تناسخ، به معنای ورود دوباره روح در جسم های مادی و یا فوق طبیعی (مانند خدایان و فرشتگان) و ادامه حیات آن در آن کالبد جدید است. بنا بر تناسخ، حیات گذشته فرد، نوع کالبد جدید او را تعیین می کند و در بیشتر فرهنگ های معتقد به این اصل، رهایی از چرخه تناسخ، نقطه سعادت به شمار می آید. به طور کلی، این آموزه در جهان بینی هایی که عالم ماده را پست می دانند و طرد حیات دنیوی را نوعی ارزش می شمرند، به عنوان یک اصل پذیرفته شده است.
تناسخ در مکاتب هندی
نظریه تناسخ یکی از مهم ترین اصول مکاتب دینی و فلسفی هند به شمار می رود؛ به جز مکتب مادی گرایانه چارواکه.[۱] اصطلاح هندی تناسخ، یعنی «سمساره»، به معنای سرگردانی یا عبور از کیفیات و مراحلی خاص، و در واقع، به معنای چرخه بی آغاز تولد، مرگ و تولد دوباره است که قانون «کرمه» بر آن حکمفرما است.
پیشینه این اعتقاد ظاهراً به بومیان دراویدی هند (پیش از ۱۵۰۰ق.م) باز می گردد.[۲] با هجوم آریاییان و غلبه آنان بر هند، دوران ودایی شکل گرفت که طی آن از تناسخ چندان سخنی در میان نبود. هر چند که در همین دوران نیز نشانه هایی از اعتقاد به بازگشت روح به زمین پس از مرگ وجود دارد، اما وجه برجسته تر، حیات ارواح نیکوکاران در عالمی بالاتر، و حضور ارواح بدکاران در دوزخ است.[۳]
تناسخ در اوپانیشادها
با آنکه بذر اولیه اندیشه تناسخ را پیش از اوپانیشادها و در دوره برهمنه ها می توان یافت، اما نخست در متون اوپانیشادی است که میراث دراویدی احیا می شود و آشکارا سخن از تناسخ به میان می آید.[۴] در اوپانیشادها، آموزه تناسخ با عقیده کهن پاداش اعمال نیک و پادافره اعمال بد در حیات پس از مرگ می آمیزد.[۵] در این متون هنوز مفهوم سمساره چندان مبتنی بر مکروه پنداشتن افراطی دنیا، که پس از اوپانیشادها و از دوره حماسی آغاز می شود، نیست. از این روست که ریاضت و زهد، و حتى در «بهگود گیتا» ترک هر عملی، جهت رهایی از نتیجه آن توصیه شده است.[۶]
اصول چهارگانه تناسخ در هندوئیسم
نظریه تناسخ در هندوئیسم مبتنی بر ۴ اصل است:
۱. روح و جاودانگی آن، یعنی جوهره وجودی انسان که درگیر چرخه تناسخ می شود.
۲. جهل انسان که از عوامل تناسخ است.
۳. رهایی که در پی آزادی از چرخه تناسخ حاصل می شود.
۴. اصل «کرمه» یا قانون «علیت اخلاقی» که تعیین کننده کیفیت جسمانی بعدی روح در زندگی آینده است.[۷]
قانون کرمه
کرمه، قانون کنش و واکنش است که بر پایه آن کیفیت زندگی کنونی هر فرد به طور کامل وابسته به اخلاق و رفتار وی در زندگی های پیشین اوست. به بیان دیگر، انسان دقیقاً همان چیزی است که خود، آن را بدانگونه ساخته است. این قانونی طبیعی در حوزه اخلاقی، و اصلی گریزناپذیر است که می توان آن را با قانون علیّت در حوزه فیزیک مقایسه کرد.[۸]
در مکتب جین، باور بر این است که از طریق اعمال، گفتار و حتى نیت های ذهنی، گونه ای ماده لطیف و رقیق که کرمه نامیده می شود، تولید می گردد. این ماده کرمه ای به درون روح ریزش می کند و بدان می چسبد و از این رو آلودگی رخ می دهد. در جریان شمار نامتناهی زندگی های پیاپی، ماده کرمه ای در اطراف روح انباشته می شود و روح را کاملاً در خود احاطه می کند. رهایی انسان با زدودن و از بین بردن کرمه به دست می آید و این نیز تنها با متوقف نمودن همه احساسات و فعالیت ها، در پیش گرفتن ریاضت، و مراقبه و تعمق ممکن می شود.[۹]
تناسخ در آموزه بودا
