- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
نخست باید گفت:
۱ – خاتمیت اسلام از امور مسلم اعتقادی اسلام محسوب می شود و همه فرق و مذاهب اسلامی در این امر متفق اند. خداوند در قرآن می فرماید: “محمّد (ص) پدر احدی از مردان فعلی شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیغمبران است. و خدا به هر چیزی دانا است”.۱خاتم (بر وزن حاتم) به معناى چیزى است که به وسیله آن پایان داده مىشود۲، و نیز به معناى چیزى آمده است که با آن اوراق و مانند آن را مهر مىکنند و از آن جا که این کار (مهر زدن) در خاتمه و پایان قرار مىگیرد، نام خاتم بر وسیله آن گذارده شده است. اگر مىبینیم یکى از معانى خاتم، انگشتر است به خاطر این است که نقش مهرها را معمولا روى انگشترهای شان مىکندند و به وسیله انگشتر، نامهها را مهر مىکردند.۳پس معنای خاتم بودن پیامبر اکرم (ص) این است که نبوت با او ختم شده و بعد از او دیگر نبوّتی نخواهد بود.۴ برخی از علمای اسلامی از خاتم و خاتمیت این گونه تعبیر کرده اند: الخاتم من ختم المراتب باسرها؛ یعنی، پیغمبر خاتم آن پیغمبری است که جمیع مراتب را طی کرده و دیگر از نظر او و از نظر کار او مرحله طی نشدنی وجود ندارد.۵
۲ – در باره سرّ خاتمیت، از گذشته بین اندیشمندان مباحث زیادی مطرح شده است.۶ما معتقدیم بشر به فطرت خود خداجوی است، اما این فطرت کافی نیست تا هر چه که برمی گزیند و هر آئینی که به آن اعتقاد دارد، حق باشد بلکه این فطرت، گرایشی است که می بایست در پرتو بصیرت به راه راست هدایت شود و خداوند افزون بر عقل که پیامبر درونی است، پیامبران بیرونی را برای ما فرستاد تا آنچه را که عقل نمی تواند ادارک کند برای ما تبیین کند. این پیامبران آمدند تا راه روشن هدایت را به ما نشان دهند و هریک با دو محدودیت (محدودیت انبیا در تلقی وحی و دریافت حقیقت، محدودیت مخاطبین در فهم حقیقت) و یک خطر ( خطر تحریف و تغییر مسیر دین) روبرو بودند، لذا هر دین نسبت به دین قبلی از یک سو تکمیل کننده و از سوی دیگر تصحیح کننده بود، این مسئله تا آمدن دین خاتم یعنی اسلام ادامه داشت. در دین خاتم، نه محدودیتی در ناحیه پیامبرش بود و نه محدودیتی در ناحیه مخاطبان، و از سویی از خطر تحریف هم مصون بود؛ یعنیاز سویی پیامبری فرستاده شد که در قله معرفت قرار داشت و از سوی دیگر زمینه فهم، در مردم پیدا شده بود؛ یعنی، لااقل بعضی از مردم این آمادگی را پیدا کرده بودند که معارف بلند الاهی را در بلندای آن معرفت بیابند.۷ با از بین رفتن این دو محدودیت، اسلام توانست تمام پیام خود یعنی تمام هدایت الاهی را که بخشی از آن را ادیان گذشته بیان کرده بودند، ارائه نماید و در واقع دین کامل و دین خاتم باشد.
از سوی دیگر، باید دین خاتم مصون از تحریف باشد و در اسلام، این مصونیت در پرتو دو عامل محقق می یابد:
الف. مصونیت منبع اصلی (قرآن) از تحریف.۸
ب. پایه گذاری روشی که آن روش، امکان فهم اصیل دین در هر روزگاری را برای هر کسی که با آن روش آشنا شود و با آن روش به منابع مراجعه کند، فراهم نماید.۹
ادیان الاهی، به تعبیر شهید مطهری از دو بخش تشکیل شده اند. یک بخش عناصر ثابت دینی و بخش دیگر، عناصر متغیر.۱۰ آن بخش از ادیان الاهی که عنصر ثابت و جهان شمول، همه جایی و همه زمانی هستند در واقع ناظر به آن بخش از هویت انسان است که همواره ثابت است. البته ادیان الاهی به جنبه تحول پذیر آدمی هم توجه کرده اند و این جنبه در قالب عناصر و احکام متغیر (بخشی از احکام دینی که وابسته به زمان و مکان است) تجلی پیدا می کند. استخراج عناصر ثابت و متغیر دین از طریق شیوه ای که اهل بیت (ع) پایه گذاری کرده اند، که از آن به اجتهاد تعبیر می شود، صورت می پذیرد۱۱ و از این طریق است که می توان به تمام نیازهای هدایتی بشر پاسخ مثبت داد.
