل گرفت که بعدها خود را گرایش مهایانه یـا ناقل بزرگ نامید.
علل شکل گیری گرایش مهایانه
به باور برخی محققان، گرایش مهایانه از یک سو به دلیل ضعیف شدن انگیزه اولیه در میان بوداییان، پیدایش اختلافات عقیدتی متعدد و رو به انحطـاط نهـادن فرقه هـای مختلف، و از سوی دیگر به سبب احساس نیاز مردمان عادی به داشتن امتیازهای مساوی دینی با راهبان (که تا آن هنگام تصور می شد تنها آنان امکان رسیدن به نجات را دارند) به وجود آمد.
رشد و شکل گیری گرایش مهایانه از دو جنبه، یکی از زاویـه اصول فکری متمایزکننده آن، و دیگری از نظر ظهور تاریخی این جریان، قابـل بحث و بررسی اسـت.
اصول فکری گرایش مهایانه
برجسته ترین وجوه تفکر گرایش مهایانه را می توان در این سه آموزه خلاصه کرد:
۱. آمـوزه «شونیتا» و نظریه های وابسته به آن
۲. آرمان «بدهی ستوه» همراه با جنبه های اعتقادی و اخلاقی آن
۳. باور به طریق «سرسپردگی و اخلاص»
در بررسی های تاریخی چنین به نظر می رسد که سیر تحول تاریخی گرایش مهایانه به یک معنا سیر تحول و چگونگی شکل گیری این مفاهیم با یکدیگر است. ایـن سه مفهوم گر چه گاه با یکدیگر پیوسته اند، غالبا تاریخچه ای ویژه خود دارند و گر چه به شکلی موازی و همراه با یکدیگر رشد کرده اند، از نظر منطقی رابطه مستقیمی با یکدیگر نداشته اند.
از سوی دیگر، هیچ یک از این مفاهیم ایده های بدیع و نوآورانه ای نبوده اند، بلکه بذر همه آنها در گفتارهای بودا، کـه متون مقدس هینه یانه ثبت شده است، وجود دارد و آنچه استادان گرایش مهایانه کرده اند، تنها نگاه از زاویه ای جدید و ارائه تفسیر نو از این ایده ها و همچنین تأکید بر جنبه فلسفی و متافیزیکی این آموزه ها بوده است.
آمـوزه «شونیتا»
آمـوزه شونیتا و نظریه خلأ «مادهیه میکه» در واقع حاصل تحول دیدگاه سنتی بودایی اسـت کـه بـرای هیچ موجودی، نفس (خود) یا حقیقت مسـتقلی قائـل نیسـت. در ایـن دیـدگاه، نداشتن حقیقت مستقل، به تدریج به عناصر و اجزای شکل دهنده عالم نیز تعمیم داده شد و به شکل گیری جریان «مادهیه میکه» انجامید.
از سوی دیگر، گرایش های ایده آلیستی قدیمی نیز که منشأ و علت همه چیز را در فکر و فعالیت ذهن می دیدند، به تدریج بـه شکل گیـری ایـده نبود ماده، و اصالت وجود فکر، یعنی مهم تـرین اصـل اعتقـادی «یوگاچاره» (ویجنانه واده) منجر شد.
آرمان «بدهی ستوه»
کوشش برای رسیدن به نیروانه و دستیابی به مقام «ارهت» که آرمان «هینه یانه» بوده اسـت، جدای از آنکه در ظاهر قدری خودخواهانه می نمود، راهی بود که تنها پیش پای راهبان گشوده بود و مردمان عادی امید دستیابی بـه چنین نجاتی را نداشتند.
در مقابل، آرمان «بدهی ستوه» و کوشش او برای نجات همه موجودات عالم، از یک سو امید رستگاری را بـه مردم عادی هدیه می کـرد و از سوی دیگر، راه را برای پرستش همراه بـا اخـلاص و سرسپردگی، که از نیازهای اساسی انسان است، می گشود و به محبت و عشق مقامی هم پایه خرد و حکمت می داد. به این ترتیب بود که چنین گرایش های فکری و معنوی به تدریج بـه تحول یافتن و شکل گیری گرایش مهایانه انجامید.