مکتب بودا که در بستر هندوئیسم شکل گرفت، اعتقاد به تناسخ را به عنوان یکی از اصول مسلّم خود پذیرفت. بودا نیز زندگی را قانون کنش و واکنش، و چرخه تناسخ را در تسلط قانون کرمه می دانست.[۱۰] بر اساس آموزه بودا، علت حیات دوباره دو چیز است: میل به زندگی و نادانی. اگر آدمی بتواند با معرفت یافتن نسبت به چهار حقیقت شریف بودایی و به کار بستن «راه میانه» این دو عامل را از بین ببرد، از چرخه دردناک تناسخ رهایی می یابد.[۱۱]
نخستین تفاوتی که بین آموزه بودا و هندوئیسم، وجود دارد آن است که بودا انجام شعائر خاص هندویی و آیین های قربانی جهت رهایی از تناسخ را امری بیهوده می دانست[۱۲]؛ و به تعبیر دیگر، قربانی کردن حیوانات را به انجام مراقبه و قربانی کردن «خود» تأویل می کرد.[۱۳]
تفاوت دوم نیز این بود که وی بر خلاف تعالیم اوپانیشادی، به روح و نفسی ثابت و جاودان باور نداشت. همین تفاوت دوم، یکی از بحث برانگیزترین مسائل مکتب بودایی بوده است. زیرا اگر جزء ثابت و پایداری به نام روح وجود ندارد، پس چه چیز از زندگی پیشین به زندگی پسین منتقل می شود؟ به بیان دیگر، چه چیزی این دو زندگی را به یکدیگر پیوند می زند و تأثیرات اعمال گذشته فرد را به زندگی بعدی او منتقل می کند؟
تفسیر هستی شناختی از آموزه بودا
بودا وجود انسان را متشکل از ۵ مجموعه ناپایدار و متغیر می دانست که ترکیبات گوناگون آنها هستی انسان را شکل می دهد. این ۵ مجموعه عبارت اند از: جسم، احساس، ادراک، ساختارهای ذهنی و آگاهی.[۱۴]
براساس تعالیم بودا، مرگ پایان موقت پدیده ای موقت است و نه نابودی کامل انسان، زیرا در هنگام مرگ حیات مادی متوقف می شود، اما قوه کرمه ای که از آن پس به کار می افتد، نابود نشده است.[۱۵] تمامی اعمال آدمی تأثیراتی اعم از خوب یا بد را در ذهن بر جا می گذارند. انباشتگی این تأثیرات، سرشت، شخصیت و گرایش های فرد را شکل می دهد و این روند در لحظه لحظه زندگی فرد اتفاق می افتد. در لحظه مرگ، با از هم پاشیدگی کالبد مادی، و در نتیجه قدرت کرمه، این فرایند آگاهی که پدیده فیزیکی روانی بی وقفه ای است، بی هیچ درنگی به زندگی دیگری منتقل می شود که شبیه سطح ذهنی و تمایلات و شایستگی های حیات پیشین او بوده است. از آنجا که حیات نوعی ترکیب و تجمع است، اگر قوه ای این عناصر پراکنده را با هم جمع نکند، هیچگونه زندگی دیگری شکل نخواهد گرفت. این قوه همان میل به زندگی مجدد است که هنگام مرگ در فرد وجود دارد و باعث می شود که چرخه حیات دوباره به حرکت درآید.[۱۶]
بودا برای تفهیم این موضوع دشوار، بیشتر از تشبیه استفاده می کرد. برای نمونه، شمعی که با کمک شعله شمع دیگری روشن می شود، یا موجی که بالا و پایین می رود و هر بار شکلی خاص پیدا می کند، نه عیناً همان وجود قبلی خود است و نه کاملاً متفاوت از آن. به همین طریق نیز فردیت های بعدی ای که جایگزین تجسدهای ماقبل خود می شوند، نه با آن یکی هستند و نه متفاوت از آن؛ و بدین سان، بدون آنکه ذات مستقل جاودانه ای وجود داشته باشد، فرایند تناسخ روی می دهد.[۱۷]
تفسیر اخلاقی از آموزه بودا
این نکته که انسان نفسی ثابت و پایدار ندارد را می توان از منظر اخلاقی و نه هستی شناختی تفسیر کرد. به این بیان که راه بودا، راه میانه بین دو حد افراط و تفریط است؛ حد افراطش جاودانه انگاری خود است، و حد تفریط اعتقاد به معدوم شدن کامل خود و قطع شدن هر گونه اثری پس از مرگ انسان در چرخه تناسخ. تعالیم بودا تأکید دارد که هر دوی این باورهای افراطی و تفریطی، نوعی فهم نادرست درباره ماهیت خود است.