بدیهی است که گسترش حجم مباحث فقهی در زمان فعلی و اندک بودن این مباحث در دوران گذشته، به جهت گستردگی نیازهای بشر امروزی است، اما نباید گمان کرد که برای تأمین نیازهای انسان باید از احکام ابدی اسلام دست برداشت، یا این خود گواهی است بر اینکه دیگر نیازی به تعالیم انبیا نیست، بلکه همه این پیشرفت ها در پرتو تعالیم انبیا و روشی که معصومین پایه گذاری کرده اند (اجتهاد) امکان پذیر است.
فرض کنید برای دانش آموزانی چند، معلم ریاضی قرار داده اند تا به ترتیب، به آنها ریاضی بیاموزند. هر کدام مقداری از ریاضی و قواعد کلی آن را آموخت تا نوبت به معلم آخر رسید. وی علاوه بر یک سری قواعد کلّی، به آنها چهار عمل اصلی (جمع، تفریق، ضرب، تقسیم) را هم آموخت و به آنها قواعد کلی در این باره را نیز تعلیم داد که مثلاً حاصل ضرب هر عدد در صفر مساوی صفر است یا همیشه حاصل جمع دو عدد مساوی بزرگ تر از حاصل تفریق آن دو عدد است و ده ها و صدها قاعده دیگر. از این به بعد هر چه دانش آموزان پیشرفت کنند به وسیله همین چهار عمل اصلی است که می توانند روابط و موضوعات جدید ریاضی را کشف کنند که در این کشفیات جدید هم حتماً باید قواعد اصلی و کلی معلم رعایت شود تا نتائج مثبت دهد. در چنین حالتی است که می گوییم معلم آخر کار را تمام کرد. از طرفی هیچ دانش آموزی به خود اجازه نمی دهد که بگوید ما دیگر از تعالیم معلم بی نیاز شدیم و احکام جدید ریاضی را کشف می کنیم؛ چرا که اولاً شالوده و ستون پیشرفت، همان چهار عمل اصلی است و از طرفی، مطابقت کشفیات جدید با آن قواعد کلی، ضامن صحت این کشفیات است.
۳ – آنچه در نظریه دکتر سروش در باب خاتمیت آمده است نظریه جدیدی نیست جز آن که قالب جدیدی دارد و در واقع، پاسخی است به این سؤال که آیا خاتمیت یک دین، با شرایط فرهنگی، علمی و اجتماعی بشر در زمان نزول آن دین و بعد از نزول ارتباط دارد یا نه؟ پاسخ ایشان ارائه پاسخ اقبال لاهوری در یک قالب نو است. او در این باره می گوید: خاتمیت به این معنا است که مردم به یک بلوغی می رسند که از دین مستغنی می شوند.۱۲و یا آموزش های نبی به حدی گسترده شده که مردم دیگر نیازی به آموزش و نبی جدید ندارند، همانند بی نیازی شاگرد ازمعلم، آن جایی که به مقام استادی می رسد.۱۳
اما اقبال بیان می دارد: همان طور که موجودات در مراحل ابتدائی نیازمند به غریزه اند و به تدریج، نیروی حس و تخیّل و اندیشه در آنها رشد پیدا می کند، از هدایت غریزی آنها کاسته می شود. بشریت نیز که امروز دوران کودکی خود را پشت سر گذاشته، دیگر نیازی به وحی ندارد.۱۴ وی معتقد است سرّ خاتمیت اسلام در این است که بشر در پرتو هدایت های اسلام وارد دورانی خواهد شد که در این دوران نیازی به دین نخواهد داشت.۱۵
مارکسیست ها هم از جمله ملحدینی بودند که نظریه مشابهی داشتند؛ یعنی، خصلت های مردم روزگار صدر اسلام و بعد از آن را ملاک خاتمیت اسلام می دانستند و می گفتند دلیل اعلام خاتمیت از سوی پیامبر (ص) نبوغ و استعداد آن جناب بود که فهمیده بود به زودی بساط دین و دینداری به خاطر دست یابی بشر به معرفتی نو، بسته خواهد شد.۱۶