در اینجا بد نیست اشاره شود که برخی از صاحب نظران، گروه «لوکوتره واده ایها» را که یکی از زیرگروه های مکتب «مهاسنگهیکه» بودند، به دلیل اعتقادشان به وجودی متعالی و فرامادی برای بودا و صورت اولیه آموزه «سه پیکر بودا» و «بدهی ستوه ها»، مهم ترین گروه دخیل در پیدایش گرایش مهایانه بـه شمار می آورند.[۳]
مهایانه اولیه و مهایانه فلسفی
با وجود اختلاف نظرهایی که درباره ظهور تاریخی مهایانه در میان محققان وجود دارد، می توان فرآیند شکل گیری گرایش مهایانه را در دو بخش «مهایانه اولیه» و «مهایانه فلسفی سازمان یافته» جای داد.
گرایش مهایانه اولیه، که فاصله زمانی از حدود ١٠٠ ق.م تا ۵٠٠ م را در بر می گیرد، به طور کلی نشان دهنده سیر تحولی اسـت کـه در آن حرکـت هـای فکری که بعدها گرایش مهایانه را به وجود آوردند، پراکنده و سـازمان نیافته بودنـد و ظـاهرا نسبت به ظهور این جریان فکری جمعی، خودآگاهی نداشتند و نام مهایانه را برای خود بهکار نمی بردند.
خاستگاه گرایش مهایانه اولیه
برخی محققان بر این باورند که نخستین آغازکنندگان چنین حرکت هایی، راهبان و گوشه نشینانی بودند که خارج از سنگهه راست کیش بودایی فعالیت می کردند و ظاهرا در حوالی معابد بودایی مستقر بودند. اینان گروه هایی از راهبان و مردمان عادی را پیرامون خود گرد آورده بودند و برای آنان موعظه می کردند و به قرائت متون مقدس بودایی می پرداختند.
به باور این محققان، این نکته که قدیمی ترین سوتره های مهایانه در میان مخاطبان خود کسانی با نام کوله پوتره ها و کوله دوهیتری ها (پسران و دختـران خـوب) را مخاطب خود قرار می دهند، نشان دهنده آن است که مردان و زنـان عـادی نقـش به نسبت مهمی در شکل گیری گرایش مهایانه داشته اند.
اما گروه دیگری از محققان در دهه های اخیر این دیدگاه را به نقد کشیده، و بر اساس تحقیقات خود در متون بودایی، بـه ایـن نتیجه رسیده اند که نمی تـوان خاسـتگاه گرایش مهایانه را دینداری عامیانه و سنت پرستش در معابد به شمار آورد و نمی توان تصور کرد که سوتره های مهایانه در میان مـردم عـادی و خطاب به آنان نوشته شده باشد. به اعتقاد این محققان، خاسـتگاه گرایش مهایانه را باید در میان راهبان عزلت گزین در جنگل ها و نیز کسانی دانست که در پی بازگشت به آرمان های اولیـه بودایی بودند.[۴]
سوتره های گرایش مهایانه
به هر روی، ظاهرا با گذشت زمان این گروه ها از اجرای آیین ها در استوپه هـا و سـاختن معابد، که از ویژگی های بودایی «تهره واده» اسـت، فاصله گرفتند و به قرائت سوتره ها (گفتارهای بودا) و بحث پیرامون آنها و بزرگداشت بوداها و بدهی سـتوه هـا روی آوردند.
بوداییان متعلق به این جریان با این باور که به سبب تغییر شرایط زمانه و بروز نیازهـای جدید در اجتماع، تفسیرهای قدیمی دیگر کارآیی ندارد، کوشیدند تـا تفسیرهای نوینی از گفتارهای بودا ارائه دهند و اعتقادات خود را با نگاهی تازه، دوباره نظام بخشند. به این منظور، آنان به نگارش رساله های پرداختنـد کـه «سوتره» نامیده می شوند و به سبب حجم گسترده و بی نظیر خود از نمونه های نادر خلاقیت و ظهور نیروی فکری بشر در تاریخ به شمار می روند.