به عقیده برخی محققان از جمله پیتر هاروی، بودا در حالی که «خود» بدون تغییر و ابدی را نفی می کند، به نوعی «خود» شکوفاشده و برتر اقرار می کند که باید نیروانا را درک کند. بنابراین نفی «خود» بیش از آنکه بعد هستی شناختی داشته باشد، بعد اخلاقی و عرفانی دارد و روشی برای قطع تعلق و دلبستگی به امور دنیایی است. لذا اعتقاد به خود جاودانه باعث غرور انسان می شود و اعتقاد به نیست گرایی نیز موجب سلب مسئولیت اخلاقی افراد می گردد؛ بودا با آموزه راه میانه مردم را از این دو نادانی نجات می دهد.[۱۸]
شلمن می گوید گویا آموزه «نه خود» به معنای «نبود یک خوشی پاینده» است و نه انکار هر گونه ذاتی برای انسان، یعنی پنج بخشی که انسان را تشکیل داده است خوشی پاینده ای نیست، پس نمی تواند شامل «خود» باشد.[۱۹] بنابراین انسان هنگامی به معنای درست به «انتا» خواهد رسید که زندگی معنوی کاملی را طی کرده، و به بیداری درون رسیده باشد. در این صورت معنای «انتا» بیشتر به تجربه عرفانی «وحدت وجود» شنکره در سنت هندو شباهت پیدا می کند که در آن «خود» مشاهده نمی شود.[۲۰]
از جمله آنچه تفسیر اخلاقی از این آموزه را تأیید می کند، این است که بودا آموزه ای صرفا عملی برای رهایی انسان از چرخه تناسخ ارائه نمود و از هر گونه نظریه پردازی درباره انسان و جهان خودداری می کرد؛ همانطور که در مقاله «زندگی و آموزه بودا به روایت میرچا الیاده» به این نکته اشاره شده است.
نتیجه گیری
تناسخ یکی از اصول مشترک مکاتب فلسفی و دینی هند است و بودا نیز این اصل را در آموزه خود مسلم انگاشته، هر چند نگاه متفاوت او به انسان، یا پرهیز او از نظریه پردازی درباره انسان، تناسخ بودایی را از دیگر مکاتب هندی متمایز می کند. چه با تفسیر هستی شناختی، و چه با تفسیر اخلاقی از اصل تناسخ بودایی، می توان آموزه بودا را از دیگر مکاتب هندی متفاوت دانست و به اصلاحات او در این اندیشه پی برد.
بر اساس تعالیم بودا، اگر آدمی بتواند با معرفت یافتن نسبت به چهار حقیقت شریف بودایی و به کار بستن «راه میانه» نادانی و دلبستگی را از خود بزداید، از چرخه دردناک تناسخ رهایی می یابد. همچنین بودا انجام شعائر خاص هندویی و آیین های قربانی جهت رهایی از تناسخ را امری بیهوده می دانست؛ و به تعبیر دیگر، قربانی کردن حیوانات را به انجام مراقبه و قربانی کردن «خود» تأویل می کرد.
