- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
چگونه می شود حقانیت اسلام را به گونه ای بیان کرد که بتوان یک مسیحی و یا پیروان ادیان دیگر را با عقل و منطق متقاعد نمود. بحث با مسیحی و پیروان ادیان دیگر فقط با استدلال عقلی امکان پذیر است و بعد از اینکه در این مرحله او در شک و تردید نسبت به دین خود قرار گرفت و انگهی نوبت به بیان امتیازات و جامعیت دین اسلام می رسد تا آگاهی کامل نسبت به دین اسلام برای طرف حاصل شود. بنابراین ما از طریق عقل و منطق به صورت کلی به موضوع مورد بحث می پردازیم:
انسان موجود متفکر و از نیروی هدایتگر عقل بر خوردار است و ازاین رو اساسی ترین معیار تفاوت انسان با سایر حیوانات عقل اوست که به وسیله آن حقایق را از غیر آن درک میکند. نوع انسان از عقل نظری و عملی برخوردار است تا با کمک عقل نظری قضایا و آموزه های علمی و اعتقادی را مورد سنجش قرار داده و حق را از باطل تشخیص دهد و در نتیجه، با دستور عقل عملی آن چه را که باطل است از حوزه اعتقادی خود طرد نماید و آنچه را که حق است در حوزه اعتقادی خود بگنجاند. معیار اصلی در عقل نظری استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین است که هر گزاره و آموزه ای اگر به این دو قضیه منتهی شود، از نظر عقل باطل خواهد بود. همچنین به وسیله عقل عملی که ملاک آن حسن و قبح عقلی است، بایدها و نبایدهای عملی را تشخیص داده و بر طبق آن باید عمل نماید.
به همین علت است که مسئله دین و مذهب و تدین و ایمان در حوزه جامعه بشری مطرح است و در جامعه حیوانی این پدیدهها کمترین جایگاهی ندارند. تشخیص حق بودن و باطل بودن ادیان و آیین های رائج در دنیا نمی تواند از حوزه معیارهای عقل نظری خارج باشد و این وظیفه انسان است که در این جهت عقل خود را به کار انداخته تا با تفکر دقیق حق را از باطل تشخیص داده و مایه نجات خود و دیگران گردد. پس به حکم عقل انسان موظف است درباره حقانیت و بطلان ادیان و مذاهب بیندیشد و به آنچه که حق است و مورد تایید عقل و عقلانیت است گرایش پیدا نموده و به آن ایمان بیاورد و از آنچه باطل است خود را رهانیده، فکر و ذهن و درون خود را از آنها پاک کند.
با توجه به اینکه بهره گیری از عقل و استدلال در ابتدای زندگی برای انسان میسر نیست لذا انسان از کودکی در ابتداء با پیروی از فرهنگ حاکم بر خانواده و محیط، متدین به آن دین و مذهبی می شود که بر آن خانواده و محیط حاکمیت دارد و این روش همگانی را نمی توان مورد نقد و نکوهش قرارداد. اما از زمانی که توانایی فکری انسان به کمال خود میرسد به حکم عقل باید در آموزهها و تعالیم همان دینی که خود از کودکی پذیرفته و نیز آدیان دیگر تحقیق کند و حقانیت و بطلان آنها را با دلیل به دست آورد و آن دین و مذهبی را بپذیرد که از نظر عقل و برهان حق باشد. عقل به هیچ انسانی این اجازه را نمیدهد که دین و مذهب را با معیار میل و مذاق و خواهشهای نفسانی و مادی انتخاب کند. کسی که ادعای پایبندی نسبت به عقل و برهان دارد، باید تسلیم حکم عقل باشد و برخلاف آن نباید قدم بگذارد. پس بر نوع انسان که از قدرت تفکر و تعقل برخوردار می باشد، لازم است کمال تلاش را در جستجوی راه حق مبذول دارد و بعد از آشکار شدن حق نباید به خود اجازه دهد تا در برابر عقل خود قد قرار گرفته و علیه حق سخن بگوید و آن را از حوزه دینی خود طرد کند و به جای آن چیزی را بپذیرد که عقل خط بطلان بر آن میکشد.