این سوتره ها، که طی بیش از پنج سده، در زمان هـای مختلف و در محیط های اجتماعی و فکری گوناگون، همچون نقاط مختلف هند، افغانسـتان و آسیای مرکزی نوشته شده اند، آن چنان متنوع و متعددند که به ناچار در گروه های مختلفی همچون سوتره های حکمی، سـوتره های مراقبه ای، سـوتره های مربـوط بـه تناسخ و … دسته بندی می شوند.
با این همه، باید توجه داشت که در هنگام ظهور ادبیات مهایانه در هند باستان (سده های ١ – ٢ م) آن عده از اعضای سنگهه که به این نوشته ها و مفـاهیم موجـود در آنها گـرایش داشتند، در درون همان مکاتب موجود و سلسله های تشرفی سنگهه باقی ماندند و بی هـیچ اختلاف و تفاوت خاصی در کنار راهبان و راهبه هایی زندگی کردند که الزاما با دیدگاه های آنان هم عقیده نبودند.
از این رو، موضوع اعتبار این سوتره ها در زمینه گرایش هـای فرقـه ای مورد توجه قرار نگرفت، زیرا سوتره ها چنانکه پیشتر اشاره شد، تا حد زیادی معـرف یـک جریان اقلیتی و باطنی بودند، نه یک حرکت بـزرگ مردمـی، و به نظـر می رسـد کـه ایـن وضعیت به مدت چند سده همچنان ادامه داشت، تا آنکه به تدریج و در حـدود سـده ۵ م برخی مکاتب رسما و آشکارا سوتره های مهایانه ای را رد کردند.
به این ترتیب، شواهد تاریخی نشان می دهد که طی چندین سده ای کـه بیشتر سوتره های گرایش مهایانه نوشته می شدند، نه تنها اصطلاح مهایانه به عنوان هویت مستقل و جداگانه ای برای معتقدان بـهکار نمی رفت، بلکه آنها نیز خود را جدای از دیگر بوداییان، و گروهی متمایز با باورهای متفاوت نمی پنداشتند.[۵]
شکل گیری سنت فلسفی مهایانه
اما به تدریج، هر گروه از گرایش مهایانه، به گروهی از این سوتره ها اهمیت بیشتری داد و آنها را جزو متون مرجع خود شمرد و به این ترتیب، در گذر زمان بـه آهستگی گرایش مهایانه سازمان یافته و خودآگاه شکل گرفت.
در واقع، هنگامی که سوتره ای نوشته می شد، به تدریج شخصیت های نامداری به ظهور می رسیدند که بر آن سوتره تفسیرهایی می نوشتند. پس از آن، پیرامون این تفسیرها مجموعه ای از رسائل تفسیری دیگر شکل می گرفت و به تدریج سنتی فلسفی از درون این آثار برمی خاست. چنین بود کـه در سده دوم م، با نوشته های «ناگارجونه»، مکتب «مادهیه میکه» شکل گرفت؛ و در سده چهارم م و پس از آن، با آثـار «اَسنگه» و «وسـوبندهو» مکتـب «یوگاچاره» یا «ویجنانه واده» به ظهور رسید.[۶]
ناگارجونه و مکتب مادهیه میکه
ناگارجونه ظاهرا در فاصله سال های ١۵٠ تا ٢٠٠ م در جنوب هند می زیسـت و از خانواده ای براهمن بود. بی تردید ناگارجونه یکی از بزرگ ترین اندیشمندان و حکمای هنـدی اسـت که تأثیر آشکاری بر جریان تحول تفکر بودایی پس از خود داشته است. آثار ناگارجونه که به زبان های گوناگون ترجمه و مطالعه شده، تفکر و عمـل بودایی را در طول دو هزار سال در چین، تبت، کره و ژاپن تحت تأثیر خود قرار داده است. مکتبی که تحت تأثیر آرای ناگارجونه شکل گرفت، مکتب «مادهیه میکه» یا راه میانـه خوانده می شود. نام «مادهیه میکه»، به معنای «آنکه راه میانه را می پوید»، برگرفته از مهم ترین اثر ناگارجونه، یعنی «مولا مادهیه میکه کاریکا» است.
