- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
جامعیت دین خاتم را از دو راه مى توان اثبات کرد:
الف) دلیل عقلى؛(۱) که آن را با بیان چند مقدمه توضیح مى دهیم:
- خداوند حکیم، آدمى را براى رسیدن به کمال نهایى و سعادت جاودانه آفریده است.
- زندگى دنیا مقدمه ى زندگى آخرت، و سعادت و شقاوت ابدى در گرو چگونه زیستن در این جهان است؛ یعنى اعمال و رفتار ما در رسیدن به سعادت یا محروم شدن از آن دخیل و مؤثّرند.
- سعادتمندى در جهان آخرت، منوط به شناخت چگونگى رابطه ى اعمال با نتایج اخروى آن است؛ زیرا تا رابطه ى اعمال با نتایج اخروى آن ها و سعادت و شقاوت آدمى روشن نباشد، چگونه مى توان برنامه ى صحیح و همه جانبه اى براى زندگى این جهان پى ریزى کرد؟
- ابزار عمومى شناخت (حس و عقل)، از درک چگونگى روابط اعمال و رفتار دنیوى با نتایج اخروى ناتوان است.
بُرد و قلمرو ادراک حسى، که از راه حواس ظاهرى و در اثر ارتباط با جهان مادى حاصل مى شود، بسیار محدود است و تنها چیزهایى که با ما ارتباط پیدا مى کنند ـ آن هم در زمانى که این ارتباط برقرار است ـ مورد ادراک حسى واقع مى شوند؛
پس شناخت مسیر صحیح زندگى در تمام ابعادش، و جنبه ى ارزشى اعمال و رفتارمان، به ویژه رابطه ى انسان با نتایج اخروى آن، از حیطه ى ادراک حسى خارج است.
امّا ادراکات عقلى، یعنى آن چه عقل به تنهایى و صرف نظر از تجربه ى خارجى درک مى کند یک سلسله مفاهیم کلى خاصى است که اصطلاحاً به آنها بدیهیات اولیه گفته مى شود؛ مانند محال بودن اجتماع نقیضین. این گونه مفاهیم نیز براى بازشناسى روابط پیش گفته کارایى ندارد؛
زیرا بدیهیات اولیه ى عقل بسیار محدود است و هرگز نمى تواند حکم روابط ما با خدا، با دیگران و محیط زندگى را تعیین و جنبه ى ارزشى آنها را بیان نماید.
ادراکات تجربى نیز که از همکارى حس وعقل حاصل مى شود، در حدى است که در دایره ى تجربه ى انسان قرار مى گیرد، ولى آن چه جنبه ى ماوراى مادى دارد در دام تجربه و آزمایش نمى افتد تا بتوانیم رابطه ى ماده و غیرماده را هم از راه تجربه اثبات کنیم؛(۲)
بنابراین، شناخت پدیده هاى اخروى و کشف و درک رابطه ى اعمال و رفتار آدمى با نتایج اخروى آن و آگاهى از تأثیر اعمال آدمى در نیک بختى یا تیره روزى، نه توسط حس و نه عقل و نه حتى از همکارى آن دو حاصل نمى شود.
از سوى دیگر توانایى طراحى برنامه اى صحیح و جامع براى زندگى، منوط به آگاهى و شناخت این تأثیر و تأثّرهاست.
حال، با توجه به نارسا و ناکافى بودن شناخت هاى عمومى و همگانى براى رسیدن به هدف و غایت خلقت، و بنابر مقتضاى حکمت، خداوند با ارسال رسل و انزال کتب، برنامه اى جامع و کامل فراروى انسان قرار داده تا آدمى بر اساس آن، راه صحیح زندگى و برنامه ى سعادت خود را بشناسد.
ب) دلیل نقلى؛ آیات متعددى بر جاودانگى و جهانى بودن قرآن دلالت دارند که با کمک آنها مى توان جامعیت دین اسلام را ثابت کرد:
۱. جهانى بودن دین خاتم و جامعیت آن
برخى آیات قرآن، اسلام را دین جهانى، و هدیه اى از جانب خداوند براى تمام بشر ـ نه یک گروه و منطقه ى خاص ـ معرفى کرده است؛ مانند:
(قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً)؛(۳) بگو اى مردم، من پیامبر خدا به سوى همه ى شما هستم.
(وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ)؛(۴) و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستاده ایم.
لازمه ى جهانى بودن دین خاتم آن است که توانایى هدایت و راهنمایى تمام جوامع بشرى، حتى جوامع مترقى را که معارف در سطح بالاترى را مى طلبند، نیز داشته باشد. دین اسلام این گونه است.