در این مجال بهتر است از بی دینی و بی خدایی آغاز کنیم. ممکن است کسی بگوید که بی دینی و بی خدای حق است و باید به آن اعتقاد و باور داشته باشیم. در پاسخ این باور باید گفت که اثبات چنین چیزی از طریق عقل هرگز امکان ندارد و هیچ برهان و استدلالی بر نفی دین و خدا و عالم غیب قابل اقامه نیست. تنها دلیلی که برای نفی دین و عالم غیب قابل اقامه است، انکار و عدم پذیرش است که هیچ مبنای عقلی و برهانی ندارد. پس چیزی که با عقل قابل اثبات نیست، یک عاقل نمیتواند آن را بپذیرد. افزون بر آن نفی و عدم چیزی نمی تواند از عنوان حق برخوردار باشد تا متعلق عقیده انسان قرار بگیرد. همچنین نفی هر نوع دین و خدا جامعه انسانی را به سوی حیوانیت میکشاند در حالی که به وضوح میبینیم انسان در این بعد نمی تواند مثل حیوانات زندگی کند؛ بنابراین می توان گفت بی دینی هم خودش یک نوع دینداری است؛ زیرا در میان حیوانات پدیده بی دینی هم وجود ندارد. پس به علت اینکه انسان هستیم به حکم عقل ناچاریم یکی از ادیانی را که در دنیا رایج است بپذیریم. و همان عقل بعد ازین مرحله حکم میکند که از میان ادیان باید آن دین و مذهبی مورد اعتقاد و ایمان قرار گیرد که حق بوده و هیچ نوع بطلانی در آن راه نداشته باشد.
این مطلب هم روشن است که ادیان رایج در دنیا به دو دسته تقسیم می شود. یک دسته آن ادیانی هستند که ساختهی دست بشر و یا مبتنی بر افسانه های اساطیری هستند و دسته دوم ادیان آسمانی و الهی میباشند که توسط پیامبران برای بشر آورده شده اند.
از نظر عقل ادیانی که ساخته دست و تفکرات بشراند و یا از افسانههای اساطیری گرفته شده اند، هیچ گونه صلاحیت هدایت گری و نجات بخشی انسان را ندارد، زیرا اولاً شخصی که آیینی را اختراع نموده خودش مانند سایر انسانها، انسان است و از هیچ نوع علم و قدرت فوق بشری برخوردار نیست. اگر قرار باشد انسان خودش برای خود دین و مذهبی بسازد این حق برای هر فردی از افراد انسان باید ثابت باشد که نتیجه آن جز هرج و مرج و نقض غرض نیست.
ثانیاً انسان قدرت و صلاحیت ساختن دین را برای بشر ندارد؛ زیرا او نه به حقیقت انسان آگاهی دارد و نه از مقتضیات فطری و احتیاجات درونی و معنوی انسان چیزی میداند.
ثالثاً به حکم عقل عملی، معقول نیست انسان از دینی پیروی کند که انسان دیگری آن را ساخته و پرداخته باشد. زیرا پیروی از این گونه آیین در حقیقت پیروی از مؤسس آن است که در واقع از مصادیق عبادت و پرستش او به شمار می آید و این ظلم آشکار است که انسانی، انسان دیگر را بپرستد.
پس با توجه به این مطالب، ادیان غیر آسمانی هیچ کدام قابلیت هدایت گری را نداشته و از ریشه و اساس باطل و غیر معقول میباشند و لذا پیروی از این گونه ادیان بر طبق معیارهای عقل قابل تحقق نیست و آنهایی که از آیین های ساخته دست بشر پیروی می کنند به یقین از عقل خود کمک نگرفته اند و کور کورانه پیرو آیینی شده اند که از اصل داری انحراف هستند.