پی نوشت ها
[۱] . داسگوپتا، A History of Indian Philosophy، ص۷۱
[۲] . کوپر، World Philosophies، ص۱۸
[۳] . نک: داسگوپتا، A History of Indian Philosophy، ص۲۵؛ رادهاکریشنان، Indian Philosophy، ص۱۱۴-۱۱۵؛ دویسن، The Philosophy of the Upanishads، ص۳۱۹
[۴] . رادهاکریشنان، Indian Philosophy، ص۱۳۴؛ دویسن، The Philosophy of the Upanishads، ص۳۲۳
[۵] . داسگوپتا، A History of Indian Philosophy، ص۵۳
[۶] . نک: رادهاکریشنان، Indian Philosophy، ص۱۴۷؛ کمث، Philosophy of Life and Death، ص۲۱
[۷] . نک: داندکر، The Role of Man in Hinduism، ص۱۲۵-۱۲۹؛ کُنهان راجا، Pre-Vedic Elements in Indian Thought، ص۳۸
[۸] . کمث، Philosophy of Life and Death، ص۲۱
[۹] . نک: داسگوپتا، A History of Indian Philosophy، ص۷۳-۷۴؛ رادهاکریشنان، Indian Philosophy، ص۳۲۴-۳۲۵
[۱۰] . کشیپ، Origin and Expansion of Buddhism، ص۲۴
[۱۱] . بهتاچاریه، Early Buddhism، ص۱۶۰
[۱۲] . ناکامورا، Unity and Diversity in Buddhism، ۳۷۸
[۱۳] . شلمن، Early Meaning of Dependent-Origination، ص۳۱۳
[۱۴] . ثیتیلا، The Fundamental Principles of Theravada Buddhism، ص۸۱
[۱۵] . ثیتیلا، The Fundamental Principles of Theravada Buddhism، ص۹۶
[۱۶] . نک: کشیپ، Origin and Expansion of Buddhism، ص۲۴؛ رادهاکریشنان، Indian Philosophy، ص۴۴۴؛ بهتاچاریه، Early Buddhism، ص۱۶۴
[۱۷] . نک: مکدرموت، Development in the Early Buddhist Concept of Kamma/ Karma، ص۱۴۷؛ کوماراسوامی، Buddha and the Gospel of Buddhism، ص۱۰۸؛ بهتاچاریه، Early Buddhism، ص۱۶۴؛ هامفریز، Buddhism، ص۱۰۷
[۱۸] . جعفری، هستی وابسته، ص۲۵۲
[۱۹] . شلمن، Early Meaning of Dependent-Origination، ص۳۱۲
[۲۰] . جعفری، هستی وابسته، ص۲۵۳
منابع
۱. جعفری، ابوالقاسم، و همکاران، هستی وابسته و ماهیت نجات از تناسخ در آیین بودای اولیه، پژوهش های ادیانی، سال دهم، ش۱۹، بهار و تابستان ۱۴۰۱، ص۲۳۶-۲۵۹
۲. Bhattacharya, H. D., «Early Buddhism», History of Philosophy, Eastern and Western, ed. S. Radhakrishnan, London, ۱۹۶۷, vol. I
۳. Coomoraswamy, A. K., Buddha and the Gospel of Buddhism, New Delhi, ۲۰۰۳
۴. Cooper, D. E., World Philosophies, Blackwell Publishing, ۲۰۰۳
۵. Dandekar, R. N., «The Role of Man in Hinduism», The Religion of the Hindus, ed. K. Morgan, New York, ۱۹۵۳
۶. Dasgupta, S., A History of Indian Philosophy, Cambridge, ۱۹۵۱
۷. Deussen, P., The Philosophy of the Upanishads, New York, ۱۹۶۶
۸. Humphreys, C., Buddhism, USA, ۱۹۵۱
۹. Kamath, M. V., Philosophy of Life and Death, Mumbai, ۲۰۰۴
۱۰. Kashyap, J., «Origin and Expansion of Buddhism», The Path of the Buddha, ed. K. Morgan, New York, ۱۹۵۶
۱۱. Kunhan Raja, C., «Pre-Vedic Elements in Indian Thought», History of Philosophy, Eastern and Western, ed. S. Radhakrishnan, London, ۱۹۶۷
۱۲. McDermott, J. P., Development in the Early Buddhist Concept of Kamma/ Karma, New Delhi, ۱۹۸۴
۱۳. Nakamura, H., «Unity and Diversity in Buddhism», The Path of the Buddha, ed. K. W. Morgan, New York, ۱۹۵۶
۱۴. Radhakrishnan, S., Indian Philosophy, New Delhi, ۱۹۹۸
۱۵. Shulman, Eviatar (2008). “Early Meaning of Dependent- Origination”, in: Journal of Indian Philosophy, 36: 297-317
۱۶. Thittila, U., «The Fundamental Principles of Theravada Buddhism», The Path of the Buddha, ed. K. Morgan, New York, ۱۹۵۶
منبع مقاله | اقتباس از:
۱. توکلی، طاهره، تناسخ، دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش
۲. جعفری، ابوالقاسم، و همکاران، هستی وابسته و ماهیت نجات از تناسخ در آیین بودای اولیه، پژوهش های ادیانی، سال دهم، ش۱۹، بهار و تابستان ۱۴۰۱، ص۲۳۶-۲۵۹