۲. جاودانگى دین خاتم و جامعیت آن
از دیگر ویژگى ها و امتیازات دین اسلام «جاودانگى» آن است که ظهورش توأم با پایان یافتن و خاتمه یافتن نبوت بوده است و احکام و تعالیم آن برنامه ى حیات بخش را براى تمام انسان ها در همه ى زمان ها ارائه مى دهد.
(ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ)؛(۵) محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده ى خدا و خاتم پیامبران است.
(تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً)؛(۶) بزرگ و خجسته است کسى که بر بنده ى خود فرقان (کتاب جداسازنده ى حق از باطل) را نازل فرموده، تا براى جهانیان هشدار دهنده باشد.
حال با توجه به این که قرآن آخرین دین الهى و آورنده ى آن خاتم پیامبران و تعالیم و احکام آن سند هدایت براى کل آدمى است، انتظار مى رود که اسلام براى تمام انسان ها در اعصار مختلف سخن داشته باشد و زمینه ى هدایت و سعادت دنیوى و اخروى همه ى جوامع، حتى پیچیده ترین آنها را فراهم نماید.
البته آیات دیگرى نیز براى جامعیت دین خاتم مورد استناد قرار گرفته اند؛ مانند آیاتى که قرآن را تبیان هر چیزى مى داند:
(وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ)؛(۷) و این کتاب را که روشنگر هر چیز و رهنمود و رحمت و بشارتگر مسلمانان است، بر تو نازل کردیم.
یکى از صفات عمومى قرآن (تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء) است و از آن جا که قرآن، کتاب تربیت و انسان سازى است، و براى تکامل فرد و جامعه، در همه ى ابعاد معنوى و مادى نازل گشته است، منظور از «کلّ شىء» در این آیه، امورى است که براى پیمودن این راه هدایت لازم است.(۸)
به بیان دیگر، آنچه در سعادت و هدایت انسان مؤثر است ـ اعم از مسائل ارزشى و اخلاقى، معارف حقیقى مربوط به جهان بینى، حقوقى، اقتصادى، سیاسى و مسائل مربوط به جهان هستى ـ در آن بیان شده است.(۹)
روایات فراوانى نیز از معصومین(علیهم السلام) درباره ى جامعیت دین خاتم نقل شده که به ذکر برخى از آنها اکتفا مى کنیم:
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)در سفر حجه الوداع فرمود:
اى مردم، هیچ چیزى نیست که شما را به بهشت نزدیک و از آتش جهنم دور کند، مگر آن که شما را به آن امر نموده ام، و هیچ چیزى نیست که شما را به آتش جهنم نزدیک و از بهشت دور کند، مگر آن که شما را از آن نهى کرده ام.(۱۰)
از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود:
همانا خداوند تبارک وتعالى قرآن را بیانگر هر چیزى قرار داده است، حتى به خدا سوگند که چیزى را که بندگان خدا به آن احتیاج دارند رها نکرده، تا آن جا که کسى نمى تواند بگوید: اى کاش خداوند آن را در قرآن بیان مى کرد، ولى نکرده است.(۱۱)
پی نوشت ها
- البته متکلمین از این دلیل براى اثبات ضرورت نبوت و نیازمندى به وحى نیز استفاده مى کنند.
- ر. ک: محمد تقى مصباح یزدى، معارف قرآن، (قم: موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)، ۱۳۷۶ش)، ج ۴، ص ۹ ۳۰، و آموزش عقاید، (تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۸۰ش)، ص ۲۱۲ ـ ۲۱۸.
- سوره ى اعراف، آیه ى ۱۵۸.
- سوره ى انبیا، آیه ى ۱۰۷.
- سوره ى احزاب، آیه ى ۴۰.
- سوره ى فرقان، آیه ى ۱ و سوره ى یوسف، آیه ى ۱۰۴.
- سوره ى نحل، آیه ى ۸۹.
- ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲ش)، ج ۱۱، ص ۳۶.
- محمد تقى مصباح یزدى، قرآن شناسى، (انتشارات مدرسه معصومیه، بى جا، بى تا)، ج ۲، ص ۱۶۳ ـ ۱۷۲.
- کلینى، اصول کافى، ج ۱، کتاب فضل العلم، باب ۱۸، حدیث ۵.
- حویزى، نور الثقلین، ج ۳، (قم: مطبعه الحکمه)، ص ۷۴، حدیث ۱۷۴