اما ادیان ابراهیمی و آسمانی که عبارتند از دین اسلام، مسیحیت، یهودیت که ساخته دست بشر نیستند، بر طبق دلایل و شواهد متعددی بر پیامبران الهی در مقاطع مختلف زمانی مطابق با اقتضائات همان زمان برای هدایت بشر نازل شدهاند. هرگاه پذیرفته شد که این سه دین پدیده آسمانی هستند و هر کدام برای زمانی خاصی از طرف خداوند آمده اند، دیگر چاره ای نداریم جز اینکه به آموزه ها و تعالیم آنها سر فرو نهیم و عقل اجازه سرپیچی از آنها را به ما نمی دهد. وقتی که به حکم عقل باید متدین به ادیان آسمانی گشته و به آنها ایمان آوریم در انتخاب یکی از آنها نیز باید تسلیم حکم عقل باشیم. عقل سلیم حکم میکند که از میان آنها آن دین باید انتخاب شود که آخرین و کامل ترین است و آموزه های آن دست نخورده باشد و صد در صد الهی باقی مانده باشد و با آموزه های بشری و خرافات مخلوط نشده باشد و تعالیم آن با علم و عقل و واقعیات تاریخی مخالف نباشد چه اینکه اگر چنین باشد نه تنها مایه رستگاری و نجات نخواهد بود، بلکه باعث گمراهی و شقاوت انسان می گردد.
با چشم پوشی از اینکه در سنت الهی دین قبلی با آمدن دین بعدی در نزد خداوند از رسمیت میافتد، با ملاحظه و مطالعه این ادیان این نتیجه به دست می آید که دو دین یهودیت و مسیحیت، دست نخورده باقی نمانده بلکه گرفتار انحرافات و تحریفات گردیده و آموزه های بشری در کتابهای مقدس آنان راه پیدا کرده و در نتیجه عقاید و آموزههای مطرح در این دو دین مخالف با علم و عقل و واقعیات تاریخی گردیده اند. اما دین اسلام و آموزه های قرآنی از چنین حوادث سالم باقی مانده است. اگر چنین چیزی ثابت باشد عقل اجازه نمیدهد که دین یهودیت و مسیحیت مورد پیروی قرار گیرند. و اثبات این مطلب از مراجعه به خود کتابهای مقدس آنها قابل دست یابی است. کتابهایی که در این خصوص نگاشته شده است نیز پرده از این واقعیت برمی دارد. از جمله کتاب «مقایسه تورات، انجیل، قرآن و علم» توسط دکتر بوکای فرانسوی با دقت بسیار به این مطلب پرداخته و ثابت نموده که بسیاری از آموزه های تورات و انجیل با علم و عقل و واقعیات تاریخی در تضاد است، برخلاف آموزه های قرآن که حتی یک مورد ازین نوع اختلاف و تضاد به چشم نمیخورد. ما در این مقاله نیازی نمی بینیم انحرافات و تحریفات و نواقص دین یهود و مسیحیت را از یک طرف و جامعیت و ماندگاری و دست نخوردگی و عقلانیت و آموزه ای اسلامی را از طرف دیگر بیان کنیم.
وقتی حقانیت دین اسلام ثابت باشد عقل انسان حکم میکند که باید دین اسلامی که دارای این خصوصیات است، مورد پیروی و ایمان قرار گیرد و ادیان تحریف شده یهودیت و مسیحیت قابل پیروی نیستند. از طرف دیگر دین حق به خود اجازه نمیدهد که به انسان اجازه دهد از هر دینی که دلش بخواهد پیروی کند؛ زیرا چنین اجازه ای مساوی با خیانت و بدبختی انسان است و نیز لازمه آن بطلان آن دین است که چنین اجازه ای میدهد و لذا همانگونه که انتخاب دین از نظر عقل اختیاری و دلبخواهی نیست از نظر دین حق نیز انتخاب دین اختیاری نمیباشد. به این معنا که هم عقل و هم دین حق، این اجازه را نمیدهد که انسان هر دینی که دلش خواست آن را انتخاب کند. بلی انسان خودش یک موجود مختار است و می تواند هر دینی را دلش خواست انتخاب کند و هر کاری را که میل دارد انجام دهد. ولی این اختیار توسط عقل مورد تایید نیست. البته این مطلب هم بدیهی است که ایمان و تدین با جبر و زور قابل تحقق نیست بلکه با اختیار و میل انسان محقق میگردد. منتهی این ایمان ممکن است باطل باشد و ممکن است حق لکن عقل حکم میکند که انسان باید به حق ایمان آورد و از باطل دوری جوید.
نویسنده: حمیدالله رفیعی زابلی