ناگارجونه، گونه ای از اتصاف به فضایل و ژرف بینی دینی را توصیه می کرد که مبتنی بـر «راه میانه» بودا باشد و میان دو حد افراطی زهـد بـیش از حـد و لذت گرایی، و دو آموزه افراطی حقیقت داشتن همه چیز و حقیقی نبودن هیچ چیز راهی میانه در پیش بگیرد. در این مسیر، او ادامه دهنده رهیافت سنتی بودایی برای رسیدن به آزادی از رنج، از طریـق کاربرد انضباط ذهنی و اخلاقی بود که بندهای خودساخته جهل و وابستگی را میگشاید.
او برای نشان دادن و روشن کردن این طریق معنوی، از روشی فلسفی بهره جست تا در ضمن آن بتواند وابستگی به ایده ها و مفاهیم گوناگون ذهنی، حتی مورد احترام ترین اعتقادات بودایی را از میان بردارد و به این منظور، آموزه «عدم حقیقت وجودی همه پدیده ها» را مطرح کرد.
از دیدگاه تاریخی، ناگارجونه را باید محل تلاقی دو سنت معنوی و رهبانی بودایی در زمینه مراقبه و تعمق به شمار آورد که هر یک به روش خود در جستجوی درک ماهیت حقیقی امور و در نتیجه، دستیابی به رهایی از رنج بودند.
سنت نخست، روش تعمق در تحلیل تجربه بشری بود که استادان «اَبهیدهرمه» آن را به کار می بستند. آنان در پی آن بودند که آموزه های اولیه بودایی درباره چگونگی ظهور وجود، علت ها و شرایط آن، و راه رهایی از رنج و جهل را تحلیل و تبیین کنند و سامان بخشند. به این منظور، آنها روش هایی همچون آگاهی دقیق از همه عوامل لحظه ای حسی، ذهنی و روانی دخیل در شناخت، تقسیم بندی دقیق و همراه با جزییات از حالات لحظه ای ادراک و شناخت، و برشمردن شرایط حاکم بر ایجـاد و از میان رفتن این حالت ها را بهکار می بردند.[۷]
سنت معنوی دوم، رهیافتی بود که در ادبیات کمال خرد، و منابع دیگری همچون «رتنه کوته» و «اَوتَمسکه» (که اساس گرایش مهایانه در آنها آمده است) یافت می شود. در این متون، کمال خرد به معنای تشخیص و درک ایـن حقیقت است که همه امور خالی از حقیقتند، هیچ موجود قائم به خودی وجود ندارد و هیچ یک از پدیدارها، دارای خصوصیات ذاتی و جوهری نیستند. همچنین خرد رهایی بخش به معنای تحقق ناوابستگی و عدم تعلق به هیچ امری، حتی به آرمان های معنوی همچون نیروانه است و کمال خرد بـه شکلی درونی به «وسایل ماهرانه» در کوشش بدهی ستوه برای رهایی همه موجودات تعبیر می شود.