۴ – بدیهی است که بر این دیدگاه ها به این شکل، همان اشکال شهید مطهری وارد است؛ یعنی این بیان، ختم دیانت است، نه ختم نبوت. علاوه، اگر سخن سروش را بپذیریم و سر خاتمیت را همانی بدانیم که او گفته است، لازم می آید که:
اولا: اکثریت مردم به مرور ایام به اسلام، آن هم اسلام ناب، گرایش پیدا کنند، در حالی که این طور نیست.۱۷
ثانیاً: مبانی دینی و ریشه های بحث خاتمیت مثل تعریف دین۱۸، کارکرد دین۱۹، هدف از بعثت انبیا۲۰، جامعیت دین۲۱، حضور دین در عرصه های مختلف اجتماعی۲۲ و پاسخ گو بودن در همه موضوعات فردی و اجتماعی و … ۲۳ ، به گونه ای تغییر داده شود که با این سخنان سازگاری یابد؛ مثلاً برخلاف قرائن تاریخی و شواهد قرآنی و روایی و عقلی باید هدف از بعثت انبیا را فقط مربوط به آخرت دانست نه اداره دین و دنیای مردم، و معتقد به سکولاریسم شد و جامعیت و کامل بودن دین را انکار کرد و یا احکام اسلام را غیر ابدی و گذرا دانست و قائل شد که با تطور معرفت بشری، احکام هم گوناگون می شود و باید معتقد به قبض و بسط تئوریک شریعت شد و… .۲۴ در حالی که بر این مبانی در جای خود اشکالات اساسی وارد شده است۲۵ و با خدشه دار شدن ریشه های بحث خاتمیت، مسلم است که تفسیر ایشان از خاتمیت نیز مخدوش می شود.
پس عدم مواجهه دین خاتم با محدودیت در ناحیه مخاطب نه به این معنا است که همه مردم به درجه ای از معرفت می رسند که می توانند تمام حقیقت را آن گونه که باید دریافت و ادراک کنند، بلکه به این معنا است که در مجموع مردمان زمان ظهور دین، قابلیت حفظ مواریث دین وجود دارد. به عبارت دیگر، دین خاتم با شرایط اجتماعی، فرهنگی و علمی مردم روزگار دین و بعد از آن ارتباط دارد؛ یعنی زمینه بقا، حفاظت و صیانت از دین در بین آن مردم از طریق بعضی از افراد که می توانند خود را به گوهر دین برسانند و آن را در اختیار دیگران قرار دهند، وجود دارد. نه این که دین به جایی برسد که آموزش هایش عمومی شود و مردم خودشان بدون نیاز به دین و مراجعه به آن و بدون این که حتی خودشان بدانند، دین را حفظ کنند.
۵ – همان طوری که بیان شد، اسلام از دو عنصر ثابت (جهان شمول) و متغیر (موقعیتی) برخوردار است. نیاز ما به علوم در طراحی ساز و کار ها است و پیشرفت آن در طراحی بهتر و دقیق تر ساز و کارها، مؤثر است، در حالی که استنباط عناصر جهان شمول و رسیدن به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی، به شیوه فقهی و تحلیلی صورت می گیرد۲۶و آنچه نیاز به امروزی شدن دارد ساز و کار است نه عناصر ثابت. عناصر ثابت، اختصاصی به احکام عبادی ندارد، بلکه شامل احکام اجتماعی و حکومتی اسلام هم می شود؛ یعنی همه احکام اجتماعی و حکومتی اسلام در قالب عناصر موقعیتی نیست و عناصر جهان شمول فراوانی در آن یافت می شود که می توان با استخراج این عناصر، به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی در حوزه های خاص؛ مثل اقتصاد ، سیاست و حقوق دست یافت.۲۷
پی نوشت ها:
۱ . “… و لکن خاتم النبیین …”، احزاب،۴۰٫
۲ . مجمعالبحرین، ج ۶، ص ۵۳٫
۳ . نک: تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص ۳۳۹؛ ترجمه ی المیزان، ج ۱۶، ص ۴۸۷؛ آموزش عقاید، مصباح یزدی، ص ۲۸۸، انتشارات بین الملل، تک جلدی.