با آنکه هیچ شاهد تاریخی درباره وابستگی عملی ناگارجونه به روش تعمق «ابهیدهرمه» در دوره ای از زندگی اش وجود ندارد، انتقاد دقیق و همراه بـا جزییات او از مفاهیم، توضیحات علّی و ساختار منطقی عام تحلیل های ابهیدهرمه، نشانه آشنایی عمیق او با جنبه های مختلف روانی و فلسفی رهیافت ابهیدهرمه است. از سوی دیگر، نقش محوری نظریه تهیگی یا خلأ در آرای او و اهمیتی که وی برای درک این حقیقت به عنوان عمیق ترین درک معنوی قائل بود، نشان دهنده تأثیر ژرف سنت دوم بر اوست.[۸]
نتیجه گیری
گرایش مهایانه در آغاز، صرفا گونه ای از تعالیم باطنی را در بر می گرفت؛ و تنها پس از سده ۸ میلادی بود که در ژاپن به شکل یک فرقه و نظام رهبانی خاص درآمد. از علل شکل گیری این گرایش، یکی احساس نیاز مردمان عادی به داشتن امتیازهای مساوی دینی با راهبان بود که تا آن هنگام تصور می شد تنها آنان امکان رسیدن به نجات را دارند.
گرایش مهایانه، بر پایه سه آموزه «شونیتا»، «بدهی ستوه» و «سرسپردگی و اخلاص» شکل گرفت که اساتید گرایش مهایانه هر کدام از آنها را از گفتارهای بودا برگفته، و با تأکید بر جنبه فلسفی، تفسیر جدیدی از آن ارائه می کردند. خاسـتگاه این جریان را می توان در میـان راهبان عزلت گزین در جنگل ها و نیز کسانی یافت که در پی بازگشت به آرمان های اولیـه بودایی بودند. این راهبان دست به تألیف سوتره های بسیاری زدند که از دل آنها سنت فلسفی تازه ای پدید آمد، که ناگارجونه، و مکتب فلسفی او یکی از نمودهای آن است.
پی نوشت ها
[۱] . Conze, 2000; Buddhism, 25 – 27; Radhakrishnan, vol.1: 581-582
[۲] . Williams, 2000: 97- 99; . Gethin, 1998: 56- 57
[۳] . Bareau, 1986, vol. 2: 449; Lavalle Poussin, 1911, vol. 8: 333
[۴] . Schopen, 2004: 493- 495; Williams, 2000: 104- 111; Gethin, 1998: 225; Gombrich, 1990: 29
[۵] . Gethin, 1998: 57; Schopen, 2004: 493
[۶] . Conze, 2000; Buddhism, 28; Nakamura, 1986, vol. 2: 457- 458, 466
[۷] . Skorupski, 1986, vol. 4: 354-356
[۸] . Streng, 1986 , vol. 10: 292
منابع
۱. Bareau, A., (1986). “Hīnayana Buddhism”, Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), New York, Macmillan, vol. 2, pp. 444- 457
۲. Conze, E., (2000). Buddhism, A Short History, Oxford, One World
۳. Gethin, R., (1998). The Foundations of Buddhism, Oxford, Oxford University Press
۴. Gombrich, R. F., (1990). “How the Mahayana Began”, The Buddhist Forum, vol. 1: Seminar Papers 1987- 1988, London, SOAS
۵. La Vallée Poussin, L. de, (1911). “Mahayana”, Encyclopedia of Religion and Ethics, James Hastings (ed.), Edinburgh, T. & T. Clark, vol. 8, pp. 330- 336.
۶. Nakamura, H. (1986). “Mahayana Buddhism”, Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), New York, Macmillan, vol. 2, pp. 457- 472
۷. Radhakrishnan, S., (1998). Indian Philosophy, New Delhi, Oxford University Press
۸. Schopen, G., (2004). “Mahayana”, Encyclopedia of Buddhism, R. E. Buswell (ed.), New York, Macmilan
۹. Skorupski, T., (1986). “Buddhist Dharma and Dharmas”, Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), New York, Macmillan, vol. 4, pp. 356- 358
۱۰. Streng, F. J., (1986). “Nagarjuna”, ibid, vol. 10, pp. 290- 293
۱۱. Williams, P., (2000). Buddhist Thought, London, Routledge
منبع مقاله | اقتباس از:
لاجوردی، فاطمه، نظریه شونیتا (خلأ) و مفاهیم وابسته به آن در فلسفه مادهیه میکه بودایی، فلسفه دین، دوره ۱۵، ش۱، بهار ۱۳۹۷، ص۱۹۵-۲۲۶