۴ . ترجمه ی المیزان، ج ۱۶، ص ۴۸۷٫
۵ . خاتمیّت، شهید مطهری، ص ۷۰٫
۶ . مثلا ملّا صدراى شیرازى، خاتمیت دین مقدّس اسلام را به دلیل تکامل عقول بشر دانسته است (شرح ملّا صدراى شیرازى بر اصول کافى، ص ۱۱۰) و صاحب جواهر به نقد این دیدگاه پرداخته و گفته است سرّ خاتمیت دین مقدّس اسلام همین جامعیت و شمول و سازگارى آن با تمامى تحولات و تبدّلات مىباشد (مجمع الرسائل، ص ۹-۱۱).
۷ . هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسش ها، ص۴۱٫
۸ . برای آگاهی بیشتر، نک: همان، ص ۴۵ – ۵۸٫
۹ . نک: همان، ص۳۰و ۳۱٫
۱۰. مطهری، مرتضی، خاتمیّت، ص ۱۴۴و ۱۴۵٫
.۱۱باورها و پرسش ها، ص ۸۶ و ۸۷٫
.۱۲ ریشه در آب است، کیان، شماره ۲۹، ص ۵، به نقل از باورها و پرسش ها ص ۳۶؛ و همچنین، نک: بسط تجربه نبوی، ص ۹۵٫
۱۳ . ریشه در آب است، ص ۱۳و ۱۴، با تلخیص.
۱۴ . نصری، عبدا… ، انتظار بشر از دین، ص ۱۰۶٫
۱۵ . باورها و پرسش ها، ص ۳۵٫
۱۶ . همان، ص ۳۴٫
۱۷ . همان، ص۳۷٫
۱۸ . نک: آموزش عقاید، مصباح، محمد تقی، ص ۱۱ و ۱۲٫
۱۹ . دین، آن روش مخصوصی است که صلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دائمی باشد تأمین می نماید.(پس در شریعت باید قانون هایی وجود داشته باشد که روش زندگانی را به اندازه ی احتیاج روشن کند)، ترجمه المیزان، ج ۲، ص ۱۸۷٫
۲۰ . هدف از بعثت انبیا، کمال انسان در بعد فردی و اجتماعی است.
۲۱ . نک: ۱٫ قلمرو دین؛ گستره شریعت؛ انتظار بشر از دین، خسروپناه، عبدالحسین. ۲٫ مبانی کلامی اجتهاد، هادوی تهرانی، مهدی.۳٫ جامعیت و کمال دین، ربانی گلپایگانی، علی.
۲۲ . نک: انتظار بشر از دین، نصری، ۳۰۸ – ۳۴۹ و ۲۲۲- ۳۰۵٫
۲۳ . اجتهاد و استنباط، به عنوان راهکاری برای تطبیق وضع موجود با اصول و قواعد کلی از خصوصیات دین اسلام است که باعث می شود هیچ موضوعی بدون جواب نباشد. فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ولایی، ص ۱۷ – ۲۳٫
۲۴ . نک: باورها و پرسش ها، ص ۱۲۳– ۱۷۰٫
۲۵ . مطالعه کتاب باورها و پرسش ها، می تواند در دست یابی شما به حقیقت سودمند باشد.
۲۶ . نک: مبانی کلامی اجتهاد، ص ۳۸۳ – ۴۰۵؛ مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی، مهدی، ص ۲۱ – ۴۴٫
۲۷ . نک:
۱ – مکتب و نظام اقتصادی اسلام، هادوی تهرانی، مهدی.
۲ – قضاوت در اسلام، هادوی تهرانی، مهدی.